PDF نسخه کامل مجله
سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - November 05 2024
کد خبر: ۳۲۶۲۷
تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۷
مروری بر یک دهه سنگربانی در گفت و گو با «هادی طباطبایی» و« نیما نکیسا»

رمز و رازهای یک دروازه

دهه هفتاد فوتبال ایران دو دروازه بان سرپنجه و مدعی را در کنار دیگر بزرگان می دید؛ دو نفری که گرچه در سطح باشگاهی در کنار هم قرار نگرفتند اما در سطح ملی رفاقت جالب توجهی داشتند. رفاقت آنها در چند وجه مشترک رفتاری، ریشه داشت و همچنان ادامه دارد. «هادی طباطبایی» زودتر از «نیمانکیسا» در فوتبال ایران چهره شد اما سرنوشت، آنها را در تیم ملی بهم رساند. «هادی» را می توان جعبه سیاه اتفاقات حاشیه ای تیم ملی بویژه یک مورد خاص در دهه هفتاد نامید زیرا او نزدیک ترین فرد به «عابدزاده» و «نکیسا» بود و بهتر از هر کسی می داند که در آن چالش پر دامنه چه کسی بیشتر مقصر بود، اما خصوصیات اخلاقی وی سبب شد که در این گفت و گو پرده ها را کنار نزد. «نکیسا» اما، در این مصاحبت ناگفته هایش را درباره آن سالها بر زبان آورد؛ حرفهایی که گاهی با بغض همراه بود و گویای دل پردرد او از برخی ناملایمتی ها. با این حال چند بار گفت:« گذر زمان خیلی چیزها را درباره من به مردم اثبات کرد و این دوران پرده برداری از حقایق همچنان ادامه خواهد داشت.» گفت و گوی ما با دو تن از خوش تیپ ترین و مودب ترین قلعه چی های فوتبال ایران از دورترین خاطرات آنها آغاز شد و به وضعیت امروز دروازه بانی در کشور رسید.

کیهان ورزشی: نیما، ابتدا بگو که چگونه وارد عالم ورزش و فوتبال شدی؟

نیما نکیسا: من در خانوادهای کاملا ورزشی بزرگ شدم. بابا، چندین سال قهرمان ژیمناستیک کشور بود. چندین سال هم در رشته بوکس، قهرمان شد. بعدا هم داور جهانی فدراسیون بوکس شد و در این فدراسیون، مسئولیتهای مختلفی داشت. از ابتدای فعالیت فدراسیون بوکس، بابا، فعالیت جدی خودش را با فدراسیون مزبور شروع کرد و تا الان هم ادامه دارد. من، رشته ژیمناستیک را به عنوان اولین کار ورزشیام انتخاب کردم و چند دوره در رده خردسالان، قهرمان تهران و قهرمان کشور شدم. بعد از ژیمناستیک، در رشته شنا فعالیت کردم و به قهرمانی باشگاههای تهران رسیدم. پس از آن، اسب سواری را شروع کردم و در رشته پرش با اسب، یکی، دو مقام آوردم، بعد از آن به بابا گیر دادم که میخواهم بوکس کنم، این رشته را به من یاد بده! در عرض چهار ماه، قهرمان نوجوانان تهران در رشته بوکس شدم.

بعد از رشتههای ژیمناستیک، شنا، اسبسواری و بوکس، به فوتبال رسیدم و به این رشته چسبیدم. من فوتبال را از 13، 14 سالگی از مدرسه فوتبال پاس شروع کردم. خانه ما در شهرک اکباتان بود که البته هنوز هم آن جاست.

آقای فیروز کریمی از جلسه اول، مرا به تیم نوجوانان پاس معرفی کرد و بعد از آن در تیمهای جوانان و امید پاس بازی میکردم.

کیهان ورزشی: چه اتفاقی افتاد که شما پس از فعالیت در چهار رشته ورزشی - که موفق هم بودید - به فوتبال گرایش پیدا کردید؟

نکیسا: ناصرخان حجازی خدا بیامرز، تاثیر خیلی زیادی روی من گذاشت؛ به لحاظ شخصیتی، سطح تحصیلاتشون، نوع «تیپیکالی»شون، آن «استایل» دروازهبانیشون و...

من بچه بودم که یک بازی از ایشان در امجدیه دیدم که بین تیمهای هما و استقلال بود و تیم هما 1-صفر با گل حمید علیدوستی برنده شد. من آن موقع بچه بودم و سنی نداشتم، ولی از نوع ایستادن و «استایل» ناصرخان خیلی خوشم آمد. وقتی که وارد فضای فوتبال شدم، عکسهای ناصرخان را روی در دیوار اتاقم میزدم. به تیم نوجوانان پاس که رفتم، بهزاد غلامپور، دروازهبان بزرگسالان پاس بود و آن موقع، من او را به عنوان یک الگو میدیدم.

از این جا به بعد میخواهم حرفهایی را بزنم که جنبه فیلم سینمایی داشته باشد! شما این سکانس را نگهدار، که یک نوجوان پشت دروازه تیم نوجوانان پاس به عنوان دروازهبان سوم یا چهارم تمرین میکند و چهار سال بعد، دروازهبان تیم ملی ایران میشود. دو سال بعد که پانزده سالم شد، مسابقات 1990 پکن بود. آن زمانها، مدارس صبح و بعداظهر بود. یک هفته صبح و هفته بعد، بعد ازظهر میرفتیم. دختر خانمها هم یک هفته صبح و هفته دیگر، بعد از ظهری بودند. من و خواهرم در یک مدرسه درس میخواندیم. آن هفته من صبحی بودم و خواهرم بعد ازظهری بود. یک روز که باران شدیدی میبارید، مادرم به من گفت که دنبال خواهرم بروم و او را از مدرسه بیاورم. همان موقع هم بازی ایران با کرهشمالی بود و من داشتم بازی را نگاه میکردم و با این درخواست مادرم خیلی عصبانی شدم، چون نمیخواستم وقفهای در تماشای بازی بوجود بیاید. مادرم گفتم من یک رادیو داریم و به تو میدهم که گزارش بازی را از رادیو گوش کنی. من یک چتر روی سرم گرفتم و بازی را از رادیو گوش میکردم و میرفتم. بازی به ضربات پنالتی کشیده شد. زمانی که آقای عابدزاده، آن پنالتیها را گرفت و تیم ملی ایران قهرمان شد، من چتر را انداخته بودم و از فرط خوشحالی دور مدرسه زیر باران میدویدم. حالا شما این موضوع را یک سکانس فرض کن که در سکانس بعدی - یعنی چهار سال بعد - من دروازهبان فیکس تیم ملی ایران بودم و همه کسانی که نام بردم، ذخیرههایم بودند. میخواهم به شما بگویم که آمال و آرزوهای دروان کودکی و نوجوانی، دست یافتنی هستند، به شرط اینکه زحمت بکشیم. اگر خاطرتان باشد، زمینهای آن موقع، این «کوالیتی» را نداشت. جلوی دروازه، خاکی میشد و شن و ماسه و خاک اره میریختند. ما پس از هر جلسه تمرین با دست و پای خون آلود به خانه برمیگشتیم. پودر پنیسیلین روی زخمهای خودمان میریختیم. دوباره فردا تمرین میکردیم، و همین وضع پیش میآمد.

می‌‌خواستم این را بگویم که ناصرخان حجازی - خدا بیامرز - تاثیری که به لحاظ شخصیتی روی من گذاشت، روی پسرش (آتیلا) نگذاشت. من دو بار به خانه ایشان رفتم. دو بار مرا غافلگیر کرد و به خانه خودش برد که به تیم استقلال بروم. بابای من دوست ناصرخان بود و خیلی به یکدیگر علاقهمند بودند. ناصرخان گفت به استقلال بیا و من برای تو، این کارها را میکنم. تو تنها کسی هستی که مرا به یاد خودم میاندازی؛ البته بعدها شنیدم که مثل اینکه به مهدی رحمتی هم، این حرف را گفته بود.

من گفتم ناصرخان، یک درخواست از شما دارم. گفتچی؟ گفتم اجازه بده که من دست شما را ببوسم ولی به تیم استقلال نیایم. قبل از این موضوع، من داشتم بهاستقلال میرفتم و اصلا پرسپولیسی نبودم.

کیهان ورزشی: میگفتند که نیما، استقلالی است!

نکیسا: نه، نه، من استقلالی هم نبودم. من، پاسی اصیلم. تیم پاس را خیلی دوست دارم. وقتی که پاس از بین رفت و مرد، انگار که من یکی از عزیزانم را از دست دادم. آن زمان به ناصرخان گفتم اجازه بدهید دست شما را ببوسم، ولی به استقلال نیایم، چون در آن زمان پرسپولیس را انتخاب کرده بودم و میخواستم به آن تیم بروم. من هیچوقت نگفتم استقلالی هستم و هیچوقت هم نگفتم پرسپولیسیام، ولی آن کسانی که میگفتند ما از بچگی با عکس این یا آن تیم میخوابیدیم، برای هزار تومان پول بیشتر، به تیم مقابل رفتند!

من پرسپولیس را انتخاب کردم برای اینکه میخواستم پیشرفت کنم. البته قبلش میخواستم به استقلال بروم.

کیهان ورزشی:پیش از حضورت در پرسپولیس با استقلالی ها پای میز مذاکره هم رفتی، چه اتفاقاتی رخ داد که در آن تیم عضو نشدی؟

نکیسا: آقای علی جباری برخورد خوبی با من نداشت. روزی که در زمین شماره 2 آزادی سرتمرین استقلال رفتم، آقای پیروز جغتاپور، دروازهبان استقلال، داشت از تیم جدا میشد. آن زمان، دروازهبانهای استقلال، بهزاد غلامپور، حمید بابازاده و پیروز جغتاپور بودند. پیروز جغتاپور میخواست به تیم نساجی برود و مرا به عنوان دروازهبان سوم به استقلال بیاورند. آقای جباری به من گفت جلو نیا و برو پشت آن ماشین قایم شو که دروازهبانهای من، تو را نبینند. من هم از این برخورد خوشم نیامد.

احساس کردم که این نوع برخورد با من، مناسب نبود. آقای عابدینی هم مرا روی هوا زد! البته من هیچوقت نگفتم که استقلالی یا پرسپولیسی هستم.من فوتبال را از تیم پاس شروع کردم و نان و نمک خورده این تیم هستم، ولی وقتی که به پرسپولیس رفتم، وفادار به آن تیم بودم علیرغم اینکه - خود هادی طباطبایی هم میداند که - من سه بار به طور جدی از استقلال، پیشنهاد داشتم، حتی در زمان آقایان قلعهنویی و قریب و فتحالله زاده، ولی نرفتم.

کیهان ورزشی: هادی، تو هم مختصری درباره چگونگی ورودت به دنیای ورزش صحبت کن!

هادی طباطبایی: دوره ابتدایی را در مدرسه قدس شهر رشت گذراندم. من آنجا بازی میکردم و خیلی هم درگیر فوتبال نبودم. وقتی که فوتبال را شروع کردم، دروازهبان نبودم و جلو بازی میکردم. کف حیاط مدرسه ما آسفالت بود و همیشه آنجا مسابقه میگذاشتند.

یک روزگلر نداشتیم و از آنجایی که من نترس بودم، رفتم توی دروازه ایستادم. هر چه میزدند، من روی زمین آسفالت شیرجه میرفتم. معلم ورزشمان، کار مرا دید و گفت این جوان نترس است و به درد دروازهبانی میخورد. از همان موقع به سمت دروازهبانی رفتم، وگرنه من جلو بازی میکردم. من علاقه خیلی زیادی به فوتبال داشتم. در محله ما یک زمین فوتبال به نام 118 گلسار در رشت بود که ما هر روز در آن زمین تمرین یا بازی میکردیم. از بس که ما در آن زمین بازی و سروصدا میکردیم، همسایهها شکایت کردند و آنجا را به صورت پارک در آوردند - که الان، شبها هم آن جا سروصدا دارد!

ما همیشه در آن زمین فوتبال بازی میکردیم. در زنگهای تفریح هم فوتبال بازی میکردیم. یک مدیر داشتیم به نام آقای اشرفی - یادش به خیر - الان نمیدانم کجاست، امیدوارم که سلامت باشد، این قدر به فوتبال علاقه داشت، در زنگهای تفریح، خودش هم با ما فوتبال بازی میکرد. علاقه من به فوتبال به قدری زیاد شد که من پس از یک مدت بازی در زمین شماره 118، ناگهان دیدم که در تیم استقلال رشت دارم بازی میکنم.

یک روز ما داشتیم بازی میکردیم که دو، سه تا ماشین آمدند آنجا و دو، سه تا بازیکن کم داشتند که از ما برداشتند و من هم به عنوان دروازهبان در گل ایستادم. بعدا مربی تبم نوجوانانشان به من گفت که بیا و در باشگاه ما بازی کن. از این به بعد، چالش من با خانوادهام شروع شد. به من میگفتند تو باید درس بخوانی. من خیلی به فوتبال علاقه داشتم و برادر بزرگم محمود را واسطه قرار دادم تا رضایت آنها را بگیرم و بعد از آن، به طرف باشگاه رفتم. در اولین جلسه تمرین، جملهای را شنیدم که اگر کسی غیر از من بود، مسیرش را عوض میکرد. یکی از دروازهبانهای آن جا که معروف هم بود به من گفت بیا با تو تمرین کنم تا ببینم چه وضعیتی داری، بعد به من گفت تو دروازهبان نمیشوی!

کیهان ورزشی: شما دو نفر در تیم پاس کار کرده بودید و با نظم و خصوصیات آن آشنا هستید؛ در این مورد برایمان بگوئید.

نکیسا: تیم پاس نه تنها دروازهبانهای خوبی داشت بلکه بازیکنان خوبی هم داشت، چون که مکتب پاس، مکتب بازیکنسازی بود. شرایط به گونهای بود که شما باید از یک نظم تقریبا نظامی تبعیت میکردی. نه اینکه خبردار بایستی، نه، اما احترامها سرجایش بود و رعایت سلسله مراتب، مشخص بود و سایر چیزها تا آخر معلوم بود.

این تیم- خواسته یا ناخواسته- به یک کارخانه تولید بازیکن تبدیل شده بود؛ چرا؟ چون پاس جزو معدود تیمهایی بود که خیلی زیاد به مدارس فوتبال و جوانان و کلاً ردههای پایهاش بها میداد. من نمیدانم که هادی یادش هست یا نه، در زمان سعید پرورش که مربی نوجوانان پاس بود، مدرسه فوتبال پاس و همچنین تیم جوانان پاس را اداره میکرد. فرامرز عزتی هم بود. اینها با این شرایط کار میکردند.

یک روز مرا از تیم جوانان به بزرگسالان بردند. خیلی خوب بودم، نه به لحاظ فنی بلکه به لحاظ اخلاقی و رفتاری، مسائل را خیلی رعایت میکردم. من درک کرده بودم که در تیم پاس به بزرگترها خیلی احترام میگذارند. بزرگترها هم یاد گرفته بودند که باید به کوچکترها احترام بگذارند تا احترام آنها حفظ شود. من با ده سال گذشته فیروز کریمی هیچ کاری ندارم یعنی ده سال گذشته او را اصلا نمیشناسم. فیروز کریمی کسی بود که بدعتگذار بود و در مربیگری، رنسانس بوجود آورد. آقای کریمی سبکگرا بود و سبک بوجود آورد و شرایطی در ایران بوجود آورد که خیلی از مربیان ایرانی از آن دنبالهروی میکردند.

فیروز کریمی، آرشیو بسیار کاملی از تیمها داشته و دارد. آقای کریمی، نهتنها من، بلکه بسیاری از جوانهایی را که در ایران صاحب نام شدند، به فوتبال ایران معرفی کرد.

خاطرهای هم از ان روزها دارم که برای شما تعریف میکنم. من به سالن دستگردی رفتم که مربوط به تیم پاس و در اکباتان بود. برف آمده بود و اولین جلسهای بود که من در سالن تمرین میکردم. تیر دروازه نداشتند - اگر هادی یادش باشد- از درهای سالن به جای دروازه استفاده میکردند. یک در این طرف و یک در هم آن طرف بود. یک کلمن آب و شربت هم آنجا گذاشته بودند. من در آن روز دو بار تنبیه شدم. اسم کسی را نمیبرم. من خواستم یک توپ را برای محسن گروسی پرتاب کنم، گفتم محسن و توپ را پرتاب کردم. یک نفر آمد گوش مرا گرفت و گفت این اسمش محسن نیست، آقا محسن است! من گفتم ببخشید. این حرکت برای من سنگین و تحقیرآمیز بود. با خودم میگفتم من که نمیتوانم وقتی که توپ را برای کسی با سرعت میفرستم، او را با آقا صدا کنم. آخر تمرین رفتنم برای خودم شربت بریزم و در این فکر بودم که بروم به آن کسی که گوش مرا گرفته بود بگویم که من نمیتوانم آن طور که او گفته بود، بازیکنی را صدا کنم که دیدم همان شخص آمد و یک تلنگر کوچک به لپ من زد و گفت تا زمانی که بزرگتر در این باشگاه، آب یا شربت نخورده، کوچکتر، این کار را نمیکند. این دو بار تذکر که با خشونت همراه بود، برای من سنگین بود، در حالی که میتوانست با مهربانی و متانت بیشتری به من آموزش بدهد.

طباطبایی: کلا به قول نیما پاس مکتبی بود که بازیکن می ساخت و حیف که امروز به آن شکل نیست.

کیهان ورزشی: بعد از استقلال رشت به کدام تیمها رفتی؟

طباطبایی: من بعد از استقلال رشت به تیم کشاورز رفتم که مرحوم سیروس قایقران آنجا بود و یک سال ماندم.

در استان گیلان، 3، 4 تیم داشتیم. استقلال رشت، سپیدرود، چوکای تالش و ملوان بندرانزلی بودند. آن موقع فوتبال مثل الآن، پولی نبود. سه سال در استقلال رشت بودم و سال آخر اعلام کردم که میخواهم به تهران بروم. در سال آخر با هیچ تیمی در رشت صحبت نکردم که بخواهم بمانم. تصمیم گرفته بودم که به تهران بیایم و برای اینکه فوتبالم پیشرفت کند، باید به فضای بزرگتری میرفتم.

همان سال من به تیم ملی بزرگسالان دعوت شدم (نوزده ساله بودم). زمانی که در استقلال رشت بودم، در تیم ملی نوجوانان و تیم ملی جوانان هم بودم. همان سال هم در تیم ملی بزرگسالان هم انتخاب شدم.

نکیسا: البته هادی به ایتالیا رفت.

طباطبایی: در تیم امید در مقدماتی المپیک 1990 بارسلون بودم. از تیم ملی به تیم کشاورز رفتم. آن موقع از پرسپولیس هم پیشنهاد داشتم.

کیهان ورزشی: تیم کشاورز آن زمان چهقدر به تو پول داد؟

طباطبایی: 2 میلیون و خردهای دادند. من آن موقع میخواستم به تهران بیایم تا در فوتبال پیشرفت کنم. همان موقع پرسپولیس هم با من صحبت کرد. دو سال قبل هم استقلال تهران با من صحبت کرده بود- در زمان دکتر ذوالفقارنسب. حقیقت این بود که من از دوران دبستان استقلالی بودم.

کیهان ورزشی: پس چرا قبول نکردی که به استقلال بروی؟

طباطبایی: دفتر باشگاه استقلال روبروی شیرودی بود و من رفتم آنجا صحبت کردم. یک خانه در نوفللوشاتو داشتند که به ما که از شهرستان میآمدیم، جا و مکان میدادند. رفتم آنجا را هم دیدم ولی بعد از آن بررسی کردم و دیدم که الآن برای من زود است که به استقلال بیایم! اگر بیایم در فشار قرار میگیرم و بر همین اساس گفتم که بعد از چند سال که با تجربهتر شدم، میآیم.

کیهان ورزشی: جالب آنکه شما از دو تیم پاس و استقلال رشت شروع کردید که هر دوی آنها منحل شدهاند.

طباطبایی: انشاءالله تیم استقلال رشت احیاء خواهد شد. من خودم پیگیر هستم که این کار را انجام بدهم. بالاخره زمان هم روی فوتبال تاثیرگذار است.

کیهان ورزشی: آقای نکیسا، شما که نمیخواهی امور تیم پاس را به دست بگیری؟

نکیسا: تیم پاس وجود دارد ولی استقلال رشت وجود ندارد. عباس سرخاب الان سرمربی پاس است

کیهان ورزشی: منظورت پاس همدان است؟

نکیسا: الآن چه کار کنیم؟ برویم بگوییم پاس تهران را راه بیندازید؟ هادی زورش میرسد که برای استقلال رشت این کار را انجام بدهد، ولی من زورم نمیرسد.

طباطبایی: دوستان خوبی دارم که به من لطف دارند.

کیهان ورزشی: نیما، چه شد که از پاس رفتی؟

نکیسا: من خیلی جاها این صحبتها را گفتهام. فکر میکنم که باید یک سری موضوعات و «تایتل»های جدید را باید وسط بیاوریم که تا به حال گفته نشده است، مثلا چه شد که در بازی آخر جام ملتهای آسیا نگذاشتند که من درون دروازه تیم ملی باشم، یا مثلا چه شد که در فلان مقطع خط خوردم؟!

کیهان ورزشی: خیلیها میگویند اگر نیما نکیسا در آن مقطع به جای پرسپولیس، به استقلال یا جای دیگری میرفت، پیشرفت بیشتری میکرد.

نکیسا: اصلا این حرفها نیست. من پریروز یک عکس از آقای قوچاننژاد دیدم که در حال نواختن پیانو است. در تمام کانالهای تلگرام که من دارم، این عکس آمد. من 25 سال پیش در «ایسنژو»ی فرانسه پیانو زدم، گفتند این بچه سوسول را جمع کنید که به درد فوتبال نمیخورد. آن زمان به لباس فوتبال من گیر می‌‌دادند ولی الان گلرهای ما میروند لباسهای فسفری و زرد و طلایی میپوشند. آن موقع از لباس من که مادرم آن را دوخته بود ایراد میگرفتند. این مسائل باعث شد که من یک جورهایی تافته جدابافته به نظر بیایم. خیلیها میگفتند این بچه سوسول بالای شهری به درد فوتبال نمیخورد، در حالی که همین آدم آمد همه شما را له و لورده کرد و رفت! زحمت میکشیدم. تا امروز هم احترام همه دروازهبانها را نگه داشتهام. علیرغم خیلی صحبتهایی که این ور و آن ور شد، علیرغم اینکه پرویز برومند رفت گفت آقا، قرار بود برای جام جهانی، مرا بگذارند و کسان دیگر هم حرفهای دیگری زدند، ولی این خبرها نبود. یکی دیگر گفت که نیما با پول پدرش رفت در جام جهانی بازی کرد. بابای من 29 سال است که در شهرک اکباتان زندگی میکند، اما خیلیهای دیگر، برجهای فرمانیه و کامرانیه را شخم زدهاند! بابای من هنوز ماشین مدل 91 زیر پایش است ولی بقیه، سوار «بنز» و «بیامو» و «لندکروز» میشوند. کدام فدراسیون است که یک نفر با پول پدرش برود در جام جهانی بازی کند؟!در جام جهانی دنبال نتیجه هستند. اگر شما مربی تیم ملی باشی، یک میلیارد بگیری، یک بازیکن را میگذاری؟!

من میگویم ریشههای موانع پیشرفت را بررسی کنیم. مگر بنده در جام ملتهای آسیا بازی نکردم؟ مگر من به منتخب آسیا دعوت نشده بودم؟ چی شد که به مسابقات منتخب آسیا و منتخب جهان نرفتم؟ چه کسی به شخص دیگری ماشین زیر قیمت داد؟! آقای رئیس فدراسیون آن زمان، چه شد که نامه زدی به کنفدراسیون فوتبال آسیا که این دروازهبان ما مصدوم است! من کجا مصدوم بودم؟! دیگی که برای من نجوشد، میخواهم سر فلان توی آن بجوشد! یارو گفته بود که چون من نرفتم، این بچه هم نباید برود.چرا؟! مثل اینکه الان یک دروازهبان فیکس تیم ملی بگوید که اگر قرار نیست من درون دروازه باشم، پس فلانی هم نباید باشد. شرایط ملی ما زیرسؤال میرود. چی شد که نیما نکیسا در بازی مقابل عمان، چهار تا خورد، نادر محمدخانی، یهو پاس به عقب داد و تق زد توی گل خودمان؟! چهار تا بزرگتر رفتند پیش صفایی فراهانی گفتند اگر این باشد، ما نمیآییم و به ایران برمیگردیم. آیا من بیادبی کرده بودم؟ خلاف شئونات رفتار کرده بودم؟این آقا هادی سالها با من هم اتاق بوده، بپرسید. ما همیشه احترام دیگران را نگه داشتهایم. اینها احساس خطر میکردند. آن موقع با شناسنامه از کیش جنس میآوردند. چهارده، پانزده تا بازیکن را جمع میکردند و به کیش میبردند و روی شناسنامه شان جنس میآوردند و نفری صد، صد و پنجاه هزار تومان به آنها می‌‌دادند. خوب معلوم است که مرا به آن بازیکن ترجیح نمیدادند. یک روز همین هادی طباطبایی گفت شما دو نفر (من و عابدزاده) مرا بیچاره کردید؟ پیش او میروم تو ناراحت میشی، پیش تو میآیم، او ناراحت میشود! من خودم میروم تمرین میکنم.

یک روز ما به زمین پیکان شهر رفتیم. او(عابدزاده) از آن طرف هادی را صدا میزد و من از این طرف میگفتم هادی، نمیریها!

طباطبایی: دوران خوبی بود. من بعضی وقتها شیطنت میکردم. بعضی وقتها از کارهاشون، خسته و کلافه میشدم و هر دو نفرشان را اذیت میکردم. من با همه بچهها رفیق بودم و با کسی، مشکلی نداشتم و با آنها موضعی نداشتم. من این اتفاقات رابه نوعی، مدیریت و کنترل میکردم. شاید اگر کسی غیر از من بود، به این اختلافات دامن میزد.البته من نمی خواهم وارد آن ماجراها شوم و فکر می کنم درست نیست جزئیات را مطرح کنیم.من همیشه سعی میکردم که تنش بوجود نیاید. شاید اگر دروازهبان دیگری بود، از این اختلاف سوءاستفاده میکرد. به خاطر همین هم هست که رفاقت ما با نیما پایدار مانده است.

کیهان ورزشی: شاید بدشانسی دروازهبان جوانی مثل طباطبایی هم بود که همدوره دروازهبان باتجربهای مثل عابدزاده شده بود!

طباطبایی: احمدرضا دروازهبان خوبی بود. من به این نوع بدشانسی اعتقادی ندارم، چون ممکن است در هر دورهای این اتفاقات بیفتد.

کیهان ورزشی: ما با پرویز برومند در همین این اتاق مصاحبه کردیم. پرویز میگفت هادی، خیلی مرا اذیت کرد و بعد هم حلالیت خواست.

طباطبایی: (با صدای بلند می خندد) نظر خود شما در این مورد چیست؟

کیهان ورزشی: به هرحال نمی توان منکر اختلافات عمیق شما دو نفر شد.

طباطبایی: وارد آن ماجراها نمی شوم اما به نظر من مقصر اصلی باشگاه بود که انتخابات نسنجیده ای را داشت. اگر بازیکنان جایگاههای درستی داشته باشند این اتفاقات رخ نمی دهد.اگر از من تا هزار سال دیگر هم درباره آن موضوعات بپرسید می گویم مشکلی نبوده است اما این را می گویم که عدم مدیریت صحیح بازیکنان از سوی باشگاه عامل این اتفاقات است. بالاخره باشگاه باید تعیین کند که دروازه بان اول چه کسی است و دروازه بان دوم چه کسی. باشگاه هول می شود و می خواهد هر دو دروازه بان را داشته باشد و این اتفاقات هم رخ می دهد. مثلا رحمتی را دارد می رود طالبلو را هم می آورد.

نکیسا: این مشکلات همیشه بوده است . من یک مثال می زنم. من و هادی که در تیم ملی هماتاق میشدیم، نظافت را درحد حالی رعایت میکردیم و از انواع ادکلن و عطر و اسپری استفاده میکردیم. جذابیتهایی داشتیم که برای بعضیها حسادتبرانگیز بود. مثلاً میگفتند چرا مردم با ما عکس نمیگیرند و با نیما عکس میگیرند؟ زمان جامجهانی ما در یک قلعه قدیمی بودیم. در آنجا، سه وسیله تفریحی وجود داشت. یک پیانو، یک میز پینگپنگ و یک فوتبالدستی؛ من میرفتم پیانو میزدم، چون که علاقه داشتم، چیزی که الآن برای یک بازیکن تیمملی ما، باعث افتخار شده است. فرانسه یک شبکه تلویزیونی به نام «اُ- مثبت» دارد- که یک مدت روی پیراهنهای آرسنال هم بود. این شبکه آمد که از اردوی ما گزارش زنده تهیه کند، دید که صدای پیانو میآید. دوربین آمده پشت پنجره من و فیلمبرداری کرد. بچهها در اتاقهای خودشان فیلم مرا دیدند. جلسه گرفتند که مرا به ایران برگردانند. هنوز بازی با یوگسلاوی انجام نشده بود، جلسه گرفته بودند که آقا، این قرتیبازیها چیه؟! ما فوتبالیستیم، زحمتکشیم و...

در مسابقات تایلند، در بازی اول مقابل قزاقستان، من گلر بودم، در بازی مقابل لائوس، بهزاد غلامپور بود و در بازی سوم که با بانکوک آمدیم- در شهر سیساکت- به عمان خوردیم. آن موقع، «ویرا» سرمربی تیم عمان بود. زدند توی گل من، رفتند گفتند آقا این فلان و بهمان است و باید بیرون از بازی باشد؛ به جای من بهزاد غلامپور را گذاشتند. بهزاد غلامپور، رفیق و دوست من است. من خیلی او را دوست دارم، خودش هم میداند، امیدوارم از حرف من ناراحت نشود. جام، شد جام بهزاد غلامپور؛ خیلی هم خوب کار کرد و تیم ما قهرمان شد، ولی من با آن موضوع کار دارم که نادر محمدخانی به من میگوید بیا بیرون و جلوی فوروارد را میگیرد و بعد، خودش توی گل من میزند!

کیهان ورزشی: صحبت از جام جهانی 98 فرانسه شد؛ خیلی ها فکر می کردند هادی طباطبایی هم مسافر فرانسه شود اما کنار گذاشته شدی.

طباطبایی: تا آن مقطع تیمملی متشکل از بازیکنان استقلال و پرسپولیس بود. بازیکنان سایر تیمها برای رفتن به جامجهانی با مشکل مواجه بودند. من تا قبل از جامجهانی در اردو بودم. در مقدماتی جامجهانی هم بازی کردم. ما سه نفر سالها باهم بودیم (طباطبایی، نکیسا و عابدزاده). وقتی که به جامجهانی رسیدیم، اینها خواستند کاری کنند که یک دروازهبان از استقلال باشد و یک دروازهبان هم از پرسپولیس. چون برومند در استقلال بود او را بردند.

کیهان ورزشی: اعتراض نکردی؟

طباطبایی: چه اعتراضی میتوانستم بکنم؟ الآن چی میتوانم بگویم؟ البته خیلی حرف دارم که بزنم اما چه بگویم؟!

کیهان ورزشی: هادی طباطبایی در استقلال دوران پر فراز و نشیبی را طی کرد، اول از همه به این موضوع اشاره کن که آیا از آن انتخاب پشیمان نیستی؟

طباطبایی: هرگز پشیمان نیستم. وقتی آمدم قراردادم 11 میلیون تومان بود؛ البته برخی ها بودند که بیشتر هم گرفتند. سالی که به این تیم آمدم ناصر خان حجازی جدا شده بود. من به آن مرحوم خیلی علاقه داشتم و حتی رفت و آمد خانوادگی داشتیم اما هیچوقت شاگرد ایشان در تیم نشدم که البته خیلی هم دوست نداشتم چون ممکن بود در کار اختلافاتی ایجاد شود و من هم نمی خواستم ذره ای از ارادتم به ناصرخان کم شود. سال قبلش ناصر خان به من پیشنهاد حضور در استقلال را داده بود اما نشد که بیایم.

کیهان ورزشی: در همان استقلال یک فصل عجیب برایت رقم خورد؛ لیگ اول حرفه ای که در روز آخر بازی را به ملوان باختید و پرسپولیس قهرمان شد. درباره آن بازی حرف و حدیث زیاد است!

طباطبایی: لطفا از این سوال بگذرید. حرفی ندارم. ما همه چیز دست خودمان بود و بجای خودمان پرسپولیس را قهرمان کردیم؛ همین!


رمز و رازهای یک دروازه


کیهان ورزشی: اما بعدها مربیان استقلال بحث کم کاری را عده ای را مطرح کردند!

طباطبایی: آقای ترابپور، می شود این موضوع را ادامه ندهیم؟عکس من بعد از آن باخت در آرشیو شما هست. بروید ببینید! همان عکسی که پیراهنم را از ناراحتی روی سرم کشیده ام.

نکیسا: من راجع به هادی چیزی به شما میگویم. هادی شخصیتی فراتر از فوتبال ایران دارد. من عاشق شخصیت هادی بودم و هستم، در صورتی که دروازهبان بوده و در جاهایی از من سبقت گرفته و جلوتر رفته است. من هم در جاهایی از او سبقت گرفتم و جلوتر رفتم، ولی همیشه همدیگر را دوست داشتهایم. شما برو از داود فنایی درباره نیما نکیسا بپرس. او خیلی مرا دوست دارد. من هم خیلی او را دوست دارم. از پرویز برومند، حمید بابایی، رضا حاجاسبویی، حسن رودباریان و... این سؤال را بپرس. من با همه دوست هستم با احمدرضا عابدزاده هم هیچ مشکلی ندارم.

حرف من این است که چرا یک سری ناهنجاری که از سوی بعضی از آدمها که سر میزند، باید به هنجار تبدیل شود؟! چرا برخی مردم ما به دنبال تخصصسالاری هستند، دنبال ادبپروریاند، دنبال بضاعتسالاریاند، ولی در عمل، خودشان را ملزم به این کار نمیکنند؟! دوره مخلصم و دمتگرم و چاکرتم و میگیرم و لوله میکنم و میخ طویله و... گذشت و تمام شد، الآن کسی که بخواهد در مردم پیشرفت کند و در ذهن خانوادهاش پیشرفت کند باید آدم مؤدبی باشد.

رکورد پرش در جای فدراسیون پزشکی ورزشی، مربوط به من است. من 83 سانتیمتردرجا پریده بودم. خب آقا، نمیتوانستند تحمل کنند. من میگویم نیما نکیسا میتوانست یک پدیده نوظهور باشد. خیلیها به من میگویند اگر تو در دوره عابدزاده نبودی، خیلی بیشتر پیشرفت میکردی. من میگویم خدا را شکر میکنم که در دوره اینچنینی چهره بزرگ فوتبالی بودم. من چه بخواهم و چه نخواهم، عابدزاده طرفداران خودش را دارد، آدمهای زیادی دوستش دارند، و واقعاً هم باید دوستش داشته باشند. عابدزاده زحمات خیلی زیادی برای دروازه فوتبال این مملکت کشیده و مرد بزرگ دروازهبانی ایران است. چرا این شخص باید با من در تضاد باشد؟ چرا رفت نشست و گفت این نیما کیه که پدرش همیشه دنبالش است؟! مگر خودت الآن دنبال پسرت (امیر) نیستی. مگر میشود که یک پدر دنبال بچهاش نباشد؟ یک روز گفتی امیر لسآنجلس لیکرز، یک روز گفتی تیم فلانجا، یک روز بردیش راهآهن، یک روز آوردیش دانشجوها، یک روز به تیم امید آوردیش و... آقای احمدرضا خان، بچهات (امیر) عزیز من است، ولی میگویم چرا یک دروازهبان مثل امیر عابدزاده، یکی، دو سال در دروازه نبوده، باید به تیم امید دعوت شود؟! این کار از راه اصولی صورت نگرفته است. چرا محمد خاکپور باید او را بردارد؟ چرا انتظار داشتی که بابای من حتی سر تمریناتم نیاید ولی تو دروازهبانی را که یک سال و خردهای کار دروازهبانی نکرده، به امید تحمیل کردی؟ من نمیگویم کار او اشتباه است. او هم یک پدر است و دوست دارد هر کاری که میتواند، برای پسرش انجام بدهد، ولی چرا اجازه ندادی که پدر من برای پسرش کاری انجام بدهد؟

من خیلی از جاها پا پیش گذاشتم تا کدورتها را برطرف کنم منتها ایشان استقبال نکرد. من دوست ندارم که پس از گذشت سالها که به سن 42 رسیدم و با این مدرک تحصیلی، مثل نیمای 25 ساله، هیجانی یا توهینآمیز صحبت کنم.

من از ایشان خیلی ممنون هستم که با این رفتارهاشون انگیزه مرا بیشتر میکردند. از آقای مایلیکهن ممنونم که این میدان را به من داد.

کیهان ورزشی: شما به هر حال در اولین بازی جامجهانی حضور داشتید، درحالی که میتوانستند جلویت را بگیرند و پرویز برومند را بگذارند، بنابراین خیلی روی تو فشار نبود.

نکیسا: دروازهبانی من خوب بود. برای شما یک مثال میزنم. در نیمه دوم بازی با تیم یوگسلاوی، هشت ضربه ایستگاهی روی دروازه ایران زدند. تمام هشت ضربه هم به من رسیده بود. مگر چنین چیزی داریم که یکی از این ضربهها به دیوار دفاعی نخورد؟!

کیهان ورزشی: روی گل هم بحث داری؟

نکیسا: بله، بله؛ مگر میشود چند نفر به عنوان دیوار دفاعی یک دروازهبان بایستند، هشت تا ضربه بزنند و یکی از آنها به دیوار دفاعی نخورد؟! من دارم این موضوع را به عنوان یک سؤال مطرح میکنم. چرا روی گلی که ما خوردیم، نفر آخری که در دیوار دفاعی بود بلند شد و سرش را چرخاند و پشت به توپ کرد؟ چرا دیوار باز شد؟ من فیلم این ضربهها را دیدهام و الآن فقط به عنوان سؤال مطرح میکنم. در بازی ایران و استرالیا، پنج تا توپ به تیر دروازه ما خورده است. مهدی پاشازاده، نعیم سعداوی و محمد خاکپور هم هر کدام یکی، دو تا توپ از دروازه بیرون کشیدند. در بازی با آمریکا، شش تا توپ به تیر دروازه ما خورده بود، ولی موقع حرف زدن که میشود، میگویند بابا، یک دستی توپ گرفته! تکلیف ما را روشن کنید. اگر یک دستی توپ گرفتن خوب است، ما هم موقع تمرینات دروازهبانی، به گلرها یاد بدهیم که یک دستی توپ بگیرند. من حرف بدی نمیزنم و میگویم تکلیف ما را روشن کنید.

کیهان ورزشی: این مشکلات شما به پرسپولیس هم کشیده شد و خودت از همه بیشتر ضرر کردی.

نکیسا: به ضرر فوتبال ملی ایران شد. ای کاش من میتوانستم خیلی از حرفها را بگویم ولی این حرفها حناق میشود و در گلویم میماند. هنوز هم بعضی از مردم ما به دنبال حرفهایی هستند که مثلاً فلانی با یک دست توپ میگرفت.

کیهان ورزشی: جدا شدن از پرسپولیس در آن مقطع به صلاح بود؟

نکیسا: من مجبور شدم بروم. اصلاً شرایط خوبی برایم فراهم نبود. الآن من چهل و دو ساله هستم. شما بیا بازیهای مرا تماشا کن، فکر میکنی که بیست سال پیش است. از رفقایم بپرس، از همین هادی بپرس که خیلی باهم بازی میکنیم، من هنوز توپ را از توی سجاف درمیآورم.

کیهان ورزشی: اگر شما در آن زمان مربی بودی، بین احمدرضا و نیما کدام یک را گلر اول در دروازه میگذاشتی؟ آیا او را فیکس میگذاشتی؟

نکیسا: احمدرضا را میگذاشتم و فیکس هم قرار میدادم.

کیهان ورزشی: پس در مسائل فنی با او مشکلی نداشتی.

نکیسا: احمدرضا عابدزاده یک دروازه بان بزرگ در فوتبال ما بود. من دلم میخواست که عابدزاده به لحاظ اخلاق و رفتار هم بزرگتر میبود. من دوست داشتم که احمدرضا عابدزاده شاگردپروری میکرد و مرا به عنوان یک دروازهبان نمونه به ایران معرفی میکرد. من خیلی عابدزاده را دوست داشتم، ولی در بعضی جاها رفتارهایی از او دیدم که به عنوان یک همبازی و همکار، توی ذوقم خورد- این حرف را تا حالا جایی نگفتهام.

پیشرفت هر دو نفر ما، باعث رشد و ارتقای فوتبال کشور میشد، اما رفت توی مصاحبه و دشمنی با من که باباش این جوری کرده، اینها پولدار هستند و...، بابا به خدا قسم شما الآن از همه پولدارتر هستید و میلیارد درو میکنید. من هنوز پرشیای مدل 88 زیر پایم است. واقعاً یک سال است که میخواهم عوضش کنم ولی نمیتوانم. سعی کردم زندگی معلمی داشته باشم. آن موقعی که شما دم نمایشگاه این و آن میرفتید و با شهردار منطقه فلان، به دنبال اضافه تراکم بودید، من داشتم درس میخواندم تا دکترا قبول شوم. هیچجا، تا حالا یک پرونده دستم نگرفتهام و بروم بگویم آقای فلانی، برای من اینجا را امضا کن تا مثلاً پانصد میلیون گیرم بیاید. به خدا قسم خیلی احتیاج هم دارم. همین الآن حسابهای بانکیام را برای مدیر برنامهام فرستادم و گفتم خجالت بکش! از مال دنیا یک خانه دارم که مال پدرم است. یک ماشین و یک موبایل دارم. چون زندگی معلمی داشتهام. ده ماه در شورای حل اختلاف دادسرای جنایی تهران در سمت بالا کار کردم. افتخار من این است که دختر شوهر دادم، جهیزیه جور کردم،

آدم از پای چوبهدار، پایین آوردم، پیراهن خودم را بردم در خانه هنرمندان و هنرپیشهها و خوانندگان و فوتبالیستها، نصفه شب امضا گرفتم. پیراهن خودم را فروختم و صد و نود و هفت میلیون و ششصد هزار تومان گرفتم و سه نفر اعدامی را پایین آوردم. من این جوری حال میکنم. با مردم، این جوری حال میکنم. الهی شکر! تا حالا یک چیزی حدود صد تا جون را نجات دادم، یعنی نزدیک به نود نفر را از پای چوبه دار پایین آوردم. این دادسرای جنایی تهران، بروید بپرسید که نیما نکیسا چه کارهایی را در این جا انجام داده است. میگفتند اگر نیما نکیسا بتواند کار فلان پرونده را انجام بدهد، انجام داده وگرنه هیچ کس دیگر نمیتواند انجام بدهد. من هیچوقت نتوانستم از اسم و رسم خودم سوءاستفاده کنم.

کیهان ورزشی: بعد از جامجهانی برای فوتبال تو چه اتفاقی افتاد؛ ناگهان مسیر محو شدن را پیش گرفتی!

نکیسا: بعد از جامجهانی من به یونان رفتم و یواشیواش خاموش شدم و پی کارم رفتم. یک پیراهن خودم را به قیمت 197/600/000 تومان فروختم تا یک نفر اعدامی را که سهوا دچار قتل شده از پای چوبه اعدام پایین بیاوریم. امضای همه روی آن است. تا ساعت 1/5 شب، من و هومن جوادی، مدیرباشگاه ستارگان هنر ایران، تا چیتگر، خیابان فرشته، الهیه و پایین شهر سر لوکیشن یک فیلمبرداری، سمت امیریه رفتیم تا امضا جمع کنیم. جهار پیراهن به قیمت 980 میلیون تومان در مشهد به فروش رفته و نه تا جان را نجات داده و سه، چهار تا زن سرپرست خانواده زندانی را که بدهکار بودند، آزاد کرده و سه، چهار تا مرد بدهکار بانکی را که سرپرست خانواده بودند، آزاد کرده است. من این جوری حال میکنم ولی برخی مردم مرا نمیبینند، آنها کسان دیگر را میبینند.

کیهان ورزشی: خودت مقصر نیستی؟

نکیسا: نه؛ جامعه بیست سال دیگر میرسد به جایی که امثال من دیده شوند همانطور که من بیست سال پیش پیانو زدم و الان دیده شدم متأسفانه من بعضی وقتها، بیست سال جلو هستم. الان مردم به دنبال این هستند که مسئولان هر رده مملکتی، متخصص در کار خودشان باشند.

رمز و رازهای یک دروازه

کیهان ورزشی: در بازی با آلمان، فوتبال ملی احمدرضا عابدزاده به پایان رسید و نیما نکیسا ده سال فرصت داشت تا گلر اول تیم ملی باشد. چرا این اتفاق نیفتاد؟

نکیسا: این آقا سه، چهار سال قبل از بازی با آلمان، فوتبالش تمام شده بود. اگر درباره من میپرسید، نمیدانم، شاید واقعا یک عملیات انتحاری اتفاق افتاد. اگر من یک خرده سیاست داشتم، خیلی بهتر بود. من هنوز که هنوزه وقتی آقای عابدزاده را میبینم- من زیاد به متلقو میروم و ایشان هم در آنجا مغازه دارد- و به طور گذرا رد میشوم، افسوس میخورم که چرا ما دو نفر نتوانستیم دوستان خوبی برای یکدیگر باشیم. میتوانستیم هر دو نفرمان به شماره یک های تاریخی فوتبال این مملکت تبدیل شویم. الآن من و هادی چه جوری همدیگر را بغل میکنیم و میبوسیم! کاشکی واقعا با او هم اینگونه بودم. افسوس میخورم که چرا دروازهبان بزرگی مثل این آدم، این قدر با من عناد و دشمنی داشت، دلیلش را نمیدانم.

کیهان ورزشی: سپس به یونان رفتی، کار درستی بود؟

نکیسا: نه، اصلا؛ یک تیر خلاص برای من بود. قبل از جامجهانی فرانسه که ما به فرانسه رفتیم و با تیمهای نانت و مونپولیه و گنگان بازی کردیم؛ بعد از این بازیها، 14 پیشنهاد از تیمهای مختلف دنیا به من داده شد. آقای عابدینی رقم بالایی خواست. تیمهای نانت، مونپولیه، ساوتهمپتون، گلاسکور رنجرز، المپیاکو، بشیکتاش، کوشی موانتزر ژاپن و خیلی از تیمهای دیگر به دنبال من آمدند. همه آنها را رد کرد و گفت با ما قرارداد دارد. به من گفت صبر کن، صبر کن. دیدم نمیشود. آن موقع، یک میلیون مارک در ازای من میخواست. خیلی پول بود! من مجبور شدم وقتی که قراردادم با پرسپولیس تمام شد، بروم چون دیگر مرا نمیخواستند. اول آنها اصرار داشتند که با من قرارداد ببندند و چون من نرفتم، با من لج کردند و مرا نخواستند. آقای عابدینی به من گفت برو. اون موقع هم اولین روزی بود که علیآقای پروین سر تمرین پرسپولیس آمده بود. من رفتم دست ایشان را بوسیدم و گفتم آقا من مجبور هستم که از پرسپولیس جدا شوم. آن زمان آقای داود فنایی دروازهبان پرسپولیس بود. من فقط یک روز در ورزشگاه کارگران با آقای پروین کار کردم. خیلی دوست داشتم شاگردی ایشان را میکردم. موقع خداحافظی، علیآقا برایم آرزوی موفقیت کرد.

کیهان ورزشی: می توان گفت با روحیه و سیستمی که تو داشتی، با پروین هم نمیتوانستی کار کنی.

نکیسا: بله من به یونان رفتم و متأسفانه دریکی از تمریناتم، رباط صلیبی من پاره شد. در یونان 19 بازی کردم که جمعا 6 گل خوردم. در این 19 بازی، سه تا پنالتی گرفتم. در یونان به یکچهره محبوب فوتبال تبدیل شدم. من در شهر کاوالا بودم و مردم، پرچم ایران را به ورزشگاه میآوردند. بعد از آن مصدومیت دیگر نتوانستم به فوتبالم ادامه دهم و هنوز هم رباط صلیبی من پاره است.

کیهان ورزشی: تلاش کردی که دوباره برگردی؟

نکیسا: خیلی تلاش کردم. روزی که فوتبالم تمام شد، روزی بود که توی مغز خودم، فوتبال را کشتم. من در فوتبال خیلی اذیت شدم.

کیهان ورزشی: آخرین بازی رسمیات کجا بود؟

نکیسا: من به استقلال دزفول رفتم. آن جا هم یک آقا، شامورتی بازی درآورد و 46 میلیون تومان پول مرا خورد. الان شنیدم که رئیس باشگاه استقلال دزفول آن موقع - ماشاءالله - فرماندار جایی شده است! من در آن جا روزهای خوبی را گذراندم. آقایان کریم بوستانی، کاظم محمودی و رضا نوروزی با ما بودند. تیم خیلی خوبی بود ولی متأسفانه آن جا هم نشد و کشاله رانم پاره شد. به تهران آمدم که فیزیوتراپی کنم- در دزفول امکانات نداشتند. من که به تهران آمدم، باشگاه هم نامه ترک تمرین مرا به کمیته انضباطی داد. خیلی اذیتم کردند، در صورتی که من خیلی زحمت کشیده بودم. تا زمانی که من در تیم آنها بودم، تیمشان در رده دوم جدول بود و پگاه گیلان اول بود. بعد از اینکه من رفتم، تیم آنها دهم جدول شد و داشت سقوط میکرد!

در تاریخ 24 مرداد سال 1386 من با تیم هنرمندان یک بازی کردم که در افتتاحیه ورزشگاه بم بود. آقای ناصرخان حجازی و آقای فتحاللهزاده هم بودند که بازی را تیم هنرمندان 1- صفر برنده شد. در آن بازی من خیلی تلاش کردم. ناصرخان به من گفت این دفعه باید به استقلال بیایی: من کاری به این کارها ندارم، سالهای سال است که در پرسپولیس بازی نمیکنی. آن زمان من داشتم قرارداد دو ساله با آنها میبستم به مبلغ 880 میلیون تومان که در سال 86 خیلی پول بود. صحبتها را کردیم و تمام شد و قرار گذاشتیم 28 مرداد سال 86، من بروم دفتر باشگاه، قرارداد را امضاء کنم و یک چک اولیه بگیرم. در تاریخ مزبور، حسین یاریار به من زنگ زد که حتما بیا ورزشگاه شهید فکوری، آن جا با بچههای یتیم بازی داریم. رفتن من همانا و اینکه پای من مصدوم شد، همان! ساعت 6/5 بعدازظهر من در اتاق عمل بودم و ساعت 8 شب هم استقلالی ها برای عقد قرارداد منتظر من بودند. با همه این تفاصیل، خدا را شکر میکنم که سال بعد وارد دانشگاه شدم و لیسانسم را با معدل 19/24 گرفتم. فوقلیسانس را هم با معدل 18/86 فارغالتحصیل شدم. دانشجوی دکترا شدم و کتاب و مقاله در زمینه آسیبشناسی نوشتم. الان کار وکالت میکنم، منتها کار مالیاتی است و در این زمینه فعالیت میکنم.

کیهان ورزشی: هادی، بعد از اتفاقات جام جهانی 98 فرصت خوبی برای تو فراهم شد تا به دروازه تیم ملی برسی؛ هر کسی که نام تو را می شنود ناخودآگاه به یاد بازی معروف ایران و دانمارک سال 99 می افتد.

طباطبایی: بله، اتفاقات مهمی در آن سفر برای من رخ داد. آنجا درخشیدم و آنجا هم با همسرم آشنا شدم. هنوز هم به دانمارک می روم و می آیم. آن روز پیتر اشمایکل پیراهنش را به من داد. یادم هست جمله ای را درباره من گفت که رسانه های دانمارکی بازتاب دادند. او گفته بود تا قبل از این بازی فکر می کردم خودم بهترین دروازه بان دنیا هستم. البته من دیگر او را ندیدم. در همان سفر بود که لقب شیرکپنهاگ را به من دادند. یادم هست که قبل از آن بازی در تمرین حالم خوب نبود و سرماخوردگی داشتم. هر چه می زدند وارد دروازه من می شد و بچه ها هم نگران بودند اما همانجا گفتم نگران نباشید فردا می دانم چجوری بند کفشم را ببندم.

کیهان ورزشی: البته به موازات آن بازی خاطره انگیز و تماشایی در دانمارک، بازی در وین برابر تیم ملی اتریش برای تو تلخ بود و کسی انتظار آن شکست تلخ را از تیم ملی نداشت.

طباطبایی: در آن بازی مشکل من نبودم.آقا جلال طالبی تصمیم گرفت سیستم دفاعی تیم ملی را تغییر دهد. ما همیشه با دفاع آخر بازی می کردیم اما آن روز دفاع خطی گذاشتند. آن کار برای خود من هم عجیب بود.

کیهان ورزشی: انتقادات شدیدی هم بعد از آن بازی در رسانه ها به عملکرد تو شد.

طباطبایی: در فوتبال ما همیشه اینگونه بوده است.کاری ندارند که چه اتفاقاعتی افتاده وم فقط می گویند چه کسی گل زد و چه کسی گل خورد.

کیهان ورزشی: جدایی هادی طباطبایی از استقلال اتفاق دور از انتظاری بود؛ اگر مایلی درباره آن جدایی صحبت کنیم؟

طباطبایی: آن جدایی سرنوشت فوتبالی مرا عوض کرد.نمی خواستم بروم اما مرا کنار گذاشتند. دوست داشتم فوتبالم را در استقلال تمام کنم. سالها گذشته و من عاملین آن اتفاق را به خدا واگذار کرده ام.16،17 ماه بازی نکردم. رفتم صباباتری و بعدش شهید قندی و بعد از آن هم فوتبال را کنار گذاشتم. بعد از آن جدایی از استقلال ماهها به من رضایتنامه نمی دادند. در اوج تجربه بودم اما مسیرم عوض شد. شما تصور کن که یک دروازه بان در 30 سالگی در مسیر خداحافظی از فوتبال قرار بگیرد. نمی خواهم جزئیات را بیان کنم اما خیلی اذیت شدم.

کیهان ورزشی: نیما، بعد از اینکه فوتبال را کنار گذاشتی، کدام دروازهبانها آمدند که کارشان را قبول داشتی و خوب بودند تا حدی که جای عابدزاده را بگیرند؟

نکیسا: به نظر من حداقل تا ده، بیست سال آینده، هیچ کس نمیتواند جای عابدزاده را بگیرد. عابدزاده به موازات نکات فنی مثبتی که داشت، مدیریت و رهبری خوبی هم داشت. این باعث میشد که مردم خیلی از او حمایت کنند. خیلی جاها با مردم، ور میرفت.

کیهان ورزشی: بعد از عابدزاده و نسل شما گلرهایی آمدند اما همه جرقه بودند؛ البته سید مهدی رحمتی را می توان به دلیل استمرارش استثنا دانست.

نکیسا: آن موقع که کسی نمیدانست سودا چیه، من آب گوجهفرنگی را با سودا مخلوط میکردم و به عنوان یک نوشابه خوشمزه ترکیبی و چربیسوز مصرف میکردم. وقتی که با تیمملی در هواپیما بودیم، بقیه افراد با غذای خودشان، نوشابه و آب با غذا میخوردند و من آب گوجهفرنگی با سودا میخوردم. بعداً میرفتند جلسه تشکیل میدادند و میگفتند مشروب خورده است! من دیدم که مسئولان تیم میآیند از نزدیک با من صحبت میکنند که مثلاً ببینند دهانم بوی الکل میدهد یا نه! مثلاً میگفتند شاید این یک مشروبی است که بوی الکل نمیدهد! چه قدر درگیر این مسائل میشدیم. من میگفتم این سودا را با آب گریپفروت یا گوجهفرنگی مخلوط میکنند و خوشمزه و چربیسوز میشود. من تا بیایم این موضوع را جا بیندازم، یک جام را از دست داده بودم!

کیهان ورزشی: مربیان خارجی نظرشان راجع به شما چه بود؟

نکیسا: به قرآن مجید، واسه من میمردند.

کیهان ورزشی: آیا بزرگتری نبود که در تیمملی بتواند فصلالخطابی برای شما و عابدزاده باشد؟ مثلاً مایلی کهن نمیتوانست؟

نکیسا: نه، کسی نبود. او هم زورش نرسید.

کیهان ورزشی: مایلیکهن ممکن است اشتباه بکند اما با کسی مماشات نمیکند.

نکیسا: همه ایران میدانند که مایلیکهن نزد من چه جایگاهی دارد. من برایش میمیرم. این را بنویسید که مایلیکهن را به اندازه علاقهای که پسرش به او دارد، دوست دارم و زجر میکشم که بعضیها میگویند چرا مایلیکهن تند صحبت میکند، چرا فلانجا این کار را کرده، چون من او را میشناسم که قلب رئوف و دست پاکی دارد. ذهن مایلیکهن هم به اندازه یک آدم نخبه خلاق است. اوایل صحبتهایم گفتم که من تا آخر عمرم، ممنون مایلیکهن هستم. من از او اخلاق را یاد گرفتم. یاد گرفتم که نباید آدم متملقی باشم و جلوی هر کس و ناکسی گردن خم کنم. خیلی جاها یاد گرفتم که باید پول معلمی بخورم نه پول رانت و لابی!

من تا به حال نشده که به یکی از نشریات ورزشی زنگ بزنم و بگویم فلان مطلب را به نفع من بنویسند یا چرا فلان مطلب را علیه من نوشتهاند. خدا را شکر که به من یک سری قابلیت داده که در دل آدمهایی از مردم جا دارم که برای آنها احترام دارم. من در بین مردم خیلی احترام دارم و دلیلش، رفتارهای خودم با آنها بوده است. من هیچجا خودم را نگرفتهام و تافته جدا بافته ندانستهام.

آقای مایلیکهن کاری به کار من نداشت. به کار عابدزاده هم کاری نداشت. خواهش میکنم که این حرف مرا منعکس کنید که من هیچ مشکلی با آقای عابدزاده ندارم، ولی کاشکی از سمت ایشان یک دست دوستی به طرف من دراز میشد.

من، نه در مقابل ایشان بیادبی کردم و نه بدیاش را گفتهام. بزرگ و استادم بودند و خوشحالم که تقریباً با ایشان همنسل شدم. باعث افتخار من است که 9 سال از ایشان کوچکترم و توانستم در جاهایی با ایشان رقابت کنم.

کیهان ورزشی: به نظر شما یک گلر مثل مهدی رحمتی که کارش هم خوب است، چرا باید از 3 جامجهانی محروم بماند؟

طباطبایی: ما در دروازه بانی حدود یک دهه افت داشتیم چون استعدادیابی در ایران معنایی ندارد. فقط باید منتظر ظهور پدیده ها باشیم. فوتبال ما پدیده گرا است اما در دنیا اینگونه نیست. همین برادران میلاد و مهرداد محمدی چرا باید ناگهان و در آن سن کشف شوند؟ قبل از رفتن به اروپا کجا بودند؟ گلرهای ما در ساختار مشخصی رشد نمی کنند.همه جای دنیا دروازه بان اول و دوم تیم ها مشخص است اما اینجا بسیاری از مشکلات میان گلرها از بابت همین نامشخص بودن جایگاههاست. درباره رحمتی هم به نظر من باید سلیقه و عقیده مربی را دید. مهدی فرصت های خوبی را از دست داد و لیاقت رفتن به جام جهانی را داشت.

نکیسا: نمیدانم. بهتر است از خود مهدی بپرسید. من واقعاً نمیدانم. فقط میتوانم بگویم به هر دلیلی که بوده، حیف است. همین الآن، مهدی یکی از بهترین دروازهبانهای آسیاست. مهدی باثباتترین دروازهبان تاریخ ایران است، چون چندین سال است که توانسته خودش را در سطح «تاپ لول» نگه دارد. مهدی، سوپاپ اطمینان تیم استقلال است و کلاً دارد به صورت «اور یوز» استفاده میشود.

کیهان ورزشی: چرا دروازهبانهای مطرح ایرانی تصمیمات عجیب و غریب میگیرند؟ مثلاً عابدزاده ناگهان از استقلال روانه پرسپولیس شد، شما که به یونان رفتی ، مرحوم حجازی که در دوران اوجش به شهباز رفت یا مهدی رحمتی که به پیکان رفت که آن تیم سقوط کرد!

طباطبایی: دروازه بان ها آدم های عجیبی نیستند فقط چون نوع پست شان و حتی لباس شان متفاوت است بیشتر دیده می شوند و مورد قضاوت قرار می گیرند.

نکیسا: دروازهبانها خیلی باهوشند. رحمتی آن زمان که رفت پیکان، مبلغ هنگفتی گرفت. فردا روز کی نگاه میکند که نیما نکیسا چند تا جامجهانی رفته؟! فقط به پول و ماشین و خانهات نگاه میکنند. چند تا فوتبالیست داریم که به جامجهانی رفتهاند و پشت تاکسی و وانت کار میکنند؟! آقای احمدزاده میرود پشت کامیون مینشیند و چهار نفر او را مسخره میکنن. من فکر میکنم مسخره ما هستیم که او را مسخره میکنیم.

آقای مایلیکهن لباس رفتگرها را میپوشد و توی جمعیت مینشیند، ولی او را مسخره میکنند. مسخره اون کسی است که او را مسخره میکند! پس چرا الآن یک کمپین راه انداختهاید که ما نارنجیپوش هستیم؟! باید به فلان کس احترام بگذاریم. چرا یکدیگر را مسخره میکنیم؟ چرا از آقای مایلیکهن سؤال نمیکنیم که شما چه فکری کردی که دست به این کار زدی؟ میگویند آقای مایلیکهن شما را مجبور میکرده که نماز جماعت بخوانید، در حالی که ایشان هیچ وقت کسی را مجبور به این کار نکرده است. خودش نماز اول وقت خودش را خونده ولی کسی را مجبور نکرده است.

کیهان ورزشی: نیما نکیسا خیلی به ظاهر خودش میرسید، بنابراین مایلیکهن باید بر ضد او خیلی موضع میگرفت!

نکیسا: والله قسم که اینطور نبود. همیشه جلوی بابام از من تعریف میکرد. میگفت نیما مؤدب و باشخصیت است. من 52 کشور دنیا را با تیمملی دیدهام، به این برکت خدا قسم، به فاطمه زهرا قسم که تا حالا یک بار به محلی نامناسب نرفتهام و ...من فقط عاشق خرید کردن هستم.

آنهایی که ولاالضالین را از اینجا تا آنجا میکشند، بیا من به شما بگویم چه جاهایی میرفتند و چه کارهایی میکردند! طرفداران آنها الآن خیلی بیشتر از طرفداران من هستند. همین الآن یقه میبندند و یک تسبیح در دست میگیرند ولی به آن مکهای که رفتم و خانه خدایی که بوسیدم و کربلایی که رفتم، تا به امروز هر کس که مصاحبه مرا خواند بیاید به من بگوید تو دروغ میگویی و فلان محل نامناسب را رفتهای! من یک سال و خردهای در یونان زندگی کردم ولی به جان پدرم پایم به جایی نرسید. خیلی دلم میخواست بدانم که این جاهابه چه صورتی است، اما میگفتم اگر من یک بار به اینجا بروم و یک نفر یک عکس از من بگیرد و به مملکت بفرستند، چه میشود؟ در استرالیا تیم ایران بالا رفت و همه کوبیدند و زدند و بردند و خوردند و ترکاندند ولی من توی اتاقم نشسته بودم.

از استرالیا به دبی رفتم و در آنجا هم همان وضعیت تکرار شد و من باز هم در اتاق خود نشستم. پدر من از ایران، مرا چک میکرد که مبادا بیرون بروی. پا تو از آنجا بیرون نمیگذاریها! پدر میگفت اگر خواستی برای خرید کردن بیرون بروی، با یکی از این آقایان که مسئول حراست هستند، بیرون برو تا توی چشم باشی.

آنجا گروههای سیاسی فعال هستند و برایت پاپوش درست میکنند. الان من به صورت آدم بد اجتماع شدهام و آنها که در استرالیا و دوبی فلان کار را کردند به شکل خوب درآمدهاند!

خیلی از چیزها تغییر جا دادهاند، من دوست دارم که بیشتر درباره این موضوعات صحبت کنم نه اینکه فوتبال را از کجا شروع کردهام! کسی بوده که از فرودگاه فلان کشور کشانکشان آوردند و الان شده آقای فلانی و من شدهام نیما نکیسا.

کیهان ورزشی: درباره گلرهای کنونی فوتبال ایران و وضعیت کلی این پست صحبت کنید!

نکیسا: فدراسیون فوتبال چند سال پیش ورود گلر خارجی را ممنوع کرد. سال بعد گفتند ورود گلر خارجی به لیگ یک ممنوع و به لیگ برتر آزاد است. من میخواهم بدانم که قبل از اجرای این طرحها با کدام یک از دروازهبانها مشورت کرده بودند؟ از طرف دیگر همچمنهای مملکت را به مصنوعی تبدیل کردید. آیا در چمن مصنوعی میشود به یک گلر تمرین داد؟

سطح کار گلرهای ما پایین آمد. شما میتوانید در چمن مصنوعی، گل خروج تمرین بدهید اما نمیتوانید مانع بگذارید و بگویید از این جا بلند شو بر و بخور به زمین! استخوانهایش داغون میشود. به این ترتیب روز به روز «کوالیتی» گلرها پایین آمد. از آن طرف دروازهبانهای بیخاصیت خارجی را به مملکت آوردیم و یک سری استعدادها پشت سر اینها ماندند.

هر جا که دروازه یک تیم لنگ زد رفتید یک برزیلی یا یک لهستانی یا یک نفر از مالی آوردید،

در صورتی که مایلیکهن به پای آزمون و خطای نیما نکیسا ایستاد. رایکوف هم این کار را در مورد ناصر حجازی انجام داد، یا دهداری و...

در این وانفسا، قیمت دروازهبانهایی که یک مقدار کلاسشان بالاتر بود، یهو شد 2 میلیارد! یا یک میلیارد. آنزمان دور غلیرضا حقیقی بود، دور حسن رودباریان و مهدی رحمتی بود که قیمتهای آنها بالا کشید.

کیهان ورزشی: الان صحبت از علیرضا حقیقی کردی، یک کمی هم به تو شباهت داشت که پدرش دنبالش بود ولی فضا با دوره تو فرق میکرد.

نکیسا: حقیقی در یک فوتبال مدرنتر وارد شده بود و آسیبهایی که من دیده بودم، ندید.

طباطبایی: گلرهای امروزی باید بیشتر تداوم داشته باشند. یک دروازه بان نباید نوسان داشته باشد و آنهایی که اینگونه بوده اند ماندگار شده اند. الان یکی مثل علیرضا بیرانوند را داریم که ویژگی هایی دارد اما باید استمرار داشته باشد.

کیهان ورزشی: آیان الان از زندگی تان راضی هستید؟

طباطبایی: همیشه خداوند را شکر کرده ام. از زندگی ام راضی ام. سال قبل سرمربیگری کردم، امثال هم پیشنهاداتی بود که به توافق نرسیدیم.

نکیسا: من هم از زندگی ام راضی ام. الان در دانشگاه تدریس میکنم. دروس تخصصی تربیتبدنی و آناتومی و حرکات اصلاحی را درس میدهم. علم تمرین، اصول مربیگری حرفهای فوتبال و فوتسال را هم تدریس میکنم. دو جلد کتاب نوشتهام و الان هم مشغول کتاب سوم هستم.

چند تا مقاله نوشتهام. کار ترجمه دارم میکنم. حقوق کارمندی هم میگیرم که از شهرداری و سازمان ورزش تامین می شود. رفیقهایی دارم که در هنرمندان هستند و آدمهای فوقالعادهایاند. در ورزشکاران هم همینطور. هومن جوادی که مثل داداشم است، حسین شمسایی را دارم که عین دادشمه، علی عبدالمالکی را دارم که عین برادرمه، علی سهراسبی را دارم. لذتی که از این دوستانم میبرم در فوتبال نبرده بودم. شما ببینید که چرخه مربیان فوتبال ایران چندین سال است که عوض نمیشوند. مگر میشود که فقط ده تا مربی توی تیمها بچرخند؟!

کیهان ورزشی: به نظر شما فضای فوتبال سالم است؟

نکیسا: ابدا! قویا میگویم ناسالم است. خیلی برای من جالب است که چرا یک کمیته آسیبشناسی تشکیل نمیشود.

کیهان ورزشی: در مجلس تشکیل شد ولی معلوم نشد چی شد.

نکیسا: معلوم نمیشود که چیشده! اگر قرار باشد معلوم شود که خیلی چیزها معلوم میشود!

آقا، مگر کاری دارد که در عرض یک هفته، دلالهای بدون کارت را جمع کنید؟!

طباطبایی: من سال گذشته در لیگ دو مربیگری کردم و خیلی از مسایل را دیدم. مسایلی عجیب و غریب که نشان می داد سلامت فوتبال ما در چه سطحی است.

* گفت و گو از حمید ترابپور

* عکس های مصاحبه از ابراهیم صفریان

پربازدید ها