PDF نسخه کامل مجله
سه‌شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳ - December 24 2024
کد خبر: ۳۲۴۸۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۶ - ۲۲:۴۶
از عاشقانه های آبیها... تا «فدایت شوم» سرخها...

مثل «مهدی جان» بروید، مثل «مجی جان» بیائید!

او شبیه «بروسلی» است و دوستش دارم!

عمه ملوک یک اخلاق خاصی داشت که خیلیها از آن خوششون نمیآمد، اما در نوع خودش با حال بود.

به این شکل که اگر از کسی خوشش میآمد، اگر همه عالم هم میگفتند «عمه خانم اینقدر فلانی را تحویل نگیر...» عمه ملوک به خرجش نمیرفت. جالب این بود که بعضیها را بیدلیل، آن هم با معیارهای «دلم میخواد» دوست داشت. مثلا هر وقت که «پسرخاله حشمت» به منزلمان میآمد، با اینکه خیلی پولدار بود و خیرش هم به کسی نمیرسید، ولی «عمه ملوک» یک مرتبه دست میکرد داخل کیسه پارچهای که به گردنش و زیر چارقدش آویزان بود و یک اسکناس صد تومانی - که پول تو جیبی دو ماه من بود - به او میداد. بعد هم که حشمت میرفت و میپرسیدیم «عمه خانم چرا بهش پول دادی؟» لبخندی میزد و میگفت: «چون قیافهاش به آلن دلون شباهت داره!» این در حالی بود که اگر «پسر خاله حشمت» را در تاریکی شب میدیدی از وحشت جیغ میکشیدی؛ بس که بیریخت بود!

یا مثلا بین همه خیاطهای زنانه محل، عمه ملوک برای دوختن لباس فقط به سراغ «فخری خانم» میرفت که خیلی گرانفروش بود، وقتی هم میپرسیدیم چرا؟ میگفت: «صداش به آدم آرامش میده»! در حالی که صدای فخری خانم بیشتر شبیه فریاد زدن «قورباغههای نیمه شب در کنار رودخانه بود»!

و اما غرض از ذکر این خاطره فقط حال دادن به عمه ملوک نیست، داشتم با خودم فکر میکردم که ایکاش در برخی از فدراسیونها، روسایی بودند که اگر به هر دلیلی از «نیروهای تحت امرشان» خوششان میآید - حتی اگر خوش آمدنی نباشند - لااقل رک و راست به مردم میگفتند «به شما مربوط نیست، من از او خوشم میآید!

مثلا همین فدراسیون تکواندو که طی سالهای اخیر با این کادر فنی بسیار عالم و نابغهاش، اشک همه هواداران را درآورده، بهترین مربیان کشور را دربدر کرده، با ملیپوشان تکواندوی ایران کاری کرده که تعداد زیادی از آنها جلای وطن کرده و رفتند برای کشورهای دیگر مدال و افتخار میآورند، آنوقت کادر فنی تکواندوی ما که در این چند سال جز یک «کیمیا» فقط شکست به بار آورده، تنها کاری که بلد است یا فلانی را خائن مینامد، یا ورزشکاران مهاجر را وطنفروش میداند، در این میان روسای فدراسیون هم با اینکه بارها و بارها از زبان منتقدین دلسوز، پیشکسوتان صادق، هواداران عاشق ... و از همه و همه شنیدهاند که میگویند «آقاجان تکواندو دارد نابود میشود» هیچکس نیست که یک جمله جواب ملت را بدهد! عیبی هم ندارد! مثلا بگوئید «فلانی مرا یاد بروسلی میاندازد و به همین خاطر نگهش داشتم» یا بگوئید چون از ریخت و قیافه بعضی ورزشکاران خوشمان نمیآید آنها را خانهنشین و بقیه را هم دربدر این کشور و آن کشور کردهایم!

دیالوگهای «مکش مرگمای» آبیها و یک دوئل در آینده!

این روزها دیالوگهای قشنگ قشنگ و «مکش مرگهایی» که از زبان بازیکنان قدیمی استقلال خطاب به همدیگر میشنویم، آنقدر عاشقانه است که «لیلی و مجنون» یا «اتللو و دزدمونا» و «فرهاد و شیرین» باید جلویشان لنگ بیندازند!

از یک طرف مجتبیخان جباری که غلظت خونآبی رنگش حسابی بالا زده! در مورد سیدمهدی رحمتی - که یک زمانی کارد و پنیر بودند- میگوید: «سیدمهدی بهترین گلر ایران است و تیم ملی را مفت از دست داده!»

جناب رحمتی هم که «END» رفاقت است برای اینکه کم نیاورد میگوید: «ما در فوتبالمان مانند مجتبی نداریم و با او به راحتی میتوانیم قهرمان شویم.»

در این میان علیرضاخان منصوریان هم که این روزها حال و هوایش ما را یاد هوای بهاری میاندازد و یک روز با «سیدمهدی» قهر میکند و میگوید: «رحمتی باید برود» اما چهار روز بعد برایش نوشابه تگری باز میکند! یا مثلا وقتی صحبت از آمدن مجتبی جباری به میان آمد، داشعلی طوری به هم ریخت که انگار به او خبر دادهاند همه پیتزاهای رستورانش یکجا سوخته و خاکستر شده! و مدام مخالفتش با آمدن جباری را اعلام میکرد، اما ناگهان و در یک چرخش 180 درجهای طوری با مجتبی خان جباری «آجیباجی» شد که انگار از کودکی در یک قنداق بزرگ شدهاند!

البته به ما ربطی ندارد، یعنی الهی چشمانمان کور شود اگر موفقیت استقلال را در سایه رفاقت بزرگانش نخواهیم ببینیم، فقط لازم است یک نکته را یادآور شویم؛ اگر خدای ناکرده، زبانم لال زبانم لال، پسفردا و در میان فصل به خاطر مسائلی مانند «بازوبند کاپیتانی» یا مثلا به خاطر مصاحبه «این یکی» علیه «آن یکی» بعضیها به جان هم افتادند و شروع کردند به افشاگری علیه همدیگر، آن وقت از من «شهرفرنگ نویس» گله نکنید که در آن روزهای احتمالی، چرا رونوشت این مصاحبهها و پیامهای عاشقانه آقایان را در این صفحه چاپ میکنم؟!

مارکوپولوی وطنی و جایزه اعتماد به نفس!

آی جانم محسن جان...، آی قربون آن قدر و بالای رشیدت بشوم جناب بنگر...، تو این قدر خاضع و رفیقباز بودی و ما خبر نداشتیم؟ تو اینگونه بامرام و دریادل و بیریا بودی و من از این همه کرامات و ارزشهای پنهانیت بیخبر بودم؟ بله، «محسن بنگر» را عرض میکنم که این روزها از «نقل بیدمشک» هم بیشتر «نقل مجالس» شده!

محسن خان بنگر که برای خودش یک پا «مارکوپولو»ی فوتبالی است و طی چند سال گذشته شمال و جنوب و غرب و شرق ایران را درنوردیده، بعد از اینکه از مازندران به اصفهان رفت و به تهران آمد و راهی تبریز شد و در نصف تیمهای لیگ برتر بازی کرده و از هر کجا هم خواسته خداحافظی کند کار به «آژانکشی» کشیده! این روزها رگ رفاقتش حسابی قلمبه شده و دوباره قصد دارد راهی تهران شود تا «ناجی نفت تهران» شود! اما قسمت جالب ماجرا اینجاست که محسن جان در یک مصاحبه کاملا بینظیر و کاملا غیرانتفاعی- عین مدارس غیرانتفاعی- این طور فرمودهاند که: «حاضرم به خاطر علی کریمی، برای نفت تهران مجانی بازی کنم!» الهی که درد و بلات بخوره تو سر بازیکنان شاخ آفریقا، از بس که تو مهربان و باگذشتی!

یعنی باور کنید اگر در میان جوایز فیفا، یک جایزهای تحت عنوان «جایزه اعتماد به نفس» وجود داشته باشد، خود جناب «آنفنتینو» از مقر فیفا پا میشه و میاد و شخصا این جایزه را تقدیم بنگر میکند!

البته ما که نمیدانیم «علی کریمی» چگونه میخواهد تیم نفت تهران را سر و سامان بدهد، اما این را مطمئنیم که جادوگر فوتبال ایران خوب میداند سر و سامان دادن به خط دفاع نفت، نیاز به مدافعان جوان دارد و نه بازیکنان پا به سن گذاشته! ولی اینها مهم نیست، حرف محسن جان خیلی باحال است که گفته «حاضرم مجانی برای نفت بازی کنم...» جناب بنگر خداوکیلی خیال میکنی اگر قرار باشد با این همه درخششت در فصل گذشته و با تراکتورسازی، امسال در تیمی بازی کنی، قرار است پول هم تقدیمت کنند؟ عموجان شاید علی کریمی روی گفتنش را نداشته باشد، اما باور کن شما اگر قرار باشد به تیمی بروی و بازی کنی، باید از جیبت هم مایه خرج کنی، باورت نمیشود؟ برو تا چند ماه بعد همدیگر را ببینیم!

الگوهایدوقلو برای زکیجان!

آقاجان بیخود نیست که میگویند جوانان این نسل، عصاره نبوغ هستند وتومنی 9 ریال با جوانهای نسل من حقیر فرق دارند. یعنی باور کنید برخی از این جوانها مخصوصاً فوتبالیست، چنان هوش و نبوغی دارند که اگر نیمی از این نبوغ را غیر از مصاحبه کردن، در زمین فوتبال هم داشتند، ما الان یک دوجین «رونالدو و مسی» داشتیم! نمونه کاملاً بارز این هوش سرشار را میتوان در یکی از جوانان استقلال دید، یعنی «زکیپور» که یک شبه قصد دارد راه صدساله را طی کند، البته نه فقط در زمین فوتبال، بلکه در میدان خود عزیز کردن!

بله، زکیپور نازنین که این فصل و با حضور ستارههای برگشته به استقلال، بدجوری برای حضور در ارنج تیم احساس ناامنی میکند، در یکی از مصاحبههایش اینگونه فرموده که: «الگوی فوتبال من مجتبی جباری و پژمان منتظری بوده و هستند!»

حالا ما به این موضوع کاری نداریم که چرا تا امروز «زکی» جان یادش نبوده که حرفی از الگوهایش بزند؟ سعی میکنیم با این قضیه هم کنار بیائیم که چرا و چگونه است که «الگوی» این جوان خوشتکنیک آبیها، دوش از بازیکنان بزرگ استقلال هستند که میتوانند در بازی دادن او تأثیرگذار باشند؟!! ولی آنچه که باعث میشود مجبور شویم یک توپ فوتبال را در حلقمان فرو کنیم، شکل متفاوت فوتبال این دو الگو به جهت فنی هستند! ای کاش زکیپور عزیز برایمان توضیح میداد که یک فوتبالیست چگونه میتواند از یک «پلی میکر» مانند جباری با فوتبال فانتزیش، و یک مدافع وسط و محکم و خوشتکنیک مانند «منتظری» به طور همزمان الگوبرداری کند؟ قدیمیها میگفتند: «نان بازویت را بخور» حالا ما باید به بعضیها بگوئیم؛ لطفاً نان فوتبال و پایتان را بخورید!

طارمی گلزن... طارمی «خودزن»!

خیلی سال قبل که نوجوان بودم، در محلمان یک دوست داشتم به نام «کیومرث» که او را «کیو» صدا میزدیم، اما همه بچههای محل به او لقب «کیو خودزن» داده بودند! به این معنی که کیومرث عمداً کارهایی میکرد و حرفهایی به زبان میآورد که بقیه کتکش بزنند. مثلاً یک دفعه رو میکرد به یکی از بچههای محل و میگفت: «بابات خیلی گامبو و تپله» و با این حرفش یک دست کتک مفصل از او میخورد! یا میرفت زنگ خانه همسایه را میزد و فرار نمیکرد و آنقدر منتظر میماند تا صاحبخانه بیاید و یک جفت کشیده نر و ماده به شرق و غرب صورتش بنوازد! به همین خاطر نیز به او لقب «کیو خودزن» داده بودند!

حالا شده حکایت «مهدی طارمی» که انگار بیماری «خودزنی» پیدا کرده! همین سال گذشته بود که مهدی آقای گل درگیر آن ماجراهای رفتن به ترکیه شد و پس از اینکه هواداران پرسپولیس در فضای مجازی با او حال و احوال کردند! آن وقت و با آن شکل و آن وضعیت دیپورت شد و دوباره به پرسپولیس برگشت و از پروین گرفته تا جلال حسینی، همه و همه پادرمیانی کردند تا بالاخره برانکو او را به تیم برگرداند! هر کس جای طارمی بود از آن ماجرا پند میگرفت و لااقل تا چند سال دیگر از این بازیها درنمیآورد! اما «یاللعجب» که مهدی جان امسال هم دوباره «سناریوی» سال قبل را دارد تکرار میکند! البته این ایرادی ندارد که یک فوتبالیست بخواهد رشد کند و لژیونر شود، اما من شهر فرنگنویس از این اصرار طارمی سردرنمیآورم که چرا دوست دارد اینقدر با احساسات هواداران بازی کند!

پدر جان میخوای بروی؟ برو...، بیسر و صدا برو، خیلی محترمانه با باشگاه صحبت کن و وقتی رضایتنامهات را گرفتی برو، اما اینکه روزی شونزده بار مصاحبه کنی، ساعتی شش بار در ایستاگرام برای هواداران نامه فدایت شوم بنویسی، یک بار بگی «به خاطر هواداران نمیرم» دفعه بعد بگی «به خاطر رشد در فوتبال میروم» یک روز قهر کنی، فردایش برای تخفیف گرفتن بابت جدایی از پرسپولیس، برای باشگاه ناله و فغان راه بندازی و... این یعنی چی مهدیجان؟ خدا کند که من اشتباه کنم، اما آن «کیو خود زن» محله ما آن کارها را برای مظلومنمایی میکرد، حالا اگر هفته آینده معلوم شود «مهدی طارمی» در پرسپولیس ماندنی است، مبادا فکر کنید او هم قصد مظلومنمایی برای هواداران را دارد!

* محمود اکبرزاده

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
شهرياري از مرند
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۰
امروز دنبال مطلبي از استاد اكبرزاده مي گشتم كه به طور اتفاقي به سايت شما ارجاع شدم . قلم تواناي ايشون سال هاست مشتري هاي زيادي مثل من داره . قطعا بهترين نويسندتونه ، مي خوام از اين به بعد مجلتونرو بخرم . فقط مي خواستم بدونم ايشون هر هفته مطلب داره ؟