PDF نسخه کامل مجله
سه‌شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳ - December 24 2024
کد خبر: ۳۲۶۵۷
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۸
در آرزوی پیکان و زمین های خاکی

فوتبال غیر مستقل و دروغگو...

خودروهای ما یا فرسوده اند، یا مدرن! کهنه بودن خودروهای فرسوده تقصیر خودشان نیست. شاید به گردن صاحبانشان باشد که مثلا هنوز با «پیکان» که خودروی تولید شده در نیم قرن پیش است رانندگی می کنند، شاید هم تقصیر سیاست گزاران صنعت کشور. اما این کهنه بودن، بالا بودن سهمشان از انواع حوادث جاده ای و مرگ و میر را توجیه می کند!

اما در کشور ما خودروهای مدرن هم تصادف و جان ها را تلف می کنند. خودروهای مدرن خیابان های ما البته بر دو گونه اند؛ مدرن بین المللی و داخلی! هر دوی آنها هم تصادف می کنند. اما خودروهای مدرن بین المللی نه بخاطر اختلال در سیستم و کیفیت، که بدلیل عدم رعایت قوانین رانندگی از سوی رانندگانش و کیفیت معابر است که حادثه می آفرینند!

و اما بشنوید از خودروهای مدرن داخلی:

گاهی لاستیک ها غیر استاندارد، ترمزها غیر استاندارد، فرمان غیر استاندارد، و... و کلا نه چندان قابل اعتماد! چه بسا خودروهای صفر کیلومتری که فرمان بریده اند و ترمز خالی کرده اند و لاستیک ترکانده اند و ... و تمام!

می بینیم که خودروی فرسوده و مدرن و ایرانی و خارجی، هر کس به طریقی جان ما می کاهد! چرا که نه زیرساخت های جاده ای مناسب داریم، نه فرهنگ رانندگی در خور، نه کیفیت تولید استاندارد! نتیجه اینکه، اگر می خواهیم سیستم حمل و نقل خوبی داشته باشیم، نیازمند ارتقای همزمان زیر ساخت های جاده ای و فرهنگ رانندگی، و تولید خودروهای با کیفیت می باشیم. آن هم در کشوری که خیلی هایمان هنوز مسایل ایمنی را «شوخی» می دانیم و خیلی از مدیران خودروساز و نیز مردمش همچنان آرزوی تولید دوباره «پیکان» را دارند!!! خودرویی که اگر امروز بود، احتمالا حتی همسایه های گرامی ما اجازه عبور از مرز و ورود ما با چنین خودروهایی به خاک کشورشان را نمی دادند...

***

واقعیت غیر قابل تغییری است اینکه، در هر ساز و کاری باید بر اساس قواعد و قوانین مربوطه پیش رفت. بر همین اساس هم باید پذیرفت، تیم هایی که آمادگی خود را برای شرکت در مسابقات فوتبال اعلام می کنند، باید شرایط آن را نیز بپذیرند. پس وقتی می خواهیم زیر چتر تشکیلات بین المللی فوتبال فعالیت کنیم، باید شرایط این فعالیت را نیز قبول و مهیا کنیم. اما، از بس در کشورمان برای دور زدن قوانین تبصره و ماده گذاشته ایم، که گمان می کنیم سازمان های بین المللی را هم می توانیم فریب بدهیم. لذا بی خیال گذر زمان می شویم و تازه وقتی ضرب الاجل ها به انتها نزدیک می شوند و می بینیم سنبه پرزور است، به تکاپو می افتیم تا آبروی فوتبالمان را حفظ کنیم!

زبان ساده فوتبال جهان

فیفا بسادگی از همه کشورها می خواهد که فوتبالشان «مستقل» باشد. باقی مسائل و قواعد، به دنبال این خواسته کوتاه شکل می گیرند؛ برای استقلال، باید از نظر اقتصادی خودکفا باشید. برای خودکفایی اقتصادی باید راهکارهای قانونی درآمدزایی را بدانید. با دانستن این راهها، باید شرایط عملی شدن این راهها را مهیا نمود... از آنها پشتیبانی کرد... و به انتظار باروری این درخت نشست. در فوتبال، راهکارهای قانونی استقلال اقتصادی مشخص است و دیگر زبانمان مو در آورد از بس آنها را تکرار نموده ایم؛ بلیت فروشی، حق پخش، حق تألیف، حق تبلیغ روی پیراهن و دور زمین، استفاده از محبوبیت تیم ها با راه اندازی فروشگاهها و فن کلاب های متفاوت، فروش بازیکنان رشد کرده در باشگاه، و چند مورد دیگر. و دردمندانه، مشکل ما در ایران، فقط همین چند چیز است!!! یعنی همه ما اهمیت استقلال اقتصادی را می دانیم، راههای رسیدن به آن را هم می دانیم، اما نه می توانیم آنها را پیاده کنیم، نه اراده ای برای پشتیبانی از آنها وجود دارد... لذا ساده ترین راه را بر می گزینیم؛

کلاه گذاشتن سر «ای اف سی» و «فیفا»!

گناه کیست؟

این مقاله از راه دور و پس از بازدید ورزشگاه «سانتیاگو برنابئو» نگاشته شده است. ورزشگاه اختصاصی باشگاه «رئال مادرید» ، یعنی همان تیمی که امشب رقیب دیرینش «بارسا» را در ورزشگاه نوکمپ در هم کوبید! ورزشگاهی که دهها سال است به زیبایی هر چه تمامتر و با ابهت فراوان در نزدیکی های مرکز شهر مادرید، می درخشد، و علیرغم تمام زیبایی و تمیزی و ابهت، قرار است به روز گردد؛ مسقف شود و با کمک شهرداری، زمین ها و خیابان های اطرافش را تصاحب نموده و با ایجاد هتل و مراکز تجاری و خرید، و نیز ایجاد پارکینگ های زیر زمینی، آغازی دوباره را شاهد باشد. اما این ورزشگاه، همین امروز هم 4 کافی شاپ و رستوران اختصاصی خود را داراست که هوادارانش در آنجا و در کنار هم لذت می برند. به غیر از فروش بلیط های بسیار گران قیمت بازی ها توسط خود باشگاه، برای استفاده از «تورورزشگاه» نیز در روزهایی که مسابقه ای در کار نیست، گاهی صف هایی به طول صدها متر بوجود می آید تا مردم سراسر جهان با پرداخت هر نفر 25 یورو، چیزی حدود یک و نیم ساعت از این ورزشگاه 70 ساله دیدن کنند. گردشی که حداقل برای ما و اکثر کشورهای آسیایی چیزی جز حسرت آمیخته به حیرت، حاوی درس های زیادی است. مهمترین و گرانبهاترین آنها، موزه بسیار زیبا و وزین و مدرن باشگاه است که در گوشه ای از ورزشگاه احداث شده و مدارک و اشیای موجود در آن، ضمن اینکه تاریخ پربار باشگاه را به رخ بازدید کنندگان می کشد، از طرق مختلف و متنوع، موجب درآمدزایی و شادی دل طرفداران و بازدید کنندگان می گردد. در گوشه ای دیگری از ورزشگاه، فروشگاه اختصاصی باشگاه احداث شده، که جدای از هفت شعبه مراکز شهری فعالیت می کند و در سه طبقه و با مساحتی حدود 2000 متر مربع، از طریق فروش وسایلی چون ماکت ورزشگاه تا لیوان و جاکلیدی و البسه باشگاه و پرینت نام هوادار بر لباس ها و هرچیز دیگری که فکرش را بکنید، درآمد زایی می کنند، آن هم با چه قیمت هایی!!! شما حتی می توانید با پرداخت پول، ورزشگاه را برای مراسم عمومی و خصوصی اجاره کنید. می توانید توپ و کفش امضا شده ستارگان را بخرید و و و ... از حق پخش تلویزیونی که ظاهرا کم کم به یک خط قرمز دردناک برای فوتبال ما تبدیل شده می گذریم. اما ساختن همینها که گفتیم، چقدر کار دارد و پشتیبانی از ادامه کارشان چقدر؟!!!

باشگاههایی که اصلا باشگاه نیستند!

تیم های بدون زمین... بدون زیرساخت باشگاهی... بدون سیستم اقتصادی شفاف... بدون هیأت مدیره هایی که بر اساس سلسله مراتب شکل گرفته باشند... همه شان بدهکار... زمین و زمان از آنها طلبکار... همه چیزشان در هم... همه در حال کلاه گذاشتن بر سر فیفا و ای اف سی... اکثرا درگیر فساد... و و و ... تیم هایی که بزرگشان، یکی آبی به تن می کند و دیگری قرمز، و امروز جمع بدهکاری هایشان به دیگران، به مرز 500 میلیارد نزدیک می شود، و همین روزهاست که از جام باشگاه های آسیا هم حذف شوند!!! عددی فضاییست، اما واقعیت دارد و دارد حیثیت ما را در آسیا و جهان می برد! در مورد یکی از نمایندگان ما در آسیا، که نام بزرگترین و پردرآمدترین «صنعت» کشورمان، یعنی «نفت» را بر خود دارد، ولی از بی پولی فریادش به هواست و چنان اوضاع آشفته ای دارد که همه ما را دچار دلهره کرده چگونه در آسیا می خواهد آبروی فوتبال ما را حفظ کند، پیشتر حرف زده ایم، و در مورد سرخابی ها نیز بارها! اما براستی به کدامشان می توانیم ایراد بگیریم؟ نمی گویم با رفع این موانع و گام نهادن در مسیر نامبرده، همه مشکلات ما حل می شود، اما اگر رفع آنها را شرط کافی ندانیم، قطعا شرط لازم برای فرار از سیستم فوتبال سنتی و ورود به فوتبال مدرن خواهد بود. فرار از فوتبالی که حق پخش رادیو و تلویزینیش شاید حتی به اندازه یک سریال وارداتی نباشد! البسه باشگاههای پرطرفدارش، با پایین ترین کیفیت بصورت «قلابی» و بدون پرداخت حق تالیف باشگاه، در زیر زمین های تهران تولید شده و در تمام فروشگاههای ورزشی کشور، آزادانه فروخته می شوند و یک قرانش به خود باشگاه نمی رسد! فوتبالی که باشگاههایشان اصلا یک ورزشگاه معمولی هم ندارند تا دور زمینش را برای تبلیغ بفروشند، چه برسد که در آن چنان دم و دستگاه های سودآوری راه بیندازند، و... و از همه پیش پا افتاده تر، حتی امکان فروش بلیت های خود را بصورت دلخواه ندارند و مسائل مربوط به بلیت فروشیش، عرق شرم بر جبین هر ایرانی می نشاند، چه انتظاری؟ تازه آن هم در سیستمی که مدیرانش به مدیران آسیایی و جهانی دروغ می گویند، چه برسد به باشگاه هایش...

چه می توان کرد؟

اینها شمه ای از وضعیت باشگاههای ما و فوتبال ماست! پدیده ای که در دنیا راه خود را جدا کرده و تبدیل به یک صنعت مدرن شده، اما در اینجا هنوز مسئولانش آن را یک «بازی» می دانند که فرقش با «هفت سنگ» ، پر تماشاگر بودن و «پر پول» بودن آن است!!! چیزی شبیه همان شوخی خودروسازی... که خودروی نو می سازیم با اشکالات خطرناک و به دور از استانداردهای جهانی، تا با ظاهری تیشان فیشان و قیمت گران، بر روی آسفالت های کهنه و نوی غیر استانداردمان، با جانمان بازی کنند! برای نجات از این برزخ و دلهره دائم، چاره ای نداریم جز اینکه به فوتبال مدرن نگاه کنیم. باید ریز ساخت هایش را با کمک هوادارانش ساخت و به دست خود آنان داد. باید دست آنان را برای درآمدزایی باز گذاشت. باید به مدیریت مردم «اطمینان» کرد. باید پذیرفت که هرچند در مجامع بین المللی هم «فساد» وجود دارد، اما بسیار بسیار سالم تر و جدی تر از ما به امور نگاه می کنند و نمی توان براحتی و برای همیشه سرشان را کلاه گذاشت. باید... باید... باید...

اما دردمندانه، اینجا جاییست که هنوز برای همه ما، زمین های خاکی و فوتبال آماتور و دیدن دوباره یک دیوار که روی آن نوشته شده؛ «تیم فلان آماده نبرد است» تبدیل به یک حسرت شده، همانطور که یادآوری «عصر پیکان» برای خیلی از ما مایه حسرت است... برای یک ملت نوستالژیک، در آرزوی پیکان و زمین های خاکی...

* مادرید- محمدشفائی