ستاره سالهای دور فوتبال ایران در «کیهان ورزشی»
گفتوگو با حسن روشن در «هزار توی زمان»: هیچوقت نخواستم «علی پروینِ استقلالیها» باشم
کیهان ورزشی-
برخی چهره ها در این فوتبال هستند که وقتی نام شان به گوش مان می خورد، دستی نامرئی ما را فی الفور به هزار توی تاریخ می برد؛ به امجدیه دهه های 40 و 50، به ورزشگاه غول پیکر صد هزار نفری، به صفحات قدیمی کیهان ورزشی و دنیای ورزش، به تخت جمشید، به مونترال، به آرژانتین و ...خلاصه اینها بدون آنکه خودشان بخواهند ما را سوار قطاری می کنند که مقصدش گذشته است.
حسن آقای روشن، ستاره سالهای خیلی دور فوتبال ایران یکی از همانهاست. نام او برای نسل های مختلف آشناست اما بیشتر برای قدیمی تر ها. با این حال، او برخلاف بسیاری از همدوره هایش که در غبار زمان گم شده اند و نمی دانیم الان کجا هستند و چه می کنند، همچنان دیده می شود؛ روی ویترین است و حرف می زند؛ حرفهایی که بوی دردسر می دهد. روشن میهمان ما بود و بیش از دو ساعت از گذشته و حال صحبت کردیم؛ حرف هایی از جنس خودش.*حمید ترابپور
*عکس های مصاحبه از محمدعلی شیخ زادهصحبت های اخیر نصی( نصرالله عبداللهی) با کیهان ورزشی که گفته بود تیم ملی ایران در جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت را قبول ندارم. نصی برخی مواقع حرف هایی می زند که عجیب است. بقیه هم حرف های عجیبی زده اند. مثلا یکسری از بچه های آن موقع گفته اند ما از هلند ترسیده بودیم و ... به خدا همین «رودی کرول» ، کاپیتان هلندی ها در آرژانتین، در دوره مربیگری انگلیس با من بود. این بازیکن آنجا با من درباره بازی ایران و هلند صحبت کرد. می گفت ما روز بازی با ایران آنقدر ترسیده بودیم که سرمربی مان نتوانست ارنج کند چون شما قهرمان آسیا بودید و سه ماه قبلش با فرانسه بازی کردید و مقابل رئال مادرید قرار گرفتید و ...آن وقت می بینم برخی وقتها علی پروین و حسین کازرانی و اینها می گویند ما ترسیده بودیم. من بیرون بودم چون آمادگی بازی نداشتم ولی قشنگ می دیدم چه خبر است. به خدا اگر آمادگی بازی کامل داشتم بهتر نتیجه می گرفتیم. حالا می گویند آن تیم فقط دکور خوبی داشت. بدترین گرمکن ها را در بین آن تیم ها ما داشتیم. مشکی آدیداس که فکر کنم داخل انباری مانده بود و دادند ما بپوشیم. اوایل آن بازی محمد صادقی یک شوت زد – می گفت پاس دادم ولی شوت زد- توپ از بغل دروازه رد شد. حسین فرکی خودش را پرتاب کرد که اگر بهش خورده بود گل می شد و ... «رودی کرول» می گفت: آن توپ که گل نشد و یک ربع گذشت ، مربی مان گفت: نه، اینها نمی توانند کاری کنند، بازی خودتان را انجام بدهید و ...
پس ترس ابتدای بازی برای آنها بود نه ما.*این سر تمرین تیم ملی است که نشستم و غصه می خورم از بابت پارگی مینیسک
زانویم. حشمت خان هم مشغول صحبت کردن است. حشمت خان مدیر بود. یادتان باشد که تیم
ملی هیچ جای دنیا مربی نمی خواهد. بازیکنان اگر آماده نباشند که به تیم ملی دعوت
نمی شوند. پس یک مدیر می خواهد تا اینها را هماهنگ کند. حشمت خان را من بردم به فوتبال
امارات. اینجا جنگ شده بود و بعد از انقلاب فوتبال به حالت نیمه تعطیل درآمده بود.
من رفتم با شیخ محمد - که آن زمان حاکم دوبی نبود و مدیر الاهلی بود و وزیر دفاع
امارات - صحبت کردم که آقای مهاجرانی برود و 40 روز دوره مربیگری بگذراند. خلاصه
مجوز را گرفتیم و حشمت خان رفت و ماندنی شد.
هفتهای یک بار فیلم آن بازی را تماشا میکنم
آقا نصی که می گوید تیم ملی جام جهانی فقط دکور خوبی داشت اشتباه می کند. میدان جام جهانی فراتر از هر میدان دیگری است. المپیک هم به اندازه جام جهانی نیست. ما برای اولین بار بود می رفتیم جام جهانی. «رودی کرول» می گفت وقتی مربی ما می خواست ارنج کند بازیکنان قایم می شدند تا برابر ایران در ترکیب نباشند و ... شما فیلم 60 دقیقه از بازی پرو را تماشا کنید. من هفته ای یک بار این فیلم را تماشا می کنم. خود من باید 4 تا گل می زدم. من از نظر جسمی برای یک نیمه خوب بودم. همانجا بود که همسترینگم خراب شد. فشاری که به بدنم آوردم آن بلا را سرم آورد. اصلا قرار نبود من بازی کنم. گفتند بازی با پرو اگر ببریم تیم صعود می کند و تو باید بازی کنی. این فرق حشمت مهاجرانی بود با کارلوس کی روش. کی روش تحت هر شرایطی با یک شیوه و ترکیب بازی می کرد اما حشمت دنبال بردن و صعود بود. کی روش در 2014 می دانست بوسنی را ببریم صعود می کنیم ولی ریسک نکرد و همان ارنج بازی با آرژانتین را گذاشت در زمین. داوران ایرانی بزرگترین ضربه را به تیم ملی زدند
ما در آرژانتین 4 گل از روی نقطه پنالتی خوردیم. در تاریخ سابقه نداشته یک تیم 4 پنالتی در سه بازی بخورد. بزرگترین ظلم را به ما در آن جام ، داوران ایرانی کردند چون ما را با قوانین بین المللی آشنا نکردند و در اینجا هر جوری بازیکن را می زدند خطا نمی گرفتند. در بازی با اسکاتلند من بیرون بودم اما دیدم «آرچی گمیل» و ایرج دانایی فرد روی یک توپ کورس بستند و ایرج را زد و او هم سکندری می خورد و زمین نمی افتاد. داور هی می خواست سوت بزند اما ایرج نمی خورد زمین و خلاصه توپ رفت بیرون. خدا ایرج را رحمت کند. بعد از بازی گفتم چرا نخوردی زمین؟ گفت: خطا نبود که!
* بازی با تراکتور هستش.
این بازی جنجالی شد. داریم با حسین فکری ، سرمربی تراکتور صحبت می کنیم. دراین
بازی اخراج شدم. آن روز داور را زدم. داور ، آقای منوچهر نظری بود. ما هفته قبلش
با پاس بازی داشتیم و 4 تا زدیم. در این بازی داور به کاپیتان آنها یک اخطار
بیخودی داد. من هم کاپیتان تاج بودم و دنبال این بود که به من هم اخطار بدهد. نیمه
دوم یک توپ داشت می رفت بیرون که من گرفتم و سوت زد و گفت اوت شده. نظری آدم خوبی
بود ولی داور یک نیمه ای بود و در نیمه دوم که خسته می شد نمی توانست داوری کند.
اینجا به ما اخطار داد. گفتم چرا سوت زدی؟ گفت من می گم اوته یعنی اوته. اخطار
داد. من اعتراض کردم و گفتم کار خوبی نمی کنی. یک مقدار بد حرف زد و من دنبالش
کردم و فرار کرد و داشت می رفت زدم به پایش و افتاد زمین و بعد هم اخراجم کرد. فردای آن روز گفتم
دیگر نه در تاج بازی می کنم و نه در تیم ملی. من را سه جلسه محروم کردند. این بازی
در سال 56 بود. رئیس کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال ، آقای امیرعراقی بود. ایشان ،
هم بازیکن سابق فوتبال بود و هم یکی از بهترین قاضیان ایران. هفته قبلش هم در بندر
انزلی یک نفر داور را زده بود و البته زدن او با زدن من فرق داشت. طرف را یک سال
محروم کرده بودند. به خاطر همین من را هم
باید یک سال محروم می کردند. خلاصه رفتند تحقیق کردند و دیدند من مقصر اصلی نبوده
ام. تیم ملی دو هفته بعدش بازی داشت. آقای نظری در گزارش
خود نوشته بود روشن ، فحاشی کرده است. من زیر بار نرفتم. آقای دیده بان و آقای
شریعت که رئیس کمیته بین الملل بود ، خداعمرشان بدهد برای اینکه من به بازی تیم
ملی برسم در طول آن دو هفته سه تا بازی دوستانه گذاشتند تا محرومیت من تمام شود.
یکشنبه منچستریونایتد را آوردند، سه شنبه گالاتاسرای و جمعه هم یک تیم دیگر. من در
این سه بازی نبودم و محرومیتم تمام شد و به بازی تیم ملی رسیدم.
یک بار هم پدرم نگفت بارک الله!
نه آن افتخاراتی که آوردم و در جام جهانی و المپیک و ... گل زدم مرا خوشحال می کند و نه از این بابت که قهرمان جام باشگاههای آسیا نشده ام حسرت می خورم. کیهان ورزشی یک صفحه داشت که بهترین بازیکنان را انتخاب می کرد. من در طول یک فصل هر هفته در تیم منتخب مجله شما انتخاب می شدم اما پدرم خدابیامرز یک بار نگفت بارک الله ... برای اینکه من هی بروم و بهتر شوم. مثلا من می گفتم خب ، من به کره دو گل زده ام و او می گفت فلان بازی را نزده ای و ... دائم می خواست انگیزه مرا بالا نگه دارد. هیچوقت هم دنبال رکورد و آمار نبودم. پرسپولیس به من 10، 15 برابر تاج پول می داد ولی نرفتم. الان به مهاجم تیم که 18 میلیارد قرارداد بسته می گویند به ازای هر گلی که بزنی 1 میلیارد می دهیم . خب ، مهاجم آورده اید که گل بزند. مسخره بازی شده ... مثلا بازیکن اگر استپ کند 100 میلیون اضافه تر می گیرد!با گل من به پرسپولیس، "سعید راد " 70 هزار تومان ضرر کرد
سال 1353 با پرسپولیس بازی داشتیم. آن روز زمین بازی خیلی خراب بود. غلامحسین(مظلومی) پاس داد و بین مسیح نیا و وطن خواه به توپ ضربه زدم. البته ضربه نبود و توپ را انداختم گوشه دروازه و ما بازی را بردیم. آن پرسپولیس تازه دست به جوانگرایی زده بود و ما از نظر تجربه یکی دو پله از آنها جلوتر بودیم. آن روز «سعید راد» ، بازیگر معروف سینما که پرسپولیسی بود روی برد تیمش 70 هزارتومان با یک استقلالی که رفیق ما بود و حسن آقا صدایش می زدیم شرط بسته بود و بعد از گل من و برد تیم، طرفدار ما که خیلی هم عزیز بود کل پول را بین تماشاگران تاج تقسیم کرد. شبیه همین گل را در بازی تیم ملی مقابل عراق زدم و آنجا هم حسین خدابیامرز (مظلومی) پاس داد منتها آنجا ضربه ام محکم تر بود.
معمولا قبل از بازی ها یک رفیقی داشتم به نام حسین قربانی که می آمد دنبال من و می رفتیم امجدیه، همیشه از من می پرسید امروز چه می شود؟ می گفتم : دو گل می زنیم و می بریم. آن روز وقتی از من سوال کرد گفتم: امروز یک گل می زنم. این را بابام به من یاد داده بود که برای گل زدن داخل زمین شوم. همیشه در فیلم های قدیمی و عکس ها اگر ببینید من آخرین نفر در حالی که توپ در دستم بود وارد زمین می شدم. داور می گفت نمی شود ولی من می گفتم می شود. وقتی بازیکنان را معرفی می کردند سریع می رفتم توپ را می زدم داخل دروازه خالی حریف. این کار به من از نظر روحی خیلی انگیزه می داد.
(توضیح: کیهان ورزشی بعد از آن بازی در تاریخ 11 خرداد 1353 تیتر زد: حسن روشن ، برگ برنده تاج)
پرسپولیس پول 10 تا خانه در شمیران را به من میداد
گل زدن خیلی تاثیر دارد. برخی خیلی خوب هستند ولی دفاع و هافبک هستند و گل نمی زنند. گل های من باعث می شد تا در دهه 50 خیلی روی جلد نشریات باشم. البته برخوردهای بیرونی ما با مردم هم خوب بود.همان سال 1353 که پرسپولیس را با گل دقیقه 88 من بردیم رئیس «بی ام و» در ایران یک ماشین به من داد. آن ماشین را تا پارسال داشتم و پسرم فروختش.علی عبده همان زمان 500 هزار تومان و یک خانه به من می داد بروم پرسپولیس. خانه در شمیران 50 هزار تومان بود و با آن پول می توانستم 10 تا خانه بخرم ولی قبول نکردم. اصلا رویم نمی شد به این انتقال فکر کنم. خب ، مردم اینها را می دیدند که با ما خوب بودند.
آن روز می توانستیم بردی تاریخی مثل همان 6 تایی پرسپولیسی ها را رقم بزنیم
اما ... ما از قبل قهرمان شده بودیم و انگیزه مان کمتر شده بود. یک دلیل باخت مان
هم همین بود. در همان بازی 6 تایی هم فقط و فقط به غرور خودمان باختیم. یکی از بدی
های آماتور بودن همین است. بعد هم موضوع مهم نیمکت های تیم ها است. همین پارسال
شما نیمکت های دو تیم استقلال و پرسپولیس را دیدید. روی نیمکت تیم ما همه در حال
دعوا بودند. یک نفر ساپینتو را می کشید و یک نفر دنبال آن یکی مربی می دوید و ... اما روی نیمکت
پرسپولیس همه آرام نشسته بودند. اینها به داخل زمین هم منتقل می شود.
(توضیح: روشن در آذرماه آن سال و پس از دربی در مصاحبه ای با کیهان ورزشی مدعی شد که تاج باید 8 بر صفر بازی را می برد.)
(توضیح: روشن در آذرماه آن سال و پس از دربی در مصاحبه ای با کیهان ورزشی مدعی شد که تاج باید 8 بر صفر بازی را می برد.)
تازه فهمیدم تاج ، تیم شاه بوده!
من بعد از سالها تازه فهمیده ام که تیم تاج سابق برای شاه بوده است! ظاهرا و از نظر عده ای برای شاه بودهاست. به جای اینکه بگوئید این تیم حکومتی بوده بگوئید برای شاه بوده چون کارهایی که یک عده در این سالها با تیم ما کرده اند لابد در ذهن شان این حرف وجود داشته که این تیم برای شاه بوده و نباید به آن رسیدگی کنیم. من این حرف را با کنایه می زنم. خب ، به ما برمی خورد. این تیم 30 میلیون طرفدار دارد و نباید برای یک حرف به آن بد کنید. شما اگر طرفداران این دو تیم (استقلال و پرسپولیس) را راضی نگه دارید به خدا جامعه آرامتر می شود. هرچقدر هم گرانی باشد باز مهم نیست . مردم به خاطر تیم های خود خوشحال می شوند. من هیچوقت نگفتم به پرسپولیس رسیدگی می کنند و به استقلال نه. حرف من این است که به دو تیم یک اندازه توجه کنند.
*این عکس مربوط به
مصدومیتم در فرانسه است. بازی هایی که قبل از جام جهانی آرژانتین انجام دادیم.
اینجا پای مصدوم من دوباره لغزید. ایشان هم دکتر زرکش است. آن زمان سه دکتر معروف
در ایران بودند. یکی ایشان که متخصص پا بود. آقای دکتر وزیرزاده ، متخصص کتف و دست
بود و دکتر شهرستانی هم می گفتند شکسته بند است که ما فوتبالیست ها زیاد با او
کاری نداشتیم. همه خاطره های ما با دکتر زرکش بود. رفت کانادا عمل قلب روی او
انجام شد و برگشت آلمان که هواپیما عوض کند و در فرودگاه فوت کرد. آقای دیده بان و
حشمت خان با این دکتر زرکش خیلی خوب بودند. با رشد فوتبال از ابتدای دهه 50 ایشان
هم پله پله با فوتبال ایران بالا آمد.
مخارج بیمارستان را این فرد داد
*من نه سیاسی هستم و نه نگاهم به اتفاقات سیاسی است. آن زمان هم که تیم ملی را می بردند کاخ شاه و می گفتند شما چه خواسته ای داری، می گفتم من یک لیوان آب پرتقال می خواهم. آن همه سال دوبی بودم یک بار هم سوءاستفاده نکردم. نهایتا 4 حلقه لاستیک برای ماشینم آوردم. این را گفتم تا درباره آقای دیده بان (دبیر اسبق فدراسیون فوتبال) صحبت کنم. ایشان الان هم می آید ایران و می رود. جالب است بدانید وقتی من خوابیدم بیمارستان و ایشان خبردار شد بدون آنکه بدانم ، هزینه هایم را پرداخت کرد. من نباید این حرف ها را بزنم ولی سالی چند بار به مناسبت های مختلف به افراد نیازمند کمک می کند و خیر است.
*این بازی با شوروی در
المپیک مونترال است که باختیم و اوت شدیم. بهترین تیم تاریخ فوتبال ما همان تیم
المپیک بود. ما سه بر دو به لهستان باختیم که می شد نبازیم. یک گل علی پروین زد و
یک گل من. یک مثال برایتان می زنم. ما در جام تخت جمشید یک بازی با شهباز داشتیم
که به دلیل حضور چند بازیکن سابق ما در آن تیم حیثیتی شده بود. ناصر حجازی و چند
نفر دیگر را رایکوف رد کرده بود و آنها همه رفته بودند شهباز و تیم ما جوانِ جوان
شده بود. تیم آنها تیم ملی بود. 4 تا زدیم. نیمه اول سه بر صفر جلو بودیم. آمدیم
داخل لباس کنی همه پشتک می زدند از خوشحالی. رایکوف که رسید همه رو کتک زد و گفت:
یک نیمه دیگر مانده است. فوتبال این نیست. ما هم جوان بودیم و نمی فهمیدیم. همه را آرام کرد و یک
کلمه هم درباره فوتبال حرف نزد. ما رفتیم داخل زمین و در عرض ده دقیقه بازی سه بر
دو شد. رایکوف تغییراتی داد و ما یک گل زدیم و 4 بر 2 بازی را بردیم.
ناصر حجازی تازه آن بازی روز خوبش بود و خیلی توپ گرفت. بالای ده تا موقعیت را از
ما گرفت. این مثال را زدم تا برسم به همان بازی با لهستان در المپیک. ما آن روز با
گلی که زدیم یک بر صفر رفتیم داخل رختکن. خود حشمت خان هم همیشه می گوید که آن روز
اگر یک روانشناس داشتیم بازی را نمی دادیم. یا مثلا اگر یک نفر مثل رایکوف بود و
تیم را جمع می کرد در نیمه دوم نمی باختیم. ما باید یک گل دیگر می زدیم که
نزدیم و لو دادیم وهمان توپ را بازیکن آنها (کازیمیرز دینا) زد که گل شد. در
صحنه بعدی کرنر زدند که توپ داشت می رفت اوت و از دروازه رد می شد، غفور
جهانی که رفته بود کمک کند استپ سینه کرد و توپ برگشت و رفت داخل دروازه ما. آن
روز ناصر(حجازی) هم روز خوبش نبود و روی گل ها مقصر بود. همان لهستان تا فینال المپیک
رفت.
پاک ترین تیم قبل از انقلاب بودیم
سال 1353 بود که ما دربی را سه بر یک بردیم و پرسپولیسی ها اعتراض کردند و گفتند بازیکنان ما دوپینگ کرده اند. آن روز زخمی بودم و بازی نکردم اما یک نکته را به شما می گویم. من اهل دروغ نیستم. از آن تیم تاج ، پاک تر و منظم تر تیم در لیگ های قبل از انقلاب نداشتیم. چون ریشه نظامی داشت باید منظم می بودیم. ما سالی یک بار مدیران باشگاه را می دیدیم. یا زمانی بود که پرسپولیس را برده بودیم و می خواستیم چلوکباب بخوریم یا باخته بودیم می خواستند فحش بدهند. در تیم ما فقط دو نفر سیگاری بودند. شنیده ام آقای جواد خیابانی گفته این حرف ها را همایون بهزادی زده است. خدابیامرزد بهزادی را . 10 سال است فوت شده؛ چرا همان موقع ها نگفته بود؟ ما میهمانی هم می رفتیم حواس مون بود برای اعتبار باشگاه و خودمان بد نشود.
*این تصویر نشان می دهد که چقدر آن تیم به نظم و دیسیپلین اعتقاد داشت.
رایکوف هیچ کاری را بی برنامه انجام نمی داد. داخل این عکس هر کسی را سرجای خودش نشانده
است. هر دوشنبه تیم دوم تاج (ذخیره ها) را برابر تیم جوانان قرار می داد تا بازی
کنند.
این واژه "حکومتی " را از کجا آوردهاند؟
یک آقایی که اسمش را نمی آورم تا معروف شود ، البته معروف است و من اسم نمی برم که از معروفیت بیفتد ، می گفت: آن زمان فدراسیون فوتبال دو میلیون و دویست هزار تومان می داده به آبی ها و دویست هزار تومان به پرسپولیس؛ پس تاج ، حکومتی بوده و ... اصلا این معنای حرف خودش را نمی داند. آن زمان قانون این بود که به باشگاههایی که در چند رشته فعالیت می کردند سهم بیشتری می رسید. برای هر رشته مبلغی تعیین شده بود. 90 درصد قهرمانان المپیک و آسیا را در باشگاه خودمان داشتیم. برای هر رشته 100 هزار تومان می دادند و ما 22 رشته داشتیم. پرسپولیس اگر اشتباه نکنم فقط در رشته های والیبال و فوتبال فعالیت داشت و می خواست بولینگ را راه بیندازد. اصلا عبده ، مالک پرسپولیس به این پول ها نیازی نداشت. این چه حرف هایی است که این افراد می زنند بدون سند و مدرک و بدون آنکه اصل ماجرا را بدانند.
من هیچوقت دلم نمی خواست " علی پروین استقلالی ها " شوم. نگاه من این نبود. یک روز به مارادونا گفتند شما «پله دوم» هستید. جواب داد: نه، من «مارادونای اول» هستم. منم حسن روشن بودم و هستم و دنبال علی پروین شدن نبودم. علی پروین رفیق خوب من است اما من نمی خواستم مثل علی که همه کاره و صاحب پرسپولیس شد این طرف ، صاحب استقلال شوم. ضمن اینکه خیلی از کارهایی که علی پروین می کند را من نمی کنم. نمی توانم انجام دهم. علی مثل برادر من است و سالها کنار هم بازی کردیم اما من مدل دیگری را برای زندگی ام انتخاب کردم.
بازیکنان اخراجی استقلال را با مینیبوس خودم به شهرهای مختلف میبردم!
در یک مقطع خدابیامرز منصور(پورحیدری) و عباس کردنوری تعدادی از بازیکنان استقلال را بیرون کرده بودند. اینها حرف می زدند و آنها هم نمی خواستند کسی حرفی بزند و اعتراضی کند. این نفرات نان نداشتند بخورند. من یک مینی بوس داشتم که دست راننده بود و خرج زندگی ام را از آن درمی آوردم. خودم هم گاهی پشت مینی بوس می نشستم. پنجشنبه و جمعه ها این مینی بوس را از راننده می گرفتم و این بچه ها را با آن به شهرهای مختلف می بردم تا بازی کنند و پولی دربیاورند. نفری 1000 تومان گیرشان می آمد. من اهل کودتا نبودم. خیلی ها این فکر را کردند که من می خواهم کودتا کنم و یک استقلال جدید را درست کنم ولی با آنکه می توانستم، چنین اقدامی نکردم. حالا آن نفرات همه اسمی بودند، چنگیز، رجبی، آقاجانیان، حاجیلو و ... آقایان فکر کردند ما می خواهیم صاحب استقلال شویم. رفتند بیت رهبری - آن زمان امام زنده بودند - که علیه من نامه بگیرند و خیلی کارها کردند و ... به من پیغام دادند به تو چه مربوط است که اینها را دور خودت جمع کرده ای؟ منصور(پورحیدری) خدابیامرز تا من می آمدم فکر می کرد برای در دست گرفتن تیم آمده ام در حالی که دنبال این حرفها نبودم. من و منصور خیلی قاتی بودیم. تنها کسی که در مراسم عقدکنان من بود منصور بود ولی این ترس را همیشه داشت. جالب اینکه داشتم می رفتم آمریکا تا برای یک تیم بازی کنم. صبح پرواز داشتم. شب قبلش همه بچه ها را به خانه ام دعوت کردم. منصورخان و عباس کردنوری هم بودند. کردنوری گفت من کار دارم باید زودتر بروم و ... قبل از این مراسم به هما باخته بودیم و منم بازی کرده بودم. عباس کردنوری گفت جریان این میهمانی چیه؟ گفتم من دارم می روم آمریکا و خواستم خداحافظی کنم. این را که گفتم خیالش راحت شد که دنبال گرفتن تیم و ... نیستم و سریع نشست روی صندلی. گفتم دیگه کاری نداری؟ می خواستی بری که ... خیالش راحت شد.
علی آقای پروین برخی رفتارها را انجام می دهد که من آن کارها را دوست ندارم. یک عده ای هم همیشه به ما می گویند طاغوتی. خب ، من معنای طاغوتی را نمی دانم. حداقل می گفتند تابوتی هستید که معنایش را بدانیم. برخی مسائل را علی آقا دوست دارد و من دنبالش نیستم. اخیرا یک جلسه داشتیم. آقای اولیایی (مدیرعامل اسبق استقلال) زنگ زد و گفت بیایید در این جلسه می خواهیم درباره استقلال صحبت و کمک شان کنیم. رفتم آن عقب کنار بهتاش (فریبا) و علی جباری نشستم. بچه های قدیمی ما وقتی در این جلسات می نشینند خرابکاری می کنند. الان اگر جلسه باشد و کارد میوه خوری بگذارند باید فقط یک کارد روی میز باشد که برخی ها همدیگر را نزنند. این طرف با هم خوب نیستیم و آن طرف پیشکسوتان پرسپولیس هم همدیگر را دوست ندارند منتها علی پروین پول می برد در کمیته پیشکسوتان آنها و بین شان تقسیم می کند . آنها هم صدایشان درنمی آید؛ اینجا از این خبرها نیست. کل کمیته پیشکسوتان استقلال در کیف آقای اولیایی خلاصه شده و در واقع همه سر کار هستیم. خب ، علی پروین به پول و امکانات دسترسی دارد و ما نداریم. علی آقای پروین آنجا زحمت می کشد؛ سودش را هم می برد که باید ببرد اما اینجا ما چیزی نداریم. تا حرف می زنیم می گویند این حسن روشن قبل از انقلاب به کجا وصل بوده و ...
*این تیم تاجه بعد از
قهرمانی در جام دوم تخت جمشید ، همان روز بازی با پرسپولیس که در بالا توضیح دادم.
این بازی را باید با گل های زیاد می بردیم. خدا رحمت کند هر دو نفرشان را؛ هم
رایکوف و هم غلامحسین مظلومی را. آن روز هر چه توپ دادیم به غلامحسین خدابیامرز
نزد. روی خط دروازه توپ را نزد داخل و ... یادمه رایکوف بهش می گفت با هر جای بدنت
می زدی توپ می رفت توی گل و ...
طرفداران استقلال خیال کردند " فردین " آمده است!
دربی سال 1361 ما از پرسپولیس عقب افتادیم. از نظر روحی اتفاقاتی افتاد که بازی را مساوی کردیم. آنها (طرفداران پرسپولیس) خوشحال بودند و اینها (استقلالی ها) از نگرانی داشتند می مردند. بدنم اصلا آماده نبود و بلند شدم وارد زمین شوم دیدم این طرف ورزشگاه که آبی ها بودند غوغایی شد و پرسپولیسی ها در سکوت فرو رفتند. حالا طرفداران ما خیال می کردند «فردین» آمده است. یک توپ آمد و شانسی رسید سمتم و چند پرسپولیسی هجوم آوردند وخطا هم کردند و توپ برگشتی به بهتاش(فریبا) رسید و او ضربه محکمی زد و بازی مساوی شد. داور آماده بود خطای پنالتی بگیرد اما وقتی دید توپ رفته داخل دروازه ، دیگر سوت نزد. آن روز فقط با مسائل روحی و روانی ، باخت را با مساوی عوض کردیم.
فضای ورزشگاهها امروز طوری شده که شما نه با دختر خود که حتی با پسرتان هم نمی توانید روی سکوها بازی را تماشا کنید. آنقدر که توهین زیاد است. ما با تیم جوانان ایران قهرمان آسیا شدیم و در اولین بازی باشگاهی قرار بود برابر سپاهان قرار بگیریم. من و «یزدخواستی» ، بازیکن سپاهان عضو تیم جوانان بودیم. پرسپولیسی ها مرا تشویق کردند و گفتند : روشن ، بیا اینجا ... من دو نفر را دیدم که دلم برایشان به درد آمد. طرفداران پرسپولیس به معروف ترین بازیکن ایران یعنی مرحوم همایون بهزادی توهین کردند و تاجی ها هم همین کار را با علی جباری کردند. معتقد بودند که اینها باید از فوتبال خداحافظی کنند. این مثال را زدم تا بگویم اگر هم یک جا به کسی بی احترامی شد طرفداران دو تیم به بازیکن خودشان بی احترامی کردند نه به بازیکن تیم مقابل. هفته بعد هم این دو نفر از فوتبال خداحافظی کردند. الان اگر کار دست عده ای افتاده که «لیدر» خطاب شان می کنند تقصیر مدیریت کلان ورزش است. اینها را خودشان علم کرده اند. یکی از اینها آمده بود یقه مرا گرفته بود و می گفت: «من چی چی؟ (لیدر) جایگاه شانزده هستم!» بعد گفت:«شما چرا دایم بد استقلال را می گوئید؟» گفتم : " خب ، چی بگم؟ " گفت: «من می توانم همه را علیه شما کنم.» گفتم : " اگر می خواهی دعوا کنی من خودم دعوایی هستم ولی اگر می خواهی حرف بزنیم بیا بنشین. " بعد نشستیم حرف زدیم. می دانید چه گفت؟ گفت:« ما نمی دانیم چرا شما هر حرفی می زنید دو ماه بعد اتفاق می افتد؟»
*این بازی با لهستان در المپیک مونترال است. من اینجا خیلی خوب بودم ولی در
جام جهانی آمادگی جسمانی لازم را نداشتم. از قبلش می دانستم مینیسکم پاره می شود.
قبل از بازی با رومانی به حشمت خان گفتم اگر امروز بازی کنم مینیسکم پاره می شود
چون سینوزیت داشتم و آنتی بیوتیک می خوردم و بدنم ضعیف بود. آن روز یکی از مقامات
ارشد کشور آمده بود ورزشگاه و گفتند چون می خواهد برود مسافرت شما بازی کنید تا او
هم بازی تان را ببیند. شبش خواب دیده بودم این مینیسک پاره می شود. اگر با آن
مینیسک پاره نمی رفتم جام جهانی قطعا به تیم منتخب دنیا دعوت می شدم . من نرفتم و
ایرج دانایی فرد خدابیامرز و آندرانیک (اسکندریان) رفتند.
می خواستیم آن خبرنگار را به رودخانه بیندازیم!
من و مسعود مژدهی با هم رفیق بودیم اما یک خبرنگار به نام «الف.ج» بود که رفیق ما هم بود و هر روز مطالبی درباره اینکه ما با هم بد هستیم و به هم پاس نمی دهیم و ... می نوشت. من هفته ای سه روز خانه مژدهی بودم اما فردا صبحش می دیدم آن مطالب را نوشته اند. یک روز به مژدهی گفتم تو می گویی اینها را بنویسد و خلاصه با هم دعوایمان شد. رایکوف فهمید و گفت از این به بعد یک هفته تو بازی می کنی و یک هفته مژدهی. در آن هفته ای که من بازی نمی کردم تمرین هم نمی کردم و در مقابل مسعود وقتی می دانست این هفته بازی نمی کند تمرین نمی کرد. یک روز خدابیامرز «جدیکار» آمده بود خانه ما که پدرم را ببیند که دلیل این موضوع را پرسید. وقتی داستان را گفتم به من توصیه کرد هفته ای هم که نوبت بازی کردنم نیست تمرین کنم و آماده باشم. خب ، من همین کار را کردم و رسید به یک بازی که نوبت مسعود بود به زمین برود و رایکوف ناگهان گفت:«امروز روشن بازی می کند!» مسعود گفت:«منم»، رایکوف هم جواب داد:«نه، نمی خواهی برو!» خلاصه بعدش با هم آشتی کردیم. در سوریه می خواستیم آن خبرنگار را بیندازیم در روخانه. این داستان قدرت مدیریت رایکوف را نشان می دهد.
سال 90 تا 92 با پول عرب ها رفتم اروپا و دوره های مربیگری را دیدم. خودشان هم سودشان را بردند. الان یکی از شاگردان من رئیس پلیس دوبی است. احترامی که آنها برای من دارند اینجا کسی ندارد. الان حقوق پیشکسوتان در صندوق هست . یک میلیون و بیست هزار تومان. الان پیشکسوتی داریم که اگر دو ماه همین مبلغ را نگیرد لنگ است. امروز بازیکن می گوید برای دو سال 75 میلیارد تومان می خواهم. من هیچوقت سرمربی استقلال نشدم چون خودم را خیلی دوست داشتم. سالی که امیر قلعه نویی سرمربی استقلال شد قرار بود من بیایم. خب ، خدا را شکر آقای ایروانی با امیر خوب بود و من نشدم. خودم هم گفتم امیر را بگذارید. پرسیدند ناصر حجازی و منصور پورحیدری کدام شان بهترند ؟ که جواب دادم در این فوتبال امیر قلعه نویی بهتر است.
*بعد از بازی با کره ،
من ریش گذاشتم و این عکس هم به همان روزها برمی گردد. چون اردوهایمان طولانی بود
هر روز نمی توانستیم اصلاح کنیم و این شکلی شدیم.
ما که نباید برویم «خطیر» را ببینیم
چند وقت پیش جلسه ای گذاشتند و ما هم رفتیم ولی برخلاف اینکه گفته بودند آقای خطیر هم می آید ایشان نیامد. اتفاقا علی جباری خوب صحبت کرد در آن جلسه. باید هم امثال جباری صحبت کنند. اگر قرار است پیشکسوتی حرف بزند امثال علی باید باشد نه مثلا محمد نوری. در آخرهای جلسه گفتند برویم سر تمرین ، آقای خطیر را ببینیم و به تیم روحیه بدهیم. ما هم گفتیم آقای خطیر باید بیاید اینجا نه ما برویم برای دیدار ایشان و ...چند روز بعدش هم گفتند آقای خطیر می خواهد شما را ببیند که گفتم اول اینهایی که به عنوان سرپرست و ... منصوب کرده اید بیرون کنید تا من بیایم. سپس گفتند آقا جواد(نکونام) می خواهد با شما ملاقات کند که گفتم من تا ندانم چه کسانی آنجا کار می کنند نمی آیم. دنبال بهانه هم هستم تا علیه تان حرف بزنم . پس درست کار کنید و بهانه به دست من ندهید. من حاضرم برای استقلال جانم را هم بدهم ولی فقط قرار نیست من جان بدهم. یک عده سریع رنگ عوض می کنند؛ با اینها تا سر خیابان هم نمی شود رفت چه برسد جنگ.
* این شادی ما بعد از
قهرمانی در جام دوم تخت جمشید است . من و کارو(حقوردیان).
کارو خیلی خوب بود. کارو تراکتور و جاده صاف کن تیم ما بود و علی جباری و جواد
قراب «تیتیش مامانی» های تیم. علی جباری خیلی خوب بود. این بازی با پرسپولیس بود
که ما باختیم ولی قهرمان شدیم.
با ساک دستی آمدند استقلال و با چند تا چمدان رفتند!
می گویند استقلال چون بدشانس است همیشه مشکل دارد که من خیلی به بدشانسی اعتقاد ندارم اما از نظر من به این تیم نگاه خوبی ندارند که در بالا گفتم چرا. مدیریت ما همیشه مشکل داشته است. من به کیومرث هاشمی تبریک گفتم و بعد خواستم تا به وضعیت استقلال رسیدگی کند. بیشتر از این کاری از ما ساخته نیست. این را قبول ندارم که وزیر به پرسپولیس بیشتر پول می داده و ... استقلال گیر بد آدم هایی افتاده است. کسی نبوده که یک کبریت برای این باشگاه بیاورد؛ همه آمدند بردند. با یک ساک آمدند با چند تا چمدان رفتند. روی ورزشگاه مرغوبکار سه تا مدیرعامل وام گرفتند و ندادند و رفتند. خب ، وقتی یک نفر اقساط وامش را نداده چرا به بعدی دوباره وام دادید؟ بیایند اینها را معرفی کنند و سوال بپرسند چه کار کرده اید؟ مدیر می آید و می گوید من هفت صبح در باشگاه حاضر می شوم و شب می روم و حقوق هم نمی گیرم. یک نفرشان جلوی وزیر این حرف را زد. گفتم: پس شما دیوانه ای. کدام مدیر هفت صبح تا دوازده شب می رود باشگاه و پول نمی گیرد؟
*این تیمی است که جکیچ سرمربی اش شده بود. نفرات ما ایستاده از راست: نراقی،
اسکندریان، نعلچگر، کوثری، خاکسار تهرانی و من . نشسته از راست: دانایی فرد، حاجیلو، مراغه چیان، مطیعی و حیدر اهری .
استقلال ، پرسپولیس و تفاوت خصلتها
من هم قبول دارم که برخی تیم ها خصلت هایی دارند که مثلا یک تیم دو سال پشت سر هم قهرمان نمی شود و تیم دیگر 5 سال پشت هم قهرمان می شود. آنها (پرسپولیسی ها) همیشه هجومی تر از ما بودند. یک ابراهیم آشتیانی خدابیامرز بود که سانتر می کرد و چند تا مهاجم داشتند و وقتی بلند می شدند بالاخره یک نفر می زد اما اینجا جدا از آن بحث خصلت تیم ها، مدیریت ها را موثر می دانم. تیمی مثل پرسپولیس نفرات خودش را حفظ می کند اما استقلال هر سال دستخوش تغییرات می شود. در باشگاه استقلال با بازیکن 34 ساله قرارداد سه ساله می بندند و با بازیکن 20 ساله ، یک ساله که سال بعد او را دوباره پای میز مذاکره بنشانند و معامله ای صورت بگیرد. مشکل اینها از فقدان یک آکادمی قوی ریشه می گیرد. همان مدیریت غلط هر سال یک مربی را فراری می دهد. رایکوف وقتی می خواست قرارداد ببندد می گفت سه ساله. من آدم قرارداد یک ساله نیستم.آمد و حقوق 5 سال خودش را برداشت و رفت!
این تیم (استقلال) را به هم ریختند. جمع کردن آن سخت است. دو نفر آدم نترس می خواهد که غنی باشند و نظری روی تیم نداشته باشند. اینجا مثلا فتح الله زاده این بار آمده و حقوق خودش تو سالهایی که نبوده را حساب کرده و 5 میلیارد گرفته و رفته! من بار دوم دست و پای قریب را ماچ کردم که راضی شد بیاید استقلال؛ بعد آمد دید مدیرعامل و سرمربی و همه را انتخاب کرده اند. به استقلال این چند سال اخیر نگاه کنید؛ اول سرمربی انتخاب شده، بعد مدیرعامل و در نهایت هیات مدیره. حالا هیات مدیره چه کسانی بوده اند ؟ مثلا پرویز مظلومی ، رفیق ما. آقا ، هیات مدیره جای چند تا مدیر قوی و اقتصادی و دعوایی است. جالب تر اینکه مدیرعامل می گوید هیات مدیره کی جلسه بگذارد! یک روز هم سلطانی فر(وزیر اسبق ورزش و جوانان) گفت آقا ، شما عضو هیات مدیره می شوید؟ گفته بله که می شوم، ولی با حکم نمی آیم؛ قرارداد می بندم. آنهایی که با حکم می آیند نصف شب هم برکنار می شوند.
برایم مهم نیست که در فضای مجازی ، دشمن دارم
من برای آن تعداد مخالف که در فضای مجازی علیه من هستند و یا از حرف های من بدشان می آید حرف نمی زنم. از آنها ممنونم ولی مهم نیست ناراحت می شوند چون دنبال منافع این تیم و میلیون ها طرفدار هستم. من اگر درباره استقلال حرف می زنم دنبال منافع خودم نیستم. بهترین پیام را یک نفر از همین طرفداران برای من نوشته بود که اگر او را ببینم دستش را هم می بوسم. نوشته بود: «مزخرف ترین پیشکسوت استقلال که نه ساپینتو را قبول دارد و نه دیگران را ، روشن است.» خب ، این خیلی خوب است که ما هر کسی را قبول نداشتیم گند زد و کنار رفت. یک روز نکونام گفت آقا چیکار کنیم؟ گفتم دور و بر خودت را قوی کن تا فردا در دعواها بتوانند کمکت کنند. الان هم منتظرم تا کار نکونام را ببینم. من اولین نفری بودم که گفتم آقای نکونام ، نیا اینجا . استقلال، فولاد و ... نیست چون قبل از تو منصوریان و فکری که محبوب هم بودند آمدند و نتوانستند. بعد به جواد گفتم دورت را قوی کن . منم پشتت هستم ولی بعد دیدم یک نفر را گذاشتند سرپرست که ... بعد که پرسیدم گفت این فرد را باشگاه گذاشته به عنوان سرپرست!
*آری هان برای سرمربیگری تیم ملی به ایران آمده بود. آقای امیر عابدینی که
رئیس فدراسیون فوتبال بود از 5، 6 بازیکن جام جهانی آرژانتین دعوت
کرد. چون آری هان در همان جام جهانی برای هلند بازی کرده بود. اینجا هم من و غفور(جهانی) هستیم. قرار شد به این مربی کمک کنیم. من در کلاس های مربیگری با «رود کرول» ،
بازیکن بزرگ هلند همکلاس بودم و او به آری هان گفته بود رفتی ایران ، روشن هست و می
تواند کمکت کند. من دیپلم فیفا دارم و در ایران فقط فکر کنم حسین عبدی این مدرک را داشته
باشد و بهمن فروتن هم احتمالا مدرک آلمانی اش را داشته باشد. خلاصه تا حدودی هم به آری هان کمک کردم؛ حدود یک ماه شد. وقتی دیدم امکانات
بدی برای کار کردن او داریم یک روز به او گفتم: از ایران برو؛ اینجا به دردت نمی
خورد و ...
به «بچه» گفتم بلندشو برو بیرون!
این فردی که در استقلال هست و امیر قلعه نویی اسم «بچه» روی او گذاشت از کجا آمده است؟ در دوره تمام مدیران هم بوده است. الان هم می گویند «خطیر» را او آورده است! البته من خطیر را نمی شناسم. یک بار دیدمش که گفت:« من خطیرم» . گفتم : " منم روشنم." یک دفعه که در آکادمی بودم و کار می کردم این «بچه» را دیدم. دوره فتح الله زاده بود. به من گفت: «حسن آقا چه خبر؟» گفتم از کجا؟ گفت:« از آکادمی؟» گفتم: به تو چه؟ گفت:«مرا نمی شناسی؟ من بابایی هستم» گفتم خب ، به من چه؟ بعد گفتم بلندشو برو بیرون. درست کردن استقلال و پرسپولیس مثل آب خوردن است چون اینها عقبه دارند ولی به شرطی که اجازه بدهند.
بیرانوند مفتی هم به استقلال می آمد به درد ما نمی خورد. آنهایی هم که از حرف های من درباره بیرانوند ناراحت شدند استقلالی غیرمنطقی هستند و اصلا هم مهم نیست که ناراحت شده اند. بیرانوند شهامت داشته که گفته قبلا در کارواش کار می کرده و ... دمش گرم ولی حالا باید قدر آنهایی که تو را به اینجا رساندند بدانی. باشگاه پرسپولیس تو را به اینجا رسانده است. برای همین گفتم این به درد ما نمی خورد. اگر می آمد استقلال و فردا گل بدی می خورد کلی حرف و حدیث درست می شد.
کار تیم ملی در جام ملتها خیلی سخت است اما بهترین کار ممکن این است که تیم را جوان کنند. تیم ما پیرترین تیم جام جهانی بود. ضمن اینکه امیر قلعه نویی نسبت به قبل بهتر شده است. این بار امیر، با قلعه نویی قبلی که آمد تیم ملی خیلی فرق دارد و تجربه اش زیاد شده و از الان هم به شما بگویم که اگر در تیم ملی بد نتیجه بگیرد فوتبال را می گذارد کنار. بهترین راه برای او مسیری است که رایکوف طی کرد. تیم را جوان کند برای جام ملت ها و بعد با تیمی آماده برود جام جهانی. من الان خوشحالم که دست مربیان خارجی ساندویچی قطع شده و یک ایرانی هدایت تیم ملی را برعهده دارد. حالا اگر خودشان بد کار کنند و باز هم خارجی ها بیایند داستان دیگری است. خارجی هایی هم که اینجا می آیند سطح یک نیستند و به رسم شکایت کردن می آیند.
باید منتظر ماند و دید ته این فوتبال با این دلالی ها چه می شود. خیلی از این مربیان ایرانی که رفقای ما هم هستند توسط دلال ها اداره می شوند. از مدیر و سرمربی تا سرپرست ، سهمیه بازیکن دارند. در همه جای دنیا دلال ها هستند اما نه اینجوری. در همین باشگاه ما زمانی بوده که هر هفته بین تیم بزرگسالان و امیدها بازی می گذاشتند اما آن نفرات امیدهای واقعی تیم نبودند. برای این باید آن بازی برگزار می شد که آن نفرات جلوی تیم اصلی بازی کنند و پدر و مادرهایشان بگویند بچه های ما جلوی تیم اصلی استقلال بازی کرده اند و اتفاقات دیگری بیفتد.