محروم می کنم، پس هستم
«گدایان بهر روزی طفل خود را کور میخواهند
طبیبان جملگی خلق را رنجور میخواهند
گمانم مردهشویان راضیند بـر مردن مردم
بنازم مطربان، کاین خلق را مسرور میخواهند»
خدا را و مردم را شاهد می گیرم که هرگز مردم را رنجور نخواسته ام. اما این شعر را داشته باشید تا بگویم منظور از ارسال آن چیست.
هنر یا فشن؟!
انسان از بدو پیدایش، علاقمند به «ثبت» وقایع بود. او چیزی به نام «خط» در دسترس نداشت. لذا با استفاده از زغال باقیمانده از آتش، بر «سنگ» دیواره غارها، نبرد دهشتناک و پیروزمندانه آن روز خویش با گله گاومیش ها را «نقاشی» می کرد تا آن «هیجان» فوق العاده را «جاودان» کند...
انسان از ازل عاشق «زیبایی» بود. او زیبایی های طبیعت را می دید و دوست داشت به زیباترین وجه ممکن، آن را «ثبت» کند. این بود که «هنر» آفریده شد. هنرهای چندگانه ابتدایی، یعنی نقاشی و پیکرتراشی و موسیقی، کم کم بیشتر و بیشتر شدند. اکنون هر کدام از هنرهای «هفتگانه» نقاشی، مجسمهسازی، ادبیات، موسیقی، تئاتر، معماری و سینما، به زیرشاخه های متعددی تقسیم می شوند. مثلا «خوشنویسی» ایران که از نظر نگارنده خودش زیرمجموعه هنر «نقاشی» است، به چند دسته نسخ و نستعلیق و ثلث و کتابت و... و خوشنویسی روی چوب و پارچه و کاغذ و... و یا حتی دانه برنج تقسیم شد! نقاشی هم راه عجیبی را طی کرد و از انواعی که لذت بردن از آنها زیبایی شناسی تخصصی را می طلبد، به نقاشی روی انواع و اقسام متریال ها رسید. از کاغذ و بوم و مقوا و چوب گرفته تا روی پوست حیوانات... یعنی «چرم»!
نقاشی روی پوست مرده یا زنده؟!
اما... نقاشی روی پوست موجود «زنده» که به «خالکوبی» یا «تتو» معروف شده، یک هنر آمیخته با ایدئولوژی است! یعنی آدمها برای نشان دادن اعتقادات خود، در قسمت های خاصی از بدن، نام، نماد و یا تصویر چیزی را نقاشی می کنند. این، مثلا شبیه سربند یا بازوبند یا پرچمی است که شما به دست می گیری تا نشان دهی عضو فلان گروه و جمعیتی. چیزی که مانند همان بازوبند و نماد، اغلب وابسته به زمان و مثلا شور و شوق جوانی است، و چه بسا پس از چند سال، فرد از داشتن آن روی بدنش خیلی هم راضی نبوده و در صدد پاک کردنش باشد. البته در ایران ما، از دیرباز، این حرکت در میان اقشار خاصی، از جمله زندانیان محترم بیشتر دیده می شد، و در حقیقت خاطرات دوران حبس را برای فرد، زنده نگاه می داشت. این قبیل تتوها با اینکه از نظر نگارنده ظلم به پوست نازنین و گرانبهای بدن است و می تواند حاوی خطرات بهداشتی فراوان باشد، از نظر اجتماعی پذیرفته شده بود. هر چه بود، در نهایت در جامعه جا افتاده بود و کسی از دیدنش «مشمئز» نمی شد...
تغییر ارزش ها و معیارها
« آلن فابین موریس مارسِل دلون» که اخیرا فوت نموده، ستاره جهانی سینما در دهه 60 و 70 میلادی بود. او با اینکه بازیگر توانایی بود، قسمت زیادی از شهرت و محبوبیتش را مدیون صورت زیبا و جذابیت مردانه اش بود. او را با سوپراستارهای سینمای امروز مقایسه کنید تا ببینید سلیقه عمومی چقدر، به گمان نگارنده، نازل شده! امروز، ما هم در کشورمان به اصطلاح سوپراستاری در موسیقی داریم که یک نقطه کوچک از بدنش خالی از تتو نیست! این حجم از زشتی چگونه در نگاه عمومی زیبا شد؟ واقعا نمی دانم. اما می دانم که نمی توان «بسادگی» با روند «سلیقه عمومی» و بنگاههای رسانه ای که آن را شکل می دهند مبارزه کرد. و البته:
هر چیزی را که بدون توجیه و آموزش درست، نهی کنی، محبوبتر می شود!
سلبریتی، ورزشکار، فوتبالیست...
از قدیم، رسانه های زرد سعی داشتند ورزشکاران را با هنرمندان در دو کفه ترازو قرار داده و آنها را در معرض قضاوت عموم قرار دهند. مثلا آنها را در دفتر مجله کنار هم قرار می دادند و عکسی می گرفتند و روی جلد چاپ می کردند. بسیار مواردی را به یاد داریم که حتی این مسئله باعث «تقابل» این دو قشر شده. «پول + شهرت» ملغمه عجیبی است. کارهای با آدم می کند که یک «بمب» نمی کند. وقتی یک ورزشکار یا بالاخص یک فوتبالیست که اغلب خاستگاه اجتماعی پایینی دارد، به ثروتی می رسد که در خواب هم نمی دید، کم کم به دنبال شهرت و «بیشتر دیده شدن» می رود. چیزی که گمان می کند می تواند عطش زیاده خواهی او را سیراب کند. اینجاست که دیگر چیزی مثل «تتو» نه یادگار روزهای حبس است، نه نماد «اعتقادات»! بلکه تبدیل به ابزاری برای معروفیت و شهرت و افزایش طرفدار و هوادار و... و جذب «فالوور» بیشتر می شود. چیزی که حب آن، اصلا برای یک جوان امروزی دور از ذهن نیست...
و آنک تتو رخ نمود!
اولین روزهایی که وجود تتو بر پوست ورزشکاران جلب توجه نمود، قضیه خیلی جدی نبود. هیچکس تا این حد به مسئله حساس نشده بود و تا این حد هجمه بر علیه آن دیده و شنیده نمی شد. کم کم برخی از رسانه ها و آدم هایی که دزد شتر مرغ را رها می کنند و تخم مرغ دزد را می گیرند، شروع کردند به بهانه و ایراد و انتقاد. کمیته اخلاق هم که به هر حال انگاری برای بقا خوراک می خواهد، یک شبه دستور داد که «به هر طریق ممکن» باید جلوی نمایش این «نقش شیطانی» در انظار عمومی گرفته شود... یعنی «پوشاندن» خالکوبی! یعنی باشد، اما دیده نشود! نقشی که حالا دیگر به کار بردن واژه «خالکوبی» هم برای آن افت داشت و فقط با نام «تتو» مسموع بود! طبیعتا «پول» مفت فوتبال ایران، باعث شد بازیکنانی که تتو بر بدن داشتند، با انواع آستین و شلوار کشی و... تتوها را بپوشانند تا از این سفره بی در و پیکر محروم نشوند...
قوانین و تابلوهای رانندگی...
بی دلیل یاد تابلوهای راهنمایی و رانندگی افتادم. تابلوهایی که تعداد آنها به سرعت بیشتر می شود اما با سرعت و شدت بیشتر، تعداد افرادی که به آن احترام می گذارند کمتر و کمتر می گردد. چرا، چون نه سختگیری و ضمانت اجرایی و نظارت کافی بر اجرای آنها وجود دارد، نه هیچ آموزش و توجیه مداوم و جدی برای ارتقای آگاهی و فرهنگ عمومی مردم صورت می گیرد. این است که می بینیم در خیابانی که هر چند متر یک تابلوی «توقف ممنوع – حمل با جرثقیل» در آن نصب شده، و احیانا یک افسر پلیس هم در سر خیابان ایستاده، خودروها دوبله هم پارک می کنند و آب از آب تکان نمی خورد... انگاری زبانم لال، همانند آن مرده شوی و گدا و طبیب شعر ابتدای مطلب، از وضع قانون های بیشتر، به دنبال قانون شکنی های بیشتر هستند!
آهان... ارتباط این مسئله با تتوی بازیکنان به یادم آمد. قانون ممنوعیت تتو همینجور رها شد. نه کسی آن را جدی گرفت، نه کوچکترین تلاشی برای افزایش آگاهی و ارتقای شخصیتی بازیکنان فوتبال صورت پذیرفت. وضع قانون بسیار بسیار ساده است. جنابان مستقر در کمیته اخلاق! می خواهید صد آیتم تقدیمتان کنیم که هر کدام، بسیار بسیار مهم و بلکه مهمتر از تتو هستند؟ شب نشینی ها، معافیت های تقلبی، دوپینگ هایی که با کمک برخی از مسئولین لاپوشانی می شود، شرط بندی ها، دلالی ها، و... و آخرینش هم نقاشی های رنگارنگ روی پوست نازنین جوان های ما. اینها، با چند خط نامه و یک مهر و امضا قابل ابلاغ هستند. اصلا هم نیازی به این همه دم و دستگاه و اهن و تلپ و بودجه هنگفت ندارند. خیلی خیلی ساده می توان آیتم های «غیر اخلاقی» را لیست و ممنوع کرد و گفت از زحمات و شق القمرهای کمیته اخلاق است. مهم ضمانت اجرایی، و مهمتر، تلاش برای تغییر و رشد فرهنگی جوانان است. بفرمایید تلاش های خودتان را لیست کنید. نه اینکه یک بازیکن از میان صدها بازیکن تتو به بدن را سیبل کنید تا بگویید «محروم می کنم، پس هستم»!
*دکترمحمد(شهریار) شفائی