برنده واقعی جام جهانی کیست ؟ بازنده اصلی کدام است ؟
**فوتبال ، عین زندگی
پیروزی
و پیشرفت ، بدهکار هیچ شناسنامه و قومیتی نیست. دستگاه آفرینش و طبیعت با کسی قوم
و خویشی ندارد. هر کسی به میزانی که به مقتضیات و ضوابط و قوانین حاکم بر هستی
احترام بگذارد و آنها را در عمل رعایت کند و به کار بندد، می تواند به تحقق اهداف
خود امیدوار باشد. آنهایی که گفته اند فوتبال عین زندگی است ، اشتباه نکرده اند . خیلی
از قوانین و قواعد زندگی در عرصه ورزش و رقابت ها و حوادث و برد و باخت های فوتبال
، قابل اثبات است.
**از شعار تا باور
میدان ورزش و برپایی رقابت هایی مثل جام جهانی ، عرصه مناسبی است برای اثبات سخن بالا و محلی است برای کسب تجربه و اعتماد به نفس و تبدیل شعار" توانستن" و " ما می توانیم" به یک باور. بارها به سهم خود و با تکیه بر واقعیات غیرقابل انکار و تجربیات بشری نوشته و تاکید کرده ایم که از موفقیت و کامیابی در زمین ورزش گرفته تا توفیقات بزرگ ملی و تمدن سازی و... ملک طلق هیچ قوم و شناسنامه و نژاد و مذهب و ملیتی نیست. پیروزی و موفقیت - چه کوچک و چه بزرگ - حاصل ابراز لیاقت و شایستگی است و بس. کسی یا ملتی صرفا به ضرب سجل ثبت احوال نمی تواند به اهداف و آرمان های خود دست یابد و به غلط تصور کند " هنر نزد ایرانیان است و بس"! نخیر، تاریخ و تجربه بشری گواهی می دهد که "هنر نزد لایقان است و بس"! هر کسی کار و تلاش بیشتر و بهتری داشته باشد و هر قوم و ملتی که در کارهای خود منافع جمع و مصالح ملی را در نظر بگیرد و از خود خواهی و منفعت جویی و ... پرهیز کرده و منافع ملی را قربانی منافع شخصی نکند، لاجرم در مسیر پیشرفت و آبادی قرار می گیرد.
**فاصله طی شدنی
همه می دانیم که ورزش ایران پیشرفت مطلوب را نداشته و جایگاه آن در اکثر رشته ها - به استثنای رشته ای مثل کشتی - مقبول اهالی ورزش نیست. از سوی دیگر، همه هم می خواهیم این ورزش از اینکه هست بهتر و قوی تر شود و جایگاه بایسته خود را در سطح قاره ای و جهانی ارتقاء بخشد. میان آن " دانایی و آگاهی" و این" خواسته و آرزو" شکاف و فاصله ای عمیق وجود دارد که البته پر کردنی است و همانطور که بالاتر عرض شد، میدان ورزش و رقابت هایی مثل همین جام جهانی فوتبال ثابت می کند که پیروزی و موفقیت ، ملک طلق هیچ تیم و نامی نیست. دیدیم که آلمان به دست ژاپن حذف شد ، مراکش ، اسپانیا و پرتغال مدعی قهرمانی را حذف کرد (همان مراکشی که چهار سال پیش در سن پترزبورگ مقابل تیم ایران شکست خورد ) و ایتالیا اصلا به مرحله نهایی رقابت ها در قطر راه نیافت و.... رقم خوردن چنین نتایجی در فوتبال و عرصه ورزش - آن هم در بالاترین سطوح - معنی دار است و یک معنای آن همان است که عرض کردیم. پیروزی و پیشرفت و موفقیت ، ملک طلق و میراث خانوادگی هیج قوم و قبیله ای نیست و به مصداق " مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد" هر کسی درست و بهتر کار کند و هدف را به روشنی تعیین کرده و برای رسیدن به آن ، نه خودش و نه دیگران را دست نینداخته و مصمم و جدی باشد و... می تواند به نتیجه مطلوب و اهداف مورد نظر دست پیدا کند.
**جنگ اراده ها
خلاصه سخن اینکه ، جنگ ، جنگ اراده هاست. روایتی از معصوم (ع) وجود دارد که می فرماید" خدا رحمت کند بنده ای را که وقتی مسئولیتی را بر عهده می گیرد و کاری را انجام می دهد، آن کار و مسئولیت را محکم و درست انجام می دهد." رحم الله عبدا، اذا عمل، عملا یحکمه". با این اوصاف ، تاکید و تکرار می کنیم که برداشتن فاصله میان آن " دانستن و آگاهی" با " آرزو و خواستن" ، شدنی و امکان پذیر است ، به شرط آنکه اراده کنیم و در مسیر رسیدن به هدف ، جدی و مصمم باشیم. بدون تعارف ، این اراده و جدیت در ورزش ما - خاصه در نزد مدیران ورزش - دیده نمی شود و به همین دلیل هم هست که ما وقت خود را با حرف زدن و دور خود چرخیدن و عمر و وقت و سرمایه را هدر دادن ، تلف می کنیم. برای همین است که پیشرفت در ورزش ، همراه و هماهنگ با ریتم و گذر زمان نیست و اتفاق قابل توجهی در ورزش ما رخ نمی دهد و آن حرف ها و وعده ها تحقق پیدا نمی کند.
**چرا ورزش ، جدی گرفته نمی شود ؟
اینکه چرا ورزش را جدی نمی گیریم و درباره پیشرفت آن فقط حرف می زنیم ، دلایلی دارد که یکی از مهمترین آنها ، چیزی است که بارها و بارها در باره آن نوشته و تذکر داده ایم و البته طبق روال معمول و رسم ناپسند و مذموم ، گوشی برای شنیدن آن مثل شنیدن هر حرف حساب دیگری وجود نداشته است. آن علت این است که در سپردن سکان هدایت و مدیریت ، عامل مهم و توصیه شده از سوی آئین اعتقادی و همچنین عقل سلیم و بالاخره تایید شده در کوران تجربه بشری ، یعنی " تخصص و شایستگی" را در نظر نمی گیریم. غالبا کسانی را به عنوان مدیر بر مناصب حساس می نشانیم که یا ورزشی نبوده و اصلا ذات و معنای واقعی ورزش را نمی شناسند و آن را با " بازی بچگان" و " سرگرمی کودکانه" مترادف و هم معنی می دانند و در چنین صورتی طبیعی است که چنین مدیرانی، نباید هم ورزش را جدی بگیرند و اهداف آن و انتظارات منطقی اهالی ورزش را مجدانه و با انگیزه و تلاش جهادی و وافر پیگیری نمایند
**استفاده از مواهب مدیریتی
و یا اینکه اگر مدیر منصوب شده یا مورد نظر، ورزشی باشد ، یا سرش هزار جا گرم است و ورزش فقط یکی از مشاغل او به حساب می آید - آن هم شغلی که چندان جاذبه و درآمد و موقعیت مادی برای او ایجاد نمی کند اما از طریق پستی که در ورزش دارد می تواند از مواهب عدیده و جالب آن استفاده کند - یا اینکه مدیر نیست و نه علم و درایت آن را دارد و نه شجاعت و قاطعیت و برندگی لازم را ! باز می بینیم که اینطور مدیران هم نمی توانند و اصلا نمی خواهند ورزش را جدی بگیرند و به دنبال ایجاد تحول و دگرگونی و حرکت در مسیر پیشرفت و قوی تر شدن آن باشند. برهمین اساس هم هست که همواره نوشته ایم یکی از اصلی ترین مشکلات ( اگر نخواهیم بگوییم اصلی ترین مشکل) این ورزش، عامل " مدیریت" است. تا تغییری در رویکرد و نگرش و همچنین روش های مدیریتی رخ ندهد، حرف زدن از تحول در ورزش چیزی شبیه به حرف مفت و سخنی برای خالی نبودن عریضه است و هیچکدام از خواسته ها و مطالبات به حق برآورده نمی شود .
**تبعیض یا عدالت ؟
خانم نازنین ملایی ، قهرمان رشته قایقرانی که اخیرا در مسابقات قهرمانی آسیا به مدال طلا هم دست یافته ، حرف های قابل تاملی می زند که مضمون آن را پیش از این هم به کرات از ورزشکاران دیگر رشته ها شنیده بودیم ، حرف هایی که حکایت از وجود " تبعیض" در ورزش می کند ، آفت خطرناکی که در هر جمع و جامعه ای - از جامعه کوچک خانواده گرفته تا جامعه جهانی - رسوخ کند و بر روابط اعضا حاکم شود، بدون تردید آن را با انواع و اقسام مصائب و گرفتاری ها مواجه می سازد. نقطه مقابل تبعیض ، عدالت است که موجب بقا و نشاط و آبادانی جوامع می شود. عدالت آنقدر مهم و حیاتی است که پیامبران بزرگ الهی در راه انجام ماموریت خود - یعنی انسان سازی و تربیت بنده خدا و رساندن انسان به مقام خلیفه اللهی - مامور برقراری قسط وعدالت هستند ، چرا که بدون برپایی عدالت و حاکمیت آن بر تاروپود جامعه، حرف از انسان سازی و تربیت و هدایت خلق الله، حداکثر در حد همان حرف بی عمل باقی می ماند. این است که می بینیم پیامبران و راهبران راستین بشری برای برپایی عدالت به حرف و نصیحت اکتفا نمی کنند و به آب و آتش می زنند و به جنگ خطرات و دشمنان عدالت و بشریت می روند و...
**احساس تبعیض ، بدتر از تبعیض!
شاید پاره ای از مدیران باشند که وجود تبعیض در ورزش را منکر شوند و یا آن را به گونه ای توجیه کنند و مثلا با طرح بحث معروف " مساوات با عدالت فرق می کند " خیلی هم خود را مسلط بر اوضاع و آگاه از واقعیات ورزش جلوه دهند، اما جامعه شناسان و متفکران اجتماعی معتقدند آنچه از تبعیض ، خطرناک تر و مهلک تر است،" احساس تبعیض" است. اگر حرف مدیران را بپذیریم و بگوییم در ورزش ، عدالت تمام عیار برقرار و همه چیز روبراه است و کارها مثل عقربه ساعتی که با نظم و ترتیب ،" تیک تاک" می کند ، در جریان است، اما باید به این واقعیت هم اعتراف کنیم که در ورزش و در نزد بسیاری از ورزشکاران - مثل همین خانم ملایی ، قهرمان آسیا - به شدت "احساس تبعیض" وجود دارد و بسیاری از این عزیران اینطور فکر می کنند که مهمان ناخوانده یا فرزند ناتنی خانواده ورزش هستند و مدیران ورزش یا غیر ورزش به آنها اعتنای لازم را ندارند ، به طوری که برای مثال حاضر هستند برای بعضی از رشته ها مثل فوتبال به راحتی پول خرج کنند و ناز ورزشکاران را بخرند و اردو و تدارک و سفر خارجی و جایزه و پاداش در نظر بگیرند، بدون اینکه مثلا فوتبال ، آورده مثبت یا نتیجه قابل توجهی داشته باشد اما همین مدیران حاضر نیستند برای سایر رشته ها - که اتفاقا غالبا از میادین بین المللی دست پر و با افتخار هم بر می گردند- حتی حداقل ها را هم فراهم کنند. خانم ملایی در مصاحبه گلایه آمیز خود می گوید بارها درباره تهیه " کاور یخی" به مسئولان گوشزد کرده ایم اما حتی از برآوردن آن هم سرباز زده و طفره رفته اند. در هرحال هر چه باشد ، مسئولان ورزش باید به جای طفره رفتن و کتمان واقعیات ، آن را بپذیرند و به فکر حل کردن و از بین بردن این احساس شوم و مجاب کردن جامعه و تزریق آرامش خیال به همه اهالی ورزش باشند.
**چرا حرف حساب ، خریدار ندارد ؟
اگر بخواهیم عمیق تر و دقیق تر مشکلات و مسائل ورزش را ریشه یابی و واکاوی کنیم حتما به این نتیجه خواهیم رسید که ریشه بسیاری از مشکلات به ویژه در ابعاد فرهنگی و رفتاری و ایجاد تلقی هایی مثل وجود تبعیض و عدم رعایت عدالت و... در حاکمیت تفکر و هدف نتیجه گرایی ، آن هم به شکل افراطی، آن هم به هر وسیله ، آن هم بدون فراهم آوردن سازوکارهای لازم است . در این باره بسیار سخن گفته شده و این مجله هم به سهم و وظیفه خود بارها درباره پیامدهای نا خوشایند آن به مدیران و مسئولان ورزش، هشدار داده، اما البته مثل خیلی از حرف های حسابی دیگر بی پاسخ مانده و گوش شنوایی پیدا نکرده است.
**فهم و هدف مشترک وجود ندارد
اینکه چرا سال هاست این وضع در ورزش حاکم شده که حرف حساب خریدار ندارد و رسانه ها و دلسوزان و کارشناسان می گویند و تذکر می دهند ولی مسئولان ضمن تاکید بر انتقاد پذیری ، کار خودشان را می کنند و کوچکترین وقعی به صاحبان قلم و نظرات کارشناسی ندارند، خود بیش از هر چیز گواه آن است که در این ورزش ، فهم و هدف مشترک وجود ندارد و تمام هدف و دغدغه مسئولان ورزش کسب نتیجه و تصاحب مدال و سکو، آن هم نه از طریق کار اصولی ، بلکه به هر وسیله و ترفندی است . از سوی دیگر دلسوزان و آگاهانی هستند که مسائل را عمیق تر و ساختاری تر می بینند و به دنبال مجاب کردن مسئولان و مدیران ورزش برای پرهیز از روزمرگی و کارهای سطحی و ظاهر فریب و تغییر رویکرد و اصلاح روش و روی آوردن به کارهای ساختاری وعمیق تر در ورزش هستند . این طرز فکر معتقد است که اگر در ورزش کارهای اساسی و اقدامات اصلاحی صورت پذیرد با توجه به امکانات و ظرفیت های موجود - اما نهفته انسانی و مادی - نتیجه گیری و مدال آوری هم ، نه به طور ساختگی و گلخانه ای که به صورت یک روند تحقق خواهد یافت و جایگاه ورزش ایران را از این نظر در میادین بین المللی و جهانی ارتقاء خواهد بخشید ولی متاسفانه هما نطور که اشاره شد، در ورزش و در نزد مدیران و مسئولان آن ، گوشی برای شنیدن حرف حساب وجود ندارد و فارغ از تعارفات معمول و کلیشه ای ، هیچ اتفافی برای مفاهمه و رسیدن به فهم و تعریف مشترک میان این دو دیدگاه و طرز فکر رخ نمی دهد.
**برنده کیست ؟ بازنده کیست ؟
بیست و دومین دوره جام جهانی فوتبال فردا شب به پایان می رسد. تیمی قهرمان می شود و سرود پیروزی سر می دهد و سر به صدر می ساید و... اما برنده واقعی جام جهانی ، آن است که از گردش روزگار و این اتفاقات و میادین ، کسب تجربه کند ، با دیده عبرت به آن بنگرد ، برای بهتر شدن خود به تکاپو و تلاش برخیزد ، اشتباهات را تکرار نکند ، نقاط قوت را تقویت نماید و با عقلانیت و تدبیر، روزهای بهتر و آینده روشن تری را برای ورزش و فوتبال و مردم خود طراحی کند و بازنده اصلی جام طلایی ، آن است که بی خیال همه این تجربیات و گذرعمر باارزش و زمان ذیقیمت و تکرار نشدنی، کماکان در خواب غفلت بماند و جاهلانه به تکرار اشتباهات و کجروی های گذشته اصرار بورزد و چون گذشته ، صاحبان فکر و شخصیت و کسوت را به کنج انزوا براند و عرصه را برای جولان دادن عناصر فرصت طلب و مخرب و بی شخصیت باز بگذارد ...
*سیدمحمدسعیدمدنی