PDF نسخه کامل مجله
يکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳ - December 22 2024
کد خبر: ۷۸۳۶۸
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۱
«کوین بواتنگ» در گفت‌و‌گو با «فورفورتو» :

استعداد زیادی داشتم اما تنبل بودم!

استعداد زیادی داشتم اما تنبل بودم!

کوین پرنس بواتنگ این روزها 35 ساله شده اما همچنان اعتماد به نفس بالایی دارد و حس می‌کند فصل دیگری در داستانش در پیش است. این به آن معنی نیست که از برخی تصمیمات گذشته خود پشیمان نیست. هر چه که باشد، او در دوران حرفه‌ای خود در بیش از یک دوجین باشگاه در اروپا بازی کرده است ، از حضور در تیم‌های بزرگی نظیر میلان و بارسلونا گرفته تا ساسولو و لاس‌پالماس. او حالا می‌خواهد فوتبالش را در همان‌جایی به پایان برساند که همه چیز را در سن 7 سالگی در برلین شروع کرد. بواتنگ در دوران فوتبالش با شخصیت‌های فوتبالی جذابی کار کرده ، از هری رد‌نپ گرفته تا ماریو بالوتلی و آمادگی کامل دارد تا به سوالات ما پاسخ دهد.

* روزهای اول فوتبال‌تان را در تیم‌های پایه هرتابرلین و آلمان چگونه توصیف می‌کنید؟

بدون این که بخواهم مغرور به نظر برسم، بدون شک یکی از بهترین استعدادهای اروپا به حساب می‌آمدم اما تنبل بودم. می‌گذاشتم استعدادم همه کارها را انجام دهد. بزرگترین پشیمانی‌ام از آن روزها همین است. به خودم فشار نیاوردم. دوران حرفه‌ای فوق‌العاده‌ای داشتم اما قطعا می‌توانست بهتر باشد. می‌توانستم در مسابقات بزرگ‌تر و برای مدت زمان بیشتری به میدان بروم اما چیزهای زیادی یاد گرفتم و می‌توانم این تجربه را به بازیکنان جوان‌تر منتقل کنم.

* چه شد که به تاتنهام رفتید؟

خیلی سریع اتفاق افتاد زیرا به مدیریت هرتابرلین گفته بودم که قصد جدایی دارم. می‌خواستم به سویا بروم و با خوانده‌ راموس که مربی این تیم بود صحبت کرده بودم اما آنها به اندازه تاتنهام پول نمی‌دادند. به همین خاطر در عرض دو روز وسایلم را جمع کردم و به لندن رفتم. جالب بود که سه ماه بعد راموس سرمربی تاتنهام شد اما بابت این که به سویا نرفته بودم هنوز از دستم عصبانی بود. به او گفتم اهمیتی ندارد . حالا هر دوی ما اینجا هستیم! فکر می‌کنم رفتن به تاتنهام اهمیت زیادی داشت چون فهمیدم استعداد به تنهایی کافی نیست. سال اول حضورم در آن باشگاه چیزهای زیادی یاد گرفتم. آنها بازیکنانی نظیر جرمن جناس، لوکا مودریچ، رابی کین و دیمیتار برباتوف را داشتند که جزو بهترین بازیکنان دنیا بودند و توانایی‌هایم برای بازی در کنار آنها به تنهایی کافی نبود. جناس با من هم‌پست بود و هر روز به باشگاه بدنسازی می‌رفت تا تمرینات اضافه انجام دهد. شاید من بااستعدادتر بودم اما او باهوش‌تر بود. او بازیکنی سرعتی و قدرتی بود که خوب پاس می‌داد و می‌توانست شوتزنی کند و از تمام این توانایی‌هایش به بهترین شکل استفاده می‌کرد. هنوز با هم در ارتباط هستیم اما نمی‌داند که در آن مقطع او را الگویم قرار داده بودم.

* چه حسی داشتید وقتی مارتین یول در آغاز حضورش در تاتنهام به وضوح گفت که به شما نیازی ندارد؟

در آن زمان تنها 20 سال داشتم و از آلمان به فرهنگی متفاوت آمده بودم. خوشبختانه انگلیسی بلد بودم و تازه قراردادی چهارساله امضا کرده بودم. به خوبی تمرین می‌کردم و وظایفم را انجام می‌دادم. بعد از سه هفته به من گفت در برنامه‌هایش جایی ندارم و در لیستش نیستم. خیلی سخت بود. انگار به صورتم مشت زده بودند و نمی‌دانستم باید چه واکنشی داشته باشم. افراد کم سن و سال می‌توانند واکنش‌های احمقانه‌ای نشان بدهند. به این فکر نکردم که نظرش را عوض می‌کنم. پیش خودم گفتم اهمیتی ندارد، در لندن خوش می‌گذرانم. یک سال خوشگذرانی کردم (می‌خندد) ! بازی در تیم دوم تاتنهام بود که باعث شد به خودم بیایم. ضمن این که راموس رفتار منصفانه‌ای با من داشت. هر وقت استحقاق بازی کردن داشتم، مرا به زمین می فرستاد و هر وقت استحقاق نداشتم، در ترکیب نبودم.

* همز‌مان با گرت بیل به تاتنهام آمدید. پیش خودتان نمی‌گفتید که من هم می‌توانستم به اندازه او پیشرفت کنم؟

نه. هر دوی ما وقتی به تاتنهام رفتیم جوان بودیم و همه فکر می‌کردند به اندازه کافی خوب نیستیم. بعدها وقتی او در رئال‌مادرید و من در میلان بودیم با هم دیدار کردیم و به نظرم همین موضوع جوابی به همه انتقادات باشد. در برنابئو به او گفتم:«یادت می‌آید جلوی 6 یا 7 نفر در تیم دوم تاتنهام بازی می‌کردیم؟» هر دو خندیدیم و او گفت:«به همین خاطر است که سختکوشی همیشه نتیجه مثبت دارد.» هر دوی ما در آن مقطع به سختی تلاش کردیم.

* بازی زیر نظر یورگن کلوپ در دورتموند چگونه بود؟

او یکی از بهترین مربیان جهان است ، نه به این خاطر که با لیورپول در لیگ قهرمانان به قهرمانی رسید بلکه به خاطر کل دوران حرفه‌ای وی. نقطه قوت کلوپ در ایجاد گروهی است که تمام افرادش حاضرند برایش بجنگند. ربطی به مسائل تاکتیکی ندارد و حسی است که او به وجود می‌آورد. این مربی شخصیتی قوی دارد و برایش خوشحالم چون در دورتموند می‌توانستم ببینم که در حال ایجاد چه چیزی است و می‌توانستم حس کنم که پیشرفت خواهد کرد. در سال‌های بعدی آنها فاتح بوندسلیگا شدند و به فینال لیگ قهرمانان رسیدند. متاسفانه این تیم پول کافی برای خرید من نداشت و مجبور شدم به انگلیس برگردم. خیلی ناراحت بودم چون دوست داشتم در دورتموند بمانم و کلوپ هم ناراحت بود چون دوست داشت مرا نگه دارد.

* انتقال تان به پورتسموث چطور پیش آمد؟

پورتسموث قدم بزرگی برای من بود. فوتبالیست‌های این دوره درک نمی‌کنند که گاهی اوقات باید 5 قدم به عقب برداری تا 15 قدم به جلو بروی. همه فکر می‌کنند چون برای یک باشگاه بزرگ بازی کرده‌اند، نمی‌توانند به باشگاه‌های کوچک بروند. این کاری بود که من کردم. در تاتنهام پول زیادی می‌گرفتم ولی 5 قدم به عقب برداشتم تا برای یک تیم کوچک‌تر به میدان بروم تا یک بار دیگر در بازار نقل و انتقالات به من توجه شود. می‌خواستم بیشتر بازی کنم و نشان دهم چه توانایی‌هایی دارم. پورتسموث یکی از مهم‌ترین باشگاه‌های تمام دوران حرفه‌ای من بود. بعد از آن ، این شانس را داشتم تا در یک جام‌جهانی فوق‌العاده به میدان بروم و سپس به میلان رفتم. این نمونه‌ای برای فوتبالیست‌های امروزی است که نشان می‌دهد گاهی اوقات چند قدم به عقب برداشتن چیز بدی نیست.

* بعدها باز هم فرصتی برای بازگشت به فوتبال انگلیس برایتان فراهم شد؟

وقتی در سال 2013 در حال ترک میلان بودم، مذاکراتی با منچستریونایتد انجام دادم اما در نهایت به شالکه رفتم . در حقیقت نمی‌خواستم دیگر به فوتبال انگلیس برگردم. دوست داشتم به اسپانیا، ایتالیا یا آلمان بروم. من در پست‌های شماره 6، 8 و 10 و همچنین مهاجم بازی کرده‌ام. عادت داشتم در همه جای زمین بازی کنم اما نه برای مدت زمانی طولانی و برای مربیان این نکته مثبتی است که بازیکنی مثل من داشته باشند که در تمام نقاط زمین بازی کند. چنین چیزی برای یک بازیکن ، آسان نیست زیرا باید دائم خودتان را با نقشی جدید وفق دهید. شاید به همین خاطر هم نمی‌توانستم همیشه به قدر کافی خوب بازی کنم و برای همین بود که سر الکس فرگوسن گفته بود نمی‌داند من در چه پستی بازی می‌کنم که حرف منصفانه‌ای بود.

* انجام بازی برای تیم ملی غنا به جای آلمان چه حسی داشت؟

اگر بخواهم صادق باشم، احساسات متفاوتی داشتم. معمولا در این شرایط می‌گویند حس فوق‌العاده‌ای بود و به خودم افتخار می‌کردم اما من در برلین بزرگ شده و در کنار آلمانی‌ها بودم و اولین باری بود که پیراهن تیم ملی متفاوتی را بر تن می‌کردم. به همین خاطر است که نمی‌توانم بگویم حس افتخار داشتم چون در آن صورت دروغ گفته‌ام. به شکلی مشابه وقتی پیراهن تیم ملی آلمان را می‌پوشیدم چندان حس افتخار نداشتم چون در درونم می‌دانستم که ریشه غنایی دارم. در جام‌جهانی در خاک آفریقا بازی کردم و قطعا حس افتخار داشتم و بیشتر از آن هم احساساتی شدم. وقتی تصمیم گرفتم ریشه‌هایم را درک کنم، دیگر نمی‌خواستم برای تیم ملی آلمان به میدان بروم. مجبور بودم خودم با غنا آشنا شوم چون پدرم چیزی از آنجا به من نگفته بود. تصمیم درستی گرفتم اما در آغاز، احساسات متفاوتی داشتم.

*آیا به گلزنی برای غنا در جام‌جهانی افتخار می‌کنید؟

قطعا. آن زمان بود که حس کردم غنا بالاخره مرا پذیرفته است. ساز و کار دنیا به این گونه است که " چیزی به من بده و آن وقت به تو احترام می‌گذارم " . به خصوص چون در آلمان بزرگ شده بودم، می‌توانستند بگویند تو 100 درصد غنایی نیستی. چیزی به ما نشان بده تا به خاطر آن تو را بپذیریم. زدن آن گل ، لحظه‌ای بود که فکر کردم حالا این تیم مرا می‌پذیرد. توانستیم به نیمه‌نهایی جام‌جهانی در آفریقای جنوبی برسیم. می‌توانند هر چه می‌خواهند بگویند اما یکی از بهترین تیم‌های آن تورنمنت بودیم. به سختی تلاش کردیم ، روحیه خوبی داشتیم و شگفتی‌ساز شدیم. همه به آن خطای " هند " فکر می‌کنند و می‌گویند غنا باید به نیمه‌نهایی می‌رفت. به شدت لایق این اتفاق بودیم. قطعا به فینال می‌رسیدیم. قبل از تورنمنت در یک دیدار دوستانه مقابل هلند بازی کرده و 4 بر 1 شکست خورده‌ بودیم. به همین خاطر حتما فکر می‌کردند کار آسانی مقابل ما دارند. قطعا به فینال می‌رسیدیم.

* نظرتان در مورد خطای " هند " لوئیز سوارز که در نهایت منجر به حذف غنا شد چیست؟ وقتی در بارسلونا در کنار سوارز بازی می‌کردید، هیچوقت در مورد آن دیدار با هم حرف زدید؟

نمی‌توانید سوارز را ملامت کنید. اگر من بودم دقیقا همین کار را می‌کردم. پنالتی بعد از آن اتفاق بود که تمام مسائل بد را رقم زد. بلافاصله بعد از این که پنالتی ما از دست رفت، داور سوت پایان را زد. خوش‌شانس بود که ما پنالتی را از دست دادیم. هیچوقت با سوارز در مورد آن اتفاق حرف نزدم. در واقع در مورد هیچ چیزی با هم حرف نزدیم. فوتبال همین است. نمی‌توانید با همه دوست باشید. فقط باید به همدیگر احترام بگذارید.

*در سال 2010 به جنوا پیوستید اما هرگز برای این تیم بازی نکردید و بلافاصله به میلان ملحق شدید. چه اتفاقی افتاد؟

خودم هم نمی‌دانم. یک روز قرار بود با جنوا قرارداد ببندم و فردای آن روز با میلان امضا کردم. نمی‌دانم چطور این کار را کردم اما اهمیتی هم نمی‌دهم. مشکلی برای پیوستن به جنوا نداشتم اما مدیر برنامه‌هایم زنگ زد و گفت:«فکر کنم به میلان می‌رویم» و من گفتم:«شوخی می‌کنی؟» ولی در نهایت با میلان امضا کردم. هیچوقت چگونگی آن را نپرسیدم. وقتی پیراهن میلان را پوشیدم به خودم گفتم تازه دوران فوتبالم در حال آغاز شدن است.

* سقوط از لیگ برتر انگلیس و قهرمانی در سری آ در فصل بعد از آن ، یک انتقال ساده و معمولی نیست...

بازیکنان زیادی وجود ندارند که با پورتسموث سقوط کرده باشند، در 4 یا 5 بازی جام‌جهانی عملکرد خوبی داشته باشند و صبح در میلان بیدار شوند. می‌دانید پیش خودم چه می‌گفتم؟ می‌گفتم : " ای احمق! اگر در جوانی اینقدر تنبل نبودی ... " فکر نمی‌کنم سران میلان بازی‌های من در پورتسموث را دیده بودند. فقط جام‌جهانی را تماشا کردند. در تیم باشگاهی هنوز در فرم خوبی نبودم و به آمادگی کامل نرسیده بودم ولی تمام تمرکزم را روی جام‌جهانی گذاشتم. به همین خاطر پیش خودم فکر می‌کردم که وقتی باشگاه بزرگی مثل میلان حاضر است بعد از دیدن 5 بازی من قراردادی 3 ساله پیشنهاد دهد، اگر در جوانی با تمرکز بیشتری بازی می‌کردم، این تیم صرفا تبدیل به سکوی پرتابی برای من می‌شد.

* در میلان با بازیکنانی نظیر آندره‌آ پیرلو، زلاتان ابراهیموویچ، رونالدینیو و روبینیو بازی کردید. کدامیک از آنها بهتر بودند؟

همیشه در پلی‌استیشن با این بازیکنان بازی کرده بودم: پیرلو، گتوزو، سیدورف، تیاگو سیلوا و ... در پورتسموث هم بازیکنان خوبی داشتیم اما چنین اسامی بزرگی حضور نداشتند. به برادر بزرگترم جرج زنگ زدم و گفتم : " در این تیم حتی یک ثانیه هم به من بازی نمی‌رسد " اما او گفت : "چیزی به آنها ارائه بده که ندارند" . آن چیز به نظر من عطش موفقیت بود. چون همه چیز را فتح کرده بودند، دیگر برای موفقیت عطش نداشتند و نکته کلیدی همین بود. طرز تفکر زلاتان باور نکردنی است. مردم فقط گلزنی او را می‌بینند اما نمی‌دانند چقدر برای چنین چیزی تلاش می‌کند. کریستیانو رونالدو همیشه سختکوشی‌اش را نشان می‌دهد و به نظر من ایرادی ندارد چون او الگوی بازیکنان جوان است اما زلاتان هم به سختی او تلاش می‌کند اما نشان نمی‌دهد. همیشه دو یا سه ساعت قبل از همه می‌آمد و سه ساعت بیشتر هم می‌ماند. او مثل یک ماشین است. او را الگویم قرار دادم و به همین خاطر دو ساعت و نیم زودتر به تمرین می‌رفتم ولی او از قبل در سالن بود. به او می‌گفتم: " پس کی می‌خوابی؟ " او ایده‌آل‌گرا است. برخی از بازیکنان دوست نداشتند با او بازی کنند چون همه پاس‌ها و سانترها را بی‌نقص می‌خواست. وقتی یک موقعیت را از دست می‌داد از خشم دیوانه می‌شد. این فشاری است که روی خودش و شما می‌گذارد تا بی‌نقص و بهتر باشید چون دوست دارد کمک کند تا پیشرفت کنید. بهترین بازیکن؟ نمی‌دانم. اما یکی از بهترین بازیکنانی که در کنارش بازی کرده ام ، آنتونیو کاسانو بود. او همه چیز داشت و از نظر من یکی از بااستعدادترین بازیکنان تاریخ فوتبال بود. شاید در میان تمام بازیکنان بزرگی که در کنارشان بازی کرده ام، او بهترین هوش فوتبالی را داشت. مساله این است که او دیوانه بود! در میلان به او "رادیو" می‌گفتند چون دست از حرف زدن نمی‌کشید. دائم حرف می‌زد. اگر طرز فکر متفاوتی داشت، قطعا برنده توپ طلا می‌شد.

* رونالدینیو در آن مقطع چطور بود؟

به نظرم دیگر از فوتبال خسته شده بود. از زندگی لذت می‌برد. بهترین بازیکنی بود که دیده بودم و چندین فصل این را نشان داد ولی فکر می‌کنم همه چیز برایش حوصله‌سربر شده بود. چه کسی می‌تواند ادعا کند که یک استادیوم برای تماشای بازی او می‌آید؟ فقط رونالدینیو و شاید هم زیدان. بازی رونالدینیو برای همه جذاب بود. وقتی می‌خواست بازی کند، بهترین بود. وقتی نمی‌خواست، به هیچ چیز اهمیت نمی‌داد. به عنوان یک انسان ، او فوق‌العاده است و همیشه طرز فکری مثبت دارد.

* در یک بازی به خاطر توهین‌های نژادپرستانه زمین را ترک کردید...

آن کار ، موضع مهمی در مقابل چنین چیزی بود اما کمکی به بهتر شدن اوضاع نکرد. در آن لحظه عصبانی و ناراحت شدم و زجر زیادی کشیدم. باید اتفاقی می‌افتاد که کمک کند اما این طور نشد. آن اتفاق در سال 2013 بود یعنی تقریبا یک دهه پیش اما هنوز هم توهین‌های نژادپرستانه وجود دارند. یوفا و فیفا موقعیت‌های زیادی برای کمک کردن داشتند اما هیچ کاری نکردند. برایشان مهم‌تر بود که برای تکنولوژی خط دروازه و کمک داور ویدئویی پول خرج کنند. به نظر من هر وقت این اتفاق می‌افتد بازیکنان و تیم‌ها باید زمین را ترک کنند تا بالاخره کمکی شود.

* چرا در سال 2013 میلان را ترک کردید و به شالکه رفتید؟

فصل سوم خیلی برایم سخت بود. تمام بازیکنان بزرگ جدا شدند و به عنوان یکی از بازماندگان آن تیم ، فشار زیادی روی من بود. فصل آن طور که می‌خواستیم پیش نمی‌رفت و از من انتقاد می‌شد. به همین خاطر حس کردم زمان جدایی رسیده است. هیچ بازیکن دیگری برای حل شدن مشکل به کمک من نیامد. دیگر پولی وجود نداشت و میلان مثل قبل جذاب نبود. به خودم گفتم بهتر است به زادگاهم برگردم. شالکه هواداران خوبی دارد و باشگاهی تاریخی است. در پایان فصل سوم به لیگ قهرمانان صعود کردیم و این آخرین هدیه من به باشگاه بود. به نظرم زمان مناسبی برای ترک ایتالیا بود. فصل اولم در شالکه بی‌نظیر بود. همه مرا دوست داشتند. وقتی ببرید همه چیز روبراه است اما وقتی شرایط خوب نباشد، همان بازیکنان تبدیل به بدترین بازیکنان می‌شوند. همین اتفاق هم افتاد. مشکل کمر و زانو داشتم و در سال دوم در شالکه در بهترین فرم نبودم. وقتی به بهترین بازیکن تیم حمله می‌شود، سایر بازیکنان در سایه او پنهان می‌شوند. همیشه همینطور بوده است.

* جام‌جهانی 2014 برایتان چطور بود؟ غنا در قعر جدول گروهش قرار گرفت و قبل از بازی آخر ، شما به خانه فرستاده شدید...

خیلی ناراحت‌کننده بود چون با امید زیادی برای داشتن عملکرد خوب به آنجا رفته بودم. تیم ما بهتر از سال 2010 بود. جوان‌تر و قوی‌تر بودیم اما مشکلاتی وجود داشت. نه تنها از سمت من بلکه به صورت کلی و این در جریان بازی‌مان هم مشخص بود. ناراحت شدم که زودتر به خانه برگشتم. در این مورد جر و بحث کردیم. شاید باور نمی‌کردند هنوز هم قلبا بهترین اتفاق را برای تیم می‌خواهم. از این اتفاق حتی عصبانی هم نشدم. فقط اندکی ناراحت بودم که نتوانستیم آن طور که می‌خواهیم مسائل را پیش ببریم.

*اگر باز به تیم ملی دعوت شوید ، به این تیم برمی‌گردید؟

قطعا. هنوز کارهای زیادی می‌توانم انجام دهم.

*به نظرتان در کدام تیم بهترین فوتبال دوران حرفه‌ای‌تان را ارائه دادید؟

همه فکر می‌کنند در میلان بهترین بازی‌ها را داشتم اما نه. بهترین فوتبالم در ساسولو و لاس‌پالماس بود. در میلان آمار و ارقام بهتری داشتم و پستم هم فرق می‌کرد اما فکر می‌کنم در آن دو باشگاه واقعا خوب بودم.

* انتقال تان از ساسولو به بارسلونا چطور اتفاق افتاد؟

فقط به این خاطر که اسمتان کوین بواتنگ است، نمی‌توانید به بارسلونا بروید ولی مردم به این موضوع اهمیتی نمی‌دهند. من به سختی تلاش کردم و خوب بازی می‌کردم. همه می‌گویند چه شد به بارسلونا رفتم اما نگاهی به آمار و ارقام بیندازید. در ساسولو بهترین بازی‌هایم را انجام دادم و به همین خاطر هم بارسلونا به سراغم آمد. با این وجود چون این تیم یکی از بهترین تیم‌های دنیا است، فرصت بازی چندانی به من نرسید. سوارز در تمام مسابقات به طور کامل بازی می‌کرد اما در آن مقطع استحقاق رفتن به بارسلونا را داشتم.

*مونزا نهمین باشگاه شما در طول 7 فصل بود. چطور برلوسکونی شما را قانع کرد که به سری ب بروید؟

برلوسکونی چیزهای زیادی در دوران حرفه‌ای‌ام به من داده است. او مرا بازیکنی " بزرگ " کرد و به همین خاطر لازم نبود بعد از تماسش به چیز دیگری فکر کنم چون می‌خواستم جواب محبت‌هایش را بدهم. تلاش‌های آنها در مونزا بی‌نظیر است. خوشحالم که حالا در سری آ هستند چون لیاقتش را دارند.

* در مونزا و میلان با بالوتلی هم‌تیمی بودید. رابطه‌تان با هم چطور بود؟

ماریو مانند برادر کوچکترم است. وقتی جوان‌تر بود کارهای دیوانه‌واری کرد و شاید در آن زمان دنبال جلب توجه بود. شاید بعدها متوجه شود که می‌توانسته با تمرکز بیشتری بازی کند. همه ما درونمان مشکلاتی داریم اما هر کسی که ماریو را می‌شناسد می‌داند که چقدر پسر خوبی است و چه قلب بزرگی دارد.

*تجربه بازی در بشیکتاش چطور بود؟

فوق‌العاده. هواداران برایم سرود ساخته بودند و حس می‌کردم در خانه هستم. می‌خواستم بمانم اما به خاطر کرونا برای باشگاه مشکل مالی پیش آمد. همیشه دوست داشتم در ترکیه بازی کنم چون دوستان ترکیه‌ای زیادی دارم. اگر روزی مربی شوم، دوست دارم هدایت بشیکتاش را بر عهده بگیرم.

* بازگشت به هرتابرلین چطور بود؟

از نظر احساسی برایم اهمیت داشت که به جایی برگردم که همه چیز از آنجا شروع شده بود اما فصل سختی داشتیم و شاید حتی لیاقت‌مان سقوط بود اما در نهایت بلند شدیم و به مسیر برد برگشتیم. پیروزی در پلی‌آف برایمان مثل قهرمانی در لیگ بود. تجربه فلیکس ماگات به ما کمک کرد. دائما به ما می‌گفت می‌توانیم موفق شویم. همه چیز به اراده بازیکنان بستگی دارد.

*آرمین زمانی