چسب فولادی!
گفت : آقا ، نزدیک دو سال گذشت ها ، از این اسپانسر چند میلیاردی آقایون خبری نشد ؟
گفتم : چرا از من می پرسی ؟ از خودشون سوال کن.
گفت : یارو مگه خودش رو پرچمدار مبارزه با فساد (!) نمی دونست و یه جوری حرف نمی زد که انگار قبلی ها خوردن و بردن ؟ مگه این ور و اون ور نمیشست بگه اسپانسر قبلی سر فدراسیون رو کلاه گذاشته ؟ پس چرا هیچ حرکتی برای جذب حامی مالی که وعده می داد ، نمی کنه ؟
گفتم : ازهندبال و والیبال گرفته تا پینگ پنگ و اسکواش و هاکی ، مثل آب خوردن اسپانسر گرفتن و فقط سر بسکتبال بیچاره که از خیلی هاشون هم پرطرفدارتره ، بی کلاه مونده .
گفت : دیگه دیر شده ! نیم فصل سوپرلیگ که گذشت ، سال هم که داره تموم میشه ، ایشالاه از سال بعد !
گفتم : سال بعد چیه ؟! همین چند روزه تکلیف خیلی از آدم ها که با «چسب فولادی» به صندلی های وزارت ورزش چسبیدن ، مشخص میشه ؛ با تحولاتی که اتفاق میفته اصلا معلوم نیست طرف سال بعد باشه یا نه .
گفت : آخه وزیر هم دیگه شورش رو درآورده ، 5 ماهه اومده ولی هنوز در روی همون پاشنه قبلی می چرخه . من زیاد خوشبین نیستم .
گفتم : آره ، راست می گی . از نجابت کیومرث خان سوء استفاده می کنن ؛ بالاخره اون ها هم لابی و نفوذ خودشون رو دارن و به این راحتی ها ول کن نیستن !
گفت : الان چند وقته که این حرف ها رو می زنی ، من که چشمم آب نمی خوره ؛ پسره یه جوری هم وانمود می کنه که جاش قُرص و محکمه !
گفتم : روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت : آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه. ابلیس به لطایفالحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به مروارید تبدیل کرد . فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت ! عجب استاد ماهری هستی .ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت : مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی هم قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی میکنی ؟!
*کامران خطیبی