مدیریت یا داوری؟
علت عدم موفقیت تبریزی ها
احترام به بخش خصوصی، به آن معنا نیست که این بخش هر کاری دلش خواست می تواند بکند! یعنی مثلا می خواهیم یک ساختمان بسازیم. اینکه بگوییم من «مالک» این زمین هستم و «دلم می خواهد» ده طبقه بسازم، در یک جامعه قانونمند و مدنی، معنایی ندارد. شما می توانید بر اساس قوانین جاری، با تعداد طبقات محدود و در نظر گرفتن فضای سبز و... هر «مدل» که دلتان خواست خانه بسازید. البته حتی این مورد آخر، در بسیاری از شهرهای مدرن و زیبای دنیا، محدودیت دارد. ولی نهایتا معماری داخلی ساختمانتان را در هر جای دنیا هر جور دلتان خواست می توانید تغییر دهید.
در فوتبال «خصوصی»«واقعی» که شاه کلید رهایی ما از بسیاری مشکلات ریز و درشت فوتبال و حتی سرشکستگی های اجرایی ما در سطح بین الملل هست، هدف، رهایی مالک از تمام قید و بندهای قانونی نیست. مالک یک باشگاه در فوتبالی که مبتنی بر اصول حرفه ای و نیز سیستم باشگاهداری خصوصی است، در چارچوب قوانین و قواعد کشوری و نیز قوانین فیفا، می تواند هر جوری دلش خواست پولش را خرج کند. مثلا اگر قرار شد سقف بودجه یک میلیون تومان باشد، او می تواند همه آن را خرج یک بازیکن کند، یا 8 بازیکن صد تومانی بخرد و 200 تومانش را هم خرج زیرساخت ها کند. اما نمی تواند بجای یک میلیون، دو میلیون خرج تیمش کند. این مسئله هم مسئله مهمی است که باید در سال پر سر و صدای «سقف بودجه» مد نظر قرار گیرد...
فوتبال خصوصی... بد یا خوب؟
این مقدمه را گفتیم تا بسادگی بتوانیم رفتار برخی مالکان باشگاه های خصوصی کشورمان را نقد کنیم. کسانی که یک روز، کاپیتان های اول تا سوم تیم ملی را با هزینه های بسیار جذب می کنند، گاهی در طول یک سال سه چهار مربی عوض می کنند، دخل و خرجشان معلوم نیست، و... این چیزها بر اساس کدامین ملاک و معیار فوتبال مدرن است؟ نگوییم کجای فوتبال ما مدرن است که اینجایش باشد!!! ما همیشه درباره «اصول» حرف می زنیم و اگر قرار است هرکی به هرکی و هرچی به هرچی پیش برود و ما هم تماشا کنیم، که ول معطلیم! این فوتبال که می خواهد به روز شود و باید بشود، نیازمند تفکر حرفه ایست. تفکر حرفه ای، همان شماره انگلیسی معروف و دستمزدهای چندین میلیاردی نیست. تفکر حرفه ای یعنی...
تفکر حرفه ای در فوتبال یعنی؛ با احترام به قوانین جامعه و روح فوتبال که یک ورزش مفرح و سرگرم کننده است، بتواند:
1- خرج خودش را در آورد،
2- از درآمدهای خود برای گسترش و رشد خویش استفاده کند.
ما نه شق دولتی فوتبالمان به این اهداف رسیده، نه شق خصوصیمان! اصولا در کشورمان، ما در بحث خصوصی سازی در هیچ کجا موفق نبودیم که فوتبال دومیش باشد! ولی خب، گفتیم که؛ رسالتمان یادآوری اصول است...
یک حضور غیر مترقبه
مدیرعامل فعلی تیم تراکتورسازی تبریز را در لباس داوری زیاد به خاطر نمی آوریم. ایشان را اما بطور ناگهانی در کسوت «کارشناس داوری» به یاد می آوریم که در صدا و سیما معروف شدند و به نوعی در «جریان» کارشناسی داوری کشور، جزو پرچمداران اولیه هستند. یادم می آید او در برنامه فوتبالی تلویزیون، با تندی هرچه تمامتر، یکی از مهمانان تلفنی برنامه را مورد حمله قرار داد، و گفت:
«باور دارم داوری ما بیمار است، اما فاسد نه!»
او همانگونه که ناگهانی و بسرعت در کارشناسی داوری شهرت یافت، ناگهان هم در حیطه «مدیریت» برای خود نامی دست و پا کرد و در زمان تدوین «اساسنامه» فدراسیون یکی از نام های همیشه مطرح بود. و این دگردیسی ها و تغییر رویکردها ادامه داشت تا نهایتا ایشان «ناگهان» مدیرعامل باشگاه پرطرفدار تراکتورسازی شد!
بعید می دانم بدون کنترل رفتار و افکار مالک محترم باشگاه تراکتورسازی، هیچ مدیر تابع اصول و تابع «چارت» مدیریتی بتواند با ایشان همکاری مفید و مداوم داشته باشد. همچنین بعید می دانم اصلا کسی قادر به تغییر افکار مالک محترم این باشگاه باشد. نتیجه می گیریم که ایشان احتمالا با پیش فرض «تبعیت مطلق» در پستشان قرار گرفتند. این تبعیت، بدون تأثیرگذاری بر رویکرد یک باشگاه بزرگ، حاوی چه منافعی بوده که فردی چون ایشان را که همیشه در لباس قانونمندی و نظم و اصول ظاهر شده اند، برای حضور در باشگاه وسوسه کرده است؟ البته می توانیم از آن سو هم به قضیه نگاه کنیم:
چه عاملی باعث شد، فردی با روحیه «کنترل گر» به عنوان مالک باشگاه، رو به مدیری بیاورد که همیشه شعار مقرراتی بودن و قانونمدی را می داد؟ آیا همانطور که در هفته قبل نوشتیم، وسوسه ای هم برای ملک باشگاه وجود داشت؟ وسوسه حضور یک نام که بتواند «هوای» تیم را درحواشی بیرون زمین داشته باشد؟
هرچه بود، حداقل برای نگارنده، این حضور، کاملا غیر مترقبه بود...
یک انتساب تعجب آور دیگر!!!
داوری که بیش از داوری هایش، شباهت ظاهری با «کیم نیلسن» داور دانمارکی، باعث شهرتش شده بود و بعد از یک داوری در دیداری فینال گونه و یک وقت اضافه مشهور 8 دقیقه ای، در نظر برخی بسیار محبوب تر هم شده بود، ناگهان و خیلی زود داوری را رها کرد و در میان تعجب همگان، و البته سر و صدای رسانه ای، به آمریکای شمالی مهاجرت نمود! او که خیلی ها گمان می کردند برای همیشه از ایران رفته، به بهانه سرکشی به بیزنس ساخت و ساز خود در ایران، بارها و بارها در کشور دیده شد و گهگاه بعنوان کارشناس داوری در سایت معروف ورزشی که ارتباط تنگاتنگی با صدا و سیما هم دارد نظر کارشناسی میداد تا نامش همچنان مطرح باشد و بطور کامل از یادها نرود. او کم کم در برنامه فوتبالی تلویزیون، نقش یکی از سه کارشناس ثابت را بر عهده گرفت. و باز هم «ناگهان» روی نیمکت تیم تبریزی نشست و شد مدیر تیم!
رطب خورده کی منع رطب کند؟
از آنجاییکه در فوتبال ایران، داشته و داریم نامهایی که از این سر نیمکت تا آن سر نیمکت روی صندلی های مختلف یک باشگاه نشسته اند و نیز در اتاق های مختلف سیستم اداری باشگاه ها در پست های مختلفی قرار گرفته اند که احتمالا در هیچکدامشان هم سررشته و مدرک درست و حسابی نداشته اند، حضور این دو داور اسبق و کارشناس سابق داوری، در رأس مدیریت یک باشگاه فوتبال برایمان خیلی عجیب نیست. اما از زمزمه هایی که به گوش می رسد، بی نهایت نگرانیم! حمایت از بکارگیری داوران بازنشسته در مدیریت باشگاهها، به بهانه و با وعده حل و فصل برخی مشکلات و مسائل پشت پرده، بسیار بسیار نگران کننده است. چیزی که حتی اگر درست نباشد، نشانه عدم سلامت فوتبال ما و «پذیرش روانی» فساد در آن خواهد بود. ایکاش حضور این عزیزان موجب پالایش افکار و تردیدها در این مورد می شد. اما اکنون داستان ما شبیه همان حدیث شده که می گوید:
« رطب خورده کی منع رطب کند؟»!
از دو داور بازنشسته عزیزی که روزگاری هر گونه اشتباه داوری را «سهوی» تعبیر می کردند و در مقابل بکار گیری واژه فساد در داوری موضع می گرفتند، بسیار بسیار بعید است که اینروزها با فرافکنی، تمام مشکلات خود را به چنین مسائلی ربط دهند. مشکلاتی که از زمان یارگیری در فصل نقل و انتقالات آغاز شد و صدای مربی اسپانیایی این تیم را در آورد! البته که باید از آن مربی هم پرسید که «در زمان یارگیری کجا بودی؟» اما براستی، یارگیری ها بر اساس سلیقه و نظر چه کس یا کسانی بوده؟ مالک کنترل گر باشگاه، یا دو داور بازنشسته؟ مربی کجای کار است؟ و چنین خطای مدیریتی بیشتر در عدم موفقیت تیم دخیل است یا مسائل داوری؟
امیدوارم مدیرعامل خوش صحبت باشگاه، شفاف پاسخ دهد...
در فوتبال «خصوصی»«واقعی» که شاه کلید رهایی ما از بسیاری مشکلات ریز و درشت فوتبال و حتی سرشکستگی های اجرایی ما در سطح بین الملل هست، هدف، رهایی مالک از تمام قید و بندهای قانونی نیست. مالک یک باشگاه در فوتبالی که مبتنی بر اصول حرفه ای و نیز سیستم باشگاهداری خصوصی است، در چارچوب قوانین و قواعد کشوری و نیز قوانین فیفا، می تواند هر جوری دلش خواست پولش را خرج کند. مثلا اگر قرار شد سقف بودجه یک میلیون تومان باشد، او می تواند همه آن را خرج یک بازیکن کند، یا 8 بازیکن صد تومانی بخرد و 200 تومانش را هم خرج زیرساخت ها کند. اما نمی تواند بجای یک میلیون، دو میلیون خرج تیمش کند. این مسئله هم مسئله مهمی است که باید در سال پر سر و صدای «سقف بودجه» مد نظر قرار گیرد...
فوتبال خصوصی... بد یا خوب؟
این مقدمه را گفتیم تا بسادگی بتوانیم رفتار برخی مالکان باشگاه های خصوصی کشورمان را نقد کنیم. کسانی که یک روز، کاپیتان های اول تا سوم تیم ملی را با هزینه های بسیار جذب می کنند، گاهی در طول یک سال سه چهار مربی عوض می کنند، دخل و خرجشان معلوم نیست، و... این چیزها بر اساس کدامین ملاک و معیار فوتبال مدرن است؟ نگوییم کجای فوتبال ما مدرن است که اینجایش باشد!!! ما همیشه درباره «اصول» حرف می زنیم و اگر قرار است هرکی به هرکی و هرچی به هرچی پیش برود و ما هم تماشا کنیم، که ول معطلیم! این فوتبال که می خواهد به روز شود و باید بشود، نیازمند تفکر حرفه ایست. تفکر حرفه ای، همان شماره انگلیسی معروف و دستمزدهای چندین میلیاردی نیست. تفکر حرفه ای یعنی...
تفکر حرفه ای در فوتبال یعنی؛ با احترام به قوانین جامعه و روح فوتبال که یک ورزش مفرح و سرگرم کننده است، بتواند:
1- خرج خودش را در آورد،
2- از درآمدهای خود برای گسترش و رشد خویش استفاده کند.
ما نه شق دولتی فوتبالمان به این اهداف رسیده، نه شق خصوصیمان! اصولا در کشورمان، ما در بحث خصوصی سازی در هیچ کجا موفق نبودیم که فوتبال دومیش باشد! ولی خب، گفتیم که؛ رسالتمان یادآوری اصول است...
***
ایکاش کارکرد بخش خصوصی در فوتبال ما آنقدر قابل دفاع بود که ما برایش سینه چاک می دادیم! اما باید بپذیریم، علیرغم بی عدالتی هایی که در حق مالکان باشگاههای خصوصی فوتبالمان صورت می گیرد و ما هفته پیش هم بدان اشاره کردیم، آنها نتوانستند عملکرد قابل قبول و قابل دفاعی از خود بر جای بگذارند. اینکه تمام فوتبال را در جذب مربی و بازیکنان بزرگ بدانیم و تمام حواشی موثر بر نتایج را در حیطه داوری برآورد کنیم، همین می شود که هر سال یک دوجین مربی و بازیکن تغییر می دهیم و نهایتا هم دو داور بازنشسته می شوند مدیر و مدیرعامل تیممان!!!یک حضور غیر مترقبه
مدیرعامل فعلی تیم تراکتورسازی تبریز را در لباس داوری زیاد به خاطر نمی آوریم. ایشان را اما بطور ناگهانی در کسوت «کارشناس داوری» به یاد می آوریم که در صدا و سیما معروف شدند و به نوعی در «جریان» کارشناسی داوری کشور، جزو پرچمداران اولیه هستند. یادم می آید او در برنامه فوتبالی تلویزیون، با تندی هرچه تمامتر، یکی از مهمانان تلفنی برنامه را مورد حمله قرار داد، و گفت:
«باور دارم داوری ما بیمار است، اما فاسد نه!»
او همانگونه که ناگهانی و بسرعت در کارشناسی داوری شهرت یافت، ناگهان هم در حیطه «مدیریت» برای خود نامی دست و پا کرد و در زمان تدوین «اساسنامه» فدراسیون یکی از نام های همیشه مطرح بود. و این دگردیسی ها و تغییر رویکردها ادامه داشت تا نهایتا ایشان «ناگهان» مدیرعامل باشگاه پرطرفدار تراکتورسازی شد!
بعید می دانم بدون کنترل رفتار و افکار مالک محترم باشگاه تراکتورسازی، هیچ مدیر تابع اصول و تابع «چارت» مدیریتی بتواند با ایشان همکاری مفید و مداوم داشته باشد. همچنین بعید می دانم اصلا کسی قادر به تغییر افکار مالک محترم این باشگاه باشد. نتیجه می گیریم که ایشان احتمالا با پیش فرض «تبعیت مطلق» در پستشان قرار گرفتند. این تبعیت، بدون تأثیرگذاری بر رویکرد یک باشگاه بزرگ، حاوی چه منافعی بوده که فردی چون ایشان را که همیشه در لباس قانونمندی و نظم و اصول ظاهر شده اند، برای حضور در باشگاه وسوسه کرده است؟ البته می توانیم از آن سو هم به قضیه نگاه کنیم:
چه عاملی باعث شد، فردی با روحیه «کنترل گر» به عنوان مالک باشگاه، رو به مدیری بیاورد که همیشه شعار مقرراتی بودن و قانونمدی را می داد؟ آیا همانطور که در هفته قبل نوشتیم، وسوسه ای هم برای ملک باشگاه وجود داشت؟ وسوسه حضور یک نام که بتواند «هوای» تیم را درحواشی بیرون زمین داشته باشد؟
هرچه بود، حداقل برای نگارنده، این حضور، کاملا غیر مترقبه بود...
یک انتساب تعجب آور دیگر!!!
داوری که بیش از داوری هایش، شباهت ظاهری با «کیم نیلسن» داور دانمارکی، باعث شهرتش شده بود و بعد از یک داوری در دیداری فینال گونه و یک وقت اضافه مشهور 8 دقیقه ای، در نظر برخی بسیار محبوب تر هم شده بود، ناگهان و خیلی زود داوری را رها کرد و در میان تعجب همگان، و البته سر و صدای رسانه ای، به آمریکای شمالی مهاجرت نمود! او که خیلی ها گمان می کردند برای همیشه از ایران رفته، به بهانه سرکشی به بیزنس ساخت و ساز خود در ایران، بارها و بارها در کشور دیده شد و گهگاه بعنوان کارشناس داوری در سایت معروف ورزشی که ارتباط تنگاتنگی با صدا و سیما هم دارد نظر کارشناسی میداد تا نامش همچنان مطرح باشد و بطور کامل از یادها نرود. او کم کم در برنامه فوتبالی تلویزیون، نقش یکی از سه کارشناس ثابت را بر عهده گرفت. و باز هم «ناگهان» روی نیمکت تیم تبریزی نشست و شد مدیر تیم!
رطب خورده کی منع رطب کند؟
از آنجاییکه در فوتبال ایران، داشته و داریم نامهایی که از این سر نیمکت تا آن سر نیمکت روی صندلی های مختلف یک باشگاه نشسته اند و نیز در اتاق های مختلف سیستم اداری باشگاه ها در پست های مختلفی قرار گرفته اند که احتمالا در هیچکدامشان هم سررشته و مدرک درست و حسابی نداشته اند، حضور این دو داور اسبق و کارشناس سابق داوری، در رأس مدیریت یک باشگاه فوتبال برایمان خیلی عجیب نیست. اما از زمزمه هایی که به گوش می رسد، بی نهایت نگرانیم! حمایت از بکارگیری داوران بازنشسته در مدیریت باشگاهها، به بهانه و با وعده حل و فصل برخی مشکلات و مسائل پشت پرده، بسیار بسیار نگران کننده است. چیزی که حتی اگر درست نباشد، نشانه عدم سلامت فوتبال ما و «پذیرش روانی» فساد در آن خواهد بود. ایکاش حضور این عزیزان موجب پالایش افکار و تردیدها در این مورد می شد. اما اکنون داستان ما شبیه همان حدیث شده که می گوید:
« رطب خورده کی منع رطب کند؟»!
از دو داور بازنشسته عزیزی که روزگاری هر گونه اشتباه داوری را «سهوی» تعبیر می کردند و در مقابل بکار گیری واژه فساد در داوری موضع می گرفتند، بسیار بسیار بعید است که اینروزها با فرافکنی، تمام مشکلات خود را به چنین مسائلی ربط دهند. مشکلاتی که از زمان یارگیری در فصل نقل و انتقالات آغاز شد و صدای مربی اسپانیایی این تیم را در آورد! البته که باید از آن مربی هم پرسید که «در زمان یارگیری کجا بودی؟» اما براستی، یارگیری ها بر اساس سلیقه و نظر چه کس یا کسانی بوده؟ مالک کنترل گر باشگاه، یا دو داور بازنشسته؟ مربی کجای کار است؟ و چنین خطای مدیریتی بیشتر در عدم موفقیت تیم دخیل است یا مسائل داوری؟
امیدوارم مدیرعامل خوش صحبت باشگاه، شفاف پاسخ دهد...
*دکتر محمد(شهریار) شفائی