فوتبالمون پنج ستاره شد ناگهان و یکهو...
لطفا این آیتم را در فضاهای در بسته بخوانید!
سلام و صد سلام به همه شهر فرنگیهای با حال، انشاا... که در تعطیلات نوروز کیف کرده و قبراق و سرحال باشید! به همین مناسبت و آغاز فصل بهار و شکوفهزدن فوتبالمون در آغاز سال 1397، تصمیم گرفتم یک ترانه باحال تقدیمتان کنم که کیفتان کوک شود! اما ذکر دو نکته لازمه؛ اولا این ترانه هیچ ربطی به یکی از ترانههای قدیمی نداره و اگر هم مشابهتی در آن حس میکنید، فقط و فقط ناشی از افکار سیاه نمایانه شماست و به افکار بسیار منزه و پاکبنده ربطی نداره! ثانیا؛ توصیه میکنم در هنگام خواندن ابیات این ترانه، سعی کنید درمحلکارتان نباشید! یعنی توصیه اکید میکنم که اصلا اگر میتوانید از جمع خارج شده و حتیالامکان ترانه زیر را در محیطهای در بسته بخوایند! منظورم این است که اگر هنگام خواندن این ترانه وادار به انجام حرکات موزون شدید (به قول حمامیهای قدیم) بنده مسئول آن نخواهم بود! پس بیمعطلی برویم سراغ درخت پربار فوتبال کشورمان و شکوفههای تازه روئیده شده بر این درخت! آن هم با این ترانه:
گل اومد بهار اومد میریم به مسکو
فوتبالمون پنج ستاره شد ناگهان ویکهو
توی لیگمون اضلا فساد نداریم
زیر میزی ورشوه و خلاف نداریم
تا وقتی کفاش و ساکت و تاجو داریم
راه به راه و پشت هم ستاره میآریم
گل اومد بهار بهار اومد میریم به مسکو
گل اومد بهار اومد میریم به مسکو...
آخیش! حالا که استخوانهایمان کمی قرچ و قوروچ کرد!!! برویم دنبال اولین سوژه شهر فرنگ شماره اول سال، که البته بیارتباط با ترانهای هم که تقدیمتان شد نیست!
مدیران آدیداس به هم میگویند: راستی ما اینقدر با حال هستیم؟ آقا جان این مسئولان AFC که مانند تشکیلات «استاندارد» مملکت ما نیست که همینطور کترهای و کشکی به بعضی از تولیدیهای «منتسب به بعضی از آقازادهها» نشان یورو دو هزار و پنج هزار و ده هزار عطا میکنند! مسئولان کنفدراسیون فوتبال آسیا کارشان حساب و کتاب دارد و اینطوری نیست که فکر کنید دست دراز میکنند و از آسمان ستاره میچینند و به هر فدراسیونی که (اهل لابی هستند) چند ستاره میدهند! نه پدر جان مسئولانAFC با تحقیق و تحمق یک فدراسیون را برگزیده میکنند! مثلا همین فدراسیون فوتبال ایران که به کوری چشم دشمنان یهویی صاحب ستاره شد، علل فراوانی دارد، که یکی از مهمترین دلایلش، همین ریاست فدراسیون است؛ یک رئیس فدراسیون داریم مثل ماه و از گز اصفهان شیرینتر! که مهمترین ویژگیش که باعث شد «ستاره باران» شود، همین «آپ تودیت» بودن و به روز بودن ایشان است! کدام رئیس فدراسیون را سراغ دارید که وسط تعطیلات نوروز، مهمانانش را رها کند و مانند آقای تاج، مهمان تلفنی یک برنامه تلویزیونی باشد؟ و این همان لطفی بودکه جناب تاج با حضور تلفنیش در برنامه 90 به فوتبال ایران انجام داد!
البته باید به برخی از مهمانان ایشان معترض شویم که چون در شب برنامه خود، به عیددیدنی او رفته بودند، و از آن جایی که جناب تاج ذاتا دست و دلباز است! و بابت عیدی دادن به مهمانها مجبور شده بود دست به جیب شود و از «شندرغاز» حقوقی که میگیرد عیدی مهمانانش را بپردازد! لذا موقع ورود صوتش به برنامه 90 کمی عصبانی و خشمگین بود. به گونهای که ما برای اولین بار مشاهده کردیم «عادل فردوسیپور» از خشم یک نفر دچار ترس و وحشت شد! تا جایی که جناب تاج با خیال راحت و چندین مرتبه به مجری 90 گفت: حرفهام براتون قابل فهمه؟ حرفم قاب فهمه! باز گلی به جمال «عادل» که مقابل این لحن توهینآمیز رئیس فدراسیون فوتبال کوتاه آمد، وگرنه اهالی فوتبال، از توضیحات شفاف جناب تاج در مورد وقایع اتفاقیه آخرین روزهای 96 و دو هفته اول 97 محروم میشدند! بله، رئیس بسیار مودب و خونسرد فدراسیون فوتبال کشور در اولین برنامه 90 سال جدید، چنان شیک و قشنگ همه چیز را ماستمالی کرد که ما صدای قهقهههای جناب کفاشیان را هم بابت هنرنمایی معاون قبلیش شنیدیم! جناب تاج درمورد بازی مضحک تیم ملی با «سیرالئون» چنان منطقی حرف زد که ما قانع شدیم این حریف «سیرالئون» نبوده، بلکه تیم ملی انگلستان بوده! آقای تاج در مورد آن دلال عزیزی هم که در کنفرانس خبری کنار «کارلوس کیروش» نشسته بود، توضیحاتی ارائه کرد که همه کسانی که «بامداد» از خواب بیدار میشوند! از توضیحات ایشان قانع شدند! قسمت بعدی توضیحات منطقی رئیس فدراسیون فوتبال مربوط میشد به ماجرای «پیراهنهای آدیداس» و پیراهن پاره شده «میلاد محمدی» بود و اینکه چرا همه تیمهای حاضر در جامجهانی، از شرکت آدیداس پول می گیرند، ولی ما باید به آدیداس پول هم بدهیم! یعنی توضیحات مبسوط و شفاف آقای تاج آنقدر منطقی بود،که ما شنیدهایم حتی روسای آلمانی شرکت آدیداس پس از شنیدن دفاعی ایشان، رو به یگدیگر کردهاند و گفتهاند: «ما اینقدر خوب بودیم و خودمان خبر نداشتیم؟!
و اما اوج فرمایشات جناب تاج، موقعی بود که مجری 90 به او معترض شد و گفت: « تیم ملی ما فقط باید با حریفان ضعیف دیدار تدارکاتی برگزار کند؟ «در این لحظه آقای تاج برای اینکه عادل را بنشاند سر جایش گفت: «چرا شما سیرالئون را میبینید، اما «لیتوانی» را نمیبینید؟ آخرین بازی ما قبل از آغاز جامجهانی با حریف اروپایی یعنی «لیتوانی» است، بیانصاف نباشید!
احتمالا آن شب همه بینندگان تلویزیون مانند فردوسیپور از توضیح آقای تاج قانع شدند! اما بد نیست بنده جهت روشن شدن اذهان عمومی، یک توضیحی در مورد این حریف قدرتمند اروپایی بدهم تا بیشتر قدرشناس فدراسیون پنجستاره کشورمان باشیم!
این تیم قدرتمند «لیتوانی» همین چند هفته قبل یک دیدار با تیم «گرجستان» داشت که در همان نیمه اول گرجیها چهار گل به لیتوانی زدند! حالا باید ببینیم فوتبال گرجستان خودش محلی از «اعراب» ندارد، ببینید «لیتوانی» کجای فوتبال دنیاست؟ طبق رنکینگ جهانی فیفا، تیم ملی فوتبال افغانستان در رتبه «صد و چهل و هشتم» فوتبال جهان قرار دارد؛ لابد میپرسید: «افغانستان» چه ربطی به «لیتوانی» دارد؟ حق با شما نیست! چرا که خیلی هم ربط دارد! ارتباطش هم این است که تیم ملی قدرتمند «لیتوانی» که جناب تاج با افتخار نامش را ذکر کردند، فقط یک پله از «افغانستان» بالاتر قرار دارد؛ یعنی افغانستان در رتبه 148 قرار دارد و تیم بسیار قدرتمند «لیتوانی» در جایگاه یکصد و چهل و هفتم رنکینگ فیفا جا خوش کرده!
حالا ما متوجه نشدیم که مجری 90 چگونه از شنیدن این پاسخ دندانشکن رئیس فدراسیون فوتبال ایران، کله مبارکش را به میز نکوبید؟! نمیدانم؟ شاید هم «عادل» فوتبال ما هم توجیه شده باشد که جناب کروش دوست دارد در آخرین بازی قبل از جام جهانی با حریفی بازی کند که گلباران شود! اما همه اینها را ولش کن؛ گل اومد بهار اومد میریم به مسکو!
پدر پسر شجاع و قتل پروفسور!
و اما دیدارهای تدارکاتی تیم ملی فوتبال کشورمان در ایام نوروز، باعث شد که ما چند تا فیلم از انواع خشن «هالیوودی و کلاه مخملی» را هم به خاطر برخی مصاحبهها شاهد باشیم!
جونم براتون بگه، بعد از اینکه «عمو کارلوس» به این کشف و شهود رسید که [غیر از لژیونرهای تیم ملی فوتبال ایران، بقیه ملیپوشان ایران که در لیگ فوتبال کشورمان مشغول بازی هستند، به درد تیم ملی نمیخورند و باید بروند جلو و بوق بزنند! و مرد پرتغالی همینطور عشقی آنها را به تیم ملی دعوت میکند] طبق معمول، «پروفسور پرسپولیسیها» یعنی «برانکو» که ثابت شده جزو کسانی است که بدون اینکه سردرد بگیرد، دستمال به سرش میبندد! با یکی از آن مصاحبههای داعش و جهت احقاق حق بازیکنان لیگ ایران، پا به رینگ گذاشت تا «هوک چپ» کروش را با «هوک راست» پاسخ بدهد و گفت: «از حرف سرمربی تیم ملی تعجب کردم، زیرا آنچه که ما در بازی دیدیم این بود که لژیونرهای تیم ملی، از بازیکنان لیگ ناآمادهتر بودند و اکثر آنها در تیمهای اروپایی که بازی میکنند، نیمکتنشین هستند و به عنوان «رزرو» وارد زمین میشوند!»
سرمربی کروات پرسپولیس همچنین شاهد مثال هم آورد و «سردار آزمون» را از جمله بازیکنان ناآماده دیدار تدارکاتی تیم ملی معرفی کرد و از او به عنوان یکی از لژیونرهایی نام برد که اخیرا جزو بازیکنان ذخیره باشگاه روسیه است!
اما چشمتان روز بد نبیند! چرا که ناگهان یک مصاحبه از زبان «ابوی» گرامی «سردار» در رسانهها منتشر شد که دیالوگهایش ما را به شدت یاد فیلمفارسیهای کلاه مخملی انداخت!
چرا که پدر محترم سردار آزمون در این مصاحبه و خطاب به «برانکو ایوانکوویچ» اینچنین فرمودند:
- من با تو به شدت برخورد خواهم کرد/ بالاخره
یک روز تو را پایین میکشم[البته خود برانکو را پایین میکشد؛ فکر بد نکنید] و ادامه داد: آقای برانکو من کاری با تو میکنم که تا زندهای فراموش نکنی/ اصلا تو کی هستی که به خودت حق میدهی درباره پسر من حرف بزنی؟!!»
بله، خلاصه خون چنان جلوی چشمان ابوی سردار آزمون را گرفته بود که ما خدا را شکر کردیم که «پروفسور» لابد از ترس جانش، پاسخی به ایشان نداد!
اما راست گفت، پدر «سردار آزمون» را عرض میکنم که کاملا درست گفت! به نظر من این پدر پسر شجاع تیم ملی کاملا حق دارد! اصلا این جناب «برانکو» کی هست که بخواهد در مورد پسر ایشان اظهارنظر کند؟ مگر شما آقای «ایوانکوویچ» سرمربی پرهوادارترین تیم آسیا هستید که حق حرف زدن داشته باشید؟
مگر جنابعالی موفق شدهاید بهترین پرسپولیس چهل سال اخیر را طی دو فصل گذشته لیگ برتر راهی میدان کنی؟! بله، حق با ابوی آزمون است، جناب پروفسور مگر تو در طول مدت عمرت، سرمربیگری هم کردهای؟
مگر تا حالا مربی تیم سوم جام جهانی شدهای؟ اصلا مگر شما آقای برانکو، چند مرتبه روی نیمکت تیم ملی ایران نشستهای؟ مگر تا الان سرمربی ایران در جام جهانی بودهای که در مورد بازیکنان تیم ملی اظهارنظر میکنی؟
بله، پدر سردار آزمون حق دارد و «برانکو» باید یادش باشد که در ایران، فقط جناب کارلوس کروش این حق را دارد که در مورد بازیکنان ایرانی- همه بازیکنان ایرانی- اظهارنظر کند و تمام اسطورههای ما را یا اخراج کند و یا بزدل و ترسو بنامد!
یادت باشد پروفسور؛ در فوتبال ایران فقط پرتغالیها حرف آخر را در مورد همه چیز حق دارند بزنند؛ میگی نه؟ از تاج بپرس!
لوگوی «رم» و بچه لوس...!
یادتان هست در سوژه اول همین شهرفرنگ این شماره نوشتم «لطفا سیاهنمایی نکنید»! بیخودی که ننوشتم، چراکه اصولا همه اهالی فوتبال ایران، به شکلی حاد به «سیاهنمایی» معتادند! مثلا همین مورد «لوگوی باشگاه رم» که فقط به دلیل یک «اشتباه لپی» از فردای روز مسابقه، تمام رسانههای ورزشی ایران، مدیران ورزشی صداوسیما را متهم به «سانسور خندهدار» کردند! در صورتیکه هیچکس از علت بروز این ماجرا باخبر نیست، یعنی اصلا ماجرا به آن شکل خندهداری که همه فکر میکنند نیست! اصل قضیه را فقط من میدانم که چون شماها خوانندگان «شهرفرنگ» برایم «نامحرم» نیستید، ماجرا را برایتان تعریف میکنم!
قضیه از این قرار بوده که در آن شب کذایی که «تیم رم» مسابقه داشت و شبکه 3 هم داشت آن بازی را پخش میکرد، یکی از مسئولان ورزشی تلویزیون در منزل نشسته و اتفاقا چند تا از اقوام هم به عیددیدنیاش آمده بودند. دربین میهمانان، خانواده سه نفرهای بودند که یک پسربچه هشت ساله خیلی باهوش، اما لوس داشتند که از خیلی واژههای معمولی میترسید و میزد زیر گریه! به همین خاطر موقعی که طبق معمول مهمانیهای ایرانی، بحث به قیمت دلار رسید و یکی از مهمانها گفت «دلار میاد پائین» پدرزن بچه لوس پوزخند زد و گفت: «خواب دیدی خیر باشه! آن ممه را لولو برد!» و همین که نام «لولو» به زبان پدر آمد، پسربچه لوس وحشت کرد و زد زیر گریه و گفت: «لولو کجاست؟ لولو آمده توی خونه؟ من از لولو میترسم!»
چشمتان روز بد نبیند که پسربچه لوس چنان شیون و فغانی راه انداخت که هرکس به فکر راهحلی بود ولی فایدهای نداشت و پسرک همچنان وحشتزده بود و میگفت: «لولو کجاست؟ من میترسم»! در همین لحظه پدر پسر لوس نگاهش به صفحه تلویزیون افتاد و همین که «لوگوی» باشگاه «رم» را دید، فکری طلایی به سرش زد و گفت: «پسرم اشتباه شنیدی...، من گفتم «لوگو» نه لولو!»
پسربچه لوس هم که خیلی باهوش بود، نگاهی به لوگو انداخت و گفت: «دروغ نگو بابایی، لوگوی باشگاه رم که هنوز همان جوریه؟»
پدر پسر لوس هم دست به دامن صاحبخانه شد و گفت: «لطفا یک فکری بکنید، وگرنه پسر نازنینم از دست خواهد رفت!» صاحبخانه که در ورزش صداوسیما بروبیایی داشت، بادی به غبغب انداخت و موبایلش را برداشت و به تهیهکننده آن مسابقه تلفن زد و گفت: «لطفا بخاطر گریههای پسربچه فامیل من، لوگو را درست کنید»! و از آن جایی که در ادارات ایران همه کارمندان «بله قربانگو» هستند! لذا جناب تهیهکننده نیز بلافاصله دست به کار شد و دقیقهای بعد «لوگو»ی باشگاه رم به شکل و مدل جدید روی صفحه تلویزیون ظاهر شد! پسربچه لوس هم وقتی فهمید حق با پدر جانش بوده، دیگر گریه نکرد و زد زیر خنده و با بقیه بچههای فامیل مشغول بازی «منچ» شدند و همه چیز به خیر و خوشی فیصله یافت! اما از فردای آن روز سیاهنمایان دست به کار شدند و هر کس از راه رسید، شروع کرد به انتقاد از مدیران ورزشی صداوسیما!
خلاصه اینکه بنده موظف بودم این «واقعه
تاریخی» را خدمتتان عرض کنم، فقط برای اینکه بدانید مسئولان ورزشی تلویزیون ایران،
آنقدر که فکر میکنید بیجنبه نیستند! والسلام...
*محسن اکبرزاده