سازمان دهی فدراسیون ها به مدیریت مدبر و قوی احتیاج دارد
مدیریت مقتدر و محکم در فوتبال
در بحثی که در شماره قبل در همین صفحه مطرح شد، ضمن حمایت از «اصل تصمیمگیری» رئيس فدراسیون فوتبال که منجر به فیصلهبخشیدن به بگومگوی ناخوشایند و اختلاف طولانی سرمربی تیم ملی و دبیر فدراسیون شد، این نکته را هم اضافه کردیم که مدیران و مسئولان فوتبال، به ویژه شخص رئيس فدراسیون نه فقط در این اتفاق و ماجرا، بلکه در همه موارد و مشکلات و درگیریها و بالاخره مخمصههایی که فوتبال ما به آن گرفتار است یا گرفتارش کردهاند، باید ورود کند و بر مسائل نظارت و اشراف داشته باشد و در موقع لزوم و وقت مقتضی قاطعانه و مقتدرانه و صدالبته مدبرانه تصمیم بگیرد و مسائل را حل و فصل نماید.
متأسفانه فوتبال در خیلی از حوزهها و ردهها به حال خودش رهاست و اصل مهم و تعیینکننده و پیشبرنده «نظارت» آن گونه که باید و لازم است، بر آن اعمال نمیشود و این البته معضلی نیست که مربوط به امروز و دوران فدراسیون فعلی و آقای تاج و همکارانش باشد. این دردی است که فوتبال ما اکنون سالهاست به آن دچار شده و طی آن، هر چقدر مسئولان امر به دلایل و انگیزههای مختلف اختیار نظارتی خود را درباره آن اعمال نکردند، همانقدر و بلکه بیشتر جریانات منفعتجو و بعضا مخرب و مفسد در حوزهها و ارکان آن نفوذ کرده و کار را به آنجا کشاندند که مجلس شورای اسلامی و یک بررسی و تفحص نهچندان مفصل درباره وجود فساد در فوتبال پروندهای قطور تشکیل داده و کمیسیون اصل 90 مجلس وجود فساد در فوتبال را «محرز» دانست و خود مسئولان و مدیران ارشد ورزش نیز بر این امر و وجود مشکلات اینچنینی در فوتبال صحه نهادند. آخرین نمونه در این باره شاید اظهارات وزیر ورزش باشد که چند روز پیش در دیدار با فراکسیون نمایندگان ولایی مجلس شورای اسلامی در این باره سخن گفت و تایید و تاکید کرد: «... نه اینکه مسائل پشت پرده و فساد و زد و بند در این رشته (فوتبال) وجود ندارد اما...»، ما به بعد از «اما»یش کاری نداریم، این حرف یعنی اصل فساد در فوتبال وجود دارد، منتها درباره کمیت و کیفیت آن شاید حرف و بحثی باقی باشد. آنچه در آن تردیدی نیست، این واقعیت است که مسئولان امر و مدیران فوتبال باید بیش از پیش مهار رشته تحت مسئولیت خود را به دست بگیرند و آن را در مسیر سالم و رو به پیشرفت به حرکت درآورند. ادامه این وضعیت و اوضاع شاید به صلاح جریانات آویزان و افراد چسبیده به فوتبال باشد، اما حتما به صلاح خود فوتبال نیست و با خواستهها و انتظارات به حق علاقهمندان فوتبال تطابق و همخوانی ندارد. بارها گفته شده است که فوتبال ایران از ظرفیت خوبی برای پیشرفت و بهتر شدن برخوردار است، اما مدیریتی که بر فوتبال اعمال میشود، متناسب با این تواناییهای بالقوه و استعدادهای نهفته در این رشته ورزشی نیست. انتظار اعمال یک مدیریت مقتدر، محکم و باشخصیت که با رفتار و اقدامات خود به این رشته ورزشی نیز شخصیت بدهد و دست عناصر آویزان و انگل را از دخالت در امور آن کوتاه کند، انتظار همیشگی دوستداران و کارشناسان این رشته بوده و مجله ما هم بارها درباره آن نوشته و این نکته و انتظار را یادآور شده است. با وجود این، تاکنون این انتظار و توقع آن طور که باید، برآورده نشده است. امیدواریم در دوره مدیریت کنونی فوتبال و ریاست آقای تاج به این خواسته از سوی سکانداران فوتبال تا حد زیادی جامه عمل پوشانده شود.
یک تصمیم مدیریتی و...
این که ما نیز هفته گذشته اصل تصمیمگیری رئیس فدراسیون فوتبال و ورود ایشان را به ماجرای ذکر شده تحویل گرفتیم و تایید کردیم، هم از این رو بود، و دیدیم که در برابر این تصمیم خیلی ساده مدیریتی چه کسانی برآشفته شده و در واکنش به آن، حرمت نگه نداشته و بیمحابا و گاه هتاکانه و بیادبانه مسئولان فوتبال و رئیس فدراسیون را به صرف اینکه از اختیارات طبیعی خود استفاده کرده و با تصمیم و رای خود موضوعی را حل و فصل نموده است، مخاطب قرار دادند. قبلا هم نوشتیم و تاکید کردیم، باز هم مینویسیم که حساب کسانی که دلسوزانه و کارشناسانه نقد میکنند و نظر میدهند، با آن دسته افراد و جریاناتی که اصولا با هر گونه اعمال مدیریتی در فوتبال مخالفند و از اینکه فوتبال سر و سامان بگیرد و نظم داشته باشد، تا خودشان در این آشفته بازار شلتاقی بکنند و نام و نانی به هم بزنند، جداست. ماجرای ذکر شده، نمونه و مثال خوبی برای شناسایی جریانات موجود در فوتبال و آشنا شدن با نیات و انگیزههای آنان بود، به همین دلیل هم هست که ما نمیخواهیم به راحتی از کنار این موضوع عبور کنیم. در این ماجرا دیدیم که کسانی که کوچکترین اهمیتی به سرنوشت فوتبال، انتظارات مردم و هواداران نمیدهند و جز به منفعت شخصی و باندی به هیچ اصل و ارزش دیگری (مثلا منافع ملی) پایبند نیستند، چگونه گریبان چاک داده و مدافع ارزشهای بزرگ و متعالی چون «خون شهید» و «برادر شهید» و... شده بودند. برای این جماعت هدف وسیله را توجیه میکند و برای رسیدن به اهداف حقیر و ضدورزش و مردمی خود، دست به هر کاری میزنند و به هر وسیله و ابزار و شعار و سخنی تمسک میجویند. این است که تاکید میکنیم فوتبال ما برای سر و سامان گرفتن و نظم و نسق یافتن و... نیاز به اعمال مدیریتی قویتر و شجاعانهتر و مدبرانهتر دارد. بدون شک در برابر این گونه مدیریت که قرار است به روبراه شدن وضع فوتبال منجر شود، این جریانات که به نمونهای از عملکرد آنها اشاره کردیم، ساکت نمینشینند و با تمام قوا و استفاده از قلمها و تریبونهای اجیر شده و... دیگر ابزار و وسایل به مقابله روی میآورند.
روزمرگی و نتیجهگرایی، نتیجه عدم نظارت
در حرفهای بالا سخن از «نظارت» هم به میان آمد. گفتیم این یک اصل مهم بدیهی مدیریتی است که متاسفانه نه فقط در مدیریت فوتبال ما، بلکه در کلیت ورزش ما، جدی گرفته نشده و همین امر به طور طبیعی پیامدهای منفی را برای فوتبال ما به ارمغان آورده است. مهمتر از همه این که از یک سو موجب رخنه و نفوذ روزافزون جریانات منفعتپرست و مخرب در ورزش شده و از دیگر سو از پیشرفت طبیعی و شکوفایی تواناییهای ورزش مستعد ما، جلوگیری کرده است. فقدان اعمال این اصل مهم و یا اعمال کمرنگ آن و همچنین دیگر اصول مدیریتی موجب شده نوعی «روزمرگی» بر کار و بار ورزش ما حاکم شود. همان جریانات مخرب و منفعتجو که از قبل عدم نظارت مدیریتی، به نان و نوایی رسیده و جایگاهی در ورزش برای خود به هم زدهاند، برای توجیه و پوشاندن روزمرگی حاکم بر ورزش هم فرهنگ «کمیتگرایی» و «نتیجهمحوری» را ترویج و تبلیغ و در بوق رسانهای خود کرده تا اگر کسی هم به وضعیت هرکی به هرکی در ورزش و فقدان نظارت بایسته بر کار و بار آن اعتراض و انتقاد کرد، با به رخ کشاندن، چند تا نتیجه موفق و چند مدال رنگارنگ عوامفریبی کنند و دهان منتقدان و دلسوزان را ببندند و آنها را به سیاهنمایی و بدبینی و داشتن غرض و مرض متهم کنند! مثلا وقتی کسی از وضعیت فوتبال و شرایط حاکم بر آن انتقاد کرد و از عدم برنامهریزی و نظارت لازم و کافی، سخنی به میان آورد، به سرعت «صعود فوتبال به جام جهانی» را مطرح میکنند تا به زعم خود به دهان منتقد کوبیده باشند. این است که میبینیم ورزش ما مثلا در بازیهای آسیایی یا در بازیهای المپیک، کاروان ورزش ما چند مدال رنگارنگ میگیرد، اما در ساز و کار و روند کلی ورزش تغییری حاصل نمیشود و چهار سال در باد آن مدالها میخوابیم و بدون اینکه تغییر و تحولی در وضعیت ورزش ایجاد شود، قدم به دوره بعدی المپیک میگذاریم و... تمام هم و غممان هم کسب مدال و سکو است تا این عدم تحرک و تحول را توجیه کنیم؛ یا مثلا در فوتبال، تیم ملی به جام جهانی صعود میکند، هیاهو و هیجان به راه میافتد، نقصها و عیبها و نقدها و... در این هیاهوی کرکننده، گم میشود در نتیجه وضع و روال حاکم بر فوتبال کماکان ادامه مییابد، تغییری در وضع موجود رخ نمیدهد، روابط ناسالم و سالم آن همچنان در آن جریان پیدا میکند و... تمام هم و غم مسئولان فوتبال هم میشود بار دیگر صعود به جام جهانی به هر قیمت و هر وسیله، حتی نابودی خود فوتبال! متأسفانه این فرهنگ و پروژه مسئولان و مدیران ورزش را که قرار است کار انقلابی در ورزش انجام دهند، تحت تاثیر قرار میدهد، و به ویژه آن دسته از این مدیران که اصولا ورزشی نیستند و در علوم دیگر تخصصی دارند و تا حالا در حوزههای دیگر مسئولیت داشتهاند و حالا به هر دلیلی سر از ورزش درآوردهاند، چون نگرش و بینشی در ورزش ندارند تصور میکنند هدف بزرگ و بلکه تنها هدف ورزش، بردن و نتیجهگرفتن و کسب مدال و سکو و.. است.
از بیراهه نمیشود به مقصد رسید
و به همین دلیل بدون هیچ مقاومتی در مسیر این پروژه و پروژهسازان حرکت میکنند و... باز ورزش بدون تغییر ملموس به کار خود ادامه میدهد و در واقع به دور خود میچرخد! باری، داستان ورزش و وضع و حالی که به آن گرفتار آمده، قصه پرغصه و ماجرایی است که در این مجال قصد پرداختن به آن را نداریم اینها را گفتیم تا بگوئیم اگر از عدم رعایت اصل نظارت در ورزش انتقاد میکنیم، اگر از مدیران ورزش میخواهیم بدون اینکه تحت تاثیر جو حاکم و شرایط به وجودآمده و تبلیغات دروغین و هدفگذاریهای کاذب و انحرافی قرار بگیرند، به فکر ساختن و پرداختن و اعتلای ورزش کشور باشند. این هم امکان ندارد، جز عمل به اصول و ارزشهای حاکم بر دنیا و کار خلقت. پیشرفت و سازندگی در ورزش مثل هر حوزه و عرصه دیگری در این دنیا، راه دارد. از بیراهه نمیشود به هدف رسید. متأسفانه ما در ورزش با حالتی مسخگونه و واداده عمل میکنیم. توصیههای مکتب را کم و بیش میدانیم، تجربه بشری پیش روی ماست اما نه به آن توصیهها عمل میکنیم و نه آن تجربه را جدی میگیریم. مکتب الهی و کتاب خدا و همچنین تجربه بشری و علوم مختلف انسانی و اجتماعی، به ما میگویند و نهیب میزنند که پیشرفت و موفقیت راه دارد، فرمول دارد، رعایت اصول و فراهم آوردن شرایط لازم را دارد، همینطور الکی و یلخی نمیشود، اما همانطور که حرف از کتاب خدا و اصول مکتبی میزنیم و همانطور که خود را آشنا به علوم و تجربیات نشان میدهیم، در عمل، به داشتهها و حرفهای خود عمل نمیکنیم و همانطور که عرض شد واداده و مسخ شده رفتار میکنیم.
ساماندهی فدراسیونها، چگونه؟!
یکی، دو هفته پیش وزیر ورزش در جلسهای با یکی از فراکسیونهای مجلس شورای اسلامی ضمن اشاره به ساماندهی امور مربوط به فدراسیونها گفت: «تعدادی از فدراسیونهای ما نابهسامانی زیادی دارند.» ایشان اضافه میکند: «هدف ما موفقیت در بازیهای آسیایی 2018 جاکارتا و 2002 توکیو است، تا یک نتیجه تاریخی را ثبت کنیم. ایشان در این صحبتهایی که اشاره شد، هم از نابسامانی و لزوم سازماندهی فدراسیونها گفته است و هم از ثبت نتیجه تاریخی در مسابقات پیشروی ورزشی، مثل بازیهای آسیایی جاکارتا و المپیک توکیو، و میدانیم که این دو لازم و ملزوم یکدیگرند: کسب نتیجه و موفقیت در گروی برنامهریزی و سازماندهی اجزاء و ارکان مجموعه و حرکت هماهنگ و به سمت هدف است. اگر ورزش ما به قول وزیر ورزش درپی کسب نتایج تاریخی در جاکارتا و بعد در توکیو است باید شرایط آن را فراهم نماید، اصول را رعایت کند و موانع را از سر راه بردارد، اما این که وزیر ورزش از وجود نابسامانی در برخی فدراسیونها میگوید، باید گفت این نابسامانی داستان تازهای در ورزش ما نیست. درحالی که بعضی از فدراسیونها و رشتههای ورزشی مثل کشتی برای ورزش ایران در میادین جهانی و المپیکی افتخار میآورند و آبرو میخرند، بعضی از رشتهها و فدراسیونها معلوم نیست کجا هستند، دارند چه میکنند و اصلاً به چه کاری مشغول هستند. این فدراسیونها سالهاست به کار خود مشغول هستند و... البته «کاری» که دقیقاً معلوم نیست که چیست؟ در بعضی از این رشتهها، جوانان ما نشان دادهاند استعداد و توان درخشیدن و افتخارآفرینی را دارند و با ظهور «جرقهگونه» و کسب نتایج دور از انتظار و حتی تصاحب مدالهای معتبر این پیام را با صدای بلند اعلام کردند. صدایی که علیرغم رسایی و بلند بودن خیلی زود در هیاهوها و فضای اشاره شده رو به خاموشی نهاد و در آن رشته، و نحوه اداره فدراسیون مربوط بر همان پاشنه قبلی چرخید. نمیخواهیم وارد بعضی حرکات در رفتارهای ناپسند و تأسفبار و مفسدهانگیز در یکی، دو فدراسیون در گذشته اشاره کنیم که: یکی داستانی است پر آب چشم (و با اجازه حکیم توس: آب شرم!)
یکی به نعل و یکی به میخ!
اینها همه حکایت از این دارد که ورزش محتاج کارهایی اصولی و اقدامات جدیدتری است برای اینکه بتواند از جا بکند و به سوی مراحل بالاتر جهش کند. در این راه مدیران ارشد ورزش، شخص وزیر و همکارانش باید شب و روز نشناسند و مسئولانه و به طور ملموس و موثر وارد عمل شوند. حالا که حرف به اینجا رسید بگذارید این نکته را هم عرض کنیم که اگر میخواهیم فدراسیونها سر و سامان پیدا نمایند و از نابسامانی نجات پیدا کنند، اگر میخواهیم با پلشتیها و زشتیها مبارزه کنیم و اگر میخواهیم موانع سر راه ورزش را برداریم و از آن آفتزدایی کنیم، آفاتی مثل بازیکنسالاری و نتیجهگرایی افراطی و... باید مقامات ارشد ورزش فعالانهتر وارد مسائل شوند و به مشکلات ورود کنند. متأسفانه ما تاکنون از آقای داورزنی معاون ورزش قهرمانی وزارت، چنین ورود فعالانه و مسئولانهای را شاهد نبودهایم و آنجا هم که ایشان درباره مشکلات فدراسیونهایی مثل کاراته، وزنهبرداری، فوتبال و... حرفی زده و مصاحبهای کرده، در واقع «چیزی» نگفته و یکی به نعل زده و یکی هم به میخ! مراجعه به مصاحبههای اخیر ایشان درباره مشکلات فدراسیونهای ذکر شده، حرفهای ما را اثبات میکند! ما میگوئیم با این روشها و نحوه مدیریت که اول مصالح و منافع و آینده خودمان را در نظر بگیریم و بعد اگر چیزی ماند! به ورزش هم فکر کنیم و برای ورزش قدم برداریم، نمیشود با مشکلات موجود و موانع پیش روی ورزش درافتاد و آنها را حل کرد و بر آنها فائق آمد، کما اینکه تاکنون هم نشده است. یکی از کارهای حداقلی که برای روبراه کردن وضع ورزش و به قول آقای سلطانیفر مبارزه با نابسامانی در فدراسیونها وجود دارد، فراخواندن آدمهای آگاه، مطلع و استخوان خرد کردههای رشتههای مختلف ورزش است.
حرفهای ساعی
آقای هادی ساعی دارنده سه مدال المپیکی و پرافتخارترین ورزشکار ایران در مصاحبهای که خود با اصحاب رسانه ترتیب داده، درباره مشکلات و گرفتاریهای تکواندو مفصل سخن گفته و نظرات خود را به عنوان فردی شناخته شده، کسی که تکواندوی ایران با نام او گره خورده، اعلام کرده است. علاقهمندان حتماً به این صحبتها که در رسانهها و سایتهای مختلف- از جمله کیهان ورزشی- انعکاس یافته، مراجعه کرده یا خواهند کرد، آنجا که صحبتهای هادی ساعی در این مصاحبه به کار این نوشته میآید آنجاست که ایشان میگوید: «از داورزنی معاون ورزش قهرمانی انتظار داشتم که برای یک بار هادی ساعی را به دفتر خود دعوت کند. او با توجه به پستی که در وزارت ورزش و جوانان دارد باید از من که به عنوان پرافتخارترین ورزشکار المپیکی ایران هستم، دعوت میکرد تا در مورد همه مسائل ورزش تکواندو باهم صحبت میکردیم.»
سؤال ما این است: اگر آقای معاون ورزش در انجام مسئولیت خود، تاکنون با هادی ساعی صحبت نکرده، پس با چه کسی صحبت کرده است؟! مگر ما چند هادی ساعی در این ورزش داریم؟ اگر آقای داورزنی درباره مشکلات و گرفتاریهای تکواندو با آقای ساعی صحبت نکرده و نظر وی را جویا نشده، پس او درباره تکواندو با کدام پیشکسوت صحبت کرده و نظر او را خواسته است؟
هادی ساعی در فراز قبل این نکته را هم در صحبتهای خود آورده است که من از صحبتهایی که وزیر ورزش میکند، تشکر میکنم اما از اطرافیان درخواست میکنم که اطلاعات غلط ندهند. امیدوارم وزیر ورزش منتقدان را ببینند. من نمیخواهم برای وزیر ورزش تعیین تکلیف کنم، اما به هرحال صدای خانواده تکواندو درآمده و امیدوارم منتقدان دیده شوند. ساعی در چند فراز بعدی از حرفهای خود اضافه میکند: ... «در حال حاضر با وزیر ورزش صحبت نکردهام چون سرش شلوغ است، اگر وقت بدهند قطعاً صحبت خواهم کرد...» از این اظهارات استفاده میکنیم و مطلب را با این جمله عجالتاً میبندیم و تمام میکنیم که یکی دیگر از مشکلات ورزش ما، مکانیزم غلط دفع و جذب در ورزش است. حرفهای ساعی را که آوردیم، بار دیگر مرور کنید تا منظور ما روشن شود که آیا در تکواندو، هادی ساعی چهره دلسوزی نیست؟ آیا او تکواندو را نمیشناسد و در میدان عمل شناخت و خدمت خود را به این رشته ثابت نکرده است؟ پس چرا از سوی مقامات ارشد ورزش، در حل مسائل تکواندو، از او کمک گرفته نمیشود؟! این مشکل و این مکانیزم غلط موجب شده تا خیلی از مسائل و مشکلات ورزش ما لاینحل باقی بماند و خیلی از فدراسیونها سامان لازم را پیدا نکنند و... در نتیجه حرکت کلیت و مجموعه ورزش ما با گیر و گرفتهای فراوان روبرو شود و از سرعت لازم برای پیشرفت برخوردار نباشد و...
* سیدمحمدسعید مدنی