PDF نسخه کامل مجله
يکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳ - December 22 2024
کد خبر: ۸۳۶۷۶
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۴
کاشانی هایی که تکثیر نشدند...

فوتبال کم سوادی که دیگر دیپلمات هم ندارد!

فوتبال کم سوادی که دیگر دیپلمات هم ندارد!



بسیار مهم است که خواننده عزیز ما معنای «سواد» در فوتبال را بداند، لذا امیدواریم مطالب هفته های پیش ما را در این مورد خوانده باشید تا بحث امروزمان برایتان بیشتر قابل لمس باشد. در مملکتی که روزگاری تعداد تحصیلکردگان دانشگاهیش به کسر کوچکی از جمعیت محدود می شد، ما در فوتبالمان مهندس و دکتر داشتیم! قبلا هم گفتیم، سواد در «مدرک تحصیلی» خلاصه نمی شود، اما خواسته یا ناخواسته، تحصیلات، سطح شعور و آگاهی جامعه را بالا می برد. اصلا ما زمانی در فوتبال ایران بجز دکتر و مهندس، «سرهنگ» داشتیم، «کارمند» عالیرتبه داشتیم، و... و البته «دیپلمات» هم...

هر چند همیشه فوتبال ایران پر از لمپن بوده، اما اینها باعث می شد تا سطح معرفت و درک و شعور این فوتبال هرگز نازل نباشد. یک درجه دار شهربانی به نام «مهدی اسداللهی» کافی بود تا یک مکتب و یک باشگاه بزرگ به نام «پاس» را بنیان گذارد و دهها شاگرد پایبند آن مکتب را تربیت کند. یک مهندس «حسین کلانی» کافی بود تا لِوِل شخصیتی باشگاهش را یک پله ارتقا دهد. وجود یک «ناصر حجازی» تحصیلکرده، یک دکتر «ذوالفقار نسب» و... برای یک تیم و شاید تمام فوتبال یک مملکت کم سواد کافی بود، تا روح «دانستن» و «معرفت» را در آن بدمد.

نقش بازیکنان فرهیخته در فوتبال ایران

با وجود موفقیت های مکرر فوتبال ایران در دهه 50 ، باور اینکه فوتبال پر سر و صدای آن روزها هم پر از مشکل بود، برای جوانان ما سخت است. اما واقعیت است. جامعه ما در طول تاریخ، آلوده به برخی عادات بد از جمله بی نظمی و سهل انگاری و قانون گریزی است. اینها در فوتبال ما هم بود و هست. منتها، آن روزها، ما جلودار فوتبال حرفه ای و لیگ حرفه ای در قاره بودیم و کمتر از کاستی هایش می گفتیم و البته:

وزن معنوی و سواد فوتبال ما بالا بود و فساد به سختی به درون آن راه پیدا می کرد... این بود که قهرمان بی بدیل قاره بودیم. اگر انسانهای باسواد و فرهیخته فوتبال آن دوران را نشناسیم و قدرشان را ندانیم و نقششان در موفقیت های آن فوتبال را باور نکنیم، همین می شود که راه را گم می کنیم و معدود فوتبالیست های باسواد عصر خود را بعد از بازنشستگی می رنجانیم و خانه نشین می کنیم و مثل امروز اسیر یک فوتبال پر از مشکل و خالی از سواد می شویم...

دیپلمات فوتبال ایران

«جعفر اشرف کاشانی» زاده ۱۱ اسفند ۱۳۲۲ در تهران، فوتبال خود را از محلات شرق تهران آغاز کرد.

او در خاطراتش نحوه ورود به فوتبال حرفه ای و پیوستن به باشگاه «شاهین» را اینگونه شرح می‌دهد:

... به دبیرستان ناصر خسرو می‌رفتم و سر راه بازگشتم از جلوی زمین شماره ۳ می‌گذشتم که بعضی روزها بچه‌های شاهین در آن تمرین می‌کردند. (به دلیل حضور بازیکنانی چون بهزادی - دهداری - شیرزادگان و...) من همیشه به تماشای تمرین آنها می‌رفتم. یک روز در حالیکه مشغول تماشای تمرین بچه ‌ها بودم دکتر اکرامی مرا صدا زد و گفت:

«دلت میخواهد در باشگاه شاهین بازی کنی؟!»

از اینکه او مرا می ‌شناسد و می‌ داند(فوتبال) بازی می‌کنم حیرت کردم. بعدها دریافتم که او بازی مرا در مسابقات آموزشگاه‌ها دیده ‌است. من که شنیدن چنین پیشنهادی را باور نداشتم بی درنگ قبول کردم. از آن روز دیگر همه چیز در زندگیم تغییر کرد. چرا که برای من رؤیای فوتبال با همه وسعتش آغاز شد...

***

جعفر کاشانی تا سال 1361 که بازنشسته شد، کارمند سیاسی وزارت امور خارجه و کاردار و سرکنسول ایران در کشورهای انگلستان، آلمان، سوریه و امارات بوده ‌است. اینکه چنین شغل حساسی داشته باشی و به فوتبال هم بپردازی، بسیار جالب است. اما نشاندهنده تفاوت تعریف «فوتبال حرفه ای» در آن زمان و اکنون است.

او اولین قهرمانیش در فوتبال باشگاهی را با «شاهین» تهران در سال ۱۳۴۴ و در سن ۲۱ سالگی تجربه کرد. در سال ۱۳۴۶ با انحلال تیم شاهین که روایت های متفاوتی درباره علت آن وجود دارد، تعدادی از بازیکنان این تیم و از جمله او به پرسپولیس می‌پیوندند. اولین حضور جعفر کاشانی در ترکیب پرسپولیس به دیداری دوستانه در برابر تاج آن روزها در ۱۶ فروردین ۱۳۴۷ بر می‌گردد. او تا زمان خداحافظی از فوتبال در این تیم ماندگار شد. خداحافظی ای که در تاریخ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۳ در هفته بیست و دوم دومین دوره جام تخت جمشید و باز هم در برابر تاج، رقیب سنتی برگزار شد تا جعفر کاشانی با بازوبند کاپیتانی پرسپولیس در آخرین بازی رسمی باشگاهی، دو بر یک پیروز میدان باشد. البته باشگاه پرسپولیس طی یک دیدار نمادین در مقابل باشگاه ملوان در تاریخ ۲۰ دی ماه ۱۳۵۳ به این خداحافظی رسمیت بخشید.

فوتبال ملی

او که در تیم ملی فوتبال هم تبدیل به ستون خط دفاعی شده بود، پس از 7 سال حضور مداوم در سال 1974 میلادی(شهریور 1353 ه ش) از تیم ملی خداحافظی می کند. هفت سالی که پر از افتخار است و شامل دو بار قهرمانی جام ملت های آسیا، یکبار صعود به المپیک و قهرمانی در بازی ‌های آسیایی و چند قهرمانی در تورنمنتهای دوستانه می باشد.

پس از آن و بعد از سالها حضور کمرنگ در فوتبال، او مدتی به عنوان مدیرعامل باشگاه شاهین و بعد هم به عنوان رییس هیأت مدیره باشگاه پرسپولیس فعال بود.

او که در روزهای آخر عمرش دچار بیماری شده بود، سرانجام در ۱۰ مهرماه سال ۱۳۹۸ در خانه اش جان به جان آفرین تسلیم نمود.

یک مدیر باشخصیت

آنهایی که حتی یک مصاحبه از او دیده اند، ادب و درک و سواد او را ستوده اند. تا زمانی که او رییس هیأت مدیره باشگاهش بود، لقمه بزرگتر از دهانش برنداشت و بجای شاخ و شانه کشیدن و تکرار این جمله که «ما باشگاه فلانیم» و طلب امتیاز و رانت نمودن، تا آنجا که ممکن بود احترام رقبا را نگاه می داشت و روی «اصول» پا می فشرد. تا آنجا که توان داشت اجازه نداد در باشگاه ریخت و پاش مالی صورت گیرد و بدون اینکه دست نیاز به سوی هواداری متمول و یا حزب و سازمانی دراز کند، یا حتی به اعتراضات عام طرفداران که از او جذب بازیکن و... طلب می کرد پاسخ دهد، کار اصولی خودش را انجام می داد تا باشگاه مورد علاقه و تحت مدیریتش را به یک استقرار و آرامش ماندگار برساند و در مسیر درست قرار دهد. او رفت. باشگاهش پس از او بارها قهرمان شد. اما اگر یک قاضی عادل بیاید و «موفقیت» را بطور علمی و اصولی تعبیر کند، به ما خواهد گفت، که مدیریت یک «دیپلمات» با شخصیت و منظم، چه تفاوتی با مدیریت های رایج این مرز و بوم دارد... یک مقایسه کوچک، بد نیست...

فوتبالی خالی از دیپلمات...

همه جای دنیا، نیکی ها را تکثیر می کنند. زیبایی ها را نیز. موفقیت دیگران را می بینند و الگو می گیرند. اگر می بینند یک «جعفر کاشانی» می تواند فوتبالشان را یک پله ارتقا دهد، ده تایش را می سازند تا ده پله بالا بروند. اگر می بینند یک مهندس یا دکتر می تواند فوتبالشان را یک متر جلوتر ببرد، صد تا مهندس و دکتر در فوتبالشان می سازند تا صد متر پیش بروند.

ما اما... درد دارد که مهندس ها و دکترهای ما، باسوادها و بامعرفت های فوتبالمان، دیپلمات های این ورزش، مانند ستارگانش بطور خودرو و تک و توک می آیند و وقتی بازنشست شدند، خودمان با دست خودمان گوشه نشینشان می کنیم... دیگر حتی کسی جایشان را نمی گیرد، تکثیرشان پیشکش...

*دکتر محمد(شهریار) شفائی