رمز و راز پرسپولیس 50؛ از دربی 6 تایی تا کودتای معروف
کیهان ورزشی: آقای حاج رحیمیپور، لطفا مختصری درباره چگونگی ورودتان به دنیای فوتبال بفرمایید.
اسماعیل حاجرحیمیپور: منزل پدری من در خیابان بهار و بالاتر از ورزشگاه شیرودی (امجدیه سابق) بود. فوتبال جدی و رسمی خودم را با مکتب فوتبال شاهین آغاز کردم. آشنایی من با فوتبال از طریق دو نفر به نامهای دکتر فرهادی و جهانشاه رحیمی - که در محله ما تیمی به نام «ایران ما» داشتند - صورت گرفت. این دو نفر از دوستان روانشادان، پرویز دهداری و دکتر اکرامی بودند. البته محل تولد بنده در خیابان ظهیرالاسلام (شاهآباد سابق)، زیر سقاخانه آینه بود و زمانی که شش ساله بودم، به خیابان بهار رفتیم.
تیم «ایران ما»، دسته چهار بود که من در آن بازی میکردم و از آنجا با فوتبال آشنا شدم. چند جلسهای به تمرینات تیم نوجوانان شاهین در دانشسرای نزدیک امجدیه رفتم که مرحوم دکتر اکرامی تمرینات را برعهده داشت. بعدا به تیم گارد رفتم که زیر نظر همایون بهزادی اداره میشد. یک سال بعد آقای بهزادی مرا به پرسپولیس برد.
کیهان ورزشی: از آن دوران خاطرهای هم به یاد دارید؟
حاج رحیمیپور: موقعی که در تیم گارد بازی میکردم، تیمهای استقلال (تاج سابق) و پرسپولیس در کورس قهرمانی بودند و در یک بازی، تاج مقابل ما قرار گرفت - که فکر میکنم حدود سال 50 بود. ما باید در آن بازی - به خاطر پرسپولیس - به هر نحوی که شده بود، از تیم تاج امتیاز میگرفتیم و این کار را هم، انجام دادیم. آن بازی را با نتیجه 1-1 مساوی کردیم و پاداش خوبی هم از باشگاه پرسپولیس گرفتیم!
کیهان ورزشی: آیا از اول به پرسپولیس علاقه داشتید یا به خاطر همایون بهزادی، به آن تیم گرایش پیدا کردید؟
حاج رحیمیپور: نه؛ من اصلا رنگ قرمز را دوست داشتم. منچستریونایتد را دوست داشتم. «جورج بست» را دوست داشتم و حتی یک مقدار، حرکات او را دنبال میکردم. مثلا او پیراهنش را روی شورتش میانداخت و من نیز همین کار را میکردم.
کیهان ورزشی: مدل مو و ریش شما هم در مقطعی مثل جورج بست بود.
حاج رحیمیپور: فقط اختلاف من با جورج بست در این بود که موهای او صاف، و موهای من، فرفری بود ]با خنده[ ! موهای ما شبیه موهای هیپیها شده بود! ولی من دنبالهرو او بودم. لباس پرسپولیس هم قرمز بود و انگیزه مرا بیشتر میکرد، چون رنگ قرمز را خیلی دوست داشتم.
کیهان ورزشی: نقش مرحوم همایون بهزادی در آن مقطع چقدر بود؟
حاجرحیمیپور: همایون بهزادی در پرسپولیس بازی میکرد و مربی تیم گارد هم بود؛ البته دستیار هم داشت. یک سال در تیم گارد بازی کردم و پس از آن، تنها کسی بودم که همایون بهزادی مرا از گارد به پرسپولیس برد.
کیهان ورزشی: اوضاع مالی خانواده شما چه جوری بود؟
حاجرحیمیپور: وضع مالی خانواده ما - خدا را شکر- بد نبود. پدرم کارمند وزارت بهداری بود و ما از طبقه متوسطی بودیم و از خودمان خانه داشتیم الحمدلله هیچ مسئلهای نداشتیم. من دو برادر دارم و یک خواهر داشتم، که دو سال پیش فوت کرد. ما چهار فرزند بودیم و خوشبختانه به هیچکس هم احتیاج نداشتیم.
کیهان ورزشی: آقای دکتر زادمهر، جنابعالی هم درباره شروع فوتبال خودتان بفرمایید که به چه صورتی بود.
دکتر محمدرضا زادمهر: من هم مثل همه بچهها، فوتبال را از زمینی خاکی شروع کردم که با شخصیتی به نام آقای یوسف نامدار در منطقه شهرآرا شکل گرفت. همین جایی که الان ساختمان وزارت کشاورزی درست شده، آن موقع، زمین خاکی بود. ما، در همان زمینهای خاکی، قهرمان محلات تهران شدیم و برای اولینبار اردشیرخان لارودی به ما گفت شما با همین تیم، تحت نام آذر، در زیرمجموعه باشگاه راهآهن در مسابقات باشگاهی شرکت کنید. ما هم به زمین چمن راهآهن رفتیم. تیمهایی مثل لوکوموتیو و آذر، جزو زیرمجموعه باشگاه راهآهن بودند. سه نفر از تیم آذر برای تیم ملی جوانان انتخاب شدند. این سه نفر یکی آقای غلام اقبالی بود - که برادرش هم خواننده معروف بود- و خیلی خوب فوتبال بازی میکرد. یکی هم، عاشور یادگار شاهین بود و سومی هم، من بودم. البته فرزین قوام رضایی هم بود که بعدها به پرسپولیس آمد. سال بعد هم، من دوباره برای تیم ملی جوانان انتخاب شدم. سال اولی که انتخاب شدم، سن من خیلی کم بود. سال اول، مربی من در تیم ملی نوجوانان، آقای پرویز ابوطالب، و در سال دوم، حشمتخان مهاجرانی بود. سن من خیلی کم بود ولی به عنوان تشویقی انتخاب میشدم. به اردو هم رفتم ولی دیدند که هنوز از لحاظ سنی، وقت دارم و به من گفتند شما را برای سال دیگر انتخاب میکنیم.
کیهان ورزشی: در چند سالگی به پرسپولیس رفتید؟
زادمهر: هفده ساله بودم که به پرسپولیس رفتم. برای تیم جوانان پرسپولیس هم بازی میکردم.
کیهان ورزشی: چه کسی شما را برای پرسپولیس انتخاب کرد؟
زادمهر: آقای همایون بهزادی.
کیهان ورزشی: بنابراین زنده یاد همایون بهزادی نقش کلیدی در نمایاندن شما دو نفر داشت.
حاجرحیمیپور: نقش آن مرحوم برای من که غیرقابل انکار است چون از میان 22 نفر بازیکن تیم گارد، فقط مرا به پرسپولیس برد.
کیهان ورزشی: خاطره ای ناگفته هم از ایشان به یاد دارید؟
حاجرحیمیپور: یک روز همایون بهزادی به من گفت از فردا بیا سرتمرین پرسپولیس؛ گفتم چشم همایونخان، کجا باید بیام؟ همیشه به ایشان میگفتم همایونخان؛ گفت زمین شماره 3 شهباز؛ من آن روز ساکم را برداشتم و یک ساعت هم زودتر رفتم و دیدم که هنوز هیچکس نیامده است. بعد دیدم که بازیکنان پرسپولیس دارند میآیند. حسین کلانی، مرحوم صفر ایرانپاک، مرحوم ایرج سلیمانی، مرحوم مهراب شاهرخی و...، وارد شدند. من هم لخت شدم و کنار زمین ایستادم. نمیدانستم که باید چه کار کنم! آنها داشتند با هم توپ میزدند. مرحوم ناظم گنجاپور به من گفت شما این جا چه کار میکنی؟ گفتم آقای بهزادی گفته بیام این جا. خدا بیامرز گنجاپور به من گفت آقا بهزادی به تو گفته که چه کار کنی؟ گفتم به من گفته بیام این جا تمرین کنم. گفت پس چرا نمیآیی تمرین کنی؟ به من گفت بیا با من تمرین کن! ایشان، پاس دادن و شوت زدن را با من تمرین کرد. شروع تمرینات من از آنجا بود. برای من خیلی جالب بود که یک نفر مثل گنجاپور، فوتبالیست خوزستانی که خیلی هم معروف بود، به من اعتماد به نفس داد تا بتوانم تمریناتم را شروع کنم. شاید همایونخان از لحاظ شغلی، پیش بعضیها محبوب نبود ولی در نوع خودش، مثل شیشه زلال و روشن بود، مثل یک الماس بود. همیشه چیزهای خوب را همیشه برای همه میخواست. هر وقت هم که وسط بازی عصبانی میشد، به تیمسار خسروانی فحش میداد. مثلا ما با راهآهن بازی داشتیم و داور به نفع تیم مقابل کاری کرده بود، همایونخان به خسروانی ناسزا میگفت! بعد، حسین کلانی میآمد میگفت همایون! ما داریم با این تیم بازی میکنیم، چه ربطی به خسروانی دارد؟!
کیهان ورزشی: شما جزو جوانترین بازیکنانی بودید که به پرسپولیس آمدید؟
حاجرحیمیپور: بله، من در هجده سالگی به پرسپولیس رفتم که آن موقع، کوچکترین بازیکن بودم. دو، سه سال بعد دکتر زادمهر آمد که اختلاف سنی من با ایشان کم بود. بعدا مایلیکهن، درخشان، دادکان و پنجعلی آمدند که از لحاظ سنی به من نزدیکتر بودند. رفتهرفته، بزرگترهای پرسپولیس کنار رفتند و با جایگزینی بازیکنان جوان و جدید، انقلابی در تیم بوجود آمد.
کیهان ورزشی: وقتی که وارد پرسپولیس شدید، آن فضای جدید، چه جذابیتی برای شما داشت؟
حاجرحیمیپور: خانه ما بغل امجدیه سابق بود و بیشتر بازیها در آن جا برگزار میشد. پدرخدا بیامرزم، پول تو جیبی ما را، هفتگی میداد.
کیهان ورزشی: چقدر بود؟
حاجرحیمیپور: پنج زار (ریال)! اولین کاری که میکردم، از آن پول توجیبی ، دو زارش را میدادم یک توپ پلاستیکی میخریدم و به مدرسه میبردم. همان روز هم مدیر مدرسه توپ را میگرفت و با چاقو، آن را پاره میکرد. به این ترتیب نصفی از پول توجیبی ما قبل از اینکه هفته به پایان رسیده باشد از بین میرفت! بعد هم من پول نداشتم که بلیت بخرم.
یک خاطره جالب برای شما تعریف میکنم که بعدها تاثیر زیادی در زندگیام گذاشت. من سریعترین فوتبالیست ایران بودم. بعد از تمرین دو ساعته، مسافت 108 متر زمین چمن را در 13 ثانیه و خردهای میدویدم! آن زمان، «کوچ» تیم ملی دوومیدانی ایران، یک نفر آمریکایی بود. آلن راجرز مربی ما بود و از آن مربی آمریکایی خواست که از بازیکنان تیم ملی فوتبال، تست دوندگی بگیرد. من، علی پروین، ادیبی، حسین کلانی و چند نفر دیگر بودیم که همگی ما، با سرعت بازی میکردیم. رکورد من از همه بالاتر بود. آن مسافت را در 13 ثانیه و خردهای دویدم. بعدا آن مربی آمریکایی، یقه راجرز را گرفته بود که این بازیکن ]حاجرحیمیپور[ را به من بده تا در تیمملی دوومیدانی از او استفاده کنم.
من پول نداشتم که بلیت بخرم و به امجدیه بروم تا بازیها را تماشا کنم و از دیوار پشت ورزشگاه بالا میرفتم - که به زمین شماره 2 راه داشت. خیلی سریع و چابک بودم. آن طرف دیوار، پاسبانها و آجودانها ایستاده بودند و باتون به دست، مردم را کنترل میکردند. این مأمورها با فواصل معینی از یکدیگر میایستادند و من سعی میکردم که در حد فاصل بین دو نفر به پایین بپرم که از هر دو نفرشان دور باشم. وقتی که آنها به طرفم میدویدند، من دو دقیقه و 30 ثانیه بعد در بین جمعیت نشسته بودم. بعدها دیدم که این کار برای من زشت است. میرفتم جلوی امجدیه میایستادم. جلوی در ورودی اصلی میایستادم که ما به آن جا میگفتیم در جایگاه؛ به یک نفر که بلیت خریده بود میگفتم آقا مرا هم با خودت ببر! چون کوچک بودم، به عنوان همراه، با یک نفر به داخل ورزشگاه میرفتم. بعدها که بازیکن پرسپولیس شده بودم، هر وقت که به امجدیه میرفتم، اول، بالاتر از ورزشگاه، روبروی سینما یک پارکینگ بود که ماشینم را در آن جا پارک میکردم. موقع وارد شدن به استادیوم، چند تا از بچههای کوچک با کفش پاره و پیژامه را که میخواستند بازی را تماشا کنند جمع میکردم و مثلا هشت نفر را به داخل میبردم. انتظامات اعتراض میکرد و من میگفتم که اینها از همراهان من هستند. یک روز مدیر باشگاه پرسپولیس ( آقای امینیان) به من اعتراض کرد که هر دفعه ده نفر آدم را با خودت به داخل میبری! ما همیشه به شما بلیت میدهیم کهبه دوستانتان بدهید. اگر این کار را تکرار کنید، ما از حقوق شما کسر میکنیم.
من هم گفتم اتفاقا خودم میخواستم به شما بگویم که این کار را بکنید. البته آنها هم این کار را نکردند. من همیشه به یاد زمان بچگی خودم میافتادم و برایم جالب بود که اینها را به داخل ورزشگاه ببرم. مدتهای مدید این کار را انجام میدادم.
کیهان ورزشی: پیش از اینکه به پرسپولیس بروید، از جای دیگری مثل تاج سابق هم پیشنهادی داشتید؟
حاجرحیمیپور: قبل از اینکه به پرسپولیس بروم، برای تیم ملی جوانان انتخاب شدم که پرویز ابوطالب، «کوچ» ما بود. باشگاه تاج روبروی بیمارستان طرفه بود. یک روزی آقای ابوطالب ما را به آن جا برد. سروان شیخان، آجودان تیمسار خسروانی بود. موقع برگشتن، پرویز ابوطالب به من گفت که آقای شیخان با تو کار دارد. من به دفتر آقای شیخان رفتم و ایشان بلند شد و به من دست داد و پیشنهاد کرد که به تیم تاج بروم و به طور ضمنی فهماند که اگر بیایم، جایگاهم در تیمملی جوانان هم محفوظ خواهد بود. با این حال قبول نکردم. ما با آن تیم جوانان به ژاپن رفتیم. در ضربات پنالتی باکره، حذف شدیم.
کیهان ورزشی: وقتی که وارد باشگاه پرسپولیس شدید، برخورد اولیه بازیکنان، با شما چگونه بود؟
زادمهر: زمانی که من بچه بودم، عکسهای همه این عزیزان را جمعآوری میکردم و از آنها امضا میگرفتم. من عاشق پرسپولیس و بازیکنان بزرگ آن بودم. من عاشق تیمملی بودم. تمام بازیهایی که در امجدیه برگزار میشد، تماشا میکردم. بازی آقای حاجرحیمیپور را به عنوان تماشاگر دیده بودم. محبوبیت آقای حسینکلانی را میدیدم. بازیهای آقای هادی طاووسی را دیده بودم.
کیهان ورزشی: آن دربی معروف را که درگیری شد، در بین تماشاگران، دیدید؟
زادمهر: بله، من بودم.
کیهان ورزشی: شما که مثل آقای حاجرحیمیپور از دیوارورزشگاه بالا نمیرفتید؟!
حاجرحیمیپور: آقای دکتر که اون موقع وضعشان خوب بود و لژ مینشستند!
زادمهر: حقیقت این بود که اگر بازی ساعت 6 شروع میشد، من از ساعت 2 به ورزشگاه میرفتم. ما یک سری کارت تماشای بازی را داشتیم که از آن کارتها استفاده میکردیم.
کیهان ورزشی: شروع کار شما با پرسپولیس به چه صورتی بود؟
زادمهر: پرسپولیس یک بازی دوستانه در زمین باشگاه راهآهن برگزار کرد. در این بازی، من هافبک وسط بودم. قهرمان مهارتهای فنی کشور شده بودم و نگاه ویژهای به من داشتند. نمیدانم که آقای همایون بهزادی از کجا پی به این موضوع برده بود و نیز میدانست که دو دوره هم برای تیم ملی جوانان انتخاب شده بودم. چندینبار در آن بازی روی سر بزرگانی مثل آقای پروین، سر زدم و توپها را از آنها گرفتم. بعد از بازی به من گفتند که برای تمرین به بولینگ عبده سابق بروم. من اصلا اسم و آدرس این محل را بلد نبودم. یکی از دوستانم به نام آقای فرزین قوام رضایی- که نسبتی هم با آقای بهزادی داشت - به من گفت که آن جا را بلد است. ما با هر وسیلهای که شده، خودمان را به بولینگ عبده رساندیم که طبق معمول دو ساعت زودتر رسیدیم.در سالن بسکتبال تمرین میکردیم. آن روز بزرگان پرسپولیس را در آن مکان دیدم. افرادی همچون آقایان ابراهیم آشتیانی، جعفرخان کاشانی و بقیه بزرگان را آن روز ملاقات کردم.
کیهان ورزشی: شما اولینبار آقای حاجرحیمیپور را آن جا دیدید؟
زادمهر: بله، دقیقا یادم هست. انگار آن روز هوا بارانی شد که لطف خدا شامل حال من شود تا در سالن تمرین کنیم و همین مسئله باعث شد تا خودم را بهتر نشان بدهم. من لخت شدم و نظارهگر شوخی بچهها بودم. تمرین که شروع شد، بزرگترها جلوی صف بودند و ما هم در آخر صف حرکت میکردیم. وقتی که حرکت میکردیم، ابتدا و انتهای صف، تقریبا 20 متر با هم فاصله داشت. زمانی که بچهها میدویدند و به حلقه بسکتبال میرسیدند، با دست به سبد بسکتبال میزدند. افرادی که قدشان کوتاهتر بود مثل علی پروین، ایرج سلیمانی، و ابراهیم آشتیانی، دستشان به حلقه نمیرسید. من هم که در ته صف بودم، میپریدم و با سر به تور میزدم!
حاجرحیمیپور: البته اگر علی پروین نردبان هم میگذاشت، دستش نمیرسید، ولی آقای زادمهربا سر به تور میزد.
زادمهر: خود آقای بهزادی هم بازیکنی سر زن بود. من خیلی راحت با دست به حلقه میزدم. تمرین شوتزنی که داشتیم، بزرگترهای تیم ده تا شوت میزدند و وقتی که به من میرسید پنج تا شوت میزدم، ولی این تعداد کم را با دقت میزدم. یک تمرین دیگر «خرک» بود که باز هم در آن مهارت داشتم و کسی نمیتوانست مثل من عمل کند. همه موقع پریدن از روی خرک، با یک دست به آن میپریدند ولی من بدون دست از روی آن پریدم. همایونخان گفت یک بار دیگر این کار را تکرار کن. من این کار را تکرار کردم. من در دانشگاه، 1/83 متر پریده بودم و قهرمان شده بودم. این تمرین روز اول من بود. تمرین بعدی روز سهشنبه در باشگاه نفت تهرانسر بود. یکی از دوستانم آن جا بود و من، محل تمرین را بلد بودم. یک ساعت زودتر سر تمرین رسیدم. تیم اول پرسپولیس بازی کرد. بعد از بازی به بولینگ عبده رفتند و از دوش و سونا استفاده میکردند. آن زمان تهران ترافیکی نداشت و از تهرانسر تا پل صدر در خیابان شریعتی را در عرض یک ربع ساعت میرسیدیم.
یک گروه در نیمه اول بازی کردندو رفتند. بازی مساوی شده بود. در نیمه دوم بازی دوستانه مقابل نفت، در 20 دقیقه آخر بازی، همایون خان به من گفت برو به زمین و در پست فوروارد به جای آقا صفر ایرانپاک بازی کن. حالا کسان دیگری مثل محمد دستجردی یا آقای حاج رحیمیپور آنجا بودند. علی آقای پروین هم بعضی وقتها فوروارد بازی میکرد. محمودخردبین و جهانگیر فتاحی هم بودند. همه این افراد بازیکنان تیم ملی بودند. یازده نفر از بازیکنان ما، در تیم ملی بودند.
کیهان ورزشی: شما را به منطقهای از بازی فرستاد که رقیبان بزرگی داشتید!
زادمهر: بله، شاید در هافبک دفاعی بودم، برایم بهتر بود ولی همایونخان مرا به جای صفر ایرانپاک به زمین فرستاد. آن بازی را 3- صفر بردیم و هر سه تا گل را من زدم.
روز پنجشنبه بازی داشتیم که آقای جعفر کاشانی میخواست خداحافظی کند. من یادم هست که آقای حاج رحیمیپور تازه از انگلیس آمده بود. من در آن بازی خداحافظی، آقای کاشانی را روی کولم گرفته بودم.
در آن بازی، حاجی بازی کرد و من هم رزرو بودم. جلسه سومی بود که در بازی پرسپولیس حاضر میشدم. آقای غلام شاهانی هم مثل من آمده تست بدهد. در دقیقه 75 بازی مساوی بود که وارد زمین شدم. از بس که میدویدم، از نفس افتاده بودم. پروین و بقیه به من میگفتند: بدو! جواد اللهوردی بچه محل من بود و هوای مرا داشت. بعد از آن بازی بود که حاجی به من گفت: دکتر و دیگر لقبل دکتر روی من ماند.
حاج رحیمیپور: آقای زادمهر در سال اول دانشگاه ملی بود که من به ایشان گفتم، دکتر.
زادمهر: جواد اللهوردی هم، دکتر میگفت.
کیهان ورزشی: لقب شما هم حاجی بود؟
حاج رحیمی پور: من در روز عید قربان به دنیا آمده بودم و در خانه حاجی صدایم میکردند. البته دوبار هم به مکه رفته بودم. یک بار با پرسپولیس و یک بار هم با تیم ملی به مکه رفتم. اسم حاجی روی من ماند. علاقه زیادی به ماشین داشتم و بهترین ماشینها زیر دستم بود. دوست داشتم از نظر فنی، همه چیز ماشین را بهم بریزم و دوباره درست کنم.
کیهان ورزشی: شنیده بودیم که شما در آمریکا یک ماشین داشتید که آرم پرسپولیس روی آن بود.
حاج رحیمیپور: آرم ماشین نیست؛ شماره ماشین، پرسپولیس است. نمره ماشین،پرسپولیس است. من به جای شماره ماشین این کلمه را نوشتهام: PRSPLIS؛ چون بیشتر از هفت شماره یا حرف، نمیتوان داشت.
کیهان ورزشی: اون موقع کدام بازیکنان، ماشین باز بودند؟
حاج رحیمیپور: همه بازیکنان ماشین باز را من توی این راه انداختم. علی پروین را من توی کار ماشین انداختم. صفر ایرانپاک را من توی این کار انداختم. وقتی که به اردو میرفتیم، در کار خرید و فروش ماشین هم بودم. یک زمان در اردوی تیم ملی بودیم که در منطقه داوودیه برگزار میشد. عموی من، دومین ماشین فروش ایران بود و سر خیابان فرصت نزدیک میدان فردوسی نمایشگاه داشت. اولین نفر، آقای ممقانی، سرلالهزار بود و دومیاش، عموی من بود. وقتی که کوچک بودم، پیش عموی خدا بیامرزم میرفتم و روی ماشینها مینشستم. یک نفر بود که برای سفارتها ماشین میخرید، مخصوصاً برای سفارت آمریکا. این آقا یک کارمند قوی هیکل به نام امیر داشت که بادیگاردش هم بود. به کارمندش گفته بود که هر ماشینی را که من خواستم در اختیارم قرار دهد. یک ماشین «کاماروی SS» خریده بودم که به رنگ زرد قناری بود و سقف سفید چرمی داشت و تودوزیاش چرم سیاه بود. یک روز فامیلهای یک نفر از بازیکنان خوزستانی پرسرپولیس آمده بودند او را ببینند و پرسیده بودند که این ماشین مال کیه؟ گفتند مال آقای حاجی رحیمی است. من اون ماشین را مثلاً ده هزار تومان خریده بودم. اینها گفتند این ماشین را به ما بفروش که ما آن را به اهواز ببریم. گفتم من تازه این را خریدهام. گفتم نمیخواهم بفروشم. گفتم یک قیمت بالایی به اینها بگویم که منصرف شوند و گفتم 35 هزار تومان میفروشم. یکی از آن خوزستانیها دسته چک درآورد و 35 هزار تومان چک نوشت! و ماشین را با خودشان بردند. من علاقه زیادی به ماشین داشتم و حتی میخواستم مهندس مکانیک شوم. یک مدت قید فوتبال را زدم و برای این رشته به انگلیس رفتم. یک ماه زبان خواندم ولی بنا به دلایلی برگشتم.
کیهان ورزشی: آقای زادمهر دربی سال 52 را از نزدیک دیده بودید؟
زادمهر: من اون موقع در سالن کشتی بودم. مسابقات جام جهانی کشتی بود که در سالن حیدرنیا برگزار میشد. شوهر خواهر من (آقای قربانی وفا) که یک مدت رئیس دانشکده تربیتبدنی دانشگاه آزاد اسلامی بود، علاقهمند به ورزش بود. من داشتم کشتی را تماشا میکردم که به من گفتند در ورزشگاه آزادی پرسپولیس 6 گل زده و شوهر خواهر من میگفت امکان ندارد!
کیهان ورزشی: چه حال و هوایی قبل از آن دربی بر پرسپولیس حاکم بود که به آن صورت پیروز شد؟
حاج رحیمیپور: دربی، همیشه حساسیت خودش را دارد، ولی قبلش کار خاصی صورت نگرفت. همه ما در بولینگ بودیم و با یک اتوبوس آمدیم. من همیشه برای تیمهای رقیب احترام قائل بودم. این رقابت فقط جنبه ورزشی دارد. تیم ما در آن بازی از نظر بدنی خیلی سرتر از تاج بود. آلن راجرز، مربی ما بود و دویدن در تپههای داوودیه را به ما یاد داد. راجرز ما را به گردنه قوچک میبرد. ما میرفتیم همه ماشینها را پارک میکردیم و کفشهای کتونی میپوشیدیم و مترجم راجرز -خدا بیامرز، رودولف آقابیگیان- به ما میگفت بدوید. ما میگفتم تا کجا برویم و بعد برگردیم؟ به ما میگفت شما بروید، هر موقع ماشین راجرز را دیدید، دور آن میزنید و برمیگردید. راجرز صبر میکرد تا همه بروند و بعد از چند دقیقه با ماشین حرکت میکرد و میرفت. مسافت زیادی را که در سربالایی میدویدیم، به جایی میرسیدیم که ماشین راجرز بود و دور میزدیم و بر میگشتیم. راجرز هم یکی یکی اسامی ما را خط میزد. در موقع دویدن در تپههای داوودیه، چند نفر کلک زده بودند و تا آخر مسیر نرفته بودند! مثلا ادیبی آن گوشه میایستاد و موقع برگشتن بچهها، با آنها برمیگشت و میانبر میزد! راجرز بعد از اینکه فهمیده بود بعضیها کلک میزنند، در موقع دویدن، بچهها را کنترل میکرد. هر کس که نفر آخر میشد، در جلسه بعدی باید دو دور دور ورزشگاه میدوید. این تمرینات سنگین و استثنایی در پیروزی دربی سال 52 تأثیر داشت. باور نمیکنید که اگر آن دربی، 20 دقیقه دیگر هم ادامه پیدا میکرد، ما باز هم انرژی داشتیم که بازی کنیم و حتی گلهای بیشتری هم بزنیم.
کیهان ورزشی: شما را بعنوان یکی از تاثیر گذار ترین پرسپولیسی ها در آن مسابقه می نامند.
حاج رحیمیپور: من پنج پاس گل را من دادم. حرفهایی زدهاند که هیچکدام درست نیست. ماجرای واقعی این است که صدهزار نفر جمعیت آمده بود و ما یک تیم جوان و سرحال و آماده بودیم که تصمیم به شکست حریف داشتیم، ولی هیچکدام از ما، حتی مربی ما هم در خاطرش نمیگذشت که ما 6 تا گل به حریف بزنیم! نهایتا فکر میکردیم بازی را با نتیجه 1-3 ببریم.
کیهان ورزشی: البته تیم تاج سابق هم در آن مسابقه بازیکنان بزرگی داشت.
حاج رحیمیپور: حسن نظری، مسعود مژدهی، حجازی، جواد اللهوردی، جانملکی و... از کسانی بودند که در حد تیم ملی بازی میکردند، ولی تیم ما، در شرایط بسیار خوبی قرار داشت. ما از لحاظ روحی و بدنی، آمادگی کامل داشتیم.
کیهان ورزشی: درباره پنج تا گلی که تأثیرگذار بودید، توضیح میدهید؟
حاج رحیمیپور: بعضی از پاس گلها را به اجبار دادم، مثلا گلی را که همایون بهزادی از فاصله 25 متری زد، در شرایطی بود که توپی را برای من به صورت عرضی فرستادند و من به او پاس گل دادم. مرحوم عزت جانملکی به طرف توپ میرفت و من با سرعت بیشتر به توپ رسیدم و با یک بغل پا، آن را به همایون بهزادی دادم. وقتی که جانملکی خدابیامرز به من نگاه میکرد، وحشت میکردم. بهزادی همه، با آن شوت، قشنگترین گل دربی را به مرحوم حجازی زد.
زادمهر: می گفتند گلی را که همایون خان زد، هیچ گلری نمیتوانست بگیرد!
حاج رحیمیپور: گل اول را حسین کلانی با زیرکی و چالاکی از فرصت استفاده کرد و زد. گل ششم به این صورت بود که یک توپ را برای صفر ایرانپاک فرستادند ولی نصرالله عبداللهی با سینهاش «استوپ» کرد، اما وقتی که توپ پایین آمد، دید که توپ نیست! من از پشت سرش آمد و توپ را به هجده قدم بردم. من سمت راست بودم اما توپ را به سمت چپ بردم و پاس گل را دادم.
کیهان ورزشی: شیرازه تیم تاج سابق هم بهم ریخته بود.
حاجرحیمی پور: وقتی که یک تیم در دربی، دو یا سه تا گل میخورد فقط در فکر این است که زمان تمام شود و برود. وقتی که نیمه اول به رختکن رفته بودیم، 2- صفر جلو بودیم. آلن راجرز گفت که ما، در یک ربع اول نیمه دوم باید گلهای خودمان را اضافه کنیم.
کیهان ورزشی: حرفهایی هم گفته شده که پرسپولیس قبل از آن دربی، روحیه نداشت و آقای راجرز بچهها را شاد میکرد.
حاج رحیمیپور: این حرفها صحت ندارد، ولی راجرز خیلی خرافاتی بود. مثلا یک دست عروسک پلاستیکی داشت که همیشه توی ساکش بود، یا در رختکن میگفت: اگر فلان کار را انجام بدهید، میبازیم. یک روز دست عروسک راجرز روی زمین افتاده بود و من خواستم آن را دور بیندازم که او دستم را گرفت.
کیهان ورزشی: ولی شاید دو روز بعد آن دربی تکرار می شد، دیگر شما نمیتوانستید 6 تا گل بزنید.
حاج رحیمیپور: بله، در فوتبال همه نوع اتفاقی ممکن است رخ بدهد. منچستر یونایتد در زمین خودش، شش تا گل از منچستر سیتی خورد!
کیهان ورزشی: تیم ملی آلمان در کشور برزیل، هفت تا گل به تیم ملی این کشور میزند!
حاجرحیمیپور: راجرز به ما گفته بود که در یک ربع اول در نیمه دوم بازی باید گل بزنیم ولی اگر نتوانستیم، باید این نتیجه 2-صفر را حفظ کنیم. وقتی که وارد زمین شدیم، در یک ربع اول، دو تا گل زدیم. برای تیمهای پایین جدول اهمیتی نداشت که 6 گل از ما بخورند اما برای تیمی مثل استقلال، خیلی سهمگین بود. اینها لحظهشماری میکردند که وقت تمام شود و بروند.
کیهان ورزشی: گفته میشد که بازیکنان تاج، کمکاری کرده بودند.
حاجرحیمیپور: جواد اللهوردی گفته بود من به بازیکنان حریف راه داده بودم، آیا ده نفر دیگر رفته بودند گل بچینند؟! در بازی دربی، اصلا این حرفها وجود ندارد. آن زمان بازیکن با تمام وجود برای تیمش بازی می کرد. مثلا من آخرین بازیای که در مشهد داشتم، 1-صفر از ابومسلم بردیم. گل بازی را من زدم. دقیقه 90 گذشته بود که مرحوم محمدرضا خلعتبری، هافبک شمالی ما یک پاس تو در به من داد. سعید صدر، داور بازی بود. من یک جور شوت زدم که داور هم متوجه نشد که توپ، گل شده است. داور همین جور داشت قدم میزد و میآمد که علی پروین به او گفت، آقا صدر گل شده! اما مچ پای من به وسیله میثاقیان داغون شد و مرا به بیمارستان بردند.
کیهان ورزشی: بعد از بازی آن روز، برای یکدیگر، کری خوانی نمیکردید؟
حاج رحیمیپور: کسی نسبت به کسی بیاحترامی نمیکرد؛ فقط میگفتند: ششتاییها!
کیهان ورزشی: الآن کسانی برای آن بازی کریخوانی میکنند که در زمان بازی، وجود خارجی نداشتند اما کسانی که خالق آن شگفتی شدند، هیچگاه از این کارها نکردند! بعد از بازی یادتان هست کجا رفتید؟
حاج رحیمیپور: ما یک ساعت در لباسکنی شادی میکردیم.
کیهان ورزشی: از اینکه فیلمی از آن دربی وجود ندارد، حسرت نمیخورید؟
حاج رحیمیپور: خیلی زیاد، خیلی زیاد... چون دوست داشتم که به آدمهای منکر آن بازی ثابت شود 6 تا گل درست بود.
کیهان ورزشی: بعضیها میگفتند که تعمدا فیلم آن بازی را از بین برده بودند.
حاج رحیمیپور: قسمتهایی از فیلم در اخبار پخش شده بود، اخبار همان شب.
کیهان ورزشی: شما فکر میکنید کسی فیلم را از بین برده باشد؟
حاج رحیمیپور: اگر بله یا خیر بگویم، دروغ است، چون اطلاعی ندارم.
کیهان ورزشی: تا حالا شده که در خواب، آن بازی را دیده باشید؟
حاج رحیمیپور: نه؛ اوایل، ما به فکر آن بازی میافتادیم و در ابرها بودیم، ولی بعداً برای ما نرمال شد. مثلاً آن بازی را که 1-2 بردیم، بینظیر بود.
کیهان ورزشی: دربی 25 مهرماه 54 را می گوئید که پرسپولیس با گل شما به پیروزی رسید؟
حاج رحیمیپور: بله.آن روز خیلی تماشایی بازی کردیم. در دربیها دو بار گل زدم، ولی بیشتر گلها را میساختم. من اون موقع بیشتر پیستون بازی میکردم.
کیهان ورزشی: شما در پرسپولیس دهه 50 دفاع راست هم بازی میکردید؟
حاج رحیمیپور: نه، من بیشتر فوروارد بودم. قبلاً دفاع چپ بودم و بعد که به پرسپولیس رفتم دفاع راست شدم و اکثراً فوروارد بازی میکردم.
کیهان ورزشی: آچار فرانسه بودید!
حاج رحیمیپور: بله؛ مهراب شاهرخی دفاع چپ پرسپولیس بود. من گفتم حالا سالهای سال باید منتظر باشم. بعد رفتم به پست ابراهیم آشتیانی در دفاع راست. بدتر شد. یک روز ما با تیم فرامرزی (بانک ملی) در امجدیه بازی داشتیم که اولین بازی من بود. در آن بازی فوروارد بودم.در آن بازی، آلن راجرز بامترجمش (رودولف آقابیگیان) آمد در لباس کنی مرا صدا زد و گفت چند کلمه با تو صحبت کنم. بچهها در حال لخت شدن بودند. راجرز گفت امروز میخواهم به تو بازی بدهم. من هم گفتم دیگر وقتش شده! چون در تمرینات، من از همه بیشتر و بهتر تلاش میکردم. در ادامه حرفهایش گفت ولی برای تو یک سورپرایز دارم، میخواهم تو را گوش راست بگذارم.
کیهان ورزشی: شما گوش راست بودید و صفر ایرانپاک گوش چپ بود. حسین کلانی هم فوروارد نوک بود.
حاج رحیمیپور: محمد دستجردی هم که به پرسپولیس آمد، گوش چپ بازی میکرد. راجرز به من گفت میتونی در این پست بازی کنی یا نه؟ من گفتم شما که مربی من هستی باید بهتر بدانی؛ گفت از عهدهاش برمیآیی. گفتم اگر شما این جوری فکر میکنی، پس من هم میتوانم. رفتم توی زمین و در 20 دقیقه اول از روی خط گل، توی دروازه زدم. در نیمه دوم هم یک گل دیگر زدم و در پست فوروارد ثابت ماندم.
کیهان ورزشی: رقیب شما در آن پست چه کسی بود؟
حاج رحیمیپور: هیچ کس؛ بعضی وقتها علی پروین بازی میکرد. کسی نمیتوانست گوش راست ما را کنترل کند. اگر مرا میگرفتند، ابراهیم آشتیانی میآمد؛ اگر ابراهیم را میگرفتند، علی پروین میآمد. هیچ کس نمیتوانست جناح راست پرسپولیس را متوقف کند. علی پروین، مغز و مهندس تیم بود.
کیهان ورزشی: همان روزها هم علی پروین این روحیه را داشت که بخواهد صاحب پرسپولیس باشد؟
حاج رحیمیپور: صاحب تیم، نه؛ ولی داخل زمین، مدیر بود.
کیهان ورزشی: از بازیکنان، چه کسی این احساس را داشت.
حاج رحیمیپور: هیچ کس؛ تا زمانی که همایون بهزادی بود، کسی جرأت نمیکرد حرف بزند. بعد از همایونخان، علی آقا، کاپیتان و بزرگتر تیم بود و همه به او احترام میگذاشتند. علی آقا وقتی که عصبانی میشد، درشت حرف میزد. مثلاً ما باید در یک بازی چهار تا گل میزدیم اما 1- صفر عقب بودیم. علی آقا در لباسکنی، سر بازیکنانی که بد بازی کرده بودند، داد و هوار میکرد و بعضاً به آنها ناسزا میگفت. راجرز هم که متوجه نمیشد او چه میگوید و اجازه میداد که علی آقا به عنوان کاپیتان، حرفهایش را بزند.
کیهان ورزشی: آلن راجرز چه جور شخصیتی داشت؟ آیا روحیه جنگندگی را او به بازیکنان پرسپولیس داد؟
حاج رحیمیپور: تیم ما هیچ وقت دفاعی بازی نمیکرد و همیشه نقشههای هجومی داشت. اگر راجرز چنین روحیهای هم داشت، از طریق مترجم نمیتوانست به ما القا کند. اگر با ما همزبان بود، شاید میتوانست این کار را انجام دهد. خدا بیامرز، رودولف اقابیگیان(مترجم راجرز) آدم خیلی خوبی بود ولی امکان نداشت که بتواند روحیات راجرز را برای ما ترجمه کند.
کیهان ورزشی: رودولف زنده است؟
حاج رحیمیپور: نه، دو سال پیش در لندن فوت کرد. یک هتل در آنجا داشت.
کیهان ورزشی: آقای دکتر زادمهر، شما فکر میکنید که روحیه هجومی بازی کردن پرسپولیس دهه پنجاه یا شصت پرسپولیس از کجا و چه کسی نشأت میگرفت؟
زادمهر: من فکر میکنم چند علت داشت. اول اینکه، رفاقت و دوستی در تیم ما موج میزد.
حاج رحیمیپور: بینظیر بود. وقتی که وارد زمین میشدیم، مثل برادر از یکدیگر حمایت میکردیم.
زادمهر: بچهها یکپارچه بودند. در تیم ما پنج، شش نفر به اسم محمد داشتیم. وقتی که میگفتند محمد، گرم کن! همه به یکدیگر تعارف میکردند که مثلاً به شما میگوید برو توی زمین! کسی به فکر خودش نبود و همه میخواستند که پرسپولیس برنده شود؛ بنابراین همبستگی، خیلی مؤثر بود.
کیهان ورزشی: آیا این روحیه جنگندگی و هجومی بازیکنان پرسپولیس، ریشه تاریخی ندارد؟ یعنی اگر بخواهیم از دید جامعهشناسانه به این قضیه نگاه کنیم و به دهه چهل برگردیم و تیم شاهینرا واکاوی کنیم، مردمی بودن آن تیم و مبارز بودن تماشاگرانش جلوهگر میشود. بعد از انحلال شاهین، پرسپولیس از دل همین تیم بوجود میآید و خصلتهای بازیکنان و طرفداران شاهین در بازیکنانش تاثیر میگذارند و بعدها تبدیل به آن روحیه هجومی شود. تا چه حد با این نظر موافقید؟
زادمهر: بله. یکی از حرفهایی که بزرگترهای ما میگفتند این بود که تماشاگرانی که در سرما و گرما به استادیوم میآیند، برای دیدن بازی شما میآیند.
کیهان ورزشی: اولین بار چه کسی این حرف را زد؟
حاج رحیمیپور: اولینبار، مدیر باشگاه پرسپولیس این حرف را به ما گفت؛ به ما میگفت این طرفدارهای شما که از ساعت ده صبح در سرما و گرما به ورزشگاه میآیند، در حالی که مسابقه ساعت 6 بعدازظهر است و منتظر میمانند، به عشق دیدن بازی شما میآیند، تماشاگری که ممکن است با کفش پاره و سوراخ آمده و آب توی آن رفته، فقط به عشق دیدن بازی شما میآید و وظیفه شما هم این است که آنها را خوشحال به خانهشان برگردانید و جواب محبت آنها را بدهید.
کیهان ورزشی: انتخاب بازیکنان پرسپولیس هم نوعا بر اساس همین ویژگی مردمی بودن و روحیه هجومی آنها بود.
حاج رحیمیپور: دقیقا همینطور است. ما از مکتب دکتر اکرامی آمده بودیم. بچههایی که تمرین میکردند و مشغول تحصیل هم بودند، باید یک کپی از کارنامه تحصیلی آنها به دست دکتر اکرامی میرسید. اگر نمرات یک دانشآموز خوب نبود، اجازه نمیداد که آن بازیکن تمرین کند. بنابراین، افرادی که میخواستند فوتبالیست شوند باید محک میخوردند و انتخاب میشدند. البته بعضی وقتها این روند، قطع شده که علل دیگری دارد.
کیهان ورزشی: آقای دکتر، شما در چند دربی بازی کردید؟
زادمهر: فکر میکنم در تمام سالهایی که بودم، در دربیها بازی کردم ولی گل نزدم.
کیهان ورزشی: کار دشواری نبود که در بین آن همه فورواردهای بزرگ، خودتان را تحمیل کنید؟
حاج رحیمیپور: من یک چیز راجع به آقای دکتر زادمهر میگویم. هر جا که ما به مخمصه میخوردیم و قادر به گل زدن نبودیم، آقای دکتر به نجات ما میآمد. من در زمان راجرز نبودم. بعد از ایشان، همایونخان مربی شد و من در آن موقع به پرسپولیس رفتم. بعد از ایشان هم آقای بیوک وطنخواه بودند. من از دور کار آقای راجرز را تعقیب میکردم و برای دیدن بازیهای پرسپولیس به ورزشگاهها میرفتم.
من در تیم ملی جوانان بودم و در تیم بزرگسالان هم تمرین میکردم. در اولین بازی با راهآهن، 2-3 باختیم. محمود ساتری 2 گل زد و عباس رجبیهفرد یک گل زد. اینها در تیم راهآهن به مربیگری پرویز ابوطالب بودند. پرسپولیس آن روز با مربیگری همایون خان، باخت. آن زمان هر تیمی که میبرد، 2 امتیاز میگرفت. روزنامهها با تعجب مینوشتند که چرا پرسپولیس به این روز درآمده؟! علی پروین در مصاحبه خودش گفت که تیم ما قهرمان میشود. باشگاه تاج سابق برنامهای گذاشته بود که اگر یک تیم 50 تا گل بزند، 50 هزار تومان جایزه به آن تیم میدهیم. نشریه تاج ورزشی، این پیشنهاد را داده بود. در آن بازی مقابل راهآهن که ما باختیم، من رزرو بودم و دیدم که همه ناراحت و عصبی هستند. بازی دوم ما با تیم آرارات بود. من در تیم جوانان پرسپولیس هم بودم. صبح همان روز در بازی جوانان پرسپولیس شرکت کردم و در آن بازی گل زدم. زمین بازی در کوی نهم آبان بود. همان روز به من تلفن زدند و گفتند که ساعت 3 بعدازظهر با ساک به امجدیه بروم. همایون خان که مربی پرسپولیس بود اصلا خبر نداشت که صبح همان روز من در جوانان پرسپولیس بازی کرده بودم! بازی پرسپولیس بعدازظهر آن روز برگزار شد و تا دقیقه 70 مساوی بود. همایون خان به من گفت پاشو لخت شو و برو توی زمین. من رفتم توی زمین و یک گل با سر زدم و با نتیجه 1- صفر بازی تمام شد. دستجردی کرنر زد و من با سر توی دروازه زدم.
صبح گل زدم و بعدازظهر هم گل زدم. اولین گل من در پرسپولیس، همان بود. روزنامهها نوشتند که این جوان آمده و بازی پرسپولیس خوب خواهد شد. بازی بعد ما با تیم دارایی در امجدیه بود. قلیچخانی هم در تیم دارایی بازی میکرد. آن روز هم من صبح و بعدازظهر بازی کردم! در مقابل تیم دارایی یک گل زدم. هفته بعد با تیم بانک ملی بازی داشتیم. دو تا گل زده بودیم و جمعیت فریاد میزد: «دکتر، دکتر»، و آنجا هم من یک گل زدم. در همان فصل اول، من یازده تا گل زدم. تا بازی آخر، ما 45 گل زده بودیم و در مقابل راهآهن بازی داشتیم. چه کسی فکر میکرد که در مقابل راهآهن بتوانیم 5 تا گل بزنیم تا آن جایزه را ببریم؟! ما، در اول فصل و آخر فصل با راهآهن بازی داشتیم ولی مربی آخر فصل آنها، پرویز ابوطالب نبود و به جای او، اردشیر لارودی را آورده بودند. مرتضی شاپرست گلر آنها بود. اصغر صدری و محمد نعیما هم بودند. نیمه اول 2- صفر بودیم و من هم رزرو بودم. در نیمه دوم همایون خان به من گفت برو توی زمین. من به زمین رفتم و 2 تا گل زدم که تعداد گلهای ما به 50 رسید. بعدا در جشنی که در بولینگ عبده برای قهرمانی ما گرفته بودند، سردبیر نشریه تاج سابق به من گفت که تو مرا بدبخت کردی! جایزه 50 هزار تومان را به پرسپولیس دادند و بین بچهها تقسیم کردیم.
کیهان ورزشی: چرا فوتبالیستهای زمان شما کمتر دنبال حاشیه میرفتند؟
حاج رحیمیپور: حاشیههای زمان ما با حاشیههای الان خیلی تفاوت داشت. در زمان ما مثلا یک نفر مثل آقای پرویز ابوطالب نقش مربی، دکتر، ماساژور، سرپرست و همهکاره تیم بود. ما به صورت حرفهای کار نمیکردیم و هیچ توقعی نبود که به صورت حرفهای رفتار کنیم. الان تیمها به شکل حرفهای کار میکنند و از آنها توقع دارند که رفتارشان هم حرفهای باشد.
یک بار مرحومصفر ایرانپاک با یک خانم هنرپیشه عکس انداخته بود که در مجلهای چاپ شد. مدیر باشگاه پرسپولیس او را مورد بازخواست قرار داده بود که شما در جایگاه یک ورزشکار در پرسپولیس حق ندارید چنین کاری انجام بدهید و وقتی که با لجبازی و اصرار آن بازیکن مواجه شد، سیلی به صورت او زد و گفت جایی برای چنین شخصی در این باشگاه وجود ندارد. البته بعداً صفر از این کار خودش پشیمان شد و برگشت.
کیهان ورزشی: گفته می شود که شما به دلیل نزدیکی به مدیران باشگاه همواره مشکلات بازیکنان را حل می کردید.
حاج رحیمی پور: نه؛ اینها همه حرف بود که من با باشگاه ارتباط داشتم و همه کاره بودم.ما به شکل حرفهای پول نمیگرفتیم و هر وقت که بازی میکردیم پول میگرفتیم، اما مدیر باشگاه گفته بود که هر وقت پول لازم داشتید، از حساب شخصی خودم به باشگاه میدهم تا در اختیار بازیکنان قرار دهند. آخرین بار علی عبده را یک شب قبل از فوتش در خارج از کشور دیدم. اینجا در ایران موقعی که من به خارج رفتم برایم حرفهایی درآوردند که همه پولها را برداشت و رفت، در حالی که من شبها در پمپ بنزین کار میکردم و روزها به کالج میرفتم. من اگر میخواستم دزدی کنم، همین جا میتوانستم خیلی زیادتر داشته باشم.
یک خاطره جالب از عبده در ایران برای شما تعریف میکنم. منزل علی عبده در طبقه سیوهفتم آپارتمانهای «آ-اس-پ» بود. یک روز من و آلن ویتل به آنجا رفتیم. موقعی که در آسانسور پایین میآمدیم، آلن ویتل با او شوخی داشت و به حالت بوکسور در مقابل عبده حرکتی انجام داد. علی عبده هم با همان حالت شوخی با سرانگشتانش به زیرفک آلن ویتل زد که تا دو ماه، چانهاش را مداوا میکرد!
کیهان ورزشی: شما بعد از انقلاب در ایران بازی نکردید؟
حاج رحیمیپور: نه؛ من به انگلیس رفتم. میخواستم درسم را ادامه بدهم. بعد میخواستم فوتبال را در آمریکا ادامه بدهم ولی نشد. از من خواستند که فوتبال داخل سالن را انجام بدهم که قبول نکردم. شیرزادگان در زمانی که آمریکا بود برای یک تیم یونانی - آمریکایی بازی میکرد. این تیم نیمه حرفهای بود و من رفتم با آنها کار میکردم و درآمد خوبی داشتم. حدودا 9 سال با آن تیم کار کردم. در سال 1985 با همان تیم در آمریکا اول شدیم. من در سی و هشت سالگی با فوتبال خداحافظی کردم.
کیهان ورزشی: ظاهرا در آمریکا سختی های زیادی را نیز متحمل شدید.
حاجرحیمیپور: وقتی که با خانمم از ایران رفتیم، ایشان باردار بود و دخترمان در آمریکا به دنیا آمد و وقتی که دو ساله بود، خانمم از من جدا شد. من با سختی تمام دخترم را بزرگ کردم. این فوتبال به من یاد داد که چگونه با سختیها مقابله کنم. اگر من فوتبالیست نبودم، امکان نداشت که از پس این سختیها بر بیایم. زمانی بود که مینشستم به حال خودم گریه میکردم ولی هیچ کار نمیتوانستم بکنم. من آدم مذهبی سفت و سخت نبودم ولی اعتقادات درونی عمیقی دارم. همیشه از خدای خودم کمک میخواستم.
پدرم همیشه میگفت اگر قلبت با خدا باشه، به مو میرسه، ولی پاره نمیشه! من هم میدیدم که - به قول فوتبالیستها - همیشه در دقیقه 90 به من کمک میشود.
کیهان ورزشی: نمیتوانستید به ایران بیاید؟
حاجرحیمیپور: من 14 سال نیامده بودم و اگر میآمدم، دیگر نمیتوانستم بروم. بعد از 14 سال که به ایران آمدم، در فرودگاه زانو زدم و زمین را بوسیدم.
کیهان ورزشی: در تیم ملی به حق خودتان رسیدید؟
حاجرحیمیپور: نه؛ من چهار، پنج تا بازی اصلی دارم. اولین بازی ملی من در استرالیا بود.
کیهان ورزشی: چرا آن تیم شایستهای که میتوانست به جام جهانی 1974 مونیخ برود، نرفت؟
حاجرحیمیپور: همهچیزها
به این مربوط میشد که
مدیریت مدیران ما درست نبود. روز بازی با استرالیا به ما استیک با تخممرغ دادند بخوریم! بعد، تمرین
ما، در یکی از پارکهای شهر سیدنی بود! من
در آن بازی فیکس بودم ولی مصدومم کردند و با آمبولانس مرا به بیمارستان بردند. در
بازی برگشت هم پاسپورتهای ما را
گرفته بودند، چون اگر بازی ما 3-3
میشد، باید
برای بازی سوم به کوالالامپور میرفتیم. این
جوری نبود که وقت اضافی باشد.
کیهان ورزشی: آقای محمد بیاتی در همین صفحه رخ به رخ مدعی بود که یک عده از بازیکنان تعمدی باعث شکست تیم ملی شدند.
حاجرحیمیپور: اصلا این جوری نبود. قبل از اینکه ما به استرالیا برویم اینها خودشان یک طومار نوشتند که خسروانی باعث و بانی این مسائل شده است. علی پروین هم گفت هیچ کدام از پرسپولیسیها این طومار را امضا نمیکنند.
کیهان ورزشی: چرا در سال 78 شما را نبردند؟
حاجرحیمیپور: ما با تیمملی به عربستان رفتیم. به پدرم گفتم از سفر که برگشتم، میخواهی چی برایت بیاورم؟ پدرم گفت یک تلویزیون رنگی میخواهم. من، نصرالله عبداللهی، پقلیچخانی، علی پروین و یک نفر دیگر نفری یک تلویزیون رنگی داخل جعبه با خودمان آورده بودیم. بعضیها هم تلویزیون خریده بودند و از جعبه درآورده بودند و قاطی وسایلشان آورده بودند. خب ما رفته بودیم تیم ملی عربستان را 3-صفر زده بودیم و خوشحال بودیم. کاپیتان تیم، جلوی من بود. مأمور گمرک خودش را لوس کرد و گفت: سیاه و سفیده؟ کاپیتان ما گفت نخیر خانم، رنگی یه و رنگش هم خیلی خوبه! به او گفت نمیتوانی آن را ببری. او هم جعبه را برداشت و جلوی آن خانم انداخت زمین. حالا آن چهار نفر دیگر ایستاده بودند و چیزی نمیگفتند. من به طرفداری از کاپیتانمان، کارتن تلویزیونم را جلوی آن خانم انداختم. کامبیز آتابای، رئیس فدراسیون فوتبال بود و نمایندهاش در آن جا بود و این موضوع را به گوش آتابای رساند. بعدا تلویزیون را به ما دادند ولی حق ما را ضایع کردند و به جامجهانی نرفتیم. آقای اسداللهی هم از آقای فرکی که در تیم پاس بود حمایت کرد که به جای من برود جام جهانی.
بزرگترین اتفاقی که در زندگی یک فوتبالیست رخ میدهد، رفتن به جامجهانی است. مثل اینکه شما هنرپیشه باشی و جایزه اسکار را ببری.
کیهان ورزشی: شما و آقای رضا عادلخانی خیلی بد از جام جهانی محروم شدید.
حاجرحیمیپور: حالا عادلخانی سنش از من بیشتر بود و انگیزه مرا نداشت. از لحاظ فنی مرا کنار نگذاشتند و محرومیت من ناحق بود. همیشه میگفتم که حشمت مهاجرانی میتوانست از حق من دفاع کند ولی این کار را نکرد. من حشمتخان را به خاطر این موضوع نمیبخشم، چون مربی باید از حق بازیکن خودش دفاع کند.
دتمار کرامر، مربی بایرن مونیخ از آلمان به ایران آمده بود که مربیگری کند. چهارتا از بازیهای ما را دیده بود و به مرحوم رودولف آقابیگیان گفته بود که من این بازیکن را میخواهم. بازی مرا در بازی پرسپولیس-ملوان در امجدیه دیده بود. من در یک جای خیلی کوچک، بهمن صالحنیا و دو نفر دیگر را دریبل زدم. مطلب مربوط به این دریبل باید در آرشیو کیهان ورزشی باشد که گفته بود این بازیکن کیه که مرا به یاد پوشکاش انداخت، او در یک دستمال کاغذی، دو، سه نفر را دریبل زده است؟!
کیهان ورزشی: ارتباط شما با نشریات ورزشی چگونه بود؟
حاجرحیمیپور: من بلد نبودم که با رسانهها ارتباط برقرار کنم. بعضی از فوتبالیستها بودند که ارتباط برقرار میکردند ولی من نبودم. یادم هست که یک فوتبالیست برای یک خبرنگار کادویی خریده بود که ببرد به همسرش بدهد.
من، دتمار کرامر را در بولینگ عبده دیدم. من آن موقع میتوانستم لژیونر بشم. در بولینگ عبده، آقای کرامر با همسرش و رودولف آن جا بودند. مشخصات مرا گرفت و بعدا من به مونیخ رفتم. یک نفر ایرانی آن جا بود که داور بینالمللی کشتی بود. الان اسمش را به خاطر ندارم و نمیدانم که زنده است یا نه، ولی خیلی به ورزشکارها کمک میکرد. آن آقا مرا به خانهاش برد. همسرش هم آلمانی بود. صبح مرا برد جلوی باشگاه بایرن مونیخ پیاده کرد. من با یک ساک رفتم، در حالی که نه زبان انگلیسی بلد بودم نه آلمانی!
گرد مولر و بکن باوئر اون موقع بازی میکردند. همه وجودم را وحشت گرفته بود. برگشتم و بهآن داور کشتی گفتم که میخواهم برگردم. او به من گفت که لگد به بخت خودت نزن! من به خانه رفتم. پدرخانم این آقا در یکی از تیمهای فوتبال مسئولیت داشت و به من گفت تو را به آن تیم میبرم. من گفتم اگر میخواستم که به همان تیم بایرن مونیخ میرفتم.
اگر همان موقع یک مدیر برنامه مثل الان داشتم، شاید در بایرن بازی میکردم.
کیهان ورزشی: در اواسط دهه 50 اتفاقی مهم در پرسپولیس رخ داد و آنهم کنار رفتن مرحوم بهزادی از راس کادر فنی بود. چرا آقای عبده، همایون بهزادی را کنار گذاشت؟
حاج رحیمیپور: میخواست یک مربی خوب برای پرسپولیس بیاورد. اعتقادش این بود که ما باید با مربیانی کار کنیم که دانش روز فوتبال جهان را بلد باشند.
کیهان ورزشی: علی پروین به چه صورتی مربی پرسپولیس شد؟
حاج رحیمیپور: آقای امیر آصفی آدم شکاکی بود و فکر میکرد که علی پروین باندبازی میکند.
کیهان ورزشی: شما هم در ماجرای معروف کودتا علیه مرحوم امیر آصفی حضور داشتید؟
حاج رحیمیپور: کودتایی نبود. فکر میکردند که علی پروین باند درست کرده و من هم جزو باند او هستم، ولی چنین چیزی صحت نداشت.
کیهان ورزشی: فوتبال امروز را در مقایسه با سابق چطور ارزیابی می کنید؟
حاج رحیمیپور: در زمان ما، رفتن به جام جهانی سخت بود. من در بازیهای باشگاهی باید مثلا به دروازهبانی مثل ناصر حجازی گل بزنم که کار سختی بود. حجازی از لحاظ فنی خیلی خوب بود.
کیهان ورزشی: خاطرهای از ناصرخان دارید؟
حاج رحیمیپور: همان گلی که به او زدم. تفاوت منصور رشیدی با ناصر حجازی این بود که رشیدی، نترس بود. عیب ناصر حجازی این بود که میترسید توی پای فورواردها برود، ولی منصور اینجوری نبود.
کیهان ورزشی: بازی کردن در جام تخت جمشید کار سختی نبود؟
حاج رحیمیپور: بازیکنان بزرگی در آن جام بازی میکردند. اعتقاد من این است که فوتبال ما به ظاهر حرفهای شد ولی در عمل آماتور بود. به خاطر همین هم بود که به طور واقعی رشد نکرد.
پریشب در یک برنامه ورزشی شبکه 3 مصاحبه آقای وحیدهاشمیان را نگاه میکردم. ایشان میگفت به جای اینکه بازیکنان بیارزش خارجی را بیاوریم، برویم مدیران خوب ورزشی بیاوریم. البته من به مدیریت آقای طاهری اعتقاد دارم به شرطی که بگذارند کار کند. مشکل دیگر فوتبال ما این است که افراد غیرفوتبالی و بعضا سیاسی در آن دخالت نابجا میکنند.
کیهان ورزشی: پرسپولیس را در سالهای اخیر چگونه میبینید؟
حاج رحیمیپور: به نظر من پارسال حق پرسپولیس بود که قهرمان بشود. من فکر میکنم که مدیریت آقای طاهری پرسپولیس را به اینجا رسانده است. الان مشکل استقلال این است که مدیریت خوبی ندارند و تاثیر بدی روی تیم میگذارد. ما فکر میکنیم که تیم ملی باید بازیکن بسازد، در حالی که این کار باید در درون باشگاه انجام شود. باشگاه باید بازیکنان خوب را تربیت کند و بسازد و تحویل تیم ملی بدهد. باشگاههای ما، دیگر به دنبال این کارها نیستند. ما نتیجهگرا شدهایم و کاری به سازندگی بازیکن نداریم. من به آقای مهدی طارمی گفتم که شما چرا اینقدر موقعیتهای تک به تک را خراب میکنید؟ به من گفت شما هم که بازی میکردید، از این اشتباهات داشتید. گفتم بله، مسی و نیمار هم خراب میکنند، اما از ده تا موقعیت تک به تک، هشت تا را گل میزند و دو تا را به بیرون میزند!
کیهان ورزشی: در این سالها به فکر مربیگری نیفتادید؟
حاج رحیمیپور: چرا، من عاشق ماشین و فوتبال بودهام. الان هم هستم. من برنامه داشتم که برای دیدن دورههای مربیگری به اروپا بروم، ولی به خاطر سرپرستی بچهام، برنامههایم بهم ریخت. خیلی دوست داشتم که مربی فوتبال بشوم. الان همواره پیگیر فوتبال هستم و بازی هم میکنم.
کیهان ورزشی: آقای دکتر، شما برخلاف آقای حاج رحیمی پور که تا 38 سالگی بازی می کرد، خیلی زود فوتبال را کنار گذاشتید.
زادمهر: من یادم هست که قرار بود 17 شهریور سال 57، تیم پرسپولیس با تاج بازی کند. روز قبل از بازی تمرین کرده بودیم تا ساعت 4 مسابقه بدهیم. ساعت یازده صبح رادیو اعلام کرد که این بازی لغو شده است. در تپههای قیطریه مراسمی بود که تظاهرات و شلوغ شده بود. من با شوهرخواهرم بعدازظهر 17 شهریور به میدان ژاله سابق رفتیم و دیدیم که ماموران نظامی حضور دارند و مسابقات تعطیل شد. آخرین بازی من در جام اسپندی در مقابل بنیاد شهید بود که 120 دقیقه طول کشید. وقتی که انقلاب شد، فوتبال تعطیل شد و ما خودمان تمرین میکردیم. بعد به سربازی رفتم و در تیم ارتش بازی میکردم. اولین جام بعد از انقلاب (اسپندی) بود که ما برنده شدیم.
بعد از آن من برای طرح پزشکیام به شهرستان رفتم. برای خدمت سربازی به پیرانشهر رفتم و برای طرحم به رفسنجان رفتم. تیم پیام در دست آقای محمود بیداریان بود. تیم ایشان داشت سقوط میکرد و سه بازی دیگر داشتند. آقای بیداریان به من تلفن زد و گفت دکتر، میتوانی بیایی برای ما بازی کنی؟ گفتم من در شهرستان هستم و وقت ندارم که بیایم. به من گفت شما تمرین کن و بازی به بازی بیا. آن موقع برای من خیلی سخت بود چون باید هفت ساعت با اتوبوس میآمدم و جمعه بازی میکردم و دوباره برمیگشتم. سه بازی کردم و دو مساوی و یک برد داشتیم. آن موقع هر برد، دو امتیاز داشت و چهار امتیاز گرفتیم. دو بازی هم برای سعدآباد کردم. آقای امیرآصفی در سعدآباد بودند.
کیهان ورزشی: بعد از پرسپولیس به صورت جدی دنبال فوتبال نرفتید.
زادمهر: نخیر، دیگر نتوانستم، ولی ورزش را در رشتههای والیبال و شنا ادامه میدادم.
کیهان ورزشی: شما و آقای حاجرحیمیپور فوروارد بودید. چرا بعد از علی دایی، تا چند سال در فوتبال ایران یک فوروارد ششدانگ بوجود نیامد؟
زادمهر: آقای دایی انگیزههای بالایی داشت. ایشان در گلزنی با سر مهارت خاصی داشت و شاید جزو بهترین سرزنهای دنیا بود. شرایطی هم پیش آمد که ایشان خودش را در تیم جا انداخت و تثبیت کرد و افتخار آفرید. آقای دایی در کنار بازیکنان خوبی مثل مهدویکیا، خداداد عزیزی و باقری در تیم ملی بازی کرد و یک بعد زیبای فوتبال را نشان دادند. قبل از انقلاب هم تیم ملی ما به جامجهانی رفته بود. آن موقع سختتر بود و فقط یک تیم از آسیا میرفت. آن زمان هم فورواردهای خوبی مثل آقایان مظلومی و فرکی هم بودند. آقایان خادم پیر و بشکار و برزگری و نیاکانی و... فورواردهای خوبی بودند.
من فکر میکنم که الان سردار آزمون میتواند جانشین خوبی برای فورواردهای گذشته باشد. اگر آقای طارمی تمرکز بیشتری کند، میتواند جایگزین شود.
وقتی که در فوتبال، توپ بالا میرود، شرایط عوض میشود. هرکس که بلندتر باشد و بیشتر و بهتر بالا بپرد، موفقتر است. یک زمان در آسیا قد بازیکنان کوتاه بود و این برای بلندقدها مزیتی بود. آقایان بهزادی و کلانی جزو سرزنهای خیلی خوب تیم ملی بودند. الان شیوههای فوتبال عوض شده و میبینید که فورواردها همه سرعتی شدهاند. الان رقابتها بیشتر و فشردهتر شده است. امروز بازیکن حرفهای از تغذیه مناسب برخوردار است و سلامت او جدی گرفته میشود. آقای دایی به صورت حرفهای کار و زندگی میکرد.
کیهان ورزشی: شما در بحث تیم ملی به حق خودتان رسیدید؟
زادمهر: من در تیم ملی جوانان بودم که در آسیا (تایلند) اول شدیم. زمان آقای مهاجرانی تیم جوانان ما سه دوره قهرمان آسیا شد که من در آخرین دوره بازی کردم. از آن تیم جوانان، هشت، نه نفر برای بزرگسالان انتخاب شدند که به جام جهانی بروند. من دانشجو بودم و درس هم داشتم. آقای مهاجرانی هفت نفر از بچههای تیم جوانان را با خودش برد. بهتاش فریبا، قاسمپور، ابراهیم قاسمپور، مجد تیموری، حسین فرکی و یک نفر دیگر به جام جهانی رفتند که فقط سه نفرشان بازی کردند. آقای فرکی جمقابل هلند و آرژانتین بازی کرد. آن موقع من بیست ساله بودم و میگفتم حالا وقت دارم. میخواستم درسم را بخوانم و در بیست و چهارسالگی دکتر شدم. بعد از آن رفتم طرحم را گذراندم. به مناطق محروم رفتم. الان مشکل هر مریضی را که برطرف میکنم و آن شخص لبخند میزند، خوشحالی همان گل زدن را پیدا میکنم. دوستان خیلی خوبی پیدا کردم.
من فکر میکنم که میشود دکتر خوبی بود، میشود مهندس خوبی شد، کارمند یا کارگر خوبی شد اما انسان بودن یک چیز دیگر است. سعی کردهام که همیشه مثبت باشم. اکثر بازیها را میروم میبینم و در بیشتر انجمنها و مجامع هنری شرکت میکنم. اعتقاد دارم که از این طریق میشود لذت سالم برد. از جامعه رسانهای هم تشکر میکنم که نسبت به من نگاه ویژهای داشتهاند.
من با دوستان قدیمی فوتبالی خودم مثل آقای خردبین رفت و آمد خانوادگی دارم. آقای پروین و خانواده محترمشان به مطب من میآیند. استقلال و پرسپولیس هم ندارد و همه لطف میکنند. یک روز آقای اسکویی برای مصاحبه به این جا آمد و از من پرسید که شما فقط پرسپولیسیها را میبینید؟! همان موقع آقای سعید مراغهچیان زیر دست من بود و برایش کار میکردم. من خیلی خوشحالم که مربیان خوبی داشتم. در تیم ملی جوانان آقایان حشمت مهاجرانی، اصغر شرفی و عباس رضوی خیلی به گردن من حق دارند. قبل از آن، آقای یوسف نامدار مربیام بود. آقای پرویز ابوطالب برای من زحمت کشید. آقای بهزادی در شکلگیری من در پرسپولیس نقش داشت. آقای بیوک وطنخواه و «اوفارل» هم جزو مربیانم بودند. الان جمعهها با آقایان نادر لطیفی و غلامحسین نوریان فوتبال بازی میکنم. آقایان حلوایی و ناصر ابراهیمی و... به آن جا میآیند. تیمسار نوآموز عزیز و بزرگوار هم میآید.
وظیفه خانواده فوتبال است که از این عزیزان یاد کنند. اینها خالصانه و مخلصانه ورزش کردند و در خدمت ورزش و تیم ملی بودند. الان هم ماشاءالله با سن بالایی که دارند، مرتب میآیند و ورزش میکنند و نظم خیلی خوبی دارند.
کیهان ورزشی: خیلی از صحبتهای شما استفاده کردیم.
زادمهر: من هنوز هم با بزرگان فوتبال ایران در ارتباط هستم. از شما هم سپاسگزارم که به یاد فوتبالیستهای قدیمی کشور هستید.
حاج رحیمی پور: من هم از کیهان ورزشی تشکر میکنم که این فرصت را در اختیارم قرار دادید که حرفهایم را مطرح کنم.
* گفت و گو از حمید ترابپور
* عکسهای مصاحبه از محمد علی شیخ زاده