جامانده از فوتبال مثل مورینیو، جذاب مثل کلوپ، پپ و کونته
وقتی با آن لب هایی که به زیر جمع شده و ابروهایی که با اخمی گره خورده درهم رفته بود، به جایگاه حکمرانی اش در کنار خط زمین فوتبال آمد، کسی به جز همان خوزه مورینیویی که همیشه او را می شناختیم نبود. همانطور باهوش به نظر می آید، با موهایی که کمی نقره ای شده و یک بارانی بلند مشکی که پیراهن سفید زیر آن تناسب خوبی با رنگ موهایش ایجاد کرده است. اما با داشتن همه اینها هم شاید ظاهرا همه چیز مانند گذشته باشد و ما به خوبی او را بشناسیم اما حال که نمی تواند جلوی سه شکست متوالی تیمش را بگیرد، اطمینان پیدا می کنیم که جوهره مربیگری درونی اش با گذشته تفاوتی فاحش پیدا کرده و منچستریونایتد همان تیمی نیست که از تیم های مورینیو سراغ داشتیم.
شکست تاکتیکی
آنچه طی در هفته هیا گذشته برای منچستریونایتد رخ داد در تضاد با هویت و فلسفه فوتبالی مورینیو به عنوان یک مربی قرار داشت. آنها بدون سازماندهی، نامطمئن به خودشان و به طور جدی از هم پاشیده بودند. هر چیزی که مربی پرتغالی از بازیکنانش می خواست، دقیقا عکس آن انجام می شد. با این حال شکست مقابل واتفورد، موردی مهجور از یک شکست تاکتیکی فاجعه بار نبود. این نتیجه به معنای سومین شکست پیاپی مورینیو برای اولین بار از فوریه سال 2002 و زمانیکه وی پورتو را رهبری می کرد، بود. با این حال نگران کننده ترین مساله ای که اکنون وجود دارد آن است که او در 21 بازی گذشته خود در لیگ برتر تنها موفق شده در 7 بازی به برتری برسد؛ روندی که باعث شد فصل گذشته او به طور منطقی از چلسی کنار گذاشته شود. او پس از شکست مقابل واتفورد همه مشکلات را به گردن گرفت و عنوان کرد که برخی از بازیکنانش فشار و مسئولیت زیادی را حس می کنند اما او و تیمش هنوز آماده و شکست ناپذیر نیستند. بدون شک یونایتد همچنان از روزهای فوق العاده اش فاصله زیادی دارد. شاید توقع اینکه مورینیو از تیمی که فصل گذشته را خارج از جمع چهار تیم جزیره به پایان رساند یک مدعی قهرمانی بسازد، انتظار خامی باشد اما در عین حال یک نگرانی اساسی درباره پیشرفت تیم تحت هدایت مربی جدید حتی در همین بازی های ابتدایی فصل وجود دارد.
بازیکنان یا مورینیو؟
بسیاری از بازیکنان در بازی های اخیر کمتر از حد انتظار ظاهر شدند و عملکرد همیشگی شان را نداشتند که یکی از آنها خرید پر سر و صدای شیاطین سرخ یعنی پل پوگبا است. این وضعیت منجر به شکست در دربی منچستر شد اما بیشتر انتقادات متوجه مورینیو شد و همه او را مقصر وضعیت نامساعد اخیر یونایتد دانستند. حالا برای کسی که پس از پورتو، چلسی، اینتر و رئال مادرید به موفقیت بی وقفه عادت کرده بود، زیر ذره بین است و به دقت موشکافی می شود. آیا این امکان وجود دارد که مورینیو از فوتبال مدرن جای مانده باشد؟ این تئوری را تصور کنید که مربیان ممتاز دنیا تا پیش از آنکه مجبور شوند با روش ها و تمرینات روز خودشان را تطبیق دهند، فقط یک دهه می توانند از دوران اوج ورزشی خود لذت ببرند و اگر این تئوری را بپذیریم، اکنون می توانیم بگوییم که مورینیو از این مرز عبور کرده است. با این فرضیه آیا می توان باور داشت که او هنوز در مربیگری برتر و پیشروست یا آنکه دیگر مانند گذشته نیست؟
خیزش پپ
در مقابل ناکامی های مورینیو، پپ گواردیولا در چند کیلومتری از تئاتر رویاها، با منچسترسیتی به پاخاسته و در همین ابتدای فصل شمایلی از قهرمان و حاکم جدید فوتبال جزیره را به نمایش گذاشته است. آنها همه بازی های ابتدای فصل شان را با پیروزی پشت سر گذاشته اند و این در شرایطی است که گواردیولا به خوبی توانسته تغییرات ایدئولوژیکی اش را در سیتی نهادینه کند. در سوی مقابل مورینیو برای معرفی خود به تیمی که در سه فصل گذشته و پس از فرگوسن شخصیت خود را از دست داده، در مجادله است. مورینیو که پیش از این به عنوان یک مربی خاص شخصیت جداگانه ای از شخصیت زندگی شخصی اش داشت، به نظر می رسد راه خود را گم کرده و در کوبیدن عیارش بر اولدترافورد ناتوان است. در کنار خط که می ایستد چهره اش، چهره کسی نیست که شکست را پذیرفته باشد اما صورت وی نشان دهنده کسی است که نمی داند باید چه بکند. حال آنکه دوران مربیگری در حالی به این روزها رسیده که همیشه می دانسته چه می خواهد انجام دهد. اگرچه اکنون برای هرگونه قضاوتی که منجر به نتیجه گیری درباره دوران حضور مورینیو در یونایتد به عنوان مربی شود، زود است اما نباید فراموش کنیم که در ابتدای فصل بسیاری یونایتد را اصلی ترین مدعی قهرمانی فصل می دانستند و اکنون پس از شکست در دربی منچستر دیگر خبری از آن ادعاهای قرص و محکم نیست و نظرها کمی به سوی آن طرف شهر برگشته است. مورینیو شروع بسیار سختی داشته اما همچنان به عنوان بهترین انتخاب برای جایگزینی فرگوسن و ادامه دادن راه او شناخته می شود و هنوز هم وی را به عنوان یکی از مربیان عصر مدرن فوتبال می شناسند. آقای خاص باید ثابت کند که این شرایط همچنان پابرجاست.
پپ گواردیولا
او در زمانی راهی لیگ برتر انگلیس شده که به نظر می رسد با تجربه های موفقیت آمیزش در بارسلونا و بایرن مونیخ، می داند چگونه در داغ ترین لیگ فوتبال دنیا هم به موفقیت برسد. باید منتظر ماند و دید که آیا قرار است تیکی تاکا چراغ های ورزشگاه اتحاد را روشن نگه دارد و این تیم را به اولین قهرمانی اروپایی اش برساند یا سبک جدیدی به دست پپ اختراع می شود؟ مهمتر از همه این جنگی است که قطعا میان او و مورینیو وجود خواهد داشت. ژابی آلونسو که زیر نظر هر دو کار کرده، درباره آنها می گوید "پپ و مورینیو در میان کلمات فوتبال با یکدیگر تفاوت زیادی دارند اما در شخصیت هایشان شباهت های میبینم. پپ به چیزهایی که می برد افتخار می کند و دوستانش را در رده دوم قرار می دهد اما خوزه شخصیتی دوست داشتنی دارد و یکبار هم ندیده ام از اینکه بگوید چگونه آدمی بوده، خجالت بکشد". همچون رقیبش، گواردیولا نیز در فصل نقل و انتقالات هم موفق بوده و هم شکست خورده! به عنوان مثال بازگرداندن پیکه به نیوکمپ موفقیت آمیز بود اما فابرگاس و زلاتان کارکرد خوبی نداشتند. در سیتی او به سرعت نولیتو و گوندوگان را به خدمت گرفت. هوادارانی که از حضورش روی نیمکت تیمشان خوشحال هستند اما ناراحتی هواداران بارسا در آخرین روزهای فصل 2012 را که وی بدون هیچ ابراز احساسی تیمشان را به مقصد مونیخ ترک کرد، از یاد نمی برند. آنها نمی توانستند بپذیرند که مربی شان عاشق بایرن شده است.
آنتونیو کونته
کونته با سیستم 2-5-3 معروفش به استامفوردبریج آمده تا دوران تلخ این تیم را تمام کند؛ سیستمی که در یوونتوس و ایتالیا از آن استفاده می کرد و هواداران زیادی را هم جذب خودش کرد اما مشخص نیست که آیا این روش در لیگ برتر پرفشار هم جواب می دهد یا نه؟ همانطور که در بازی ایتالیا مقابل آلمان تهاجم کننده کارآمد نبود. کونته سازماندهی دفاعی را به جمع آبی های لندن می آورد و هواداران این تیم باید در انتظار شیوه بازی بر اساس ضدحملات باشند. با این حال کونته می داند که چگونه سبک بازی خاصش را با چلسی تطبیق دهد. باید اندکی صبر کرد تا فوتبال جزیره داغتر از این شود. او که لحظه ای در مسابقات یورو روی نیمکت آتزوری آرام نگرفت و همیشه کناره خط ایستاد و گویی قلبش را در آستین لباسش مخفی کرده بود، هواداران چلسی را از داشتن یک مربی متعصب راحت کرده است.هوادارانی که به نظر می رسید پس از جدایی مورینیو، پیدا کردن جایگزینی که به اندازه وی دوستش داشته باشند، دشوار بود. اما حالا به نظر می رسد کونته روزهای خوبی در غرب لندن داشته باشد. هواداران چلسی که از کونته به عنوان یک شخصیت دوست داشتنی یاد می کنند، در فصل نقل و انتقالات به هوش او دلخوش کرده اند. آنها می دانند او همان کسی است که با قراردادی آزاد پل پوگبا را از یونایتد به خدمت گرفت و از وی بازیکنی بزرگ ساخت. حالا کونته کارش را با خرید میچی باتشوایی آغاز کرده و برای تقویت خط میانی اش، به انگولو کانته و راجا ناینگولان چشم دوخته است.
انقلاب فلسفی کلوپ
می گوید وقتی عینک روی چشمانش هست و کنار خط با عصبانیت کارهای عجیبی می کند، شبیه قاتل های زنجیزه ای می شود. اگرچه در فوتبال او چیزی کمتر از این نیست و حالا با گذشت یک فصل پرتلاطم در آنفیلد، به همان قاتلی تبدیل شده که با پیراهن طلایی دورتموند سالها بسیاری از بزرگان فوتبال آلمان و اروپا را از دم تیغ گذراند تا در دنیا شناخته شود. یورگن کلوپ این روزها همان حال و هوای گذشته را دارد؛ مردی پرشور در کنار خط که دشمنانش را یکی پس از دیگری از پیش بر می دارد و می خواهد لیورپول را به دوران پرشکوهش بازگرداند. او قاتل زنجیرهای بزرگان جزیره شده اما نه یک قاتل ترسناک و خشن بلکه یک قاتل آرام و اهلی که پس از کشتن چلسی و آرسنال در لندن، به سراغ سوژه بعدی خود در منچستر می رود؛ هدف بعدی او شیاطین سرخ هستند.
استقبال از فلسفه کلوپ
یکسال قبل در کارلینگ کاپ بزرگترین مشکل لیورپول عبور از حریفی دسته دومی به نام چارلیز یونایتد بود که حتی نامش هم شنیده نشده بود. بازی با ضربات پنالتی به پایان رسید و سرخ های آنفیلد با حقارت تمام توانستند با نتیجه 3-2 پیروز شوند. این پیروزی نشانه ای از پایان عصر برندن راجرز در این تیم بود. علی رغم پیروزی مقابل دربی کانتری در مرحله بعد، تیم همچنان روی بازی کسل کننده خود تاکید داشت تا حوصله همه دوآتشههای آنفیلد از این وضعیت دردناک به سر برسد. پس از آن یورگن کلوپ هدایت تیم را بر عهده گرفت تا یکسال بعد در چنین روزهایی همان هواداران به خود ببالند که کلوپ از تیمشان یک تیم ترسناک ساخته است؛ تیمی که می توانند پس از مدت ها با افتخار به آن اشاره کنند. در همان روزهای اول که پایش به بندر لیورپول رسید، همه می دانستند که او فلسفه های خاص خودش را در فوتبال دارد و باید به وی و تیمش زمان بدهند تا این فلسفه ها در تیم جان بگیرد و جاری شود. اکنون پس از گذشته کمتر از یک فصل همه چیز باب طبع کلوپ است و بازیکنان به خوبی از تفکرات این مربی آلمانی استقبال و آن را پذیرفته اند.
اخلاق کاری و انعطاف پذیری
اخلاق کاری در این تیم استثنایی است. این تیم دیگر به هیچ فوق ستاره ای وابسته نیست. آنها یکی از بازی های این فصل خود را بدون در اختیار داشتن روبرتو فیرمینو، فیلیپه کوتینیو و دانیل استوریج آغاز کردند و در هیچ یک از بازی ها تفاوت بزرگی در عملکرد و بازده این تیم به چشم نیامد. این یکی از آن دسته فرآیندهایی است که در چند فصل گذشته اصلی ترین چالش لیورپولی ها بود و وقتی استوریج یا کوتینیو به میدان می آمدند، تفاوت ها نمایان می شد. فشار بیش از حد روی این بازیکنان عملکرد باکیفیت آنها را نیز مختل می کرد. حالا فاصله ها در این تیم از بین رفته و به قول کلوپ رسیدن به این شرایط حکم صدرنشینی در لیگ برتر را دارد. انعطاف پذیری تیم هم چیزی کمتر از این ندارد. جردن هندرسون، آدام لالانا و جیمز میلنر در پست هایی بازی می کنند که به نظر می رسد موقعیتی در زمین نیست که آنها بتوانند بهترین عملکرد خودشان را به نمایش بگذارند. تفاوت در نگرش و وضعیت بازیکنان شجاعانه است و در این میان کلوپ توانسته خواسته های تیم را فراتر از علاقه و خواسته های بازیکنان قرار دهد. در این شرایط دیگر هواداران لیورپول نگران از دست دادن کوتینیو در میان بازی های سنگین اروپایی نیستند. وضعیتی که برای بازیکنی چون استوریج هم مشابه است و حالا اوریگی ثابت کرده که می تواند مهره خطرناکی برای جانشینی استوریج باشد.
استراتژی جذب بازیکن
در دوران حضور راجرز در لیورپول، بازیکنان ورودی همیشه به عنوان انتخاب راجرز یا کمیته نقل و انتقالات باشگاه عنوان می شدند. اما همیشه اختلاف میان مربی و دیگر اعضای کمیته مشهود بود و معمولا در کنفرانس های خبری خودش را نشان می داد. اکنون با حضور کلوپ شواهدی از چنین شکافی در باشگاه به چشم نمی آید. گزارش ها حکایت از آن دارد که کلوپ در انتخاب بازیکنان دست بالاتر را دارد. شاید هم بتوان اینگونه تفسیر کرد که کمیته و مربی در نوع نگرش به نقل و انتقالاات با یکدیگر همگام هستند. علاوه بر این کلوپ بر رشد و توسعه بازیکنان از آکادمی و تیم اول تاکید دارد. این در شرایطی است که راجرز هم به همین اندازه درباره رشد بازیکنان حرف می زد اما در عمل چیزی نشان نمی داد و بازیکنان چون امره چان، لازار مارکوویچ و لوئیس آلبرتو همیشه نیمکت نشین بودند. درحالیکه کلوپ به همه آنها اعتماد کرده تا اعتقادش به رشد بازیکنان را نشان دهد.
هویت فوتبالی
در فصول گذشته به نظر می رسید لیورپول هویت فوتبال خود را با حضور راجرز از دست داده است. این مرد ایرلندی کارش را با سیستم تیکی تاکا آغاز کرد اما خیلی زود به شیوه ضدحمله روی آورد و در دو فصل آخر همه نقشه هایی که در سر داشت را از دست داد. با انتقال تاکتیک تیم به حالت تدافعی، تعادل در تیم از بین رفته بود و حریفان به راحتی در ضدحملات به این تیم گل می زدند. حالا زیر نظر کلوپ لیورپول تعادل خوبی پیدا کرده و شیوه پرس هجومی جذابیت بصری خاصی برای این تیم خلق کرده است. با افزودن بازیکنانی چون ماتیپ، وینالدم، مانه و گروجیچ، ضعف بلندی و قدرت در تیم را کلوپ برطرف کرده است. او توانسته اعتماد به نفس را به لالانا و هندرسون بازگرداند؛ بازیکنانی که بسیاری گمان می کردند پس از آمدن این مربی آلمانی تیم را ترک کنند. با این حال تیم کلوپ با تیم هایی که دفاع اتوبوسی دارند با مشکل مواجه است و به همین خاطر است که با تیم های بزرگ جزیره راحتتر بازی می کند. وقتی کلوپ به لیورپول آمد، او به تغییر شکاکان به معتقدان اشاره کرد. سفرش در بندر به آرامی آغاز شد و هنوز هم به همان آرامی پیش می رود،اما نشانه های کنونی برای لیورپول و کلوپ بسیار امیدبخش است.
نویسنده : عرفان خماند