PDF نسخه کامل مجله
يکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳ - December 22 2024
کد خبر: ۵۸۶۳۱
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۹

گزارش ویژه «کیهان ورزشی»؛ شاگردانی که یک شبه استاد شدند!

کیهان ورزشی-

حمید ترابپور- شاید این جمله که؛ فوتبال ایران در کدام بخش اصولی اداره می شود که در زمینه پرورش سرمربی درست حرکت کند؟ اعتراف تلخی باشد، اما در عین حال حقیقت بزرگی است که ناگزیر وقتی می خواهیم از یک درد در این پیکره آسیب دیده بنویسیم، به یادش می افتیم.
امروز که شاهد ورود سرمربیان نوظهور به سطح اول فوتبال کشور هستیم، یک نگرانی دو سویه آزارمان می دهد. از یک سو نگران فوتبالی هستیم که تیم های مردمی آن قرار است محصول تفکرات مربیانی کم تجربه و حتی بی تجربه باشد و از سوی دیگر نگران خود همین سرمایه ها که بدین شکل وارد چرخه می شوند و می سوزند و کنار می روند. اینجا نقد اصلی نه به این مربیان نوظهور و میدان ندیده،بلکه به ساز و کاری وارد است که برای ورود مدیران ناآگاه در زمینه ورزش و هیجان زده، فیلتری را در نظر نگرفته است. اینجا نقد به مدیرانی وارد است که عوضی آمده اند وبه قول یکی از پیشکسوتان عزیز فوتبال ایران که در همین پرونده از وی یادداشتی را خواهید خواند، نمی دانند بدون شاگردی کردن استاد شدن محال است. آن مدیری که خودش بدون عبور از یک فیلتر درست و با استفاده از روابط و صرفا به پشتوانه مالی خود سر از سطح اول فوتبال ایران درآورده است، چه می داند که بازیکن محبوب برای سرمربیگری باید پله های مختلفی را طی کند. شاید هم می داند، اما سرنوشت آن بازیکن و آن سرمایه برایش ذره ای ارزش ندارد. عاقبت فوتبالی هم که شاهد ظهورقارچ گونه سرمربیان یک شبه درآن هستیم، جای خودش. البته جای خالی کمیته های نظارتی در فدراسیون فوتبال و صد البته بی مصرفی و بی تاثیری کمیته ای چون آموزش را نیز نباید نادیده گرفت.
گرچه قلبا خواهان موفقیت این مربیان جوان هستیم و نه سوختن آنان، اما بدیهی است که بار کج نیز به مقصد نخواهد رسید.


رابطه و دلالی حرف اول و آخر فوتبال ایران را می زند
 *بهمن صالح نیا
بنده خودم از آن دسته مربیان بودم که هم بازی می کردم و هم مربیگری اما آن زمان که بنده این کارها را انجام می دادم و ملوان را در دست داشتم، اینگونه نبود که بدون تجربه روی نیمکت مربیگری قرار بگیرم. اگر به گذشته ها برگردید، بنده قبل از تشکیل تیم ملوان تمام نفراتی که بعدها ستارگان فوتبال انزلی و تیم ملوان شدند را از مسابقات محلی زیر نظر داشتم و به نوعی مربیگری ام همزمان با بازیگری آغاز شده بود. یک بخش از مربیگری هم ذاتی است. یعنی اینکه شما علم کار را داشته باشید اما ذاتا مربی نباشید ره به جایی نخواهید برد. البته همینجا باید بگویم که هر چه دارم از «کیهان ورزشی» و مطالب آموزنده آن است. ضمنا این را باید یادآور شوم که حتی بعد از سالها مربیگری در ملوان، وقتی مرحوم دهداری افتخار دستیاری خود را به بنده دادند، با عشق و علاقه کنار ایشان قرار گرفتم و در کنارشان فوت و فن های مربیگری را می آموختم اما شرایطی که امروز بر فوتبال ما حاکم شده اصلا قابل مقایسه با گذشته ها نیست. به اصطلاح ما، دلال ها و به تعبیر برخی دیگر مدیران برنامه، حرف اول و آخر را در این فوتبال می زنند. برخی افراد، با نفوذ در باشگاهها و نزدیک شدن به سرمایه داران، مقدمات فعالیت عده ای دیگر را فراهم می کنند. در دوره ای که ما کار مربیگری را آغاز کردیم همه چیز بر اصول استوار بود و در کنار آن، عشق و علاقه کاری هم وجود داشت اما حالا رابطه ها حرف اول و آخر را می زنند. دانش آموختگان کلاس مربیگری «دتمار کرامر» کجا و فضای امروز کجا؟ در این فوتبال که خیلی چیزها سر جای خودش نیست نباید هم از چنین اتفاقاتی متعجب شد.

مدیرانی که پایشان به زمین نمی رسد!
*محمود یاوری
این هم یکی از بدعت های غلط فوتبال ایران است که بازیکنان هنوز کفش استوک دار خود را از پایشان درنیاورده اند، کتونی سرمربیگری را به پا می کنند! جالب است که اینها در روزهایی که هنوز بازی می کنند برای دوران بعد از بازیگری شان برنامه ریخته و تیم خود را به جهت سرمربیگری انتخاب کرده اند! یکی از دلایلی که این فضا را ایجاد کرده است، ارتباطاتی است که اینها با برخی افراد دارند. بنده شنیده ام که بطور مثال یک فردی برای خودش 5 مربی، 5 بازیکن، 5 داور و 5 تیم دارد. این می شود فساد و نابودی فوتبال. اجازه بدهید به 50 سال قبل برگردیم و روزهایی را یادآوری کنیم که مربیان فوتبال ازکلاس های تئوری بیرون می آمدند و تازه بعد از آن دستیار می شدند و تجربه کسب می کردند. خود من افتخار می کنم که شاگرد-نه دستیار- آقای حشمت مهاجرانی بودم. بعد از آن هم نه از سطح اول که از تیم های سطح پائین تر اصفهان کارم را شروع کردم. شما در آرشیو خودتان می توانید دانش آموختگان کلاس مربیگری دتمار کرامر را پیدا کنید. روندی که امروز در فوتبال ما در زمینه مربیگری حاکم شده است ریشه در فساد فوتبال مان دارد. مدیری که خودش با ارتباط در راس یک باشگاه قرار می گیرد نه علم دارد و نه تجربه. او وقتی روی صندلی می نشیند پایش به زمین نمی رسد، مجبور می شود زمین را بالا بیاورد تا پایش روی آن قرار بگیرد! این بالا بردن زمین خرج داد و تبعات منفی دارد. اخیرا مطلبی را نوشتم که آقای اقبالی به آن ایراد گرفته بود. اینجا باز هم به همان موضوع اشاره می کنم. مربیگری یک خاصیت است و باید در وجود شما باشد، بعد از آن باید در جهت تقویت آن خاصیت حرکت کنید. یعنی صرفا اینکه شما بازیکن خوبی بوده باشید برای اینکه سرمربی موفقی هم شوید کافی نیست. تا شاگردی نکنید استاد نمی شوید. در روزگاری که بازیکن پاس بودم و زیر نظر مرحوم رنجبر، حسن آقای حبیبی و مرحوم اسداللهی کار می کردم همیشه از روش های مربیگری آنها درس می گرفتم. یادم هست یک روز که اقای اسداللهی ماموریت داد تا بازیکنان را گرم کنم، بالافاصه در جمع گفت: این محمود روزی مربی موفقی می شود.

مدیرناشی، مربی بی‌تجربه می‌آورد
*رضا وطنخواه
شاید خیلی ها این حرف را مطرح کرده باشند اما باز هم بنده آن را یادآوری می کنم که؛ کجای فوتبال ما روی اصول اداره می شود که پروسه انتخاب سرمربی در آن درست باشد؟ همه اینها مثل حلقه های زنجیر بهم وصل هستند. بازیکنی که 10، 15 سال در یک باشگاه بازی کرده خودش را محق می داند که یک شبه سرمربی همان باشگاه شود. وقتی صاحبان باشگاههای ما امثال دکتر اکرامی، محب و ... نباشند خب این اتفاقات هم رخ می دهد. طرف با پول و رانت و رابطه شده مدیرعامل باشگاه، خب چه انتظاری از وی دارید؟ در کل ورزش همین است. اینها که شناختی از ورزش ندارند سراغ آدم هایی می روند که مشاوره های درست نمی دهند. چرا امثال من، یاوری، معینی ها، صالح نیاها و ... نباید در کنار مدیران باشگاهها باشیم؟ آیا تجربه نداریم؟ مگر قراراست برویم پا به پای بازیکنان بدویم؟ خب وقتی آدم های با تجربه باشند اجازه نمی دهند مدیران یک شبه بازیکن تیم را به عنوان سرمربی انتخاب کنند. مدیر ناآگاه و ناشی می رود سراغ مربی بی تجربه. از سوی دیگر مدیر و مالک باشگاه می گویند ما که از فوتبال چیزی نمی دانیم، برویم فردی را بیاوریم که مثل خودمان بی تجربه باشد. بنده قصد توهین به مربیان جوان را ندارم اما ایکاش آنها از رده های پائین ترآغاز می کردند. بنده مربیگری را از رده آموزشگاهها آغاز کردم و بعدها دستیار پرویزخان دهداری شدم و بعد ازآن سرمربیگری ام را آغاز کردم. آن زمان پروسه ورود افراد به عالم سرمربیگری به این شکل بود؛ همان پروسه امروز در کشورهای دیگر اجرا می شود.

خروج مربیان جدید از دل فوتبال بدون ساختار
*ناصر ابراهیمی
ابتدا باید بگویم بنده هم در جوانی و در سن 38 سالگی سرمربی تیم ملی شدم اما اینگونه نبود که ناگهان از بازیگری بروم روی نیمکت مربیگری. بنده در دسته چهارم با تیم برق مربیگری را تجربه کردم و سپس سرمربی تیم نوجوانان ایران شدم و در نهایت به تیم ملی رسیدم. در گذشته، پروسه مشخصی برای حضور یک سرمربی روی نیمکت یک تیم بزرگ طی می شد. همان پروسه ای که امروز در دیگر کشورهای شاهد آن هستیم. جالب است که در زمینه حضور بازیکنان در تیم های بزرگ هم همین عادت غلط دیده می شود. در گذشته یک بازیکن سالها باید در تیم های سطح دوم می درخشید تا به استقلال و پرسپولیس برسد اما امروز با زدن چند گل و یا دادن چند پاس گل در یک فصل، جذب این باشگاهها می شوند. یک مربی مثل امیر قلعه نویی اگر در فوتبال ما ماندگاری دارد دلیلش این است که پایه های محکمی برای سرمربیگری خود بنا نهاده است اما این افرادی که یک شبه سرمربی می شوند بعید است بتوانند موفق شوند. در یک کلام باید گفت اینها همه ریشه در ساختار ضعیف و شکننده فوتبال ما دارد. اگر این فوتبال ساختار درستی داشت در تمام بخش هایش اصول رعایت می شد دیگر نمی دیدیم بازیکن یک شبه سرمربی شود. ایراد ابتدا به آنهایی وارد است که فوتبال را در دست داشتند اما برای ایجاد ساختار در آن کاری نکردند و در وهله بعدی مدیران باشگاههایی مقصرند که با دادن حکم سرمربیگری به افرادی که تازه بازیگری را کنار گذاشته اند، هم آن باشگاه را نابود می کنند و هم آن سرمایه ها را می سوزانند. روابط و دلال بازی هم که جای خودش را دارد و قطعا نقش رابطه ها و دلال ها در چنین تصمیماتی پررنگ است.

خیانت به سرمایه‌های فوتبال ایران
*جلال چراغپور
برای پرداختن به این موضوع باید ابتدا این مسئله را روشن کرد که مقصران اصلی ماجرا، مربیان جوانی چون فرهاد مجیدی، سید مهدی رحمتی و محرم نویدکیا نیستند و تصمیم گیری غلط از جای دیگری بوده است. بطور مثال، محرم نویدکیا خودش شخصا نرفته به مدیران سپاهان بگوید مرا سرمربی بگذارید. یا رحمتی خودش درخواست سرمربیگری نداده است، بلکه این جریان در جای دیگری ریشه دارد. سوالاتی در این زمینه مطرح می شود. این چه جریانی است که نمی داند ساخت و ساز مربی یک پروسه است و یک شبه صورت نمی گیرد؟ این چه جریانی است که مغز فوتبال را هدف قرار می دهد؟ این چه جریانی است که موجب آبروریزی می شود؟ بجای زیر سوال بردن این مربیان، باید آن جریان را زیر سوال برد. خواهش من این است که جامعه، اتفاقات را از چشم این بچه ها نبیند. هفته گذشته وقتی بازی سپاهان و العین را تماشا می کردم، دلم برای محرم نویدکیا سوخت. دیدم که کنار زمین نمی دانست چه کاری انجام دهد. با ماسک روی صورت خود بازی می کرد و نگرانی در نگاهش هویدا بود. جریان مورد نظر ما، با این تصمیمات سرمایه هایمان را نابود می کند. این رفتارها نوعی خیانت به سرمایه های فوتبال و به مغر فوتبال ماست. شما اگر در جذب بازیکن اشتباه کنید نامش خیانت نیست، اشتباه است اما درباره مربیان دیگرنمی توان گفت اشتباه صورت گرفته است.
ریشه چنین تصمیماتی در ساده انگاری  و بی سوادی مدیران فوتبال ماست. آنها درک صحیحی از هویت فوتبال ندارند. حالا درباره محرم نویدکیا با اغماض می توان گفت که وی سالها در کنار بازی های بین المللی خود در لباس تیم ملی و در همین سپاهان، گاها درباره مسایل فنی نظراتی داده و تجربیاتی کسب کرده است که البته آن تجربیات هم برای ورود یک شبه او به عرصه سرمربیگری کافی نیست، اما درباره فرهاد مجیدی و سید مهدی رحمتی هیچ منطقی وجود ندارد. چه می شود که فرهاد مجیدی ناگهان به سرمربیگری تیم امید و سپس استقلال می رسد؟ داستان حضور ناگهانی سید مهدی رحمتی روی نیمکت شهرخودرو چیست؟ شاید این خیال در سر مدیران باشد که از محبوبیت این افراد برای خود سپری درست کنند، اما این سپرها شیشه ای هستند و از پشت آنها تصمیم گیران مشخص می شوند.
امروز شاهد کنار رفتن نسلی از مربیان با تجربه و قدیمی، از سطح اول فوتبال مان هستیم. امروز دیگر آقایان ذوالفقارنسب، یاوری، ابراهیمی، کربکندی و ... مربیگری نمی کنند اما آیا برای جایگزین های آنها فکری صورت گرفته بود؟ خیر. در این چند سال شاهد بودیم مربیانی که دستیاران دوم و سوم همان مربیانم قدیمی بودند به سرمربیگری رسیدند در حالیکه خیلی از آنها پروسه «ساخته شدن» را پشت سر نگذاشته بودند. مربیانی چون دکتر ذوالفقارنسب، محمود خان یاوری، ناصر خان ابراهیمی یک شبه سرمربی نشده بودند و فوتبال را از جام تخت جمشید با خودشان آورده بودند اما بعد از آنها شاهد ادامه همان پروسه در زمینه مربی سازی نبودیم.

آیا «زیدان» یک شبه سرمربی رئال مادرید شد؟
*عبدالصمد مرفاوی
ابتدای بحث باید برای همه مربیان جوان فوتبال ایران و آنهایی که به تازگی وارد این عرصه شده اند آرزوی موفقیت کنم و اعلام کنم: با تمام نقدهایی که به شکل و روش حضورشان در راس باشگاهها هست، اما دیدن آنها قابل پذیرش تر از مشاهده افرادی است که یک روز هم فوتبال بازی نکرده اند و سالهاست با رابطه و دلال بازی در تیم های مختلف سرمربیگری می کنند.
درباره موضوع مورد نظر«کیهان ورزشی» باید عنوان کنم که اینجا مدیرانی مقصرند که فوتبالی نیستند و سواد این کار را ندارند. این افراد چون شناختی از فوتبال و آدم های موجه آن ندارند، متوسل به واسطه ها می شوند. فوتبال ایران حتی در یک بخش اصولی اداره نمی شود و در زمینه مربیگری هم نباید انتظار تصمیمات اصولی را داشته باشیم. مگر غیر از این است که بازیکنان بزرگ دنیا، در پایان دوران بازیگری خود پله پله به سمت سرمربیگری حرکت می کنند؟ مگر «زیدان» یک شبه به نیمکت رئال مادرید رسید؟ آیا آنها فوتبال را نمی فهمند و ما می فهمیم؟! فکر می کنم آنها نمی فهمند و مدیران ما درست عمل می کنند(!)
بنده با هیچکدام از مربیان جوانی که یک شبه سرمربی شدند زاویه ندارم و نمی خواهم توهینی به کسی شود اما مگر خود من در این مملکت فوتبالیست ملی نبودم؟ آیا غیر از این است که از تیم نوجوانان استقلال شروع کردم و بعد دستیار مربیان دیگر شدم؟ آیا این پروسه در تمام دنیا طی نمی شود؟ متاسفانه برخی ازمدیران فوتبال ما حرافان خوبی هستند و رویاپردازی می کنند و همانها هستند که چنین تصمیمات عجیبی می گیرند. افرادی که امروز سرمربی شده اند بازیکنان بزرگی بودند و دلیل آن موفقیت هایشان در دوران بازیگری، تصمیمات درستی بوده که اتخاذ کرده اند، لذا امروز هم از آنها انتظار می رود که درست تصمیم بگیرند و برای سرمربی شدن عجله نداشته باشند. «یورگن کلوپ» را مثال می زنم. ایشان در یک برنامه تلویزیونی در آلمان کارشناس بود و پله پله به سمت سرمربیگری حرکت کرد و به یکی از بهترین های دنیا مبدل شد. اینگونه نبود که چون کارشناس تلویزیون شده سریع بشود سرمربی، اما اینجا در فلان برنامه سیما افراد را به عنوان کارشناس دعوت می کنند و فردای پخش برنامه، همان کارشناس با یک باشگاه قرارداد بسته و سرمربی شده است!