PDF نسخه کامل مجله
جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - April 19 2024
کد خبر: ۶۲۴۸۱
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۷
کلود ماکله‌له در گفت و گو با «فورفورتو»
او به همراه نانت، رئال مادرید و چلسی به جام‌های قهرمانی زیادی رسیده و در چهار تورنمنت معتبر به همراه تیم ملی فرانسه به میدان رفته است اما بزرگترین دستاورد کلود ماکله‌له بسیار ماندگارتر از تمام این جام‌ها و افتخارات است. بیش از 17 سال از زمانی که وی از رئال جدا شد تا به چلسی برود و هنر یک هافبک تخریبی بودن را به کمال برساند، می‌گذرد اما هنوز هم یکی از پست‌های فوتبال با نام او شناخته می‌شود. با این وجود هافبک فرانسوی نبود که ارزش‌هایش را به تمام جهان نشان داد. گفته می‌شود زیدان بعد از جدایی ماکله‌له در تابستان 2003 و خرید دیوید بکهام به جای او، در مورد ماکله‌له که مانند همیشه دست کم گرفته می‌شد، گفته بود:«چه فایده‌ای دارد روی خودروی بنتلی خود یک لایه طلا بکشید در حالی که موتور ماشین را از دست داده‌اید؟» این روزها، ماکله‌له 47 ساله هنوز هم در حال کمک کردن به سایرین است اما این بار پست او مدیر فنی آکادمی باشگاه چلسی است. او از زمانی که در سال 2011 کفش‌هایش را آویخت، شغل‌های مربیگری فراوانی را در سرتاسر اروپا قبول کرده است. ماکله‌له در کافه‌ای در نزدیکی مرکز تمرینی چلسی در این باره به ما می‌گوید:«در تمام طول زندگی‌ام درگیر فوتبال بودم و می‌خواهم تجاربم را به سایرین منتقل کنم.»ماکله‌له از زمان حضور در تیم کینشاسا و آرزوی پا جای پای پدر گذاشتن در دنیای فوتبال تا به امروز، مسیر طولانی را آمده است و خیلی‌ها معتقدند در این مسیر موفق بوده...
*در کودکی طرفدار کدام بازیکن بودید؟ چه چیزی از الگویتان یاد گرفتید؟

این طور نبود که به بازیکن خاصی علاقه داشته باشم اما وقتی در خیابانهای فرانسه و به همراه دوستانم شروع به فوتبال کردم، بازیهای پله را میدیدم. احتمالا در آن زمان، پله الگوی همه محسوب میشد. پدرم هم فوتبالیست بود و برای تیم ملی زئیر(که این روزها با نام جمهوری دموکراتیک کنگو شناخته میشود) بازی میکرد و در چند تیم باشگاهی بلژیک نیز به میدان رفته بود اما هیچوقت نتوانستم بازیهای او را از نزدیک ببینم. او از دست رژیم حاکم بر زئیر فرار کرد و در بلژیک پناهنده شد و چندین سال در دسته دوم این کشور به میدان رفت. او بعدها دست از بازی کشید و به فرانسه رفت. اینجا بود که من و خانوادهام نیز از کینشاسا به حومه پاریس نقل مکان کردیم. در آن زمان 5 سالم بود.

اگر چه پدرم خودش یک فوتبالیست بود اما دوست نداشت من هم فوتبالیست شوم. میدانست برای فوتبالیست شدن باید چه فداکاریهایی کرد و نمیخواست من درگیر چنین مسائلی شوم اما به او فشار آوردم چرا که مصمم بودم به فوتبال ادامه دهم و در نهایت مجبور شد تسلیم خواسته من شود. وقتی در حال تبدیل شدن به یک فوتبالیست حرفهای بودم، توصیهعای مهمی در این مسیر به من کرد. در 16 سالگی خانه را ترک کردم تا به آکادمی برست بروم. آنجا معمولا در کنار بازیکنان تیم اصلی بازی میکردم و توانستم در کنار افراد بزرگتر از خودم رشد کنم. با این حال معمولا تلفنی با پدرم صحبت میکردم چون تنها در تعطیلات به خانه برمیگشتم. تقریبا یک سال و نیم در این آکادمی بودم و سپس باشگاه ورشکسته شد و تبدیل به بازیکن آزاد شدم.

*در کودکی در شمال فرانسه بودید و چطور شد که سر از نانت در آوردید؟

بعد از ترک برست، چندین باشگاه خواهان جذب من بودند. موناکو، مونپلیه و اوسر به من علاقه داشتند اما پدرم گفت به نانت بروم چون آنها بهترین آکادمی آن زمان اروپا را داشتند. پدرم امکانات این باشگاه را دیده بود و معتقد بود بهترین مکان برای پیشرفت من همین باشگاه است. وقتی حرف از مسائل تاکتیکی میشد، نانت شهرت خوبی داشت. چندین باشگاه دیگر هم به پدرم فشار میآوردند تا به باشگاه آنها بروم و حتی پولهای کلانی به پدرم پیشنهاد کردند اما او همیشه روی پیشرفت اصولی من تاکید داشت و دوست داشت جایی باشم که بیشترین لذت را از فوتبال بازی کردن ببرم. در آن زمان توجهی به درآمد بالا یا شهرت نداشتم. فقط میخواستم یک فوتبالیست حرفهای شوم. خیلی زود در نانت جا افتادم و این موضوع هواداران را متعجب کرد چون ناگهان در کنار بازیکنانی نظیر خورخه بوروچاگا و کریستین کارمبئو در ترکیب اصلی قرار میگرفتم.

*در فصل 95-1994 با نانت قهرمان لیگ فرانسه شدید و فصل بعد نیز به نیمه نهایی لیگ قهرمانان رسید. چرا نانت در آن سالها انقدر خوب بود؟

تیم خیلی خوبی داشتیم و فوتبالی روان بازی میکردیم. لیاقت قهرمانی در لیگ را داشتیم. ژان کلود سائودائو، مربی تیم، نقشی اساسی در موفقیتمان در آن فصل داشت. او بازیکنان زیادی از آکادمی را به تیم اصلی آورد چرا که باشگاه برای خرید بازیکن جدید پول نداشت. این موضوع مشکل بزرگی برای نانت بود زیرا باشگاه توانایی نگه داشتن ستارههایش را نداشت و مجبور بود آنها را به فروش برساند چون باشگاه به پول نیاز داشت اما روند پیشرفت من خوب بود و به عنوان یک بازیکن در این باشگاه به خوبی رشد کردم.

وقتی جوانتر بودم در پستهای تهاجمیتر به میدان میرفتم و در 17 سالگی حتی پشت مهاجم بازی میکردم. وقتی برای اولین بار در ترکیب نانت قرار گرفتم، در پست هافبک هجومی به میدان رفتم اما گاهی اوقات هم به عنوان هافبک میانی بازی میکردم.

*چطور شد که سر از مارسی در آوردید و چرا فقط یک سال در این تیم ماندید و سپس به اسپانیا رفتید؟

نانت شروع به فروش ستارههایش کرده بود و حس میکردم دیگر در این باشگاه جای پیشرفت ندارم اما مربی تمایلی نداشت اجازه جدایی مرا صادر کند. همان موقع بود که ویکتور فرناندز، مربی رئال زاراگوزا برای خرید من دست به کار شد اما در آن زمان نمیخواستم به این باشگاه بروم. رویایم حضور در فوتبال ایتالیا بود که در آن زمان بهترین لیگ اروپا محسوب میشد. چنین اتفاقی نیافتاد و وقتی مارسی به دنبال من آمد، باشگاه اجازه جداییام را داد. قراردادم با مارسی 4 ساله بود اما شرایطم در این باشگاه خوب پیش نرفت چون رولاند کوربیس، مربی تیم بیشتر مرا در پست مدافع راست به میدان میفرستاد. از این موضوع خوشحال نبودم چون پست بازیم آنجا نبود. از حضور در دفاع راست لذت نمیبردم و برای حضور در جام جهانی 1998 هم به تیم ملی دعوت نشدم. در پایان فصل، به مسئولین مارسی اعلام کردم که قصد دارم جدا شوم. مجبور شدم روی تصمیمم پافشاری کنم و در نهایت به خواستهام رسیدم و به سلتاویگویی رفتم که فرناندز به تازگی مربی آن شده بود.

*سلتاویگو در آن مقطع چند نتیجه فوقالعاده مقابل تیمهای بزرگ گرفت. بازی در آن تیم چطور بود؟

واقعا از حضور در سلتا لذت بردم و تیم خوبی داشتیم. باور کنید در آن زمان بهترین فوتبال اسپانیا را ارائه میدادیم. چندین بار رئال مادرید را شکست دادیم و یک بار با نتیجه 5 بر یک پیروز شدیم. چند بازی خوب هم در جام یوفا داشتیم. و تیمهایی مثل لیورپول، استونویلا، بنفیکا و یوونتوس را بردیم. دو بار هم در این مسابقات گل زدم. در آن زمان در پست هافبک میانی بازی میکردم چرا که بازیکنان تهاجمی خوبی داشتیم و طولی نکشید که از پستم خوشم آمد. متوجه شدم با بازی در این پست بیش از گذشته در جریان بازی قرار میگیرم و میتوانم روند کلی تیم را مدیریت کنم چون توپ همیشه در اطرافم است. در کنار مازینیویی بازی میکردم که در سال 1994 با برزیل فاتح جام جهانی شده بود. چیزهای زیادی از او یاد گرفتم و معمولا بعد از تمرینات در زمین باقی میماندم تا اندکی هم با او تمرین کنم. او بود که به من یاد داد به عنوان هافبک در کجای زمین بایستم و کاری کرد پیشرفت بیشتری داشته باشم. در طول مسابقات، وظایف دفاعی و تهاجمیمان را با هم عوض میکردیم با این وجود چون من جوانتر بودم، بیشتر حمله میکردم!(میخندد) مجبور بودم دائما تمام زمین را بالا و پایین بروم.

*چطور شد که به رئال مادرید رفتید؟ مدیر برنامههایتان بعدها گفت که مجبور شده ادعا کند هواداران سلتا به ماشینتان حمله کردهاند تا بتواند مجوز جداییتان را بگیرد. این موضوع صحیح است؟

این حرف را زد تا کتابش پرفروشتر شود.(میخندد) این اتفاق به شکلی کاملا متفاوت افتاد. بعد از اولین فصل حضورم در سلتا، باشگاههای زیادی برای جذبم دست به کار شدند اما مدیرعامل سلتا قصد فروش مرا نداشت. در پایان فصل دوم نیز همین اتفاقات تکرار شد. در نهایت با والنسیا به توافق رسیده بودم و میخواستم به این باشگاه بروم اما باز هم مدیرعامل تمایلی به فروش من نداشت. باز هم مجبور شدم به باشگاه فشار بیاورم. در نهایت پدرم برای مذاکره با باشگاه وارد عمل شد و باشگاه را قانع کرد که میتواند با فروش من پول زیادی به دست بیاورد. با این حال روند مذاکرات ناگهان شکل عجیبی گرفت چرا که مدیرعامل سلتا گفت که باید به رئال مادرید بروم. پدرم پرسید:«چرا قبلا به ما نگفتید که رئال به کلود علاقه دارد؟ رئال بهترین تیم دنیا است!» با این وجود مجبور شدم صبر کنم چرا که انتخابات مدیرعاملی رئال بین پرز و سانز در حال انجام بود. به مدیرعامل والنسیا توضیح دادم که سلتا قرار است مرا به رئال بفروشد و آنها هم شرایط را درک کردند. در همان زمان با سانز مذاکراتی داشتم و به توافق هم رسیدیم. در نهایت سانز در انتخابات شکست خورد اما ویسنته دلبوسکه، مربی رئال به پرز گفت که مرا در تیمش میخواهد. به همین خاطر در نهایت انتقالم به رئال انجام شد.

*حضور در تیم کهکشانیها چطور بود؟

همان لحظهای که پا به رختکن این تیم میگذارید، متوجه میشوید که این باشگاه با سایر تیمها فرق دارد. آنها کتابهایی در مورد تاریخچه باشگاه به شما می‌دهند. با نگاهی به این کتاب‌ها بلافاصله متوجه می‌شوید که اولویت این باشگاه کسب جام است و این موضوع باید در ذهنتان حک شود. وقتی خوب بازی نمی‌کنید، دوران سختی را می‌گذرانید چرا که رسانه‌ها دائما به بازیکنان رئال فشار وارد می‌کنند. آنها برای خودشان دست به انجام مقایسات می‌زنند و در نهایت نتیجه می‌گیرند که فلان بازیکن برای حضور در رئال مناسب نیست. تقریبا از دست آنها رهایی ندارید و تبدیل به بخشی از اموال رئال و هوادارانش می‌شوید. در تورهای پیش فصل، هر جا که میرفتیم هیجان زیادی به خاطر حضور ما وجود داشت. در شهر مادرید هم متوجه شدم که برای خرید نمیتوانم به برخی مکانهای خاص بروم. این موضوع عملا غیرممکن بود. هر وقت از خانه بیرون میرفتید، همیشه این امکان وجود داشت که گیر پاپاراتزیها بیافتید. به تیم رئال لقب کهکشانیها را داده بودند اما این فقط یک اسم بود. بازی برای رئال بزرگترین آرزویی است که هر فوتبالیستی ممکن است داشته باشد. وقتی عملکردتان خوب باشد هواداران شما را به آسمانها میبرند اما برعکس این مساله هم صدق میکند.

*آیا به خاطر حضور در کنار ستارههای بزرگ دنیای فوتبال در رئال احساس فشار میکردید؟

در آغاز فشار زیادی رویم بود زیرا در پست فرناندو ردوندو بازی میکردم و هواداران رئال او را خیلی دوست داشتند. ردوندو در تابستان آن سال برخلاف میلش باشگاه را ترک کرد و در اولین ماه حضورم در برنابئو، هروقت پا به توپ میشدم هواداران مرا هو میکردند. شرایط سختی بود با این وجود پدرم تاکید داشت بدون توجه به اتفاقات داخل استادیوم، بازی همیشگیام را انجام دهم و میگفت:«هرچقدر بیشتر بازی کنی، هواداران بیشتر با تو آشنا میشوند. وقتی تیم در حال برد باشد، هو کردنت را فراموش میکنند.» و دقیقا همین اتفاق افتاد. بعدها، رابطه هواداران با من خوب شد زیرا وظیفهام را به خوبی انجام میدادم و تیمها روند موفقیتآمیزی داشت. در اولین فصل حضورم در رئال، قهرمان لیگ شدیم و در دومین فصل هم فاتح لیگ قهرمانان شدیم.

*شما مانند چسبی بودید که کل تیم را به هم متصل میکرد. با این وجود سایر بازیکنان حقوق بیشتری میگرفتند. حستان در این مورد چه بود؟

در حقیقت مربی و همتیمیهایم متوجه زحمات من میشدند و قدر آن را میدانستند. یک مربی خوب، قدر بازیکنش را میداند. دلبوسکه مرا در پست مناسبی بازی میداد و دقیقا میدانست چه نقش کلیدی در ایجاد توازن در تیمش دارم. در مادرید بود که شروع به بازی در پست هافبک دفاعی کردم چون در فاز تهاجمی تعدادی از بهترین بازیکنان دنیا را در اختیار داشتیم و دیگر نیازی نبود جلو بازی کنم. با وجود بازیکنانی مثل رونالدو، زیدان، رائول و فیگو میدانستم که توانایی زدن گلهای زیادی را داریم، پس چرا باید جلو میرفتم؟(میخندد) وظیفهام این بود که کار آنها را ساده کنم. در آغاز حتی گاهی اوقات در کنار فرناندو هیرو در خط دفاع بازی میکردم و رابطه خوبی با او داشتم. با این وجود، اندکی بعد قرار شد جلوتر از خط دفاع بازی کنم.

داستانهایی در مورد اختلاف میزان دستمزد من با سایر بازیکنان وجود داشت با این وجود من هیچوقت خودم را با بازیکن دیگری مقایسه نکردهام. هیچوقت این طور نبود که بگویم من فلان چیز را میخواهم چون یک بازیکن دیگر هم آن را در یافت میکند. همیشه روی خودم تمرکز داشتم.

*رونالدو برزیلی بازیکن فوقالعادهای بود، این طور نیست؟

او میتوانست قبل از سایر بازیکنان اتفاقات را پیشبینی کند. زیدان هم این خصوصیت را داشت. این دو کاملا با هم هماهنگ بودند ولی سایر بازیکنان نیاز به زمان بیشتری داشتند. بازی در کنار چنین بازیکنان با استعدادی حس حس خوبی دارد. چون قبلا در پست مهاجم و بال هجومی به میدان رفته بودم، با آنها رابطه خوبی داشتم. بازیکنان فوقالعادهای داشتیم اما مربی هم نقش مهمی داشت. دل بوسکه بود که تفاوتها را رقم میزد. ما 11 بازیکن خوب در زمین و 11 بازیکن خوب دیگر روی نیمکت داشتیم که همگی ملیپوش بودند. دل بوسکه این شرایط را به خوبی مدیریت میکرد و بازیکنان به خوبی میدانستند که چرا در فلان مسابقه به میدان میروند و یا به بازی فرستاده نمیشوند.

*در تابستان 2003 چه اتفاقی افتاد که باعث شد رئال را ترک کنید؟

با پایان سومین فصل حضورم در مادرید، اعضای هیئت مدیره به من گفتند که از عملکردم رضایت دارند و با شروع فصل جدید دستمزدم را افزایش خواهند داد. از این بابت خوشحال بودم. در بهترین تیم دنیا بازی میکردم پس چرا باید دنبال حضور در تیم دیگری میبودم؟ اما باشگاه بکهام را خرید و وقتی از تور پیش فصل برگشتیم، به من گفته شد که امکان افزایش حقوقم در مقطع فعلی دیگر وجود ندارد. پیشنهاد تمدید قرارداد با شرایط قبل به من داده شد. وقتی گفتم قول افزایش حقوق به من داده شده، به من گفتند باید از حضور در رئال خوشحال باشم و حتی بدون دستمزد بازی کنم. همان موقع بود که فهمیدم کارم در اینجا تمام است. در آغاز پیشنهادی برایم وجود نداشت چون هیچ باشگاهی باور نمیکرد بخواهم رئال را ترک کنم اما وقتی مشکلاتم در رسانهها مطرح شد، تیمهای زیادی به سرعت دست به کار شدند. در مورد پیشنهادات با هیئت مدیره صحبت کردم اما گفتند پیشنهادی به دستشان نرسیده. احتمالا فکر میکردند با شرایط کنار میآیم و به باشگاه دیگری نمیروم. وقتی فهمیدند مشکل جدیتر از این حرفهاست، واکنش نشان دادند اما دیگر خیلی دیر شده بود. حتی پیشنهاد حقوق هم اندازه برخی از بهترین بازیکنان تیم را به من دادند اما دیگر تصمیمم را گرفته بودم.

*چه چیزی باعث شد به چلسی بیایید که هنوز تبدیل به تیم قدرتمندی نشده بود؟

به این خاطر به چلسی رفتم چون آنها اولین باشگاهی بودند که سراغم آمدند. بعد از آنها منچستریونایتد، اینتر و چند باشگاه دیگر هم پا پیش گذاشتند. در آن زمان به سران چلسی قول دادم که اگر از رئال جدا شدم قطعا به باشگاه آنها میآیم. با وجود این که 30 ساله بودم اما حاضر شدند مبلغ زیادی(16.8 میلیون پوند) برای خرید من پرداخت کنند.

*چند سال اول حضور آبراموویچ در چلسی چطور بود؟ او چه تغییراتی ایجاد کرد؟

آبراموویچ چند بازیکن کلاس جهانی خرید. تا قبل از آن، این دست بازیکنان معمولا به منچستریونایتد یا آرسنال میرفتند. در آغاز زیر نظر رانیری بازی میکردم و یک سال بعد مورینیو آمد. با هر دوی آنها رابطه خوبی داشتم. در دوران بازی هیچوقت با مربی به مشکل نخوردم.

*آیا قهرمان نشدن با چلسی در لیگ قهرمانان بزرگترین حسرت شماست؟

نه بزرگترین حسرتم نیست چون قبلا با رئال فاتح لیگ قهرمانان شده بودم. عملکرد خوبی در لیگ قهرمانان داشتیم. در 5 فصل حضورم در چلسی، 4 بار به نیمه نهایی رسیدیم و در سال 2008 نیز به فینال رفتیم. باشگاههای کمی توانایی انجام چنین کاری را دارند. اگر چه نتوانستیم فاتح لیگ قهرمانان شویم اما تمام جامهای داخلی را فتح کردیم. در آن مقطع هیچ باشگاهی در دنیا دوست نداشت مقابل چلسی قرار بگیرد.

*با وجود این که در فصل 08-2007 یکی از بازیکنان ثابت تیم نبودید، در تمام مسابقات لیگ قهرمانان به میدان رفتید. شکست در فینال آن سال چه حسی داشت؟

قطعا خیلی ناراحت شدم. خیلی به قهرمانی نزدیک بودیم و دوست داشتم جام را به آبراموویچ تقدیم کنم. او کارهای زیادی برای تیم کرده بود و میخواستیم جبران کنیم. شکست در ضربات پنالتی ناراحتکننده بود. البته دوست نداشتم در لیست پنالتیزنها باشم چون زیاد از این کار خوشم نمیآید.

*چرا بعد از شکست در فینال، چلسی را ترک کردید؟

میخواستم به فرانسه برگردم و نزدیک خانوادهام باشم. در تمام دوران حرفهای خود از آنها دور بودم. وقتی پیشنهاد پاریسن‌ژرمن به دستم رسید، آبراموویچ کمکم کرد تا به شکلی دوستانه جدا شوم و با وجود این که هنوز با چلسی قرارداد داشتم، در ازای فروش من پولی نگرفت.

*چه حسی دارید که پست هافبک دفاعی را با نام پست ماکله‌له می‌شناسند؟ چه کسی این نام را ابداع کرد؟

به نظرم گزارشگرها و کارشناسان تلویزیونی استفاده از این لفظ را شروع کردند. این اتفاق در روزهای آخر حضورم در چلسی افتاد. قطعا این اتفاق افتخار بزرگی برایم است زیرا تمام بازیکنان دوست دارند از خود میراثی برجای بگذارند و این اتفاق باعث شد باور کنم که عملکردم در دنیای فوتبال به اندازه کافی خوب بوده است.

*در دو مقطع از دوران حرفهای خود تصمیم گرفتید به بازنشستگی از بازیهای ملی خاتمه دهید و مجددا برای تیم ملی به میدان بروید. دلیل این موضوع چه بود؟

تیم ملی دچار مشکلاتی بود و این خطر وجود داشت که به جام جهانی 2006 صعود نکنیم. ریموند دومنک من، زیدان و تورام به تیم ملی دعوت کرد چون هر سه ما هنوز در بالاترین سطح باشگاهی بازی میکردیم اما اسم واقعی آن دعوت نبود و بیشتر جنبه اجبار داشت. خودم دوست نداشتم برگردم. با چلسی توافق کرده بودم که تمرکزم تنها روی این تیم باشد اما بعد از اعلام لیست تیم ملی، مجبور شدم به اردو بروم. در آن زمان هنوز چند بازی انتخابی از جمله دیدار مهممان با ایرلند باقی مانده بود. خوشبختانه موفق شدیم در آن دیدار پیروز شویم و کارمان را با صدرنشینی به پایان برسانیم. بعد از جام جهانی، یک بار دیگر تصمیم به بازنشستگی گرفتم اما باز هم از من خواسته شد تا در مسیر رسیدن فرانسه به یورو 2008 به این تیم کمک کنم. اگر چه توانستیم به آن تورنمنت برویم اما در مرحله گروهی حرف شدیم و سپس برای همیشه از تیم ملی خداحافظی کردم.

*دوران حضورتان در پاریسنژرمن را چطور ارزیابی میکنید؟ وقتی به این تیم رفتید که باشگاه پاریسی شرایط خوبی نداشت...

خاطرات خوبی از حضور در این باشگاه دارم. توانستیم تیمهای بزرگ را به چالش بکشیم و به جای تلاش برای بقا، به حضور در لیگ اروپا فکر کنیم. باشگاه ثبات بیشتری را تجربه کرد. در طول سه سالی که آنجا بود، پاریسنژرمن خریدهای خوبی انجام داد: لودویک ژولی را از رم خرید گرگوری کوپه نیز از اتلتیکو مادرید به ما اضافه شد. در تلاش بودم به بازیکنان جوانتر تیم مثل ممدو ساخو کمک کنم تا پیشرفت بیشتری داشته باشند. بعد از آویختن کفشهایم در سال 2011، میخواستم در دنیای فوتبال بمانم و تجربههایم را منتقل کنم. بعد از بازنشستگی در پاریسنژرمن ماندم و دستیار لئوناردو، مدیر فوتبالی باشگاه شدم. با این حال، کار دفتری مناسب من نیست و لئوناردو بعد از چند ماه پیشنهاد داد که به کارلو آنچلوتی، مربی جدید تیم کمک کنم. از نظر من ایده خوبی بود چون میتوانستم تجربه مربیگری به دست بیاورم. در طول چند فصل دستیار آنچلوتی و بلان بودم سپس تصمیم گرفتم خودم شروع به مربیگری کنم.

*این تجربه تا به حال چگونه بوده است؟ در باستیا که شرایط خوبی نداشتید...

وقتی به این باشگاه رفتم، بازیکنان کمی داشتیم و باشگاه پولی برای خرید بازیکنان جدید نداشت. به همین خاطر مجبور به جذب بازیکنان رایگان شدیم. شروع به ساخت تیم کردم اما چنین مسائلی به زمان نیاز دارد. با این حال اگر نتیجه نگیرید، باشگاه صبر نمیکند. فرقی هم ندارد زیدان باشید یا کس دیگر. در این مورد با آنچلوتی صحبت کردم و گفت که شروع مربیگری برای او هم دشوار بوده است. نکته مهم این است که تسلیم نشوید. بعد از باستیا، قبل از شروع یورو 2016 در یوفا سمت فنی گرفتم و در عین حال به عنوان مدیر ورزشی موناکو هم فعالیت میکردم و یکی از کارهای مهمم این بود که کیلیان امباپه را قانع کردم در موناکو بماند.

*از چه چیز مربیگری لذت میبرید و کدام مربی الهام بخشتان بوده است؟

به این خاطر دوست دارم مربی باشم چون بسیاری از بازیکنان به تواناییهایشان باور ندارند. به نظرم اهمیت زیادی دارد کسی این موضوع را به آنها گوشزد کند. کار من هم همین است. توسعه و پیشرفت دادن بازیکنان با استعداد. در این مورد از مورینیو خوشم میآید. او شخصیت برنده دارد و با صداقت با بازیکنان حرف میزند.

*چه چیزی باعث شد سال 2019 به چلسی برگردید و این روزها چه وظایفی در این باشگاه دارید؟

بازگشت به باشگاه در کنار برخی از بازیکنان سابق نظیر پیتر چک و فرانک لمپارد، حس خوبی داشت. در حال حاضر مدیر فنی آکادمی باشگاه هستم که به نظرم کار جالبی است. در این شغل تجربههای جدیدی داشتم و درک بهتری از مسائل فوتبالی در خارج از مستطیل سبز پیدا کردم. هنوز به شغل مربیگری علاقه دارم اما منتظر یک پیشنهاد جذاب هستم. در حال حاضر تمرکزم روی شغل جدیدم در چلسی است.

*آرمین زمانی

برچسب ها: کلود ماکله له
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار