قائمشهری ها «هم» آمدند
دو هفته پیش که سپیدرود کاندیدای سقوط بود و هنوز نساجی و خونه به خونه به مکانهای دوم و سوم نرسیده بودند، گفته بودیم که اگر سپیدرود سقوط کند و این دو تیم مازندرانی هم صعود نکنند، خطه شمال با آن همه استعداد و سابقه، نماینده ای در لیگ برتر نخواهد داشت. خوشبختانه هم سپیدرود در لیگ ماند، هم یکی از آن دو تیم، یعنی نساجی، به لیگ برتر صعود کرد. تا بجای اینکه خلیج فارس بدون خزر شود، لیگ ما دو تیم شمالی داشته باشد...
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها...
خیلی ها صعود از لیگ یک را سخت تر از ماندن در لیگ برتر می دانند. شاید هم درست می گویند. اما واقعیت این است که «تداوم» در لیگ برتر کار بسیار سخت تری است. سخت از این نظر که گاهی می توان بدون برنامه ریزی درست و شانس و اقبال و خرج کردن پول های بی حساب و کتاب، تیمی را در لیگ نگاه داشت، یا امتیاز تیم های دیگر را خرید، یا این امتیاز را منتقل نمود، و... و چند صباحی این حضور را کش داد، اماسرانجام، بار کج به مقصد نمی رسد. نمونه این تیم ها را داشته ایم که مشهورترینشان سیاه جامگان و استقلال اهواز بوده اند. تیم هایی که مالکانش برای رسیدن به منافع خویش، که قطعا ورزشی نیست، حاضر به تغییر نام تیمشان هم شدند، اما شاعر گفته؛ یه بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک...
البته تجربه نشان داده، تیم های پر طرفدار و ریشه داری که دستانشان را بر زانوان خود قرار داده و بار سنگین تیمداری را خود بر دوش کشیده اند، اغلب دیر می آیند، اما به این راحتی ها هم نمی روند. برای تراکتور همین را گفتیم، و خوشبختانه آنها آنقدر جای پای خود را محکم کرده اند که امروز حضور آنها در نزدیکی قعر جدول، برای همه تعجب برانگیز است. اما برای ماندن و «تداوم» در لیگ برتر، خیلی چیزها باید وجود داشته باشد...
نظام باشگاهداری ما
امیدوارم روزی باشگاههای ما نظام مند شوند و این جز کوتاه کردن دست واسطه ها و بیرون کشیدن فوتبال از دست دولت و سپردن آنها به دست مردم ممکن نخواهد شد. این را بارها گفته ایم و تکرار دوباره اش، ملال آور خواهد بود. اما سیستم فعلی باشگاهداری ما و بخصوص تعریفی که ما از بخش خصوصی داریم، اصلا علمی نیست. یعنی تیم های دولتی ما می شوند استقلال و پرسپولیس، تیم های خصوصی ما می شوند سایپا و پیکان و فولاد و... که هر کدامشان مالک دولتی دارند، و تیم های خصوصی مان می شوند سیاه جامگان و استقلال رشت و اهواز و سپید رود و... و نساجی! یعنی تنها تیم های خصوصی این کشور، یا کلا نابود شدند، یا از صیح تا شام، کابوس نیستی و نابودی می بینند... این کوتاه را گفتیم تا فقط برای بار چندم یادآوری کرده باشیم: نظام باشگاهداری در کشور ما حتی تعریف درستی ندارد، چه برسد به ساختار درست!
نقش تماشاگر
بارها از نقش تماشاگر در رشد باشگاهها و نقش باشگاههای پر تماشاگر در رشد فوتبال گفتیم. گفتیم که آنها برای فوتبال، مقبولیت و احترام می آورند. اسپانسر و پول می آورند. هویت می سازند. و... اکنون در کشور ما شاید فقط همین «هویت سازی» مورد قبول و قابل دسترس باشد! البته اسپانسرها به تیم های پرتماشاگر ایران علاقه بیشتری دارند، اما کیست که نداند، تنها ته مانده ای از پول اسپانسر و تبلیغات و بلیت فروشی به جیب باشگاه می رود؟ از مقبولیت و احترام هم نگوییم بهتر است. کافیست به این بیندیشیم که چه به روز تماشاگران تبریزی آمد... راستی چه بلایی بر سر تیم های پر طرفدار می آید که بعد از چندی حسرت حضور تماشاگر را دارند؟
طرفدار، تماشاگر، عضو...
قبلا گفته بودیم که فرق است بین عضو باشگاه، تماشاگر، و طرفدار... «عضو» باشگاه، تعریف خاص خود را دارد و در این بین، رسمی ترین و مهم ترین رده را تشکیل می دهد. او حتی در تصمیم گیری های مدیریتی تیم به نوعی مشارکت دارد و در حقیقت «سهامدار» باشگاه است. البته ممکن است این سهامدار با تعریف سهامی عام متفاوت باشد و هر باشگاهی به صورت سهامی عام اداره نشود. اما کارکرد اعضای «پیوسته» باشگاه، تقریبا در هر دو یکی است. اما «تماشاگر» ، آماتورترین و پایین ترین رده تشکیلات یک باشگاه است. شما می توانید حتی از فوتبال متنفر باشید، اما همراه دوستتان بعنوان «تماشاگر» به ورزشگاه بروید و خوش باشید. تماشاگر بر خلاف طرفدار، هیچ دغدغه ای جز دقایقی شادی و تخلیه انرژی ندارد. اما طرفدار، پیش و بیش از تماشای مسابقه و تخمه شکستن و خندیدن و... دغدغه ارتقای جایگاه تیمش را دارد. تماشاگر اگر خیلی خوب باشد، زمان پیروزی تیمش شاد و خندان است، و زمان شکستش ناراحت. و اگر «بد» باشد، زمان پیروزی تیمش لا یعقل می شود و در گاه شکست، تمام عقده های فرو خفته خویش را بر سر صندلی و فنس و داور و تیم مقابل، و دردناک تر از همه حتی، بر سر تیم خود خالی می کند و یک محیط محترم را به خرابی می کشد...
تماشاگران فوتبال ایران
شوربختانه و سوگمندانه، فوتبال ایران فقط تماشاگر دارد! نه اینکه طرفدار نداشته باشد، دارد، ولی عمده حاضرین در ورزشگاهها، تنها تماشاگرانی هستند که بدنبال طوفانی، ورزشگاه را پر می کنند و به نسیمی فرو می ریزند. وقتی حال تیمشان خوش نیست، تخریب می کنند و توهین می کنند و همه جور کاری انجام می دهند تا آن تخلیه روانی که قرار بود بعد از پیروزی تیمشان با «شادی» انجام شود، پس از شکست به گونه ای دیگر صورت گیرد.
علت چنین عکس العمل های اغراق آمیزی، عدم مشارکت مردم در امور تیم های مورد علاقه شان است. نه در تیم های دولتی، و نه در تیم های شبه خصوصی، که حتی در تیم های خصوصی نیز سر نخ کارها اصلا در دست مردم نیست. مردم نمی دانند در تیم هایشان چه می گذرد. نمی دانند امروز که تیمشان مسابقه دارد، وضع روحی و جسمی بازیکنانشان چگونه است. آنها از دخل و خرج تیم هایشان آگاهی ندارند... اصلا از هیچ چیزی آگاهی ندارند. لذا هر برد یا باخت تیمشان، می تواند برایشان سورپرایز باشد و آنها را وادار به واکنش شدید بکند... و البته بعد از مدتی، نا امید و مأیوسشان نماید!
تراکتور، الگوی نساجی
تراکتوری ها حتی در قیاس با نساجی، تماشاگران بیشتر و پرشورتری داشتند. دردمندانه اما، آنها هم تنها «تماشاگر» بودند. روی ابرها پرواز می کردند. می خواستند سال اول در ایران و سال بعد در آسیا و سال بعد در جهان سرآمد باشند... آن هم در چنین نظام باشگاهداری، که هیچ دخل و تصرفی در امور باشگاه ندارند. بعد دیدند فوتبال هزار بالا و پایین دارد و فوتبال ایران علاوه بر آن بالا و پایین ها، هزارتو! لذا روز به روز ریزش کردند و کردند، تا اکنون که از نظر تعداد تماشاگر، یک تیم معمولی شدند. امروز، این شاید از بهره وری فرهنگ والای مازنی ها باشد که حتی رقبای قدیم قائمشهری ها هم از صعودشان هلهله سر می دهند و یک شهر آن طرف تر در غرب و شرق این شهرف با فاصله ده پانزده کیلومتری، هم آنها را نماینده خودشان می دانند. این توفیق اجباری شاید آنها را چند قدم جلو بیندازد تا مجبور نباشند از صفر آغاز کنند. اما آنها باید «مطالعه» کنند و هزارتوی فوتبال ایران را بشناسند، تا اسیر دست آن نشوند و به سوی «طرفدار» شدن پیش بروند. طرفداران آگاهی که با یک برد به آسمان ها نروند و با یک باخت، همه چیز را به هم نریزند. باید بدانند، ابتدا می بایست یک تیم «ماندنی» شوند، و سپس به فکر فتح ایران و آسیا و جهان باشند. باید بدانند، تا زمانی که نظام باشگاهداری ایران اصلاح نشود و آنها خودشان سهامدار بی چشمداشت باشگاهشان نشوند، با یک جابجایی مالکیت و مدیریت، تیمشان به سمت نابودی خواهد رفت، و در چنین زمان خطیری، این نحوه برخورد تماشاگرِ رشد کرده، و طرفدار دلسوز و آگاه است که باید یار دوازدهم تیمش باشد. کسی چه می داند، شاید آنها بنیانگذار رفرم باشگاهداری خصوصی در ایران شوند...
اگر تیم اول خطه مازندران، چهار سال بعد، بدون کسب نتایج درخشان و خیره کننده، همچنان توانست سکوهای ورزشگاه پیرش را پر کند، آنگاه، علاوه بر اثبات شایستگی های خود و ایجاد یک الگوی فرهنگی مناسب، می تواند به فکر فتح ایران و آسیا باشد. در غیر این صورت، نهایتا تراکتوری دیگر خواهد بود... منتظر می مانیم.
* ساری - محمد شفائی