نگاهي به سروشکل ليگ برتر فوتبال ايران در پايان نيم فصل اول؛چهرههاي تکراري،ايدههاي تکراري
کیهان ورزشی-
براي پرداختن به اين موضوع که با نيم فصل اول ليگ برتر فوتبال ايران چه شرايطي داشته است بايد سوالاتي را مطرح کرد و به دنبال پاسخهاي آنها رفت.
موضوع نخست به مربياني برميگردد که در اين ليگ فعاليت ميکنند.
سوال اين است: آيا مربيان که اضافه شدهاند داراي بار فني بالا و ايدهپرداز بودهاند؟
ليگ يک اشکال بزرگ دارد. اگر مربيان اين ليگ و ايدههاي آنها را تعقيب کنيد متوجه ميشويد که اين چرخه ثابت است. شايد تنها تغيير و جابجايي اين باشد که يکي دو مربي ورود کردهاند. کشورهاي صاحب فوتبال به دنبال جذب مربياني هستند که با حضور خود ايدههاي جديد را به تيم ها ببرند. آلمان و انگلستان و... سراغ "مربيان با ايده" ميروند.
الان آقاي قطبي به ليگ ما اضافه شده است. خب ما ايشان و ايدههايشان را بهتر از خودشان ميشناسيم. ايده قطبي، ايده جديدي نيست.
مثلا ما مربياي را داريم که 17، 18 سال است که تيم دارد؛ آيا خودش خسته نشده است؟!
يا به طور مثال يک مربي داريم که يک سومي حذفي دارد و در ديگر مقاطع تيمهايش هفتم، هشتم و يا نهم شدهاند اما چون ميداند چگونه با صحبت کردن مديران باشگاهها را آرام نگه دارد همچنان کار ميکند و تيم دارد.
البته در نيم فصل اول با حضور يک مربي به نام محمد تقوي هم روبرو بوديم. به عقيده من ايشان هرچقدر هم که ايدهپرداز باشد اما با بازيکناني سروکار دارد که کيفيت ثابتي دارند و انعطافپذير نيستند.
شايد به همين دليل است که کارلوس کروش براي خودش يک گلوگاه درست کرده و ميگويد هر کسي از اين گلوگاه برود دعوت ميشود. به طور مثال فرشاد احمدزاده وقتي از اين گلوگاه عبور کرد به تيم ملي دعوت شد.
آسايشگاهي براي ميهمانان خارجي!
ميرويم به سرفصل دوم، يعني بازيکناني که از خارج کشور به ليگ اضافه شدند. شما وقتي به عنوان بازيکن ديگر توانايي بازي در ليگ یونان را هم نداري و يا در هيچ تيم خارجي ديگر نميتواني ماندگار شوي و به فوتبال ايران برميگردي قطعا ميداني که کيفيت اين ليگ پايينتر از جاهايي که قبلا بودهاي هست.
ما قبلا هم از اين برگشتيها ديده بوديم. از بايرن مونيخ به کشورهاي عربي رفته و چند سال بازي ميکردند و بعد به ايران ميآمدند و 4، 5 سال توپ ميزدند. يعني اين بازيکنان سه يار تمام ميشدند؛ يک بار در اروپا، يک بار در کشورهاي عربي و يک بار هم در تيم ملي. تازه بعد از رفتن از تيم ملي هم چند سالي در باشگاههاي مختلف بازي ميکردند!
پس وقتي اين بازيکنان به ليگ ما برميگردند و بازي ميکنند اندازه کيفي اين ليگ مشخص ميشود. بازيکني مثل جپاروف وقتي ديد در اين ليگ لطمه ميخورد رفت و يا تيام وقتي رفت که ديد اين "ليميت" آزارش ميدهد. حالا يک عده هم هستند مثل "شيمبا"، "باتيستا"، "جاسم کرار" و... که فوتبال ايران برايشان حکم آسايشگاه را دارد. اين کرار که براي خودش هر کاري دلش ميخواهد انجام ميدهد.
البته در نيم فصل اول بازيکنان خارجي باکيفيتي هم ديديم. نمونهاش "کيروش استنلي" مهاجم سپاهان. يا "بشار رسن" بازيکن عراقي پرسپوليس. هافبک عراقي استقلال يعني "طارق همام" اما فقط يک مصرفکننده خوشتکنيک است که وجود او باعث شد فوتبال مرتضي تبريزي در استقلال نابود شود.
آموزش نديدهها!
پرسش بعدي درباره اين ليگ اين است که آيا مجالي براي ظهور پديدهها وجود دارد و اساسا پديدهاي هست؟
يک اتفاق بد در فوتبال اين است که کميته آموزش نميتواند مربيان را با همه علم فوتبال آشنا سازد. آنجا فقط 20 تا 30 درصد اين علم را تدريس ميکنند. همه آموزش آنها به کوچينگ خلاصه ميشود؛ يعني به جاي کتاب درسي، جزوه کوچينگ به مربيان ميدهند. اينجا مربيان را همچون چوبهايي که در خراطيها با دستگاه يک اندازه و يک شکل برش ميدهند، در يک قالب و شبيه به هم پرورش ميدهند و متعاقب آن بازيکنان نيز در يک اندازه مشخص و شبيه به هم شکل ميگيرند و بهطور مثال شما بازيکني را نميبينيد که کار خاص و متفاوتي انجام دهد و بگوئيد او پديده ليگ است. اينجا علم شناسايي استعداد هم وجود ندارد.
خيلي از مربياني که ما در ليگ امسال ميبينيم چندين سال دستيار مربيان ديگر بودهاند؛ خب دستيار مورينيو و يا گوارديولا که نبودهاند. آيا اينها حرف و ايده جديدي دارند؟
مربياني که استخوانبندي تيمها را با خود ميبرند!
پرسش مهم ديگر به کيفيت حرکت داخل ميدان تيمها درنيم فصل اول ليگي که درجريان است مرتبط ميشود.
تيمها بعد از آنکه فصل يارگيري را پشت سر گذاشتند به اردو ميروند، ترکيه، کيش و يا... چند روز صبح و بعدازظهر تمرين ميکنند و بعد دو بازی تدارکاتي انجام ميدهند. اسم اين را ميگذارند برنامه! در فصل نقل و انتقالات هم يک مربي ميگويد من 6 بازيکن را نميخواهم، مربي ديگري ميگويد من از آن 6 نفر 4 نفرشان را ميخواهم و خودش هم چند نفر را کنار ميگذارد که آنها نيز به تيم ديگري ميروند. يعني به همان شکلي که مربيان در اين ليگ چرخش ميکنند، بازيکنان هم ميچرخند. يک مربي از يک تيم ميرود و 5 بازيکن که استخوانبندي آن تيم را تشکيل ميدهند با خود به تيم جديدش ميبرد. مثلا از گسترش فولاد ميبرد تيم ليگ يکي به اين اقدامات اجازه نميدهد کيفيت حرکت داخلي ثابت بماند. در بحث آمادگي جسماني هم به دليل آنکه هيچ مربي نميتواند طي دو سه هفته قبل از آغاز مسابقات در بازيکنان تغيير کيفيت ايجاد کند، شاهد پارگيهاي مينسک، رباط صليبي و... هستيم در حاليکه در باشگاههايي چون رئال مادريد و بارسلونا که طي يک هفته چند بازي انجام ميدهند اينگونه آسيبديدگيها مشاهده نميشود.
ليگ و تيم ملي و يک تناقض بزرگ
...و اما بخش پاياني بحث به اين موضوع برميگردد که ليگ برترما غناي فني پائيني دارد. ليگ ما در آسيا هفتم است و تيم مليمان در جايگاه نخست قرار دارد. پيدا کردن چرايي اين تناقض سؤالات بسياري را پاسخ ميدهد. اين تناقض را بايد کجا درست کرد؟ فوتبال از داخل کتاب به درون زمين نميرود بلکه از درون زمين به کتاب ميرود.
ما در اين ليگ ايدهپرداز نداريم، تحليلگر نداريم و حتي آناليزور نداريم؛ آناليز يعني مهندسي معکوس فوتبال. آيا در فوتبال ما و در ليگ ما اين مسائل وجود دارد؟ ندارد!
*جلال چراغپور