تبدیل بازی یکصد هزار نفری به بازی هشت هزار نفری ؟!
" به هیچ انگاری اصول مدیریتی " ، رسم ملوک الطوایفی و " خان خانی " را بر ورزش ایران حاکم کرده است
*آماده تحول و خروج از سکون
تا صدسال که چه عرض کنیم ، هزار سال دیگر، اگر در ورزش با این دست فرمان جلو برویم به هیج جا نمی رسیم. حداکثر خیلی هنر کنیم ، همین جا که هستیم خواهیم بود وهمین را که داریم حفظ می کنیم که البته این هم به هزار و یک دلیل عقلی و تجربی ، امری بعید و ناشدنی به نظر می رسد. این در حالی است که ورزش ما چنانکه بسیاری گفته و تاکید کرده اند - و ما نیز به سهم خود نوشته ایم - برای متحول شدن و از حالت رکود وسکون خارج شدن ، کاملا مستعد وآماده بوده و کافی است که در آن اراده و برنامه وعمل ، میدانداری کند.
بدون اغراق می توان گفت کلیه اجزاء مجموعه وعناصر سیستم ورزش به اندازه کافی انگیزه برای حرکت ومیل و اشتیاق برای بهتر و قویتر شدن دارند و بارها نشان داده اند که می توانند در این راه به وظیفه ای که برعهده دارند و نقشی که بازی می کنند ، به بهترین وجه عمل نمایند.
*پیشرفت ورزش، قربانی منافع بعضی ها!
در این میان فقط باید تکلیف تفکر و دیدگاه عناصر و نخاله هایی مشخص شود که در عرصه ورزش و حوزه های حساس و مراکز تصمیم گیرنده آن رخنه و نفوذ کرده و بدون اینکه صلاحیتی از حیث فنی یا مدیریتی یا تجربی یا ... داشته باشند ، سال هاست در مشخص کردن خط مشی ها و برنامه ریزی ها وتصمیم گیری های آن موثرند وخط وربط تعیین می کنند . آنها نقش ترمز و مانع را برای ورزش بازی می کنند و محافظه کارانه برای حفظ" وضع موجود" – و در واقع " حفظ جایگاه وموقعیت خودشان" - تلاش و با هر گونه تغییر معنادار و تحول واقعی به لطائف الحیل مخالفت می کنند . به دیگر سخن ، صاحبان این تفکر وبینش، پیشرفت و تحول و ارتقای جایگاه ورزش ایران را قربانی منافع و مواهبی کرده اند که به شیوه های مختلف کسب می کنند.
*کارکردهای متنوع ورزش
همه می دانیم که ورزش به عنوان یک امر و پدیده اجتماعی دارای نقش و کارکردهای متنوع فراتر از خود است و می توان از آن به عنوان یک ابزار مثبت وموثر در برنامه ریزی های تربیتی، فرهنگی، اقتصادی،سیاسی و... استفاده کرد، چنانکه در کشورهای پیشرفته این کار صورت می گیرد و آنها سعی دارند ورزش را در خدمت اهداف ملی و اجتماعی - و حتی جهانی و فرهنگی - درآورند و بعضی از تئوری ها و تفکرات ( مثبت ومنفی، استعماری و غیر آن ) خود را از طریق ورزش القا و ابلاغ کنند.
*دکور و ابزار سرگرمی
راستی آن است که ما از بدو ورود ورزش و شروع به فعالیت آن به عنوان یکی از مظاهر دنیای مدرن ، نتوانسته یا نخواسته ایم که از کارکردهای متنوع آن استفاده کنیم. ما به آن به عنوان یک دکور یا ابزاری برای بازی و سرگرمی نگاه کرده ایم و یا بدتر از همه ، جذابیت های ذاتی و گرایش و علائق مردمی آن در خدمت منافع شخصی و مالی افراد و باندهای فرصت طلب قرار گرفته است.
*غفلت از پای بست
و این وضعیت همچنان ادامه دارد و کماکان ورزش در هیچکدام از ابعاد خود در کشور ما جدی گرفته نشده و بی خیال مشکلات عدیده و ساختاری و مدیریتی که دارد ، به فرم و ظواهر وهیاهو بسنده کرده و به فکر نقش رخ ایوان هستیم و از پرداختن به کارهای اساسی و تحول آفرین - که منجر به استواری " پای بست" و ساختار می شود – غافلیم . روشن است که مخاطب این سخن ما، بیش ار هر کسی ، دستگاهی است که به طور رسمی و قانونی در این مملکت متولی امر ورزش است و آن تشکیلات ، جز "دولت" نیست.
*ضرورت ایجاد تحول
بنابراین باید بگوییم که دولت ، ورزش را جدی نگرفته است . در همه دولت ها و مقاطع وضع کم وبیش همین بوده و در این باره مثال ها و دلایل مختلف وپرشماری وجود دارد که پیش از این به آنها اشاره داشته ایم ، ضمن اینکه واقعیتی است اظهر من الشمس که برای اثبات آن نیازی به شاهد ومثال وجود ندارد و هرکسی سروکاری با ورزش دارد ، به راحتی متوجه آن می شود. متوجه می شود که ورزش ایران با این توانایی های بالقوه و داشته های پیدا و نهان، در جایگاه و شرایطی قرار دارد که مناسبت و همخوانی با آن ندارد. این است که ضرورت یک تحول اساسی احساس می شود و متولی اصلی امر ورزش باید از کسانی که عهده دار اداره آن هستند بخواهد و به آنها ماموریت دهد که ورزش را متحول و از این حالت رخوت و خمودگی و تکرار خارج کنند و در مسیر حرکت حساب شده و بابرنامه به سوی تحول و پیشرفت قرار دهند.
*خون تازه مدیریتی
بالاتر گفتیم در این ورزش - به ویژه در بخش های حساس و تصمیم گیری واجرایی - باید تکلیف عده ای چسبیده و آویزان و مخالف تحول، روشن شود. این واقعیتی است که متاسفانه در ورزش وجود دارد و مانعی است که همه به وجود آن معترف هستند . راحت تر وصریح تر بگوییم ، ورزش از حیث مدیریتی به خون تازه احتیاج دارد، خونی سرشار از انگیزه و نشاط ومیل به حرکت و کار کردن و پیش رفتن و قوی و بهتر شدن. امروز چنین خونی در رگ های ورزش ما وجود ندارد . منظورمان این نیست که اصلا وجود ندارد. نه، اگر خوب نگاه کنیم ، آنجا که ورزش موفق و افتخارآفرین است و شور و نشاط خلق می کند ، غرور ملی را ارتقا می دهد، پرچم مقدس و سه رنگ کشورمان را در میادین جهانی والمپیکی به اهتزاز درمی آورد و نام ایران بزرگ را بر زبان ها می اندازد ، آنجا همان جایی است که این خون و آن انگیزه و میل به کار کردن و خدمت وجود دارد و کار ، دست اهل و کاردان است و...
*مدیران به وظیفه خود عمل نکرده اند
همه حرف ما این است که این خون و انگیزه باید در سراسر پیکر ورزش و در ساختار مدیریتی آن ساری و جاری باشد . ورزش محتاج تحول است و دست زدن به اصلاحات واقعی و عمیق یک ضرورت حیاتی است ، نه کاری دلبخواهی یا سلیقه ای. این وظیفه ای ملی و حرفه ای - و حتی شرعی - برعهده کسانی است که مسئولیت اداره ورزش را برعهده دارند. اینها بدون تعارف و رودربایستی به وظیفه خود به درستی و باتعهد کامل عمل نکرده و بدتر از همه ، خیلی از جاها اصلا عمل نکرده و سخت واداده و منفعل نشان داده اند و اگر وضع امروز ورزش، بسامان نیست، اگر لزوم اصلاح وتحول در آن سخت احساس می شود، اگر به دور باطل افتاده و از حرکت و پویایی لازم خبری نیست، اگر کسانی که نه از حیث فنی ، نه از نظر توان و کارآمدی مدیریتی ، مشروعیتی ندارند اما نقش مدیریت بعضی از فدراسیون ها را برعهده گرفته ند در جلسات تصمیم گیری صندلی ثابت دارند و حوزه کاری را ملک طلق خود می دانند و مثل اموال شخصی با آن رفتار کرده و به شکل ملوک الطوایفی عمل می کنند و اگر ... بدون تردید برای این است که مدیران ارشد و درجه اول ورزش - از شخص وزیر گرفته تا لایه های بالای مدیریتی و معاونتی - به هر دلیل پیدا و پنهان به وظیفه اصلی و مهم خود عمل نمی کنند و سرشان به مسائل فرعی و دست چندم گرم است.
*رفتار غیر اصولی
آنان " اصول مدیریتی" تجربه شده را کنار گذاشته و غیر اصولی عمل می کنند. ماجرا غیر از این نیست . هرچیزی حساب و کتاب و نیل به هر منزل و مقصودی راهی دارد. وقتی به هدف و مقصوی که یکسره از آن حرف می زنیم، نمی رسیم ، معنایی جز این ندارد که از راهش وارد نشده و بیراهه ای را در پیش گرفته ایم که هرگز به مقصد منتهی نمی شود...
مثلا یکی از اصول ثابت شده مدیریتی که عقل وشرع به آن توصیه می کنند، اصل " نظارت" است .
جایگاه " نظارت" در مدیریت ورزش کجاست؟
این نکته و اصلی بدیهی است و کسی بر سر آن دعوا ندارد. سوال می کنیم که جایگاه این اصل در ورزش ما کجاست؟ نظارت چقدر در این ورزش و در مدیریت آن معنا داشته، جدی گرفته شده و اعمال می شود؟! این البته سوالی است که هیچ ارگان و اداره و روابط عمومی در ورزش پاسخ آن را نمی دهد . نیازی هم به پاسخگویی نیست. وضعیت ورزش - که موضوع سخن ماست - " خبر می دهد از سر درون"!
*تفاوت های بی معنا
راحت بگوییم نظارت و کنترل در مدیریت ورزش ما یکی از بی معناترین و از کارافتاده ترین اصول مدیریتی است که می شناسیم . سایر اصول هم کم وبیش چنین وضعیتی دارند. مثلا آیا اصل برنامه ریزی و آینده نگری معنا دارد؟ آیا عنصر" زمان" برای متولیان ورزش هیچ مفهومی دارد؟ المپیک پاریس مثل المپیک توکیو و المپیک بعدی مثل المپیک قبلی با اندک تفاوت های بی معنی !
*مدیریت ملوک الطوایفی و" خان خانی" در ورزش!
عرض ما - و حرف و فریاد خیلی از اهالی ورزش - این است که در دوران وجهانی که مدیریت های علمی و فرمول های منسجم وهماهنگ به میدان آمده و در تحقق اهداف ، دشواری ها و مشکلات عدیده وجود دارد ، ورزش ما به شکل ملوک الطوایفی و به شیوه"خان خانی"اداره می شود ! این اصلا سخنی اغراق آمیز نیست. در خیلی از فدراسیون ها طرف با هر بند وبست و زیر و رو کشیدنی ، رای مجمع را به دست آورده و صندلی ریاست را تصاحب کرده و آنجا را به منزله ارث خانوادگی می کند وهر کاری که دلش بخواهد انجام می دهد، هر کسی را - ولو کوچکترین اهلیتی نداشته باشد - در مناصب حساس قرار می دهد ، هرکسی را - ولو بهترین تخصص و مهارت را داشته باشد - کنار می زند و... خلاصه هر بلایی که دلش می خواهد سر آن رشته ورزشی درمی آورد( چنانکه درآورده و بعضی از رشته های ما را که در دو دهه گذشته جزو قدرت های درجه اول آسیا بودند و سهمیه المپیک می گرفتند ، به سرنوشتی سیاه دچار کرده اند تا آنجا که در منطقه غرب آسیا هم " کمیت شان لنگ است "!) و... با این همه دوقورت و نیم شان هم باقی است و کسی از مسئولان ارشد ورزش - از وزیر گرفته تا غیر وزیر - هم به خود جرات و اجازه نمی دهد از آنها درباره کاروبار و روشی که در پیش گرفته و بلایی که بر سر فلان رشته و یا حوزه کاری آورده اند ، سوال کند و بگوید که بالای چشم تان ابروست!
*هیچکس پاسخگو نیست!
وقتی اصل نظارت معنا و مفهومی نداشته باشد وهر کسی یک گوشه ورزش را به نفع خودش و باندش و قبیله وشهرش به یغما برده باشد، آن وقت اصل دیگری مثل " پاسخگویی" هم محلی از اعراب نخواهد داشت. آن وقت در برابر سوالی که امروز برای همه مطرح است ، یک نفر از خیل مسئولان ریز ودرشت ورزش - که مواهب این مسئولیت ها را خیلی دوست دارند و برای کسب آن چه پشتک واروهایی که نمی زنند ! - خود را موظف نمی داند پاسخ دهد که : داستان ورزشگاه های ناآماده در آستانه شروع لیگ و رقابت های آسیایی چیست؟ مسبب این وضعیت کیست؟
… * از یکصدهزار نفر به هشت هزار نفر؟!
کدام هنرمند و ورزشدوست و خدمتگزاری ، شهرآورد یکصد هزار نفری را به جمعیت هشت هزار نفری تبدیل و برگزاری آن را به اراک منتقل کرده است؟ این هنرمندان سینه چاک مردم و ورزش و خدمت ، چرا زبان شان بند آمده است؟ صریح وشفاف بگویند، زیر کاسه چه نیم کاسه ای قرار دارد؟ و... همه چیز مبهم و غیر شفاف شده و اصل بعدی یعنی اعتماد و احترام و اتحاد - که مهم ترین اصل برای پیشرفت امور جمعی وتحقق اهداف اجتماعی محسوب می شود - روی هواست و...
*" یار " یا " بار " ورزش؟!
وقتی روال و شیوه مدیریتی این باشد، هر اقدام و تاکتیک وقانونی به جای اینکه یار ورزش و خادم اهالی آن باشد و راه را برای تحول هموارتر کند، به شکل مانع و خار بر سر راه پیشرفت قرار می گیرد که این امر از اتفاقات گریه داری است که آدمی ناخودآگاه به آن می خندد و از آن عجایبی است که فقط جاهایی عینیت پیدا می کند که مسائل زیاد جدی گرفته نمی شود و همه چیز در حد دکور و ادا و شعار و... است!
*یک مثال
برای مثال با ده ها دلیل علمی و منطقی و... ثابت می شود که از این پس باید روسای فدراسیون ها انتصابی نباشند و از طرف اهالی و خاکخورده های آن رشته انتخاب شوند و خلاصه ، کار دست اهالی همان رشته باشد اما عملا این می شود که بالاتر بدان اشاره ای رفت! دمکراسی به ملوک الطوایفی تبدیل شده و رای و انتخاب به حکومت خان خانی! می انجامد و می شود مصداق این شعر شاعر که "عاقبت سرکنگبین صفرا فزود"!
دارو سبب درد شد ، این جا چه امید است
زایل شدن عارضه و صحت بیمار
*یک مثال دیگر: واگذاری استقلال و پرسپولیس
باز هم مثال بزنیم و نمونه بیاوریم؟ یک نمونه دیگر را هم می آوریم که با توجه به واقعیات و مسائلی که اهالی ورزش - خاصه فوتبال - از آن با اطلاع هستتد، نیاز به توضیح ندارد وخیلی هم ملموس است. سال های سال است که صحبت واگذاری دو تیم بزرگ پایتخت به بخش خصوصی مطرح است. چند ماهی است که این دو تیم با همت مدیریت قبلی ورزش و حمایت و پیگیری دولت شهید رئیسی( که به گمان ما یکی از کارهای ماندگار در ورزش و حل یک مشکل لاینحل بود) با وجود اشکالات و مسائلی که به طور طبیعی وجود دارد ، واگذار شده است و...
*دعوا وتوطئه به جای آرامش
اما همه داریم می بینیم که در استقلال - که به یک هلدینگ واگذار شده - چه می گذرد!( این خطر بیخ گوش پرسپولیس هم هست) این تیم و طرفداران و مربیان و بازیکنان ومدیران و... از روز واگذاری تا امروز لحظه ای آرامش نداشته و دعوا و درگیری ، نقشه و توطئه و زیرآب زنی ، باند بازی و مانور دلالی ، ورود افراد نااهل و قالتاق مسلک پیرامون مدیران و مربیان و ... خیلی بیشتر از گذشته - که خبری از واگذاری و هلدینگ و این حرفها نبود - به جان آن افتاده است!
*مدیریت ورزش را به اهلش بسپارید
به این ترتیب اینجا هم می بینیم در حالی که انتظار می رفت بحث واگذاری و روشن شدن تکلیف مالکیتی و... وضع این تیم های پرطرفدار را روبراه کند، برعکس منجر به بحران و دعوا و نارضایتی هواداران شده است . چرا؟ بالاتر اشاره داشتیم، حالا هم یک جمله می گوییم و از منبر پایین می آییم! چون در خیلی از جاها کار ، دست اهلش نیست. چون افرادی که صلاحیت فنی و توان مدیریتی و مشروعیت اخلافی ندارند ، تکیه بر صندلی هایی زده اند که اصلا لیاقت آن را ندارند و بالاخره علت بزرگ و مهمتر ، این است که مسئولان ارشد ورزش - از وزیر گرفته تا دیگران - به جای اعمال اصول مدیریتی ( مثل نظارت و پاسخگویی و تخصص گرایی و تحول آفرینی و...) به دنبال روزمرگی هستند. آنها اصول را رها کرده و به امور فرعی پرداخته اند که ان شاءا... دیگر نپردازند!
*سیدمحمدسعید مدنی