سامان، الماس درخشان
از همان روزهای اولی که صحبت از حضور یک بازیکن ناشناس ایرانی – سوئدی در تیم ملی فوتبال کشورمان مطرح شد، بسیاری با دیده تردید به این انتخاب نگاه می کردند. فضای فوتبال ایران به سبب آمیختگی اش با زد و بند و فساد در تمام این سالها آنقدر غبارآلوده شده که هرگاه یک غریبه نامش به عنوان گزینه پوشیدن آن پیراهن مقدس مطرح می شود، تردیدها تمام روزنه های امید را گرفته و این ذهنیت که؛ مبادا فلانی هم سفارشی باشد و ... شکل می گیرد. حقیقتا پیرامون دعوت از سامان قدوس، همان غریبه ای که نامش را نشنیده بودیم نیز این فضا ایجاد شده بود اما او آرام آرام پیش رفت و خیلی زود برای خود جایگاهی ویژه در تیم ملی و البته نزد هواداران فوتبال باز کرد.
سامان با حضورش در تیم ملی، سر و سامانی به کار داد و با آنکه در این سالها فراز و نشیب هایی را ، چه در سطح ملی و چه باشگاهی داشته و گاهی رد و نشانش در اردوهای ملی دیده نشده اما همواره همچون ذخیره روزهای مبادا او را دیده ایم.
کیفیت فنی بالا، بی حاشیه بودن و داشتن فاکتورهای لازم برای یک فوتبالیست حرفه ای، در کنار هم اهرمی ساخته تا دیگر کسی نتواند نقش و جایگاه او در تیم ملی ایران را نادیده بگیرد. گاهی آنقدر دور شده که با خود گفته ایم فلانی هم پرونده اش بسته شد و گاهی مثل همین روزها، آنقدر نزدیک که بند دل ژنرال تیم ملی به ساق های او گره خورده و وقتی در جریان بازی با ازبکستان مصدوم شد و ترک میدان کرد همه از اعماق وجود نگران شدند.
توانایی بازی در چند پست ، به ویژه در هافبک هجومی و وینگر چپ و راست بر ارزش های این بازیکن افزوده و اگر شانس با او همراه باشد حداقل یک جام ملتها و یک جام جهانی انتظارش را می کشد.
سامان قدوس به همان اندازه ای که نیازهای خط هافبک تیم ملی را تامین می کند ، می تواند برای بازیکنان جوانتر این تیم الگو تلقی شود؛ الگوی پشتکار و زندگی حرفه ای و سالم.
* حمید ترابپور