شهیدی که تیم ملی و مدال را رها کرد و رفت!
این دیدار جذاب و نفسگیر در پایان با نتیجه 14 بر 12 به سود تیم نوفلاح به پایان رسید. با این نتیجه، پرونده سیویکمین دوره لیگ برتر واترپلو با قهرمانی این تیم به پایان رسید. دانشگاه آزاد اسلامی و نفت امیدیه به ترتیب بر سکوهای دوم و سوم ایستادند.
تیم شهید حسن نوفلاح دو سال پیش شکل گرفت؛ تیمی که در اولین حضور در لیگ برتر توانست با دست خالی، بدون اسپانسر و با بازیکنان جوان، به مقام نایب قهرمانی برسد. این تیم امسال در دومین دوره با وجود نداشتن بازیکنان گرانقیمت و ملیپوش، از تیمهایی مانند دانشگاه آزاد و نفت امیدیه که مدعی اصلی بودند، توانست پیش بیفتد و در عین شگفتی، جام قهرمانی را به خانه ببرد.
اتفاق ارزشمندی که بعد از قهرمانی این تیم در لیگ برتر رخ داد، موجب شد تا ارزش این قهرمانی چندین برابر شود. سیدسعید میرمهدی، کاپیتان و امیرهوشنگ همراهی، سرپرست تیم با حضور در منزل شهید حسن نوفلاح، کاپ قهرمانی و مدال طلای این تیم در لیگ برتر را به خانواده این شهید والامقام تقدیم کردند. نکته قابل توجه این بود که شهید نوفلاح از قهرمانان شنا و ملیپوشان واترپلو بود که در دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نگاهی به زندگی یک شهید قهرمان
حسن نوفلاح در اسفند ماه 1340 در تهران متولد شد. پدرش علی، کارگر شرکت نفت بود و مادرش، طلعت نام دارد. حسن تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت و سپس به عنوان بسیجی در جبهه حضور پیدا کرد. او یکی از قهرمانان و ملیپوشان واترپلو و رکوردداران شنا به شمار میرفت.
حسن نوفلاح از دوره نوجوانی با برادرانش به استخر شرکت نفت میرفت و از آنجا بود که فعالیتهای ورزشی را در رشته شنا آغاز کرد. وی مدتی بعد توانست عضو باشگاه نفت شود و بعد از انقلاب با توجه به حضور مربیان واترپلو، از سال 59 وارد این رشته شد. حسن نوفلاح پس از دعوت به تیم ملی قرار بود به مسابقات آسیایی هند اعزام شود، اما به گفته اطرافیانِ آن شهید بزرگوار، حضور بعضی آدمها که در ورزش به بچههای حزباللهی میدان نمیدادند، باعث شد تا همراه تیم اعزام نشود.
شهید نوفلاح پس از انقلاب هم در تیمهای فجر و فتح به فعالیت خود ادامه داد. با شروع جنگ، بازیکنان این تیم که مربیش هم از رزمندگان جنگ بود، دور هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند برای دفاع از کشور به جبههها بروند. به این ترتیب شهید نوفلاح در اوج ورزش قهرمانی، آن را رها میکند و به جبهه میرود. او در سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی در فکه بر اثر اصابت ترکش به مقام شهادت نائل آمد.
میرمهدی: مادر شهید گفت انگار پسرم هم بین بچهها بود و خوشحالی میکرد
سید سعید میرمهدی، کاپیتان تیم واترپلوی شهید نوفلاح در خصوص قهرمانی در لیگ برتر اظهار داشت: بازیکنان تیم ما صفر تا صد واترپلو را در استخر قهرمانی شهید نوفلاح یاد گرفتند. چند بازیکن از تیممان هم میتوانستند با رفتن به یک تیم دیگر مبالغ بهتری دریافت کنند، اما با لطفی که داشتند، ماندند تا دِین خود را به این تیم ادا کنند.
وی که قدیمیترین بازیکن لیگ هم به حساب میآید، درخصوص اهدای کاپ و مدال قهرمانی به خانواده شهید نوفلاح، تصریح کرد: برادر شهید نوفلاح (حسین نوفلاح) بعد از قهرمانی با ما تماس گرفت و از زحمات بچهها و مجموعه تیم تشکر کرد. پیش از این ما شناخت زیادی از خانواده شهید نداشتیم و آنها نیز ما را نمیشناختند. برای من خیلی خوشایند بود که با خانواده این شهید بزرگوار تماس بگیرم. بعد از تماس من، تاج گلی هم برای تیم ما فرستادند. من گفتم که چگونه میتوانیم با خانواده شهید دیدار داشته باشیم که در جواب گفتند سالگرد شهید نوفلاح برگزار میشود و ما نیز میتوانیم در آن جلسه شرکت کنیم.
وی افزود: من یک کار دلی انجام دادم و مدال قهرمانی را قاب کردم تا آن را تقدیم پدر و مادر شهید کنم. سرپرست تیم نیز کاپ را تقدیم این خانواده کرد. مادر شهید گفتند میدانستم استخری به نام فرزندم هست، اما وقتی جشن قهرمانی تیم و خوشحالی بازیکنان را در تلویزیون دیدم، انگار پسرم، هم بین بچهها بود و خوشحالی میکند و یادش برای من زنده شد. خدا را شکر پدر و مادر شهید در قید حیات هستند و ما توانستیم دیداری با آنها داشته باشیم. این کمترین کاری بود که میتوانستیم انجام دهیم. در آخر باید بگویم که ما شرمنده شهدا هستیم که نتوانستیم در مسیر آنها قدم برداریم.
سفارش به اتحاد و همبستگی در وصیتنامه شهید نوفلاح
بدون شک خواندن بخشی از وصیتنامه شهید حسن نوفلاح میتواند نکات آموزنده و تاثیرگذار زیادی برای قهرمانان، ورزشکاران و مسئولان کشور داشته باشد. وصیتنامه ای که این شهید بزرگوار 17 بهمن ماه سال 1361 ساعت 2:30 نیمه شب در پادگان دوکوهه نوشته است.
در بخشی از این وصیتنامه آمده است: «منم بنده ذلیل و ناتوان درگاهت؛ میدانم که مرا دوست داشتی و با اینکه توبهام را شکستم باز با روی باز و گشاده مرا پذیرفتی و به من لطف کردی که مرا به این مکان مقدس آوردی و زبانم را به حمد و ثنای خود آشنا ساختی و باطنم را به دوستی خود آشنا کردی و علاقهام را به 14 معصومت افزون کردی و زبانم را به ذکر و دعا به درگاهت آشنا نمودی و مرا در راهی که در پیش داشتم ثابت قدم گردانیدی.
و ای سالار شهیدان حسین بن علی (ع) خیلی دوست داشتم که به زیارت قبر شش گوشهات میآمدم و خاک کربلا را مرحم دردهایم میکردم ولی پروردگار مرا به پیش خود فراخوانده و امیدوارم که زیارت دیدن خودت در آن دنیا نصیبم گردد.
دوستان و آشنایان اتحاد و همبستگی خود را هرچه بیشتر کنید و به آیه «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» عمل کرده و بدانید که تنها راه سعادت است.
در خاتمه پدر و مادر عزیزم اگر در امر حق اولاد و والدین کوتاهی کردم مرا ببخشید و از احسان نیکویی که شما عزیزان در حقم نمودید تشکر کرده و از خدا میخواهم که در مقابل زحمت و تربیت من به شما جزای خیر و صبر عطا بفرماید و با اکرام و احسانتان و اجر و توانتان بیفزاید و از زحمتهایی که در محافظتم در دوران کودکی کشیدید و تا به اینجا رسانیدید سپاسگزاری میکنم و بدانید که اگر شهادتم مورد قبول حق واقع شود حتماً اولین کسانی که شفاعت خواهم کرد شما خواهید بود و تا دلتان میخواهد برایم گریه کنید زیرا گریه بر شهید شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح اوست و بدانید و خوشحال باشید که خمس فرزندانتان را در راه اسلام دادهاید.»