فرشته خيريت مهمان ماست
پکيج هداياي عمه ملوک و جنگ سوم جهاني!
خودم کردم که لعنت بر خودم باد! بله، خود خودم را عرض ميکنم که از وقتي پاي خاطرات عمه ملوک را به صفحه "شهر فرنگ" باز کردم، آب خوش که از گلويم پائين نرفت هيچ! که همين روزها موجب بروز جنگ جهاني سوم هم خواهم شد؛ جنگي از سوي بانوان کهنسال فاميل بنده "شما بخوانيد پيرزنها" عليه عمه ملوک!
قضيه از اين قرار است که عمه خانم ما هفته گذشته تصميم گرفت براي خودش "جشن تولد" بگيرد! البته به حساب ما عمه ملوک الان بايد 89 سالش باشد، اما نکته حيرتآور اين است که الان حدود هفتاد و يک سال است که عمه ملوک روي کيک تولد هر سالهاش فقط 18 عدد شمع قرار ميدهد!!!
عليايحال؛ عمه خانم جشن تولدش را برگزار کرد، اما تفاوتي که اين "جشن تولد" با جشن تولدهاي ساليان قبل داشت اين بود که اولا عمه ملوک فقط تعدادي از بانوان کهنسال فاميل را دعوت کرد، ثانيا و برخلاف روش معمول که مدعوين بايد به صاحب جشن تولد هديه بدهند، اين بار عمه ملوک سنت شکني کرد و به تکتک مهمانان دعوت شده يک "پکيج هديه" داد و نگذاشت هيچکس از محتويات "پکيج" باخبر شود، ولي اين آغاز ماجرا بود، چرا که نميدانم کداميک از اين "گيس بريدههاي" دعوت شده به جشن تولد بود که خبر مهماني عمه ملوک را به گوش بقيه فاميل رساند و براي اينکه چشم جاري و خواهرشوهرش از حسودي کور شود! مخصوصا در مورد "پکيج هديه" سخنراني کرد و با آب و تاب فراوان از هداياي گرانقيمت عمه ملوک رونمايي کرد و... که چشمتان روز بد نبيند، چرا که يک مرتبه به بنده خبر دادند که "اعضاي دعوت نشده فاميل" تعدادي "بنر" و تابلو به دست گرفته و جلوي منزل عمه ملوک تحصن کرده و مشغول تظاهرات هستند! معطل نکردم و به سرعت خود را به منزل عمه خانم رساندم و خوشبختانه قبل از وقوع جنگ به آنجا رسيدم و عمه ملوک مانند پارتيزانها! يکه و تنها وسط جمع تحصنکنندگان ايستاده بوده و دليل خروش اين "کهنسالان گيسسفيد" عليه خودش را پرسيد! که از ميان آنها "قدسي" خانم به نمايندگي از بقيه، پاسخ سؤال عمه ملوک و دليل تظاهرات را اينچنين اعلام کرد: "چه دليلي داشته که فقط تعدادي از اهل فاميل را به جشن تولدت دعوت کردهاي؟ و تازه به آنها پکيج هديه هم دادهاي؟"
عمه خانم برخلاف بسياري از مديران اين مملکت، معمولا اهل حاشيه رفتن نيست و در آن لحظه هم بدون مصلحت انديشي، دليل اصلي را گفت: "اولا به شما مربوط نيست، ثانيا جشن تولد خودم بود و هر کس را دوست داشتم دعوت کردم، اما حالا که دلتان ميخواهد حقيقت را بدانيد، رک و راست بهتون ميگم؛ من فقط کساني را دعوت کردم که هميشه حامي من بودند و هيچوقت پشت سرم حرف نميزدند و به همين خاطر نيز هداياي گران قيمتي به آنها دادم!"
قدسي خانم زبانش بند آمد، اما طلعت خانم که از قديم و بر سر مراسم جشن شب يلداي سال 1349 با عمه خانم اختلاف داشت که چرا عمه ملوک در آن سال گفته بود: "هندوانههايي که طلعت خريده مزه خيار ميده" و 48 سال منتظر بود تا زهرش را بريزد! از جا برخاست و اعتراضش را اين چنين بيان کرد: "ملوک خانم حرف بايد منطق داشته باشه، کي تا حالا چنين کاري کرده و مهمانان محدود را دعوت کرده و به همان مهمانان محدود نيز پکيج هداياي گران قيمت داده که شما دوميش باشي و...؟"
هنوز حرف طلعتخانم تمام نشده بود که عمه ملوک پاسخش را داد و گفت: "پرزيدنت کارلوس کروش!"
باور کنيد همه از حيرت خشکشان زده بود، حيرت من از اين بود که "عمه ملوک" با اين دقت همه مسائل فوتبال را دنبال ميکند! ولي حيرت بقيه فرق داشت، مثلا خاله توران فکر کرد عمه خانم نام غذاي قديمي و سنتي ايرانيان را به زبان آورده و پرسيد: "چي؟ منظورت کشک کاله جوشه؟" مهين خانم هم که گوشش سنگينه پرسيد: "کلهکي جوش زده؟" اما عمه ملوک بيتوجه به آنها رو به من کرد و بنده را به عنوان شاهد حرفهايش معرفي کرد و گفت: "از برادرزاده من بپرسيد که همه چيز را ميداند...، مگه همين هفته قبل نبود که سرمربي تيم ملي فوتبال فقط تعدادي از اهالي رسانه را که هيچوقت عليه او ننوشته بودند و هميشه حامياش بودند، به جشن خداحافظي تيم ملي دعوت کرد و به همان افراد محدود پکيج هديه نداد؟ خب حرف بزن حيف نون؟!"
از شما چه پنهان که زبان بنده به تته پته افتاد و... که جاي شکرش باقي است که "منيره خانم" فرياد زد: "ما قبول نداريم" که ناگهان عمه ملوک مثل هنرپيشه سريال "افسانه اوک نيو" مانند اژدها از جا پريد و شروع کرد به شل و پل کردن بقيه و من هم از وسط غائله فرار کردم! البته خبر ندارم که کار چند نفر به بيمارستان کشيد، اما فقط بايد اين را بگويم که؛ مبادا برخي از دوستان حرف "عمه ملوک" را به دل بگيرند؟!
ميريم که داشته باشيم جنگ گلادياتورهاي سرخابي را...
اوايل هفته گذشته و در پي بروز اختلاف ميان بازيکنان دو تيم "پرسپوليس و استقلال" و بعد از اينکه بگومگوهاي شازدههاي دو تيم از حالت فوتبالي خارج و داشت به جنگ تن به تن تبديل ميشد و اهالي فوتبال را به ياد "نبرد گلادياتورها" ميانداخت، يک مرتبه به ياد قديميترين مجري ورزشي تلويزيون مرحوم بهرام شفيع "که روحش شاد" باشد افتادم و تصميم گرفتم با استفاده از تکيه کلام فراموش نشدني بهرام خان خدا بيامرز، در عالم تخيل، ادامه جنگ و درگيري اين "بزرگان ورزش"!!! ايران را برايتان گزارش کنم: "حالا ميريم که داشته باشيم نبرد تن به تن و جنگ گلادياتوري "بازيکنان سرخابي" تهران را، از طرف "يمين" ميدان جنگ! تعدادي از لشکر سرخپوش را ميبينيم که قمه به دست وارد محوطه مبارزه ميشوند، از طرف "يسار" ميدان جنگ هم ميبينيم که تعدادي از لشکر آبيپوشان با "ساطور" پا به ميدان جنگ ميگذارند. يکي از طرفين شروع به رجزخواني ميکند و ميگويد: "اگر جرات داريد در مورد تيم ما حرف بزنيد تا قيمه قيمهتون کنم"! طرف ديگر جنگ هم کم نميآورد و در حالي که سلاح سرد خود را دور سرش ميچرخاند پاسخ رجزخواني حريف را اينچنين ميدهد: "ريز ميبينمت...، تا خون جلوي چشماي ما را نگرفته از اينجا دور شويد..."
دو طرف مشغول آماده شدن براي جنگ گلادياتوري هستند که ناگهان تعدادي از مجريان تلويزيوني همراه چند تن از روانشناسان و جامعهشناسان، درست در وسط ميدان جنگ يک "ميزگرد" تشکيل دادهاند و اين سوال را مطرح ميکنند: "فوتبال ورزشي زيبا و بانشاط است، چرا کار فوتبال ما به اينجا رسيده که بعد از ديدار فينال باشگاههاي آسيا و در پي کري خواندن هواداران تيمهاي استقلال و پرسپوليس عليه همديگر، درست چند ساعت پس از پايان ديدار فينال، يکي از هواداران "قرمز" توسط هوادار تيم مقابل با چاقو، و يکي از هواداران "آبي" توسط هواداراي تيم مقابل توسط اتومبيل به قتل ميرسد؟ علت اين خشونتهاي رفتاري چيست؟"
در حالي که مجري و روانشناسان و جامعهشناسان اين سوال را مدام تکرار ميکنند، ناگهان بازيکنان خيلي باکلاس دو تيم! نگاهي به ميزگرد مياندازند و فرياد ميزنند: "شما هم دلتون خوشهها؟ زودتر از اينجا برويد وگرنه خون شما را هم ميريزيم..."!
خب، تا اينجاي ماجرا که البته حاصل تخيلات بنده گردن شکسته بود را خوانديد، حالا شما خوانندگان فهيم کيهان ورزشي پاسخ آن سوال مجري بيچاره و روانشناسان و جامعهشناسان طفلکي را بدهيد که هنوز دنبال پاسخ پرسش خود ميگردند! شما پاسخي نميدهيد؟ باشد، خودم پاسخشان را ميدهم و از سعدي عليهالرحمه وام ميگيرم که ميگويد: "هر کسي آن درود عاقبت کار که کشت".
بله دوستان، اگر ميبينيم کار فوتبال ما به جايي رسيده که براي قهرمان شدن و نشدن يک تيم، دو جوان هوادار، از دو تيم مقابل کشته ميشوند، دليلش همين است که خوانديد! وقتي بزرگان دو تيم پرهوادار کشور که بايد الگوي هوادارانشان باشند فقط بر سر اينکه يک داور اشتباه کرده و يک گل را نگرفته و يک اوت دستي را نديده و يک آفسايد اشتباه را اعلام کرده، اينگونه مانند جنگاوران گلادياتور- دور از جان بچههاي چاله ميدان- به اين شکل مقابل هم صفآرايي ميکنند، شما انتظار داريد که هواداران نوجوان و احساساتي آنها- که مانند ستارگان سرخابي پول ميلياردي هم نميگيرند- چگونه رفتار کنند؟ وقتي بزرگان فوتبال ما به خودشان اجازه ميدهند که پيشکسوت تيم حريف را مسخره کنند، يا بازيکن گل نزن يک تيم! دروازهبان مليپوش حريف را مضحکه کند، فکر ميکنيد هوادارانشان بايد چه کنند؟ باور کنيد آنچه در فوتبال ما رخ ميدهد، حاصل چيزي است که خودمان باعثش هستيم!
سيد مهدي کيلويي چنده؟ جام ملتها را عشقه!
حالا که صحبت از نبرد تن به تن گلادياتورهاي دو تيم پر هوادار تهران به ميان آمد، بد نيست به يک ماجرايي در همين رابطه اشاره کنيم. همين ابتدا عرض کنم که من در مورد مناظره مطبوعاتي دو دروازهبان قرمز و آبي، طرف هيچکدام را نميگيرم معتقدم هر دويشان مقصر هستند؛ سيد مهدي رحمتي موظف بود پس از پايان بازي مقابل پديده و عليرغم اينکه استقلال به ناحق بازي را نبرد،جلوي احساسات خود را ميگرفت و به بهانه احقاق آبيها، مسائل داوري را به زمين تيم پرسپوليس نميکشيد! و صد البته که عليرضا بيرانوند هم وظيفه داشت حرمت همتاي خود در تيم حريف را نگه ميداشت و به جاي توهين کردن به رحمتي که پيشکسوت اوست، لااقل مانند "سيد جلال" کمي صبوري پيشه ميکرد و نقش مدعيالعموم سرخها را بازي نميکرد! و اما سواي اين بگو مگوهاي بازيکنان دو تيم، يک اتفاق عجيب در لشکر پسران آبي رخ داد، به اين شکل که وقتي باشگاه پرسپوليس از روي عصبانيت اعلام کرد که از "سيد مهدي رحمتي" ميخواهد شکايت کند، تمام بازيکنان تيم استقلال و در جهت پشتيباني از کاپيتان تيمشان اعلام کردند: "ما از رحمتي حمايت ميکنيم"!اما نه...، اشتباه کردم،همه بازيکنان استقلال از سيد مهدي حمايت نکردند، چرا که غير از "روزبه چشمي" بقيه مليپوشان استقلال،حتي اگر اسم برادر کوچکشان "مهدي" بود، او را "ساسان يا جمشيد" صدا ميکردند که مبادا سرمربي تيم ملي ايران که دلخوشي از رحمتي ندارد، بهخاطر حمايت مليپوشان استقلال از کاپيتان تيمشان، مورد غضب جناب کروش قرار بگيرند و به جام ملتها دعوت نشوند! اي واي که "رسم مروت" به کجا رسيده! آهاي شازدههاي آبيپوش تيم ملي، معرفت و رفاقت چيز خوبي است، روزبه چشمي هم مليپوش است، او شاهکار نکرد، فقط رسم مروت و رفاقت را به جا آورد!
دو جيب خالي، و "خيريتي" که در راه است!
نميدانم معني "دلم غنج رفت" را ميدانيد يا نه؟ يا به زبان سادهتر، شنيدهايد که ميگويند: "انگار توي دلم قند آب کردند" ! بله، بنده هم اوايل هفته گذشته با خواندن و شنيدن يک خبر دلم غنج رفت و انگار در دلم قند آب کردند! حالا آن خبر چه بود؟ عرض ميکنم خدمتتان؛ براساس گزارشهاي رسيده، قرار است مهدي طارمي به پرسپوليس برگردد! ديگر چه خبري از اين شادتر ميتواند بنده و همه اهالي فوتبال ايران را شاد کند؟ مهدي آقاي گل دارد بر ميگردد! همان کسي که در قطر به اوج درخشش رسيد و آنقدر به حريفانشان گل زد که هواداران تيم "الدوحه قطر" وقتي شنيدند طارمي قرار است از اين تيم جدا شود، چنان هق هق کردند و طوري اشک ريختند که خليج هميشه فارس داشت از فرط گريههاي آنها دچار سونامي ميشد! شما هم خوشحال باشيد و به خاطر بازگشت "مهدي طارمي" به پرسپوليس شادي کنيد! درست مانند جناب آقاي برانکو که تا همين يک ماه قبل اگر جلويش اسمي از مهدي طارمي ميبردند تب ميکرد و بارها گفته بود: "طارمي جايي در پرسپوليس ندارد" اما حالا از شنيدن خبر برگشت او خوشحال و خندان شده است!
يقينا و بدون شک جناب پروفسور هم به اين نتيجه رسيدهاند که: "لابد در برگشتن مهدي طارمي خيريتي وجود دارد"! بله، گذشتهها گذشت، مهم نيست که خيريت جناب طارمي باعث شد هواداران پرسپوليس يکسال زجر بکشند و اين تيم بهخاطر کلک مرغابي که مهدي به تيم ترکيهاي زد شما بخوانيد خيريت از دو تا پنجره نقل و انتقالاتي محروم شد و چه بسا که اگر خيريت مهدي آقاي گل نبود و پرسپوليس ميتوانست نفرات جديدي را بگيرد، مقابل "کاشيما" بازنده نميشد و الان پرسپوليس قهرمان آسيا بود! ولي اينها که مهم نيست؟ چه اهميتي دارد "خيريت" توسط بعضي از عابر کارتهاي به مجس افتاده! از سه تا تيم پول گرفت و باعث بيچارگي پرسپوليس شد؟ اينها هيچکدام مهم نيست، آنچه اهميت دارد اين است که خيريت به پرسپوليس برگشت! پس شما هم مانند بعضيها! خوشحال باشيد و يک تضنيف قديمي را به صورت همآوايي بخوايند:
نازترين نازها مهمان ماست
فرشته خيريت مهمان ماست
مهدي آقاي گلر با دو تا جيب خالي مهمان ماست
* محسن اکبرزاده