PDF نسخه کامل مجله
سه‌شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳ - December 24 2024
کد خبر: ۴۰۶۱۶
تاریخ انتشار: ۰۱ دی ۱۳۹۷ - ۱۳:۱۹
شهر فرنگ

فرشته خيريت مهمان ماست

پکيج هداياي عمه ملوک و جنگ سوم جهاني!‏

خودم کردم که لعنت بر خودم باد! بله، خود خودم را عرض مي‎‌‎کنم که از وقتي پاي خاطرات عمه ملوک را به صفحه "شهر فرنگ" باز کردم، آب خوش که از گلويم پائين نرفت هيچ! که همين روزها موجب بروز جنگ جهاني سوم هم خواهم شد؛ جنگي از سوي بانوان کهنسال فاميل بنده "شما بخوانيد پيرزنها" عليه عمه ملوک!‏

قضيه از اين قرار است که عمه خانم ما هفته گذشته تصميم گرفت براي خودش "جشن تولد" بگيرد! البته به حساب ما عمه ملوک الان بايد ‏89‏ سالش باشد، اما نکته حيرت‎‌‎آور اين است که الان حدود هفتاد و يک سال است که عمه ملوک روي کيک تولد هر ساله‎‌‎اش فقط ‏18‏ عدد شمع قرار مي‎‌‎دهد!!!

علي‎‌‎ايحال؛ عمه خانم جشن تولدش را برگزار کرد، اما تفاوتي که اين "جشن تولد" با جشن تولدهاي ساليان قبل داشت اين بود که اولا عمه ملوک فقط تعدادي از بانوان کهنسال فاميل را دعوت کرد، ثانيا و برخلاف روش معمول که مدعوين بايد به صاحب جشن تولد هديه بدهند، اين بار عمه ملوک سنت شکني کرد و به تک‎‌‎تک مهمانان دعوت شده يک "پکيج هديه" داد و نگذاشت هيچکس از محتويات "پکيج" باخبر شود، ولي اين آغاز ماجرا بود، چرا که نمي‎‌‎دانم کداميک از اين "گيس بريده‎‌‎هاي" دعوت شده به جشن تولد بود که خبر مهماني عمه ملوک را به گوش بقيه فاميل رساند و براي اينکه چشم جاري و خواهرشوهرش از حسودي کور شود! مخصوصا در مورد "پکيج هديه" سخنراني کرد و با آب و تاب فراوان از هداياي گرانقيمت عمه ملوک رونمايي کرد و... که چشمتان روز بد نبيند، چرا که يک مرتبه به بنده خبر دادند که "اعضاي دعوت نشده فاميل" تعدادي "بنر" و تابلو به دست گرفته و جلوي منزل عمه ملوک تحصن کرده و مشغول تظاهرات هستند! معطل نکردم و به سرعت خود را به منزل عمه خانم رساندم و خوشبختانه قبل از وقوع جنگ به آنجا رسيدم و عمه ملوک مانند پارتيزان‎‌‎ها! يکه و تنها وسط جمع تحصن‎‌‎کنندگان ايستاده بوده و دليل خروش اين "کهنسالان گيس‎‌‎سفيد" عليه خودش را پرسيد! که از ميان آنها "قدسي" خانم به نمايندگي از بقيه، پاسخ سؤال عمه ملوک و دليل تظاهرات را اينچنين اعلام کرد:‏‎‌‎‏ "چه دليلي داشته که فقط تعدادي از اهل فاميل را به جشن تولدت دعوت کرده‎‌‎اي؟ و تازه به آنها پکيج هديه هم داده‎‌‎اي؟"‏

عمه خانم برخلاف بسياري از مديران اين مملکت، معمولا اهل حاشيه رفتن نيست و در آن لحظه هم بدون مصلحت انديشي، دليل اصلي را گفت:‏‎‌‎‏ "اولا به شما مربوط نيست، ثانيا جشن تولد خودم بود و هر کس را دوست داشتم دعوت کردم، اما حالا که دلتان مي‎‌‎خواهد حقيقت را بدانيد، رک و راست بهتون مي‎‌‎گم؛ من فقط کساني را دعوت کردم که هميشه حامي من بودند و هيچوقت پشت سرم حرف نمي‎‌‎زدند و به همين خاطر نيز هداياي گران قيمتي به آنها دادم!"

قدسي خانم زبانش بند آمد، اما طلعت خانم که از قديم و بر سر مراسم جشن شب يلداي سال ‏1349‏ با عمه خانم اختلاف داشت که چرا عمه ملوک در آن سال گفته بود: "هندوانه‎‌‎هايي که طلعت خريده مزه خيار ميده" و ‏48‏ سال منتظر بود تا زهرش را بريزد! از جا برخاست و اعتراضش را اين چنين بيان کرد:‏‎‌‎‏ "ملوک خانم حرف بايد منطق داشته باشه، کي تا حالا چنين کاري کرده و مهمانان محدود را دعوت کرده و به همان مهمانان محدود نيز پکيج هداياي گران قيمت داده که شما دوميش باشي و...؟"‏

‏ هنوز حرف طلعت‎‌‎خانم تمام نشده بود که عمه ملوک پاسخش را داد و گفت:‏‎‌‎‏ "پرزيدنت کارلوس کروش!"

باور کنيد همه از حيرت خشکشان زده بود، حيرت من از اين بود که "عمه ملوک" با اين دقت همه مسائل فوتبال را دنبال مي‌‎کند! ولي حيرت بقيه فرق داشت، مثلا خاله توران فکر کرد عمه خانم نام غذاي قديمي و سنتي ايرانيان را به زبان آورده و پرسيد:‏‎‌‎‏ "چي؟ منظورت کشک کاله جوشه؟" مهين خانم هم که گوشش سنگينه پرسيد: "کله‎‌‎کي جوش زده؟" اما عمه ملوک بي‎‌‎توجه به آنها رو به من کرد و بنده را به عنوان شاهد حرفهايش معرفي کرد و گفت: "از‎ ‎برادرزاده من بپرسيد که همه چيز را مي‎‌‎داند...، مگه همين هفته قبل نبود که سرمربي تيم ملي فوتبال فقط تعدادي از اهالي رسانه را که هيچ‎‌‎وقت عليه او ننوشته بودند و هميشه حامي‎‌‎اش بودند، به جشن خداحافظي تيم ملي دعوت کرد و به همان افراد محدود پکيج هديه نداد؟ خب حرف بزن حيف نون؟!"‏

از شما چه پنهان که زبان بنده به تته پته افتاد و... که جاي شکرش باقي است که "منيره خانم" فرياد زد: "ما قبول نداريم" که ناگهان عمه ملوک مثل هنرپيشه سريال "افسانه اوک نيو" مانند اژدها از جا پريد و شروع کرد به شل و پل کردن بقيه و من هم از وسط غائله فرار کردم! البته خبر ندارم که کار چند نفر به بيمارستان کشيد، اما فقط بايد اين را بگويم که؛ مبادا برخي از دوستان حرف "عمه ملوک" را به دل بگيرند؟!

مي‎‌‎ريم که داشته باشيم جنگ گلادياتورهاي سرخابي را...

اوايل هفته گذشته و در پي بروز اختلاف ميان بازيکنان دو تيم "پرسپوليس و استقلال" و بعد از اينکه بگومگوهاي شازده‎‌‎هاي دو تيم از حالت فوتبالي خارج و داشت به جنگ تن به تن تبديل مي‎‌‎شد و اهالي فوتبال را به ياد "نبرد گلادياتورها" مي‎‌‎انداخت، يک مرتبه به ياد قديمي‎‌‎ترين مجري ورزشي تلويزيون مرحوم بهرام شفيع "که روحش شاد" باشد افتادم و تصميم گرفتم با استفاده از تکيه کلام فراموش نشدني بهرام خان خدا بيامرز، در عالم تخيل، ادامه جنگ و درگيري اين "بزرگان ورزش"!!! ايران را برايتان گزارش کنم: "حالا مي‎‌‎ريم که داشته باشيم نبرد تن به تن و جنگ گلادياتوري "بازيکنان سرخابي" تهران را، از طرف "يمين" ميدان جنگ! تعدادي از لشکر سرخپوش را مي‎‌‎بينيم که قمه به دست وارد محوطه مبارزه مي‎‌‎شوند، از طرف "يسار" ميدان جنگ هم مي‎‌‎بينيم که تعدادي از لشکر آبي‎‌‎پوشان با "ساطور" پا به ميدان جنگ مي‎‌‎گذارند. يکي از طرفين شروع به رجزخواني مي‎‌‎کند و مي‎‌‎گويد:‏‎‌‎‏ "اگر جرات داريد در مورد تيم ما حرف بزنيد تا قيمه قيمه‎‌‎تون کنم"! طرف ديگر جنگ هم کم نمي‎‌‎آورد و در حالي که سلاح سرد خود را دور سرش مي‎‌‎چرخاند پاسخ رجزخواني حريف را اين‎‌‎چنين مي‎‌‎دهد: "ريز مي‎‌‎بينمت...، تا خون جلوي چشماي ما را نگرفته از اينجا دور شويد..."

دو طرف مشغول آماده شدن براي جنگ گلادياتوري هستند که ناگهان تعدادي از مجريان تلويزيوني همراه چند تن از روان‎‌‎شناسان و جامعه‎‌‎شناسان، درست در وسط ميدان جنگ يک "ميزگرد" تشکيل داده‎‌‎اند و اين سوال را مطرح مي‎‌‎کنند: "فوتبال ورزشي زيبا و بانشاط است، چرا کار فوتبال ما به اينجا رسيده که بعد از ديدار فينال باشگاه‎‌‎هاي آسيا و در پي کري خواندن هواداران تيم‎‌‎هاي استقلال و پرسپوليس عليه همديگر، درست چند ساعت پس از پايان ديدار فينال، يکي از هواداران "قرمز" توسط هوادار تيم مقابل با چاقو، و يکي از هواداران "آبي" توسط هواداراي تيم مقابل توسط اتومبيل به قتل مي‎‌‎رسد؟ علت اين خشونت‎‌‎هاي رفتاري چيست؟"

در حالي که مجري و روا‎‌‎ن‎‌‎شناسان و جامعه‎‌‎شناسان اين سوال را مدام تکرار مي‎‌‎کنند، ناگهان بازيکنان خيلي باکلاس دو تيم! نگاهي به ميزگرد مي‎‌‎اندازند و فرياد مي‎‌‎زنند: "شما هم دلتون خوشه‎‌‎ها؟ زودتر از اينجا برويد وگرنه خون شما را هم مي‎‌‎ريزيم..."!‏

خب، تا اينجاي ماجرا که البته حاصل تخيلات بنده گردن شکسته بود را خوانديد، حالا شما خوانندگان فهيم کيهان ورزشي پاسخ آن سوال مجري بيچاره و روان‎‌‎شناسان و جامعه‎‌‎شناسان طفلکي را بدهيد که هنوز دنبال پاسخ پرسش خود مي‎‌‎گردند! شما پاسخي نمي‎‌‎دهيد؟ باشد، خودم پاسخشان را مي‎‌‎دهم و از سعدي عليه‎‌‎الرحمه وام مي‎‌‎گيرم که مي‎‌‎گويد: "هر کسي آن درود عاقبت کار که کشت".

بله دوستان، اگر مي‎‌‎بينيم کار فوتبال ما به جايي رسيده که براي قهرمان شدن و نشدن يک تيم، دو جوان هوادار، از دو تيم مقابل کشته مي‎‌‎شوند، دليلش همين است که خوانديد! وقتي بزرگان دو تيم پرهوادار کشور که بايد الگوي هوادارانشان باشند فقط بر سر اينکه يک داور اشتباه کرده و يک گل را نگرفته و يک اوت دستي را نديده و يک آفسايد اشتباه را اعلام کرده، اينگونه مانند جنگاوران گلادياتور- دور از جان بچه‎‌‎هاي چاله ميدان- به اين شکل مقابل هم صف‎‌‎آرايي مي‎‌‎کنند، شما انتظار داريد که هواداران نوجوان و احساساتي آنها- که مانند ستارگان سرخابي پول ميلياردي هم نمي‎‌‎گيرند- چگونه رفتار کنند؟ وقتي بزرگان فوتبال ما به خودشان اجازه مي‎‌‎دهند که پيشکسوت تيم حريف را مسخره کنند، يا بازيکن گل نزن يک تيم! دروازه‎‌‎بان ملي‎‌‎پوش حريف را مضحکه کند، فکر مي‎‌‎کنيد هوادارانشان بايد چه کنند؟ باور کنيد آنچه در فوتبال ما رخ مي‎‌‎دهد، حاصل چيزي است که خودمان باعثش هستيم!‏

سيد مهدي کيلويي چنده؟ جام ملت‎‌‎ها را عشقه!‏

حالا که صحبت از نبرد تن به تن گلادياتورهاي دو تيم پر هوادار تهران به ميان آمد، بد نيست به يک ماجرايي در همين رابطه اشاره کنيم. همين ابتدا عرض کنم که من در مورد مناظره مطبوعاتي دو دروازه‎‌‎بان قرمز و آبي، طرف هيچکدام را نمي‎‌‎گيرم معتقدم هر دويشان مقصر هستند؛ سيد مهدي رحمتي موظف بود پس از پايان بازي مقابل پديده و علي‎‌‎رغم اينکه استقلال به ناحق بازي را نبرد،‎‌‎جلوي احساسات خود را مي‎‌‎گرفت و به بهانه احقاق آبي‎‌‎ها، مسائل داوري را به زمين تيم پرسپوليس نمي‎‌‎کشيد! و صد البته که عليرضا بيرانوند هم وظيفه داشت حرمت همتاي خود در تيم حريف را نگه مي‎‌‎داشت و به جاي توهين کردن به رحمتي که پيشکسوت اوست، لااقل مانند "سيد جلال" کمي صبوري پيشه مي‎‌‎کرد و نقش مدعي‎‌‎العموم سرخ‎‌‎ها را بازي نمي‎‌‎کرد! و اما سواي اين بگو مگوهاي بازيکنان دو تيم، يک اتفاق عجيب در لشکر پسران آبي رخ داد، به اين شکل که وقتي باشگاه پرسپوليس از روي عصبانيت اعلام کرد که از "سيد مهدي رحمتي" مي‎‌‎خواهد شکايت کند، تمام بازيکنان تيم استقلال و در جهت پشتيباني از کاپيتان تيم‎‌‎شان اعلام کردند: "ما از رحمتي حمايت مي‎‌‎کنيم"!اما نه...، اشتباه کردم،‎‌‎همه بازيکنان استقلال از سيد مهدي حمايت نکردند، چرا که غير از "روزبه چشمي" بقيه ملي‎‌‎پوشان استقلال،‎‌‎حتي اگر اسم برادر کوچکشان "مهدي" بود، او را "ساسان يا جمشيد" صدا مي‎‌‎کردند که مبادا سرمربي تيم ملي ايران که دل‎‌‎خوشي از رحمتي ندارد، به‎‌‎خاطر حمايت ملي‎‌‎پوشان استقلال از کاپيتان تيمشان، مورد غضب جناب کروش قرار بگيرند و به جام ملت‎‌‎ها دعوت نشوند! اي واي که "رسم مروت" به کجا رسيده! آهاي شازده‎‌‎هاي آبي‎‌‎پوش تيم ملي، معرفت و رفاقت چيز خوبي است، روزبه چشمي هم ملي‎‌‎پوش است، او شاهکار نکرد،‎‌‎‏ فقط رسم مروت و رفاقت را به جا آورد!‏

دو جيب خالي، و "خيريتي" که در راه است!‏

نمي‎‌‎دانم معني "دلم غنج رفت" را مي‎‌‎دانيد يا نه؟ يا به زبان ساده‎‌‎تر، شنيده‎‌‎ايد که مي‎‌‎گويند: "انگار توي دلم قند آب کردند" ! بله، بنده هم اوايل هفته گذشته با خواندن و شنيدن يک خبر دلم غنج رفت و انگار در دلم قند آب کردند! حالا آن خبر چه بود؟ عرض مي‎‌‎کنم خدمتتان؛ براساس گزارش‎‌‎هاي رسيده، قرار است مهدي طارمي به پرسپوليس برگردد! ديگر چه خبري از اين شادتر مي‎‌‎تواند بنده و همه اهالي فوتبال ايران را شاد کند؟ مهدي آقاي گل دارد بر مي‎‌‎گردد! همان کسي که در قطر به اوج درخشش رسيد و آنقدر به حريفانشان گل زد که هواداران تيم "الدوحه قطر" وقتي شنيدند طارمي قرار است از اين تيم جدا شود، چنان هق هق کردند و طوري اشک ريختند که خليج هميشه فارس داشت از فرط گريه‎‌‎هاي آنها دچار سونامي مي‎‌‎شد! شما هم خوشحال باشيد و به خاطر بازگشت "مهدي طارمي" به پرسپوليس شادي کنيد! درست مانند جناب آقاي برانکو که تا همين يک ماه قبل اگر جلويش اسمي از مهدي طارمي مي‎‌‎بردند تب مي‎‌‎کرد و بارها گفته بود: "طارمي جايي در پرسپوليس ندارد" اما حالا از شنيدن خبر برگشت او خوشحال و خندان شده است!‏

يقينا و بدون شک جناب پروفسور هم به اين نتيجه رسيده‎‌‎اند که: "لابد در برگشتن مهدي طارمي خيريتي وجود دارد"! بله، گذشته‎‌‎ها گذشت،‎‌‎‏ مهم نيست که خيريت جناب طارمي باعث شد هواداران پرسپوليس يک‎‌‎سال زجر بکشند و اين تيم به‎‌‎خاطر کلک مرغابي که مهدي به تيم ترکيه‎‌‎اي زد شما بخوانيد خيريت از دو تا پنجره نقل و انتقالاتي محروم شد و چه بسا که اگر خيريت مهدي آقاي گل نبود و پرسپوليس مي‎‌‎توانست نفرات جديدي را بگيرد، مقابل "کاشيما" بازنده نمي‎‌‎شد و الان پرسپوليس قهرمان آسيا بود!‏‎‌‎‏ ولي اين‎‌‎ها که مهم نيست؟ چه اهميتي دارد "خيريت" توسط بعضي از عابر کارت‎‌‎هاي به مجس افتاده! از سه تا تيم پول گرفت و باعث بيچارگي پرسپوليس شد؟ اين‎‌‎ها هيچکدام مهم نيست، آنچه اهميت دارد اين است که خيريت به پرسپوليس برگشت! پس شما هم مانند بعضي‎‌‎ها! خوشحال باشيد و يک تضنيف قديمي را به صورت هم‎‌‎آوايي بخوايند:‏

نازترين نازها مهمان‎‌‎‏ ماست

فرشته خيريت مهمان ماست

مهدي آقاي گلر با دو تا جيب خالي مهمان ماست

* محسن اکبرزاده