جایگاه نازل فرهنگ در ورزش
انتشار خبر تشکیل ستاد فرهنگی المپیک2020 در وزارت ارشاد دلیلی بود تا در این باره در رسانه ها مطالبی که عمدتا رنگ و بوی انتقادی هم داشت به رشته تحریر در آید و بحث ها و سئوالاتی مطرح شود و مسئولان کمیته المپیک ناچار شوند برای روشن شدن موضوع وپاسخگویی به سئوالات مطرح شده به میدان آیند. مهمترین سئوال و موضوع در این باره این است که چرا کمیسیون فرهنگی کمیته ملی المپیک خود مسئولیت این ستاد را بر عهده نگرفته وآن را به وزارت ارشاد واگذار کرده است؟ پاسخ مسئولانی مثل سرپرست دبیرکل کمیته ملی المپیک در این باره این است که" در ستاد تشکیل شده محوریت کار با کمیسیون فرهنگی است و همکاری دیگر دستگاه های فرهنگی بار هزینه ها را برای کمیته ملی المپیک کاهش می دهد و..." این که این پاسخ که البته از آنچه ما آوردیم مفصل تر است چقدر درست و قانع کننده بوده ، فرصتی جداگانه می خواهد. ما در اینجا صرفنظر از اینکه متولی اصلی امور فرهنگی مربوط به المپیک بر عهده کی و کدام ساز مان قرار گرفته و باید در اختیار کدام تشکیلات قرار می داشته، به سهم خود امیدواریم که برآیند و خروجی مجموعه این فعالیت های فرهنگی مثبت باشد و بتواند در میدان بزرگ ومهمی چون المپیک که چشم دنیا به آن هست تا حدی معرف فرهنگغنی کشور تاریخی و ریشه دار ایران باشد . هرچند که سابقه امر چنین نشان نمی دهد و در این باره تجربیات مثبت و امیدوار کننده ای در حافظه اهالی ورزش نقش نبسته است. اتفاقا ما در این یادداشت می خواهیم به بهانه طرح این بحث ها که به هرحال رنگ وطعم" فرهنگ" دارد بار دیگر براهمیت و ضرورت توجه جدی و فرا حرف و شعاری به امر فرهنگ در ورزش تاکید کنیم. واقعیت غیر قابل کتمان این است که در ورزش - مثل خیلی جاهای دیگر- به فرهنگ ،عنایت و توجه لازم نمی شود. وضعیت فرهنگی و اخلاقی ورزش به سامان و روبه راه نیست،سهل است که خراب و نگرانکننده هم هست. این در حالی است که بنای هر آبادی واجتماع و مدنیتی" فرهنگ" به ویژه بعد اخلاقی و معنوی فرهنگ است. ودر این باره دانشمندان و حکیمان از گذشته تا امروز بسیار سخن گفته و فراوان تاکید کرده اند.
ورزش هم به عنوان سروکاری اجتماعی از این قاعده مستثنی نیست. یعنی اینکه اگر ما خواهان ساختن و داشتن یک ورزش ریشه ای و اصولی هستیم باید قبل از آنکه تمام هوش و حواس خود را به ابعاد ظاهری و جنبه های فنی و نمایشی ورزش معطوف کنیم به مسائل فرهنگی ورزش توجه کنیم و با فراهم آوردن شرایط لازم و رعایت اصول فرهنگی ساختار و زیر بنا را آماده کنیم ، آنگاه که دقیقا از حیث ذهنی وفکری دانستیم و فهمیدیم از ورزش چه می خواهیم و کدام یا کدامین هدف را در آن دنبال می کنیم واردصحنه عینی و عملی شویم. تا این اتفاق که با زبان الکن و به طور خیلی مختصر بیان شد در باره ورزش ما و در سیاستگذاری و نگرش مدیریتی آن اتفاق نیفتد به هیچ وجه نمی توانیم به داشتن ورزشی باحساب وکتاب ودارای ساخت و سازمان تعریف شده وآینده بهتر در این حوزه امیدوار باشیم . وضعیت فعلی که بانوعی آشفتگی وهرهری مسلکی و هنجارشکنی های اخلاقی و فرهنگی و بالاخره سردر گمی و روز مرگی دایمی همراه است تداوم خواهد یافت ودر این میان چسبیدن به" نتیجه" و حاکم شدن فکر" نتیجه گرایی" بر نگرش و روش مدیریتی ما سپر ونقابی است برای آنکه کمکاری های مدیریت ورزش ما در باره کارهای ساختاری و فرهنگی در سایه آن دیده نشود!
نکته آخر اینکه؛ روشن است موضوع و مفهوم فرهنگ- اگر نگوییم همه اما- بسیاری از جنبه های زندگانی اجتماعی و حتی حیات فردی را در برمی گیرد.فرهنگ همه چیز و ام المسائل است. وقتی حرف از تاثیر فرهنگ درپیشرفت وتعالی ورزش می شود منظور فرهنگ در همه ابعاد مادی و انسانی، ذهنی و عینی است ما نیز در این نوشته چنین تعریف و نگاهی از فرهنگ داشتیم اما آنچه که معمولا بعد از مطرح شدن موضوع فرهنگ در ورزش تداعی می شود بعد غیر مادی ومعنوی فرهنگ است به طوری که اکثریت آن را با" اخلاق" مترادف می دانند. البته بیراه هم نیست ویکی از ابعاد مهم فرهنگ، " اخلاق و اموزه های تربیتی و پرورشی " است که چنانکه می دانیم با ورزش سروکاری مستقیم دارد. ورزش در جای خود وفراتر از پروار کردن جسم وتن وکسب پیروزی و مدال ، کارخانه و مکتب آدم سازی همهست چنانکه فرموده اند" اشجع الناس من غلب هواه". قویترین مردم کسی است که بر نفس خود غلبه کند و مجاهده و غلبه کردن بر نفس یعنی حرکت در مسیر انسانسازی و آدم شدن و... متاسفانه ما اگر فرهنگ را در همین معنای"اخلاق و تربیت" هم محصور کنیم باز می بینیم در این باره که اصلا جزو ذات و از کارکردهای مهم ورزش است بسیار کوتاهی کرده ایم و... خلاصه ورزش و کارکردهای مهم آن را جدی نگرفته ایم دلیل قاطع آن هم این که موضوع مهم فرهنگ را در ورزش نه تنها جدی نگرفته ایم که بسیار دستکم گرفته وانشاالله ناخواسته فرهنگ سوزی هم کرده ایم! و بالاخره ...
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند
قومی که گشت فاقد اخلاق، مردنی است
* سیدمحمدسعید مدنی