PDF نسخه کامل مجله
سه‌شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳ - December 24 2024
کد خبر: ۳۲۵۳۹
تاریخ انتشار: ۲۳ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۲۷
داستان لژیونرهای ایرانی

کوچ ستاره ها به اروپا

خانه ای بر روی آب

داستان شیرین لژیونرهای ما از چند سال پیش آغاز شد، زمانی که تیم ملی ما در سال های میانی دهه 1990 میلادی درخشید. تیم ملی 1996 و بردهای خیره کننده در مقابل کره و عربستان و ظهور استعدادهایی چون دایی و خداداد و مهدوی کیا و ... باعث خیره شدن چشم جهانیان شده بود. تا آن روز، ما شاهد حضور چشم بادامی های ژاپن و کره جنوبی در لیگ های اروپایی بودیم و اتفاقا این مسئله، از آنها برای ما غولی ساخته بود. یادم می آید سالهای گذشته ،اولین مقاله بلند نگارنده در همین مجله چاپ شده بود که در آن به اثرات سیاسی و ورزشی حضور ایران در جام جهانی 1994 آمریکا اشاره کرده بودم و اینکه فوتبال ما به دلیل انزوای چند ساله ناشی از انقلاب و جنگ، نیازمند حضور در میادین جهانی است. نوشته بودیم که فوتبالیست های ایرانی در حسرت این هستند که شانه به شانه مثلا لوتار ماتیوس بسایند، و تماشاگران ایرانی نیز در آرزوی دیدن چنین صحنه ای. آن سال، ما نتوانستیم به جام جهانی برویم و از مزایای آن محروم ماندیم، و البته حسرتمان ادامه یافت اما دیری نپایید که آرزوی دیدن رقابت قهرمانان ایرانی با فوتبالیست های اروپایی، برآورده شد...

عابدینی!

سال هاست در آرزوی دیدن «مدیران ورزشی» هستیم. همیشه داد زده ایم که یا مدیران ورزش ما ورزشی نبوده اند، یا اصلا مدیر نیستند! اما «امیر عابدینی» یکی از مدیران ورزشی ما بود، که اگر یک سری مسائل خاص اطرافش وجود نداشت، شاید می توانستیم او را الگویی برای مدیریت ورزشی جامعه مان معرفی کنیم. او که ابتدا در عالم سیاست فعالیت می کرد و بعد هم مدتی رییس فدراسیون فوتبال شد، پس از برکناری از این پست، مدیر عامل «پرسپولیس» شد. حضور او که به دلیل حواشی ناشی از مسیر برکناریش از فدراسیون، به نوعی اثبات توانایی های مدیریتیش محسوب می شد، همراه با یک تحول در نقل و انتقالات بازیکنان شد! او که انگاری وسوسه جذب ستاره، وجودش را تسخیر کرده بود، به نظر می رسید می خواهد تمام بازیکنان «نامبروان» بازار را از آن خود کند. آنچه ما از مبالغ همیشه سری بازار نقل و انتقالات ایران شنیده ایم این بود که با فعالیت های او، نرخ بازیکنان ایرانی از یکی دو میلیون، به نزدیک یا حتی بیش از ده میلیون تومان رسید که در آن روزها چشم ها را خیره می کرد. بازیکنانی بودند که با تیم های دیگر به توافق شفاهی هم رسیده بودند، اما با دریافت مبالغ پیشنهادی عابدینی، سرخپوش شدند. شاید نطفه تغییر یکشبه رنگ خون برخی بازیکنان نیز از همان زمان آغاز شده باشد...

یک داستان واقعی

در مراسم ازدواج یکی از بازیکنان آبی پوش آن روزها، همبازیانش به یکی از ملی پوشان بسیار مطرح شهرستانی برای پیوستن به تیمشان بفرما می زنند. او هم استقبال می کند و می گوید در صورت دریافت «هشت میلیون» که در آن زمان مبلغ بسیار گزافی بود، به این تیم خواهد پیوست! اما این بازیکن چندی بعد با «یازده میلیون» به تیم عابدینی رفت و اتفاقا تبدیل به چهره محبوب این تیم شد و ...

رخدادهای آن فصل نقل و انتقالات، مدیر عامل وقت تیم رقیب را که آنروزها جوان و جویای نام بود، تشویق به مقابله به مثل نمود. این رقابت که به «ترکاندن بمب» هم تعبیر می شد، خیلی زود نرخ بازیکنان ایرانی را بالا برد و سرانجام در یک رکورد تاریخی، به «پنجاه میلیون» برای انتقال «هاشمی نسب» به استقلال رسید! از آن روز به بعد، «چشم و هم چشمی» به یکی از مهمترین عوامل افزایش نرخ بازیکنان ایرانی تبدیل شد. امان از این رقابت...

نقل و انتقالات تاریخی

بسیاری از ما هنوز نمی دانیم نخستین لژیونر تاریخ فوتبال ایران و حتی آسیا، مرحوم «بیوک جدیکار» مهاجم تیم تاج سابق بود که در سال 1957 به تیم ویکتوریای آلمان پیوست! بعد از او سالهای سال ما انتقال مهمی نداشتیم و تنها در سالهای ابتدایی پس از انقلاب اسلامی، برخی بازیکنان ما قید ماندن در ایران را زدند و به تیم های گمنام کویتی و اماراتی و در بهترین حالت، به کاسموس نیویورک پیوستند. پس از آن هم بازیکنانی مثل مرحوم «رضا احدی» و «حمید علیدوستی» بودند که به تیم های دسته های پایینتر آلمان مهاجرت کردند که اخبارشان هرگز مانند امروز با جدیت مخابره و پیگیری نمی شد. بعد از آن، تک و توک مواردی بود که فوتبالیست های خوب ما برای کسب درآمد بیشتر به کشورهای حاشیه خلیج فارس می رفتند و صراحتا اعلام می کردند می خواهند سال های پایان بازیگری خود را به جمع کردن پول برای آینده خود بپردازند. عبدالعلی چنگیز، حمید درخشان، ناصر محمد خانی و... از معروفترین نام های آن دوران هستند.

اما سال ها گذشت تا رویای دیدن ستارگان ایرانی در لباس تیم های اروپایی، جامه عمل بپوشد. رویایی که باز هم رد پای بیزینس من فوتبال ایران در آن دیده می شد...

آغاز پر حرارت یک پدیده جدید

عابدینی که قبلا و در مقام ریاست فدراسیون فوتبال، برای نخستین بار اعلام کرده بود هزینه استخدام مربی خارجی را با «درصد»های برخی قراردادهای بین المللی، یا همان «پورسانت» معاملات جور می کند، و بدین وسیله نشان داده بود که یک سوداگر قهار نیز هست، با درخشش بازیکنان فوق ستاره ما در دهه 90 میلادی، بزرگترین بمب نقل و انتقالات را با انتقال این بازیکنان، که اتفاقا سابقه بازی در تیم خود او را هم داشتند، منفجر کرد! «علی دایی» و «کریم باقری» به «آرمینیا بیلفیلد» ، و «خداداد عزیزی» به «کلن» پیوستند و آرزوی فوتبالدوستان ایرانی به حقیقت پیوست...

از آن سو، علی فتح ا...زاده که نمی خواست از همتایش عقب بماند، «مهدی پاشازاده» را که همان سال به عنوان بهترین بازیکن ایرانی در تیم منتخب جهان هم انتخاب شده بود، به «بایر لورکوزن» منتقل کرد. اینها و البته اندکی بعد، انتقال «مهدی مهدوی کیا» به تیم «هامبورگ» ، شاید از مهمترین انتقالات تاریخ فوتبال ما بودند. هم به دلیل اینکه فتح بابی برای لژیونر شدن دیگر فوتبالیست های ما بودند، هم به این دلیل که هر سه تیم مذکور که ممکن است اکنون دیگر در بوندس لیگا هم نباشند، آن زمان از تیم های بزرگ و ریشه دار آلمان محسوب می شدند. این گونه بود که موج مهاجرت فوتبالیست های ایرانی تبدیل به یک پدیده شد...

صادرات از نوع ایرانی

برای موفقیت در امر صادرات، چند اصل مهم داریم؛ کیفیت، بسته بندی، و ... و «صداقت»! حداقل شخصا در جریان هستم که در صادرات مرکبات شمال به کشورهای تازه استقلال یافته، جدای از بسته بندی و شکل ظاهری میوه، عدم صداقت برخی صادرکنندگان ایرانی، چه بلایی بر سر خودشان و ما و کشورمان آورد! یعنی همان روش نکوهیده میدان بار، که روی صندوق را میوه جات تازه و درجه یک می چینند و زیرش میوه های درجه چندم! سوگمندانه، کار حتی شرم آورتر هم شده بود و صادر کننده با در دست داشتن تاییدیه میوه درجه یک که از راههای غیر اخلاقی بدست آورده بود، میوه پوسیده و کپک زده صادر می کرد! جایگاه کنونی صادرات مرکبات ما به کشورهای مجاور، کاملا گواه اشتباه استراتژیک ما در این مسیر است...

دردمندانه، ولع و مسابقه انتقال بازیکن به اروپا، که تبدیل به دومین انگیزه مدیران سرخابی برای کری خوانی شده بود، منجر به برخی رخدادهای نه چندان دلچسب گشت که به آینده ما در بازار نقل و انتقالات آسیب زد. بعد از جابجایی معدود بازیکنان مستعد ایرانی که واقعا به درد بازی در فوتبال اروپا می خوردند، کم کم پای دلالان بین المللی که در میانشان چند نام ایرانی هم به چشم می خورد، به این وادی باز شد. دلالیسم، همیشه به درجاتی آمیخته به دروغ است. اندک اندک ما شاهد بودیم که گنجشکان ایرانی را رنگ و لعاب می زنند و به نام قناری به فروش می رسانند! انگاری مسابقه ای در گرفته بود که طی آن و تا دیر نشده،هر کس می خواست سریعتر بازیکن خودش را به تیم های اروپایی و بخصوص آلمانی منتقل کند...

یک داستان واقعی:

یکی از بازیکنان نسبتا خوب دهه 70 که هافبک دفاعی توانمندی هم بود، تازه به تیم آبی پایتخت پیوسته بود. می گفت در آسمان ها سیر می کردم و خوشحال از بازی در تیم پرطرفدار پایتخت بودم که روزی مدیر عامل تیم زنگ زد و پرسید: به آلمان می روی؟! او که کاملا متعجب بود و یکه خورده بود، گفت: نه حاج آقا... منو چه به آلمان؟! و اصرار از حاج آقا و انکار از بازیکن جوان... اما سرانجام او هم لژیونر شد و چند سال بعد البته محو!

امثال این بازیکن زیاد بودند. کسانی که به دلیل نداشتن فونداسیون و تفکر حرفه ای، و در حالی که هنوز به مرز پختگی نرسیده بودند، با کوچ به اروپا، نامشان از فوتبال پاک شد. آنها نه تنها خود را نجات ندادند، بلکه به نقطه مبهمی تبدیل شدند که فوتبال ما و صداقتش را هم زیر سوال برد...

کشورهای درجه دو و سه

روزگاری که علم طب و دانشگاههای پزشکی در کشورمان پیشرفت نکرده بود، اکثر پزشکان حاذق و با تجربه ما در تهران متمرکز شده بودند. برای همین هم وقتی بیماران شهرستانی از درمان خود نا امید می شدند، بار و بندیل می بستند و به پایتخت می آمدند تا شاید راهی برای درمانشان پیدا شود. این مسئله کم کم تبدیل به یک تابو شد و مسئله به جای پیدا کردن «پزشک خوب» ، تبدیل به رجوع به «پزشک تهرانی» شد! یادم می آید روزی بیماری را دیدم که داشت توضیح می داد: ... حتی به «دکتر تهران» مراجعه کردم و خوب نشدم! پرسیدم کدام دکتر تهران؟ گفت نمی دانم! دوباره پرسیدم چه تخصصی داشت؟ گفت نمی دانم، همین همسایه پسرخاله ما بود، ما هم رفتیم گفتیم شاید خوب شیم که نشدیم!

برای فوتبالیست ها و مدیران باشگاهها، ترانسفر بازیکن به تیم ها و لیگ های اروپایی، محدود شد به ترانسفر بازیکن به «خارج»! حالا هر تیمی بود، بود! کم کم پای لیگ های اتریش و یونان و کرواسی و ... به بحث جابجایی ها باز شد و «اوبرلیگا» و دسته های پایین تر لیگ جزیره نیز به همچنین. گاهی، دلالان مربوطه دست بازیکنان را می گرفتند و یک دور کامل در اروپا می زدند تا شاید جایی برای بازیکنان پیدا کنند و از این «تب» و «مُد» عقب نمانند اما همان عدم صداقت در معرفی بازیکنان و توانایی هایی شان، باعث شد کم کم اروپا نسبت به ما بی اعتماد شوند و رو به همان کشورهای شرق آسیا بیاورند. کشورهایی که به دلیل داشتن زیرساخت های قوی، فوتبالیست هایشان در سنین بسیار پایین تری شکوفا می شوند و افکارشان هم حرفه ای تر است. نه بازیکنانی که با پای کج و مصدومیت و صغر سنی بهشان قالب شده باشند!

قیمت های واقعی

صحبت از کشورهای شرق آسیا شد. در همان زمان ها که ما فوتبالیست هایمان را با قیمت هایی که در مقایسه با پرداخت های داخلی مان «خیلی خوب» برآورد می شد به اروپا ترانسفر می کردیم، و حتی تیم هایی چون بایر لورکوزن و بایرن مونیخ را مشتریشان می دیدیم، مقایسه قراردادهای فوق ستارگان ما با لژیونرهای کره ای و بخصوص ژاپنی، به ما نشان می داد که چقدر قراردادهایمان نسبت به آنها ارزانتر و کمتر است! البته ژاپنی ها سال ها بود که برخی نوجوانان آینده دار خود را با هزینه خود به کشورهایی مثل برزیل می فرستادند تا آموزش حرفه ای ببینند، اما منظور ما ترانسفرهای حرفه ای است که مبالغ قرارداد آنها را بیشتر از ما نشان می داد. اینها به دو دلیل بود؛ دلیل اول، همان سن بالای بازیکنان ما بود که عملا ریسک «سرمایه گذاری» روی آنان را بالا می برد، و دوم اینکه برای آنها خرید «به قیمت» بسیار مهم است و با پوزش از تمام لژیونرهای عزیزمان، گاهی اوقات، محدودیت ها و سیاست های مالی بود که باعث ترجیح فوتبالیست های ایرانی بر آسیای شرقی می شد!

موج جدید مهاجرت

این روزها، موج جدید مهاجرت فوتبالیست های ما به لیگ های نه چندان مطرح اروپایی و نیز لیگ کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس، بخصوص با قیمت ها و شرایط نه چندان خوب، علاقه مندان به فوتبال را نگران کرده اما واقعیت این است که همه ما می دانیم، به حق یا ناحق، سرمربی فعلی تیم ملی ما، تمرینات باشگاههای داخلی را قبول ندارد و ترجیح می دهد از بازیکنان لژیونری که در لیگ های خارجی بازی می کنند و با دیسیپلین فوتبال حرفه ای خو گرفته اند در تیمش بهره ببرد. شاید حکم دادن در مورد درست یا غلط بودن این تفکر، نیازمند بحث فنی بیشتری باشد، اما بسیاری از کارشناسان، یکی از دلایل تمایل بیش از پیش بازیکنان ما برای پیوستن به لیگ های حتی درجه دو و سه خارجی را ناشی از همین تفکر می دانند، تا شاید بیشتر مورد توجه مربی تیم ملی قرار گیرند.

همچنین، انتقادی که بابت کم بودن دستمزدهای دریافتی این لژیونرها مطرح می شود، آن قدر واضح است که از شدت شفافیت، ما قادر به دیدن این واقعیت نیستیم: قیمت واقعی بازیکنان ایرانی همین است و این ما و مدیران باشگاهیمان هستیم که دیگر نباید گول این شعار تبلیغاتی دلالان را بخوریم، که قیمت بازیکنان ما باید معادل فوق ستاره های فوتبال جهان باشد!

همچنین، ایرادی را که به تست دادن ملی پوشان خود در زمان عقد قرارداد می گیریم نیز باید در خودمان بجوییم؛ در همان روزهایی که گنجشکک های خود را رنگ و لعاب می زدیم و به نام قناری می فروختیم!

در نهایت اینکه، امیدوارم عاقبت کار لژیونرهای ما و فوتبال ما و خود ما به خیر باشد. آمین...

* محمد شفائی