تو بازی بعدی میدیم 3 ،4 نفرشون رو شَل و پَل کنند!
راستش هنوز تو حال و هوای بازیهای پاراآسیایی هانگژو و برگشت از سفر چین بودیم که در اولین روز از هفته خبر دادند که باید در جلسه ای با حضور مدیرمسئول مجله آقای مدنی و سایر دوستان تحریریه شرکت کنیم. این جلسه سومین دورهمی دوستان برای بررسی وضعیت کیفی مجله و تقسیم وظایف جدید برای اعضا بود و برای ما هم که زیاد در جریان نبودیم اولین جلسه محسوب میشد و...
پس از شروع صحبت های ابتدایی و نگاهی گذرا به مجله آقای مدنی که علاقه و حساسیت زیادی روی فوتبال پایه داشته و دارند گفتند : آقا رسول ما می خواهیم فوتبال پایه تهران را دوباره به شما بسپاریم و جدا از اعلام نتایج وجدول و برنامه می خواهیم به کم و کیف بازیها بیشتر بپردازیم و... حمید ترابپور هم که یکی از بچه های فعال مجله است دنبال بحث رو گرفت و ما متوجه نشدیم که چی شد که دوباره این مسئولیت رو بعد از 10 سال قبول کردیم. هر کاری هم کردیم که با ترفندی از زیر بار این مسئولیت فرار کنیم نشد که نشد.
بالاخره دوری از فضای فوتبال پایه، نداشتن انگیزه و نیروی جوانی سابق، زندگی متاهلی و مشغله های فرزندان و درگیری های روزمره با کارکردن در حوزه ای که باید مدام حضور فعال در سر زمین های بازی داشته باشی و... جور در نمیاد. خلاصه بسم الله رو گفتیم و پس از پیگیری برنامه بازی ها از آقا مهدی گرویی عکاس فوتبال پایه تصمیم گرفتیم روز پنجشنبه نزدیک ترین ورزشگاه و حساس ترین بازی فوتبال حالا در هر رده ای باشد را انتخاب کنیم، قرعه به بازی نونهالان آکادمی کیا و دوستی مهر افتاد. دو تیمی که از آنها به عنوان تیم های بازیکن ساز یاد می شود و در کنار فعالیت فوتبالی شان به بحث اخلاقی و تربیتی بهای زیادی می دهند. همین موضوع باعث شد تا ترغیب شویم و از فرصت استفاده کنیم تا آقا سپهر فرزند 13 ساله خودمان را هم به ورزشگاه ببریم تا شاید برای ادامه فوتبالش ترغیب شود و با دیدن بازی بازیکنان هم سن و سال های خود دل از بازی های کامپیوتری و گوشی بکند و برای هرازگاهی هم که شده پایی به توپ بزند.
پنجشنبه شد و پس از چندین سال و با همان موتور که زمانی ورزشگاههای پلیس، دخانیات،نازی آباد، مرغوبکار،راهآهن و... را زیر پا می گذاشتیم از میدان غیاثی با آقا سپهر راهی ورزشگاه بعثت شدیم. هنوز پایمان را در ورزشگاه نگذاشته بودیم که صدای اعتراض و فریاد بود که بلند شد. پس از قفل کردن موتور پله های ورزشگاه را با بچه یکی، دوتا طی کردیم که ببینیم چه خبر شده. تا چشممان به زمین بازی افتاد دیدیم که آقا مبین داور بازی که دستور اخراج یکی از بازیکنان دوستی مهر را در دقیقه 4 صادر کرده با اعتراض بازیکنان،کادر فنی و هواداران(خانواده های بازیکنان) دوستی مهر روبرو شده و سعی می کند خود را از فضای درگیری جدا کند. پس از کلی اعتراض و هیاهو و خوشحالی هواداران رقیب(آکادمی کیا) دوباره بازی از سر گرفته شد . ما هم که بازی را ایستاده نگاه می کردیم پس از آرام شدن جو بازی تصمیم گرفتیم روی سکوها بنشینیم.
با توجه به جو بازی رفتیم و نزدیک هواداران کیا نشستیم چون فضای طرف دیگر ورزشگاه بخاطراعتراض هواداران دوستی مهر ملتهب بود و نمی شد بازی را در محیطی آرام دید. اعتراض های پیاپی همراهان که هر ازگاهی با شعارهای منشوری همراه می شد این پیام را می داد که باید خود را آماده دیدن درگیری های لفظی و حتی فیزیکی کنیم!!
من که شوکه شده بودم و با یک تصور ذهنی دیگری همراه با فرزندم پا به ورزشگاه گذاشته بودم ناخودآگاه ذهنم رفت به 20 سال پیش و درگیری هایی که در زمین مرغوبکار، شیرودی دو، نازی آباد دیده بودم. بدتر شده بود که بهتر نشده بود. من که فکر می کردم پس از گذشت دو دهه و با حضور بانوان در ورزشگاه فحاشی و بعضی از بداخلاقی ها کمتر خواهد شد سخت در اشتباه بودم. پدر و مادر، خواهر وبرادرهای بازیکنان دو تیم در طول بازی مدام به عملکرد داوری اعتراض می کردند و به جای تشویق فرزندان خود و لذت بردن از فوتبال مدام سعی می کردند با جوسازی و تحت فشار قراردادن داور روند بازی را به سود تیم خود سوق دهند.
پس از تساوی بدون گل دو تیم در نیمه اول فرصتی دست داد تا با دور زدن در ورزشگاه امکانات، زیرساخت های ورزشگاه و عوامل برگزار کننده بازی را ازنزدیک ببینیم. ورزشگاه که از کمترین امکانات رفاهی برخوردار بود، بازیکنانی که قرار بود بعد از بازی آکادمی کیا و دوستی مهر به میدان بروند در پلههای ورزشگاه مشغول تعویض لباس و اماده شدن برای بازی بودند، ناظر بازی که در غیاب داور چهارم با کت و شلوار و بدون تابلو تعویض و با فریاد کار تعویض بازیکنان را انجام می داد در بین دو نیمه و با توجه به تجربه اش داشت مواردی را به نیروی انتظامی گوشزد می کرد، نیروی انتظامی هم با انشاءا...، انشاءا... گفتن و اینکه ما حواسمان به همه چیز هست خیال آقای ناظر را راحت کردند که اتفاقی نمی افتد و آقای فیلمبردار هم که با حرارتی خاص در نیمه اول در کنار تصویربرداری بازی را هم گزارش می کرد مشغول تجدید قوا برای ادامه کارش بود. او هم ما را یاد استاد هدایت اله بهبهانی می انداخت که در دهه 80 از این ورزشگاه به آن ورزشگاه می رفت و اکیپ های فیلمبرداری اش را چک می کرد و با فروش فیلم های بازی ها به تیم ها برای خودش بر و بیایی داشت، بگذریم...
نیمه دوم شروع شد. آکادمی کیا که بازی رفت را در خانه دوستی مهر با یک گل واگذار کرده بود با شروع دوباره بازی کار را در دست گرفت و با بازی خوب خود توانست با دو گل پیش بیفتد. تیم دوستی مهر هم که علیرغم 10 نفره شدن پابه پای حریف می دوید تلاش زیادی می کرد تا هر طور شده به بازی برگردد. در حالی که بازی می رفت دو برصفر به سود آکادمی کیا به پایان برسد اعلام پنالتی به سود تیم دوستی مهر شور و هیجان دیگری به بازی داد. پس از اعلام پنالتی این بار نوبت هواداران کیا رسید که معترض شوند و جو بازی را متشنج کنند. پنالتی تبدیل به گل شد.
پس از این گل و با هر سوت آقا مبین، هواداران دو تیم به شدت اعتراض می کردند. اعتراض هایی که با فحاشی همراه بود. نیروی انتظامی هم که بین دو نیمه به ناظر بازی می گفت: ما حواسمان به همه چیز هست و خیالت راحت، هیچ کاری نمی توانست برای آرام کردن جو ورزشگاه کند.
استفاده از یک سرباز و یک درجه دار که هیچ وسیله ای هم برای دفاع از خود نداشتند باعث شده بود تا تماشاگران حاضر در ورزشگاه بدون هیچ ملاحظه ای کار خود را کنند، بطوریکه داور بازی پس از گل دوستی مهر وقتی با فحاشی شدید یکی از تماشاگران بازی را متوقف کرد و از نیروی انتظامی خواست که فرد مورد نظر را دستگیر و از ورزشگاه خارج کنند آنها از پس این کار هم بر نیامدند و با التماس از فرد خاطی خواستند آرامتر باشد!
بازی دو بر یک به سود تیم آکادمی کیا تمام شد و بازیکنان دو تیم راهی رختکن شدند. هواداران تیم دوستی مهر که به شدت نسبت به عملکرد داور معترض بودند با حمله به رختکن داوران انواع و اقسام ناسزا بود که نثار داور کردند و حتی یکی از پدر بازیکنان دوستی مهر برای داور خط و نشان می کشید و می گفت : اگر مردی درب رو باز کن تا بیام تو همونجا خردت کنم! داوران و نیروی انتظامی که هیچ کاری از دستشان برنمی آمد تنها سعی داشتند با توجیه هواداران معترض، جو را آرام کنند. داور وقتی دید که هیچ کاری از پیش نمی برد آخر سر پنجره اتاق داوران را باز کرد و رو به تماشاگر معترض گفت : شما فردا ساعت 6 بعدازظهر بیا هیات فوتبال. با هم فیلم بازی رو کنار چند تا از کارشناسان می بینیم. من قانون را اجرا کردم ولی اگر بازیکن شما مستحق کارت اخراج نبود من همانجا از شما عذرخواهی می کنم و کارت قرمز را پس می گیرم و پاکش می کنم!
هوادار معترض که دیگر حرفی برای گفتن نداشت با این جمله که با عذر خواهی کاری درست نمیشه و باخت برنمی گرده معرکه را خالی کرد و راه خروج را در پیش گرفت که ناگهان از چند متر آنطرف تر صدای جیغ و فحش بود که بلند شد.
نوبتی هم که باشد، این بار نوبت مادران دو تیم بود که با یکدیگر درگیر شوند. ما که وسط این داستان بودیم بهت زده از یکطرف حواسمان به حواشی و درگیری ها بود از یک طرف هم حواسمان به آقا سپهر بود که اتفاقی برایش نیفتد و از فضای متشنج موجود دور باشد.
پس از درگیری فیزیکی چند تن از مادر بچه ها، همسر و سایر اطرافیان دو تیم به بالا خواهی یکدیگر برخاستند که اگر دخالت به موقع و به جای مربیان و سرپرستان دو تیم نبود معلوم نبود که کار به کجا کشیده می شد. مربیان دو تیم که سعی می کردند هر کدام هواداران و خانواده های تیمهای خود را آرام کنند با فریاد آنها را راهی پارکینگ کردند تا جو بیشتر از این به درگیری کشیده نشود و غائله ختم به خیر بشود.
در این میان ما که در مواقعی نقش میانجی را هم بازی میکردیم در یک صحنه با دیالوگی روبرو شدیم که برای خودمان تعجب آور بود.
فرد معترضی که قرار بود پس از اعتراض به داور روز شنبه به هیات فوتبال برود و با داور فیلم بازی را ببیند با افتخار از اینکه داور را با فحاشی هایش به عذرخواهی کشانده رو به سجاد دوستی مهر مدیر تیم های دوستی مهر کرد و گفت: آقا سجاد داور به غلط کردن افتاده بود. گفت شنبه بیا هیات. اگر کارت قرمزم درست نبود من پاکش میکنم. آقا سجاد هم با خنده گفت: چه فایده. بازی تموم شده و ما باختیم. دیگه چه فایدهای داره؟ شما کجا دیدهاید کارت قرمز رو پاک کنند؟ فرد معترض هم گفت: باشه عیبی نداره حالا که فایدهای نداره ما هم از روش خودمون استفاده می کنیم و تو بازی بعدی میدیم 3،4 نفرشون رو شل و پل کنند. آقا سجاد هم که قصد داشت طرف رو هر چه زودتر سوار ماشین کنه تا از ورزشگاه خارج بشه با خنده معنی داری گفت: این کار زودتر جواب میده! برو سوار ماشین شو برو خونه.
من هم که در یک متری این گفت و گو بودم مات و مبهوت از این دیالوگ ها پسرم رو که کنار موتور از استرس مشغول جویدن ناخش بود صدا زدم که بابا قفل موتور رو باز کن تا بریم.
روی موتور٬ پسرم که فهمیده بود من ناراحت هستم گفت: بابا چیزی شده؟ چرا مثل رفتنه حرف نمی زنی؟ از دعواها ناراحتی؟ کسی بت چیزی گفته؟ من هم که سعی میکردم خودم رو طبیعی نشون بدم گفتم : نه بابا جون. چیزی نشده ولی خودت که دیدی چه اتفاقاتی افتاد. سپهر وسط حرفم پرید و گفت: بابا تازه شما گفتی که این بازی، بازی تیمهای استاد و شاگرده که از قدیم خیلی بههم احترام میگذاشتن و با ادب بودن پس اگه اینها اینطوری هستند پس وای به حال بقیه!
خلاصه کلام اینکه متاسفانه فوتبال تهران به حال خود رها شده و هیچ چیز سرجای خودش نیست. اخلاق، تربیت، بازی جذاب، بازیکن سازی و تقویت زیرساخت ها به فراموشی سپرده شده و به جای آن فحاشی، دعوا و درگیری، جولان دلال ها و نتیجه گرفتن و پیروز شدن به هرقیمتی باب شده است که در این خصوص در آینده بیشتر خواهیم نوشت.
* رسول عسکری