زبان سرخ/حراج اصلی ، زمان دیگری بود !
سکانس اول (24 اسفند 1400)
جواد داوری(رئیس فدراسیون بسکتبال) : بحث بودجهای همیشه هست و تمام فدراسیونها با این موضوع درگیر هستند و من هم با علم به این قضیه وارد این عرصه شدم و باید شرایطش را خودم فراهم کنم. این چیزی نیست که بخواهم از آن بنالم و از قبل مشکلات را میدانستم؛ پس این مسائل، پیش پا افتاده است و برنامه برای ما مهمتر است و باید روی آن معطوف شویم و کار کنیم. من اعتقاد دارم که نیروی خوبی در بسکتبال داریم، ولی باید از آنها درست استفاده کنیم تا بتوانیم اتفاقات خوبی را رقم بزنیم.
سکانس دوم (12 بهمن 1401)
محسن معزیفر (سرپرست دبیری فدراسیون بسکتبال) :هزینه تهیه بلیت، اسکان و اردوهای تیم ملی در شرایط فعلی بسیار زیاد است و بودجه مان، قطعا کفاف مخارج را نخواهد داد. علاوه بر این، قیمت بلیت در مناسبتهای مختلف نیز افزایش پیدا میکند. با توجه به اینکه حامی مالی خوبی نداریم، هر چقدر بودجه به فدراسیون تزریق شود، باز هم کم است. اسپانسر فعلی تا پایان لیگ، یعنی دقیقا تا آخرین مسابقه فصل جاری، همراه ما خواهد بود. برای دو سال آینده اما قطعا با شرکت یا سازمانی قدرتمند وارد مذاکره میشویم تا کنارمان باشد. ما ارزش برند خودمان و بسکتبال ایران را میدانیم و مثل قبل آن را به حراج نمیگذاریم.
پی نوشت : پارسال و در همین ایام (قبل از انتخابات فدراسیون بسکتبال) بود که در گعده های خصوصی صحبت از جذب حامی مالی ۲۰ ، ۳۰ میلیاردی می شد اما حالا کار به جایی رسیده که آقایان ، از پرداخت هزینه های یومیه هم عاجز شده و می گویند هرچقدر بودجه هم داشته باشیم ، کم است و ازارزش برند بسکتبال ایران حرف می زنند! همه خوب می دانند که چوب حراج اصلی، 9 اسفند سال گذشته بر سر بسکتبال بیچاره ایران خورد که امثال شما ، سکانداران آن شدید و حالا با طعنه هم صحبت می کنید و...!
یک بار خطاب به «مشاورغرب آسیا» نوشتیم که با اسپانسر جدید چند ده میلیاردی تان قرارداد ببندید ، ۲ میلیارد خسارت «هلدینگ مات» را که پول خرد محسوب می شود بدهید و با آن ها فسخ کنید و باقیمانده آن را هم در جیب فدراسیون بگذارید ، این طوری هم شان بسکتبال ایران حفظ می شود و هم مبلغ گزافی برای رشد و توسعه می ماند اما ...
در رساله دل گشا آمده است: مردی را علت «قولنج» افتاد. تمام شب دعا می کرد که بادی از وی جدا شود! چون سحر رسید نا امید گشت و دست از زندگی شسته، با عجز و لابه میگفت: بارخدایا ، بهشت نصیبم فرمای! یکی از حاضران گفت: ای نادان! از آغاز شب تا این زمان التماس بادی داشتی، پذیرفته نیامد. چگونه تقاضای بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمانها و زمین است از تو مستجاب گردد؟!
* کامران خطیبی