PDF نسخه کامل مجله
جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - November 22 2024
کد خبر: ۸۳۲۵۴
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۲
چرا همه فرار می کنند؟

نساجی در جاده تکراری

نساجی در جاده تکراری


مالک محترم باشگاه نساجی اعلام کرد قصد فروش این باشگاه را دارد و آن را به مشتری مناسب می فروشد.
اصولا وقتی ما در مقابل فوتبال دولتی «به درستی» موضع می گیریم و از تصدی گری بخش خصوصی در ورزش حمایت می کنیم، باید این قاعده ساده و بدیهی را بپذیریم که «هر کسی اختیار مال خود را دارد» و می تواند بخرد، بفروشد، حراج کند، هبه کند، و... لذا هیچ ایراد ماهوی بر «مالک» یک باشگاه خصوصی وارد نیست اگر بخواهد تیم مورد علاقه و تحت مالکیتش که حتی یکی از هواپیماهای شرکت هوایی خود را با نام آن مزین کرده، بفروشد! نام «نساجی» ممکن است از روی دماغه این هواپیما پاک شود، یا به یاد روزهای گذشته و شاید هم رودربایستی، همانجا بماند. اما، حدیث «فرار» معدود عاشقان متمول فوتبال از محیط ورزش، ظاهرا، تمامی ندارد...
***
گفتیم «عاشق» متمول... در همه جای دنیا، مسائلی چون «پولشویی» وجود دارد. یعنی کسانی که سرمایه های نه چندان پاک خود را در امور فرهنگی و خیریه و... وارد می کنند تا به نوعی رد گم کنند! اما سرمایه گذاری «تخصصی» در فوتبال، تفاوت دارد. نهادهای بین المللی فوتبال «اگر بخواهند» معمولا خیلی راحت می توانند این مسائل را کنترل کنند. ما در ایران اما، ساز و کار نظارتی خیلی خوبی در این موارد نداریم. می بینیم که یک آقای متمولی می آید و در پربیننده ترین برنامه تلویزیون به پرداخت «زیرمیزی» در هنگام عقد قرارداد اعتراف می کند، ولی هیچکس این «اعتراف» را پیگیری نمی کند!!! یا فلان مدیر باشگاه در برنامه ای مشابه، صراحتا به دریافت پول از یک فرد ناشناس با عنوان «هوادار متمول» اذعان دارد، اما هیچکس نمی پرسد این پول چرا وارد باشگاه شده یا اصلا این پول، پاک است یا ناپاک!!!
لذا علیرغم اینکه ما در ایران، بخش خصوصی که «منحصرا» در ورزش سرمایه گذاری کند را نداشته ایم، اما در طول چند سال اخیر، داشته ایم افرادی را که متمول بوده اند، اما برای مقاصد ناپاک و غیرورزشی وارد آن نشده اند. اینها «عاشق متمول» یا «متمول عاشق» هستند. وقتی پا به فوتبال می گذارند، باید کمکشان کرد. هم دولت، هم طرفداران، و هم مشاوران «صالح»...
***
آنچه مسلم است اینکه، در ایران، ما بر تن یک کولی در به در لباس فاخر پوشانده ایم و «ارزش» آن را بر اساس لباسش برآورد می کنیم! یعنی بر تن فوتبال خود که از اساس سست و بدون پشتوانه سخت و نرم افزاری شایسته است، لباس فاخر «حرفه ای» پوشانیده ایم و در دهان گشاد و شکم بی انتهایش، هی پول می ریزیم! چند دهه پیش، یعنی روزگاری که برای اولین بار، بزرگواری در صحنه سیاست، حرف از «خصوصی سازی» زده بود و کسی وضعیت امروز را برای این قاعده اقتصادی پیش بینی نمی کرد، بی انگیزگی اقتصادی را عامل شکست تصدی گری دولتی عنوان می نمود. دولتی ها، چه موفق باشند یا نه، چه بازده مثبت داشته باشند یا منفی، چه تولیدات مادی و معنویشان مورد اقبال مردم باشد یا نه، بودجه و حقوقشان سر جایش است و خیلی از ضرر و سکون دستگاه متبوعه، دردشان نمی گیرد! فوتبال ما با توجه به اینکه 80 درصد باشگاههای تراز اولمان وابسته به بودجه دولت هستند، از این قاعده مستثنی نمی باشند. نگاه کنید که حتی آن دسته از باشگاههای دولتی ما که از قدیم زیرساخت های سخت افزاری خود را داشتند و شاید هم بعدها بر آن افزودند، تا چه حد هزینه های جاری خود را با «تولید» پول تأمین می کنند؟ اصولا خیلی هم گناه ندارند. فوتبالی که حق پخش ندارد، اختیار تبلیغات ندارد، هر چند بازی یکی بدون تماشاگر برگزار می گردد و تازه، تعداد تماشاگرانش را یک نهاد سیاسی تعیین می کند، چقدر درآمد دارد که برود برای خودش ورزشگاه بسازد و یا خرج یک سالش را خودش در بیاورد؟! پس دوباره دست می کند در جیب دولت! در چنین فوتبال دولتی که خود باشگاهها تولید درآمد ندارند، قیمت بازیکنان و در نتیجه هزینه های تیمداری، مثل آب خوردن بالا می رود و درست مثل خودروسازی ما، اتفاقا جلوتر از تورم هم بالا می رود! هیچکس هم نمی پرسد؛ فوتبالی که تا چهار پنج سال پیش صحبت از تیمداری با بیست سی میلیارد می کرد، حالا چرا با پانصد ششصد میلیارد هم کمیتش می لنگد؟! فوتبال بی در و پیکر ما فریاد می زند:
می برم و می زنم و می خورم، چون هنوز هم پول کشور ته نکشیده...
***
چند سطر بالاتر، به «مشاور صالح» اشاره کردیم. پیشتر، شاید چند سال پیش، به یکی از نقاط ضعف بارز و رایج تیم های تازه صعود کرده به لیگ برتر اشاره کرده بودیم:
«سوءاستفاده از بی تجربگی تیم های صعود کننده، از سوی دلالان»!
همان دلالانی که اگر جلوی فسادشان گرفته نشود، و اگر نگارنده زنده باشد، چند سال بعد با هم خواهیم دید فوتبال ما را بی آبرو و نابود خواهند کرد! آنها، تیم های کم تجربه و تازه صعود کرده را، صید راحت الحلقومی می دانند که می توانند از کنارشان بکنند و ببرند! آنها دست در کیسه جادویی خود می کنند و چند نام، از بازیکن و مربی گرفته، تا سرپرست یا همان مدیر، و حتی مدیر رسانه ای و... در می آورند و به اینگونه تیم ها معرفی می نمایند. بسیاری از آنها، با وعده «کنترل نتایج» و تأثیرگذاری بر مسائل پیرامونی فوتبال، مدیران و مالکان تیمها را وسوسه می کنند. وعده هایی که گاهی، برای برخی تیمها، محقق می گردد، اما اغلب، وعده های پوچ و کلاهبرداری محض است. هر چه هست، این غده سرطانی، چنان در فوتبال ما ریشه کرده که این وعده ها را باورپذیر نموده. خیلی ساده و با مراجعه به آرشیو می توانید نقل و انتقالات اینچنینی را رصد کنید تا گفته های نگارنده را ناعادلانه ندانید...
***
شاید بر خلاف آنچه این روزها گفته می شود، باشگاه نساجی قدیمی ترین باشگاه مازندران نباشد، اما بی شک یکی از قدیمی ترین و پرطرفدارترین و باتداوم ترین باشگاههای خطه شمال است. چند بار دیگر هم گفتیم؛ آنها... در واقع طرفداران این تیم، در تاریخ باشگاهشان خون دادند، جان دادند، صابر بودند، قهر نکردند و نهایتا به آنچه حقشان و حق فوتبال پراستعداد مازندران است رسیدند و به لیگ برتر آمدند. این را هم گفتیم که آنها مانند تیم هایی مثل تراکتورسازی که روی پاهای خود ایستادند و با صبر و تحمل و تداوم به لیگ برترصعود کردند، «آمدند که بمانند»، که این «ماندن» نیز حقشان است. خب، در فوتبالی که گفتیم، دلالان برای تیم های تازه صعود کرده، دندان تیز می کنند و اگر حواست نباشد، تمام زحماتت را بر باد می دهند، باید پشتوانه بسیار قوی داشته باشی تا بتوانی بدون باج دادن، تیمت را حفظ کنی و نتیجه بگیری... این پشتوانه، برای تیمی مثل نساجی، «قدمت» و «طرفدار» بود. اما آیا در فوتبالی که پر از بریز و بپاش است و شمردن صفرهای قراردادها و هزینه هایش حداقل برای نگارنده سخت شده، و همانگونه که گفتیم، حقوق مادی باشگاهها هم رعایت نمی گردد، همین پشتوانه های معنوی کافیست؟
***
«مالک» فعلی باشگاه نساجی، از مازندرانی های خوشنام و متمولی است که از هر راهی به این مکنت رسیده باشد، در اینکه «عاشق» ورزش است، شکی نیست. او با تعدادی از بزرگواران فوتبال کشور صمیمیت قابل توجهی دارد و شرکت هواپیمایی او بارها به تیم های ورزشی و تیم ملی ما خدمات ارائه داده است. زمانی که او وارد دنیای «تیمداری» شد، همین عاشق بودن و ارتباطات فوتبالی، فوتبالدوستان را امیدوار ساخت که او به بیراهه نمی رود. شاید انتخاب های اول او، موید همین امیدواری بود. اما کم کم...
او در آغاز آنقدر شوق داشت که حتی به دنبال تأسیس ورزشگاه جدید و مدرن برای باشگاهش بود که از نان شب هم واجب تر بود و هست. اما از سوی مقامات استانش حمایت نشد. این دلسردی ها، کم کم با یکسری تصمیمات عجیب و غریب همراه شد، که اگر از قهرمانی این تیم در جام حذفی سال قبل فاکتور بگیریم، نتوانست کارنامه ای «درخشان» برای این تیم در پی داشته باشد.
***
مازندران، یکی از پر بازیکن ترین استان های کشور در لیگ برتر است. این استان غیر از بازیکن، مربی و مدیر و... هم در لیگ برتر دارد. خبرنگار مسلط به زبان انگلیسی هم دارد! اما مدتها، یک چهره رسانه ای از پایتخت را به عنوان مدیر رسانه ای خود برگزید. مدیریت تیم هم که از تهران آمد! انگار در مازندران «قحط الرجال» شده... شک نکنید که اگر بپرسیم این نامها از کجا آمده، می گویند «چون آسیایی شدیم، نیازمند تفکر بین المللی بودیم»! خب، مربیتان بین المللی بود؟ اینهمه بازیکن غیر بومی پا به س گذاشته، بین المللی بودند؟ مدیر تیمتان که قبلا سابقه «هدایت» متمدنانه بازیکن تیم ملی در سطح بین الملل را داشت، چه تاجی بر سر تیم زد، جز چند واژه دست و پا شکسته انگلیسی که بنده هم می توانم بگویم؟!
فوتبال امروز یک لقب پرطمطراق با نام «حرفه ای» بر دوش می کشد. فوتبال حرفه ای، در بند مسائلی چون «بومی گرایی» و «اجنبی ستیزی» و اینجور مسائل نیست. اما در شهری که روزگاری بازیکن «غریبه» را بر نمی تابید و حتی در مقابل استخدام ستاره های فوتبال مازندران از شهر همسایه خود مقاومت می کرد، هرگز جارو کردن نامهای بومی و استقرار این ترکیب غریبه که از مدیر و مربی و بازیکن تیم را در بر می گیرد، دوست ندارد. شاید اگر اکنون نساجی جزو چهار پنج تیم اول لیگ بود یا دو سه هفته مانده به پایان مقدماتی لیگ آسیا حذف نمی شد، می توانستیم از چنین رویکردی دفاع کنیم. اما حالا...
***
از آنچه گفتیم می توانیم ناملایمات رفته بر مالکیت محترم و عاشق تیم را درک کنیم و به او بابت دلگیری هایش حق بدهیم. اما، به نظر می رسد انتخاب های او هم انتخاب های درستی نبود. نمی خواهیم حکم کنیم و گناه کسی را بر گردن بگیریم. اما به نظر می رسد، مشاوران ایشان مشاوران دلسوزی نیستند. از مالک باشگاه می خواهیم تا پیش از واگذاری تیم، مروری بر اسامی آمده و رفته در سال های اخیر بکند و نام معرف آنها را بر روی کاغذ یادداشت کند. احتمالا مشکل اصلی پیدا خواهد شد.

                                                      *دکتر محمد(شهریار) شفائی