نمی خواهیم « مشکلات ورزش » حل شود
باز روز از نو روزی از نو...
* مشکلات مالی تیمهای پرسپولیس و استقلال و بدهیهای این دو تیم پرطرفدار و اولتیماتوم «فیفا» به این دو تیم و بالاخره ورود دولت به این ماجرا و قول سخنگوی محترم (آقای نوبخت) درباره پرداخت بدهیهای استقلال و پرسپولیس، یکی از اصلیترین سوژههای رسانههای ورزش و اصولا از مهمترین موضوعات مطرح درباره ورزش کشورمان بود. موضوعی که به گمان ما اگر هم حل شود- که هنوز حل نشده- باز هم از موضوعاتی است که باید مورد توجه مسئولان و کارشناسان و رسانههای ورزش باشد، چرا که این موضوع به این شیوه که دیدیم و شنیدیم و بالاتر به آن اشاره شد برطرف نمیشود، این شیوه و نظایر آن شاید مشکل را به طور موقت و در کوتاه مدت حل کند، اما چون اساسی و ریشهای حل و فصل نشده است، به زودی از جایی دیگر و در مقطعی دیگر سر برخواهد آورد و باز روز از نو روزی از نو... برای حل اساسی مشکل باید سراغ ریشهها رفت و جلوی اشکالات و معضلات را از سر چشمه گرفت.
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پرشد نشاید گذشتن به پیل
گوش شنوا نبوده است
متأسفانه کار و بار ما در ورزش خیلی جاها با این شعر که آمد تناسب دارد. ما در ورزش خیلیجاها به جای اینکه جلوی مشکل را از سرچشمه بگیریم و مسائل را ریشهای حل کنیم، از سرچشمه و ریشه، پاک غافل میشویم و سراغ سرشاخهها میرویم و در اقیانوس مشکلات خود را گرفتار میکنیم. این است که میدانیم و میبینیم که مشکلات تکراری، معضلات چندباره و شبیه به یکدیگر، سالهاست ورزش ما را گرفتار خود کرده و فکر و ذهن و وقت و انرژی مسئولان ورزش را به خود مشغول داشته و هزینه و سرمایههای ورزش را به جای صرفشدن در جاهای اساسی و موقعیتهای بایسته، صرف خود میکند و متاسفانه، باز بدون اینکه آن مشکل حل و آن معضل برطرف شود و دست از سر ورزش بردارد، مشکل پیشآمده برای استقلال و پرسپولیس، مشکلی نیست که مربوط به دیروز و پریروز باشد، اتفاقی نیست که یک باره چهره بسته باشد و همه را غافلگیر کرده باشد، ما در ورزش (و فوتبال) خود، به معنای درست و دقیق کلمه «باشگاه» نداریم. قبول، در حرف و سخن و روی کاغذ، ما حداقل دو باشگاه معروف و پرطرفدار و مطرح در قاره کهن داریم، اما در عالم واقعیت و ملموسات، این دو به اصطلاح باشگاه به هیچوجه باشگاه نیستند و از معیارها و شاخصها و استانداردهای باشگاهی کمتر بهرهای بردهاند. سالهای سال است که اهالی ورزش، به ویژه آنها که درباره مسائل اساسی ورزش مسئولیت و وظیفهای برعهده دارند، خطاب به مسئولان ورزش از لزوم سر و سامان دادن به نظام باشگاهداری سخن میگویند، و تذکر میدهند که اگر فعلا به هر دلیل از انجام این کار ناتوان و عاجز هستند، حداقل تکلیف این دو تیم معروف و پرطرفدار را به خاطر طرفدارانشان که همان «مردم» هستند، روشن کنید و آنها را از این حالت معلق و برزخی و روزمرگی نجات بخشید اما کسی از آنها که در این باره مسئولیت دارند و مخاطب این سخنان و تذکرات هستند، در این باره عکسالعمل بایسته و لازم را به خرج نداده و گویا اصلا در باب این موضوع مهم و این تذکرات دلسوزانه، گوش شنوایی در نزد مسئولان وجود نداشته است. مشکل امروز دو تیم تهرانی، تنها یکی از هزاران مشکلاتی است که این تیمها سالهاست با آن سرشاخ و درگیر هستند. علت وجود این مشکلات- مثلا همین پرونده بدهیها و دخالت و اولتیماتوم فیفا- ریشه در همین نبودن گوش شنوا و عدم اقدام به موقع از جانب مسئولان بوده است. اگر این دو تیم از حیث مالکیتی و مدیریتی تکلیف روشنی داشتند، بدون تردید کارشان به اینجا کشیده نمیشد که به خاطر فقدان قدرت مالی در آستانه محرومیت از جانب «فیفا» قرار بگیرند و دولت مجبور شود برای حل این معضل و رفع این خطر، دست به کیسه بیتالمال نماید.
پیام ضربالاجل!
هفته گذشته به بهانه حرفهای وزیر ورزش درباره «دربی» گفتیم، ما هم با نظر ایشان موافق هستیم که این بزرگترین «دربی» آسیاست و استقلال و پرسپولیس، سرمایههای ارزشمند ورزش کشورمان هستند، اما همان جا هم تاکید کردیم که علیرغم این حرفها و با وجود این واقعیات غیرقابل انکار ما قدر این سرمایههای ارزشمند و آن «بازی بزرگ» و صدهزارنفری را نمیدانیم، اینجا هم اضافه میکنیم متأسفانه ما قدر خیلی از داشتهها و امکانات مادی و انسانی موجود در ورزش خود را نمیدانیم. این سرمایه و امکانات و داشتهها بدون زحمت نصیب هر مدیر و مسئولی در ورزش میشود و به همین دلیل آنها قدر آن را نمیدانند و تصور میکنند، این داشتهها و امکانات مفت و آسان به دست آمده، لذا نهتنها در حفظ و افزودن به آن تلاش و کوششی نمیکنند، بلکه آنچه خیلی نگرانکننده است این که آقایان با این نوع رفتار و دیدگاهی که دارند، موجب شوند، رفتهرفته این سرمایه ها از دست بروند و یا کمرنگ و بیاثر باقی بمانند. در هر حال اتفاقات به وجودآمده، از جمله همین ماجرای بدهی تیمها و ضربالاجل فیفا، علیرغم ناگواری و خطراتی که دارد، اما اگر به آن درست توجه شود، پیامی که در دل آن مستتر و نهفته است شنیده و دقیقا درک شود، میتواند به یک فرصت و یک «نقطه شروع» تبدیل شود. میتواند به پایان یک روند غلط و یک روال معیوب منجر و موجب شود، ادامه حرکت و فعالیت باشگاههای بزرگ و به ویژه دو تیم بزرگ، ریل خود را عوض کنند و در مسیر سالم و رو به هدف حرکت نمایند. ما هم به نوبه خود از اینکه دولتمردان درباره مشکل تیمهای بزرگ احساس مسئولیت کرده و برای رفع نگرانی هواداران پرشمار آنها، به موضوع ورود کردهاند، اما مثل همین هواداران و مثل همه اهالی این ورزش توقع داریم دولت و دولتمردان به حل همین یک مشکل بسنده نکنند و مشکلات ریشهای و معضلات اساسی این تیمها و اصولا کل ورزش را دریابند.
ورزش طفل سرراهی؟
پیش از این و از جمله در ایام انتخابات اخیر رئیسجمهوری، بارها نوشتهایم که انتظار اصلی جامعه ورزش از مسئولان و دولتمردان این است که به مقوله «ورزش» اهمیت بایسته را بدهند و کارهایی که باید برای اصلاح وضع ورزش میشده اما نشده و اقداماتی که صورت نگرفته، و برای سر و سامان یافتن امر ورزش باید انجام میشده، در دوره فعلی و فرصت چهارسالهای که در اختیار دارند، حداقل بخشی از آنها را انجام بدهند.
توقع همیشگی و امروز از دولت کنونی این است که به ورزش مثل طفل سرراهی نگاه نکنند و حداقل به اندازه نصف و نیمی از این حرفها و شعارها که به دقت مصاحبههای رسانهای و تبلیغات انتخاباتی، بر زبان دولتمردان جاری میشود به ورزش اهمیت بدهند و شیوه رایج و مرسوم را که سالهاست بر اداره و کار و بار مدیریتی آن حاکم است، تغییر دهند. نیاز به توضیح نیست، چون بارها نوشتهایم مسئولان و تصمیمگیران در اغلب اوقات رفتار و معامله خوبی با ورزش نداشتهاند و اهمیت لازم و بایسته را برای آن قائل نشدهاند. ریشه و دلیل اصلی این اتفاق هم به گمان ما در «بینش و نگرش» حاکم بر فکر و ذهن مسئولان ورزش، به ویژه آن دسته که از بد حادثه! سر از ورزش درآوردهاند و... وجود دارد. آنها درک درستی از ورزش ندارند، آن را غالباً با بازی کودکانه و تفریحات سالم و... که مشتی آدم بیخیال و خوشخیال را به خود جذب کرده، میدانند. برای اثبات این ادعا مثالها و نمونهها فراوان و پرشمار است. تنها یک مثال که به بحثی که مطلب را با آن شروع کردهایم، مربوط است، کافی و رسا به نظر میرسد، البته وضعیت فرهنگی و فنی کلیت ورزش ما را از ذکر نمونه و مثال بینیاز میکند که:
رنگ رخسار خبر میدهد از سر درون!
مکانیزم عزل و نصب!
اما برای اینکه مثالی در ارتباط با مبحث آغازین خود داشته باشیم عرض میکنیم کافی است وضعیت مدیریتی و بهتر بگوئیم «مکانیزم مدیریتی و انتخاب مدیر در ورزش» را بررسی کنیم. کلاه خود را قاضی کنیم و انصاف پیشه کنیم و بدون خودفریبی و شلوغکاری ارزیابی کنیم که نحوه تعیین مدیر، تا چه حد با درنظر داشتن مصالح و رعایت حال و روز ورزش صورت گرفته است و تا چه اندازه برای حفظ دوستان و مسائل سیاسی و جناحی و رعایت حال و کار! رفقا و آشنایان در تعیین مدیریتهای ورزش دخیل بوده است. به همین منوال موضوع «عزل و برکناری» مدیران را در عرصه ورزش بررسی کنید که چقدر این تغییرات با درنظر داشتن عیوب و رفع اشکالات موجود و بهبود امر ورزش انجام شده و چقدر با هدف خالی کردن صندلیها و پستها برای نشاندن دوستان و آشنایان برروی آنها صورت پذیرفته است؟! همین وضعیت عزل و نصبها را (و به تعبیر کلی یکی از تکیهکلامهای این مجله) مکانیزم جذب و دفع افراد و مدیران را در ورزش بررسی کنید تا ببینید عملاً چقدر ورزش را جدی گرفتهایم، دلمان برای آن سوخته است و درباره سرنوشت و آینده آن دغدغه و نگرانی داشتهایم!
«اراده» وجود ندارد
ما میدانیم که در هر امری از امور اجتماعی موضوع و اصل «مدیریت» یکی از اصلیترین مسائل و تعیین کنندهترین عوامل در سرنوشت آن امر و سیستم اجتماعی است. ما در ورزش چقدر این موضوع را جدی گرفته و با توجه به این اصل به عزل و نصب مدیران ورزشی دست میزنیم؟! بدون تعارف بسیاری از مشکلات استقلال و پرسپولیس، ریشه در بحث «مدیریت» دارد. وضعیت بلاتکلیف و نابسامان مدیریتی از یکسو و حاکمیت نگرش بالا درباره نحوه تعیین مدیران و غلط بودن مکانیزم جذب و دفع افراد در ورزش و به ویژه در سطوح مدیریتی آن کار را به اینجا کشانده است که حالا پرونده یکی و فقط یکی از مشکلات آنان روی میز فیفا باز شده است و این دو تیم را در معرض خطر قرار داده است. امروز که امروز است، باز نخواستهایم و نمیخواهیم و هیچ نشانهای از اراده و خواستن مسئولان در دست نیست، که نشان دهد میخواهیم مشکل مدیریتی این تیمها را حل کنیم.
استعفای مدیرعامل پرسپولیس
همین حالا که این مطلب و این کلمات روی کاغذ میآید خبری روی سایت قرار گرفته است که تیتر آن، چنین است «طاهری از پرسپولیسیها، خداحافظی کرد؛ بعد از بازگشت از کربلا دیگر در باشگاه حاضر نمیشوم، گرشاسبی مدیر موقت میشود؟» به جای اینکه خبر از سر و سامان یافتن و ثبات مدیریتی این باشگاهها بخوانیم و بشنویم باز صحبت از «رفتن» و «تغییر» و «سرپرست موقت» و... خلاصه وضعیت متزلزل مدیریتی پرسپولیس میشنویم و بدون تردید این وضعیت کم و بیش درباره استقلال هم وجود دارد. عرض میکردیم انتظار و توقع اصلی ازدولتمردان حل ریشهای- و نه موقتی و دلخوشکنک- مشکلات و مسائل است، در دولتهای قبلی ماجرای باشگاهداری و تکلیف دو تیم معروف و پرطرفدار تهرانی حل نشده است، انتظار میرود دولت فعلی به این وضعیت سردرگم و متزلزل و متغیر مدیریتی در این دو باشگاه پایان دهد تا به فرض حل مشکل بدهیهای فعلی، دوباره چند سال دیگر این دو باشگاه را با مشکلات مشابه و بدهیهای مثل این، سرشاخ و دست به یقه نبینیم. آیا چنین عزم و ارادهای در دستور کار دولت هست؟ آیا دولت از مدیر فعلی ورزش که عنوان «وزیر» را هم یدک میکشد، خواسته و به او اختیار و قدرت داده تا برود و تکلیف مسائل لاینحل و سالهای معطل مانده ورزش مثل همین ماجرای مالکیت و مدیریت استقلال و پرسپولیس را پایان بخشد یا اینکه از او خواسته است مثل اسلاف خود گام در ورطههای پرخطر نگذارد و از دست زدن به اقدامات چالشبرانگیز و«مسألهدار» اجتناب کند و کماکان به اتلاف وقت و روزمرگی و حداکثر کسب چند مدال المپیکی و بازیهای آسیایی و دیگر خیلی ایدهآل این که کاری کند که تیم ملی فوتبال اولاً در جام جهانی به مرحله دوم صعود کند و کاری کند که این تیم در دوره بعدی هم یکی از مسافران جام جهانی باشد و... این طوری، هم مردم و علاقهمندان ورزش راضی هستند و هم حربههای مثبت انتخاباتی و تبلیغاتی شهری در اختیار دولت و جناح و خط سیاسی متبوع آن قرار میگیرد!
توقع از مدیریت فعلی ورزش
این روال و روندی بوده که کموبیش بر کار و بار مدیریتی ورزش ما حاکم بوده است و به همین دلیل هم اولاً وضع ورزش ما آن طور که باید و شاید رو به راه و رضایتبخش نیست و خیلی از مسائل آن لاینحل باقی مانده است و... ثانیاً انتظار میرود در مقطع کنونی تغییراتی در این روند و روش به وجود آید و همان طور که گفته شد در دولت جدید و مدیریت فعلی، تغییر دیدگاه و روشهایی را در کار و بار ورزش شاهد باشیم وگرنه مشکلات و مسائل اساسی ورزش که سالهاست در حالت بلاتکلیف به حال خود رها شده، نه تنها حل نخواهد شد بلکه بر کمیت و کیفیت آنها اضافه هم میشود و موجب دردسرهای بزرگتری از آنچه امروز شاهد آن هستیم، برای ورزش میشود.
استعفای چند باره!
در همین هفته گذشته اهالی ورزش ماجرای استعفای چند باره مدیرعامل یا سرپرست تیم پرسپولیس را شنیدند. این در حالی است که طی دو، سه سال اخیر و در زمان مدیریت فعلی، وضعیت پرسپولیس تقریباً رو به راه و از حیث نتیجهگیری برای هواداران آن، خوشایند بوده است. اینکه چرا با این وصف مدیرعامل این تیم برای چندمین بار استعفا داده است، سؤالی است که باید به آن پاسخ دقیق داد و برای این کار موضوع به وجود آمده را همه جانبه بررسی کرد. ظاهر قضیه بر سر «ماجرای اسپانسر» است که ایشان با شرکتی و سازمانی قرارداد بسته حالا عدهای هم که در مناصب ورزشی دارای جایگاه و نفوذی هستند، میگویند آن قرارداد باید لغو شود و با شرکت و سازمان دیگری منعقد شود. ایشان هم به دلایل مختلف، محذورات اخلاقی و... یا هر چیز دیگری چون نمیخواهد تن به این کار دهد، از آن سو هم فشارها زیاد و تحملناپذیر است تصمیم گرفته که عطای کار کردن را کاملا به لقای آن ببخشد و کل مدیریت پرسپولیس را تحویل «فشارآورندگان» بدهد. فراموش نمیکنیم همین کسانی که امروز مدیرعامل پرسپولیس را برای موضوع «اسپانسر» زیر فشار قرار دادهاند، همان کسانی هستند که در آستانه شروع فصل قصد داشتند، صندلی زیرپای آقای طاهری (مدیرعامل پرسپولیس) را خالی کنند و فرد مورد نظر خودشان را که حتماً هماهنگ و مطیع فرامین و القائات بوده! جانشین وی کنند. حتی ما از زبان معاونت فنی و قهرمانی سازمان (آقای داورزنی) هم نام فرد جانشین را هم شنیدیم! و... باری حرف بر سر استعفای مدیرعامل پرسپولیس شد که باعث شد تا به سه، چهار ماه پیش عقبگرد کرده و نگاهی بیندازیم.
ریشه و علت اصلی مشکلات
ظاهر قضیه و دلیل استعفاء همان بود که عرض شد، اما همان طور که گفتیم اگر بخواهم دقیقتر و ریشهایتر ماجرا را تحلیل کنیم، بدون شک بحث «مدیریت» وسط میآید و همان که بالاتر نوشتیم و بارها هم گفته و به سهم خود تذکر دادهایم چرا نباید تکلیف مدیریتی پرسپولیس و استقلال و مهمتر از آن ماجرای مالکیت این دو تیم روشن شود؟ چرا و تا کی باید این وضع معلق و متزلزل و بیثبات ادامه داشته باشد؟ از این وضع و ادامه آن، آیا ورزش سود میبرد یا افراد و جریاناتی که به برکت! این بلاتکلیفی و آشفتهبازار، فقط و فقط دنبال آن هستند که سود و منافع و جایگاه خود را در ورزش تعیین کنند؟
آیا اگر تکلیف مالکیت و مدیریت تیمهایی مثل پرسپولیس و استقلال به شکل قاطع، قانونی و رسمی حل شود، آیا باز دلالها و کارچاقکنها، میتوانند هر روز بنا بر منافع خویش، برای این تیمها خط و ربط تعیین کنند و نسخه ببپیچند؟ آیا آقای داورزنی یا هر فرد مسئول دیگری در وزارت ورزش میتواند هر وقت که خواست و صلاح دید در کار و بار این تیمها دخالت کند و مدیریت آن را تحت فشار قرار دهد که تابع نظرات و تصمیمات و صلاحدید مقامات بالاتر باشد و نه تصمیمات هیئت مدیره و مصالح باشگاه؟!
نمیخواهیم حل شود!
قبلا و در همین اواخر در یکی از سرمقالههای مجله نوشتیم خیلی از مسائل هست که قابل رفع و حل کردن است، کافی است برای حل کردن آنها ارادهای در کار باشد و همتی به میدان بیاید تا موضوع حل شود اما اگر میبینیم سالهای سال مشکلی کماکان لاینحل باقی میماند، و با وجودآنکه همه از مردم و کارشناسان گرفته تا مسئولان، به وجود آن اعتراف دارند و از دست آن شکایت دارند و حل نمیشود، بدون تعارف و حاشیه روی برای این است که «نمیخواهیم حل شود»! برای اینکه واقعاً بیتعارفتر حرفمان را زده باشیم، این گونه مشکلات و مسائل لاینحل برجای میمانند و... برای اینکه آن کسانی که مسئول هستند و مسئولیت حل کردن مسائل را دارند به هر دلیلی از منافع شخصی گرفته تا دلایل خطی و باندی و سیاسی و... نمیخواهند، مشکل را حل کنند. در همین بحث امروز مثل خیلی دفعات قبلی گفتیم، ریشه بسیاری از مشکلات امروز ورزش، مثل مشکل مالی و بدهیهای استقلال و پرسپولیس در نحوه روش و رفتار مدیریتی است که طی سالها بر این تیمها اعمال شده است. این به این مشکل و ریشه این گونه مشکلات یعنی «ضعف مدیریت»، «فقدان مدیر متخصص» و... همگان واقفیم و آگاهیم، اما چرا تکلیف این ماجرا روشن نمیشود، چرا این مشکل از ریشه حل نمیشود؟ چرا از ورود مدیران غیرمتخصص در ورزش و مناصب حساس آن، جلوگیری نمیشود، پاسخ خیلی ساده است، چون در صورت حضور مدیران ورزشی، متخصص و با شخصیت، نمیشود آنها را وادار به اطاعت از خواستهها و اوامر غیرتخصصی و مخرب کرد. آن وقت خیلی از افرادی که عوضی به ورزش راه یافته و از قبل ورزش نام و نانی برای خود به هم زدهاند، «هیچکاره» میشوند و کسی برای آنها ترههم خرد نمیکند.
از دربی 62 تا دربی 96!
در شماره گذشته در باره بازی معروف به «دربی» چیزی نوشتیم. سؤال کردیم چرا با اینکه همه از بزرگ و کوچک ورزش گرفته تا مسئول و غیرمسئول آن، از اهمیت و ارزش این بازی حرف میزنیم و وجود چنین پدیدهای را یکی از افتخارات ورزش خود میدانیم، اما عملاً برای آن ارزش و حرمت در خور را قائل نیستیم. نمونه آوردیم از 34 سال پیش (سال 1362) و «دربی»ای که در پاییز آن سال اتفاق افتاد، بینظمی و آشفتگی احوال در نزد تماشاگر و خبرنگار و بازیکن و مربی و داور و... در آن بازی «حرف اول» بود، پرسیدیم چرا پس از گذشت 34 سال، موضوع نظم و انضباط ورزشگاه به هنگام «بازی بزرگ» حل نشده است؟! چرا هنوز پدیده «بلیت به دست پشت درمانده» و «سوگلیهای بدون بلیت در جایگاه مخصوص لمیده»! در فوتبال ما و در «دربی» که همه اندر فواید و اهمیت آن سخن میگوئیم، حل نشده است؟ و بعد گلایه کردیم که این چه معاملهای است که با ورزش خودمان میکنیم. چرا قدر سرمایهها و داشتههای آن را نمیدانیم! چرا قدر «دربی» را نمیدانیم و... اصلاً از همه مهمتر چرا قدر این «مردم» که سازندگان اصلی دربی و چه میگویم، سازندگان همه افتخارات ورزشی و غیر ورزشی این مملکت هستند، نمیدانیم، برای آنها ارزش و احترام لازم را قائل نیستیم و حرف آنان را خیلی وقتها از جمله به هنگام برگزاری «دربی» رعایت نمیکنیم. به قول بیهقی: «سخن از سخن بزاید». سخن را کوتاه و منبر را جمع کنیم. ریشه بسیاری از مشکلات ورزش معلوم است و باید به جای پرداختن به مسائل فرعی و دلایل دست چندم، مشکلات را ریشهای و از اساس حل کنیم، علت و علتها را شناسایی کنیم، آنها را درمان کنیم وگرنه حل مشکلات پرسپولیس و استقلال آن هم به طور مقطعی و «مسکن گونه»، نه هنر است و نه نامش مدیریت است، خرج کردن از کیسه مردم است که هر کسی را توان انجام آن هست، ما از «مسئولان» میخواهیم در قبال ورزش، مسئولانه، انقلابی و خداپسندانه عمل کنند و بیش از هر چیز «منافع ملی» و رعایت توقعات «مردم» را مد نظر داشته باشند.
گفتار و رفتار حرفهای
سخن به دراز کشید، مجال به پایان رسید، اما حرفهای دیگری هست که ناگفته ماند. از جمله حرفهای کارلوس کروش درباره اوضاع و احوال تیم ملی و طبق معمول انتقاد از وضعیت تدارکات این تیم و توضیح خود کروش درباره چرایی این برخوردها و انتقادات و حرفهای مایلیکهن و علی کریمی درباره «مسائل اخلاقی» در فوتبال و فشارهایی که از جانب مربیان و گروههای منفعتجو به مربیان وارد میآید و بالاخره حرفهای شفر درباره آخرین وضعیت تیمش و... با این حال از اندک مجال باقی مانده استفاده میکنیم و یک جمله از حرفهای سرمربی آلمانی تیم استقلال را که حرفی بسیار اصولی و جزو اصول فوتبال است، در اینجا میآوریم تا معلوم شود وقتی به یک مربی، «حرفهای» میگویند نه به خاطر ادا و اطوار و سلمبه و قلمبهگویی اوست، بلکه به دلیل نوع نگاه و طرز رفتار منبعث از آن است. در یکی از مصاحبههای اخیر که «با شفر» انجام شده است از او درباره «خط خوردن» چند تن از بازیکنان استقلال از تیم ملی توسط کروش پرسیده شده است؟ (انشاءا... که نیت خبرنگار پرسش کننده خیر بوده و به روالی که چند سال اخیر به عنوان کار حرفهای و ژورنالیستی در رسانههای زرد، مد شده، به قصد به جان هم انداختن شفر و کروش نبوده باشد) شفر در پاسخی که میدهد ثابت میکند کارش را بلد است و یک مربی حرفهای است. او میگوید: «نمیتوانم بگویم از بازگشت این بازیکنان خوشحالم و همچنین نمیتوانم برای کروش تکلیف تعیین کنم که چه کسی را حفظ کند و کدام بازیکن را خط بزند، تصمیم درباره تیم ملی با کروش است و چیزی که او میگوید همان است و دیگر حرفی وجود ندارد»!
اگر مربیان و همه کسانی که در فوتبال ما که لقب حرفهای را یدک میکشند خود را حرفهای میدانند، بلد باشند «حرفهای» رفتار کنند و «حرفهای» حرف بزنند، آن وقت دیگر ملعبه دست افراد لوده و عقبماندگان فرهنگی که به برکت! فقدان نظارت بر کار رسانهای، صاحب میکروفون و قلم و ستون و صفحه و برنامه و... شدهاند، نمیشوند و... لاجرم خیلی از دعواها و بداخلاقیها و درگیریها که ریشه در عدم رفتار حرفهای دستاندرکاران فوتبال و تلهگذاری شیطانکها و جوجه اختاپوسهای رسانهای فوتبال دارد، نخواهیم بود...!
* سید محمدسعید مدنی