«پسرک ریغو» برای ریاست فدراسیون دندان تیز کرده !
خدا لعنت کند رئیس سابق فدراسیون «دبرنا» را که هرچه میکشیم از ساده لوحی های اوست ! وقتی بچه دماغوی پشت کوهی را وارد بدنه این فدراسیون کرد و توهم دبیرکل شدن را در مخ نداشته اش پروراند ، شیرفهم نشدیم که چه مار بدقواره ای را در آستینِ همه ما پرورش داده . یادتان باشد که قرار نیست فحشش را فقط جوجه رئیس تازه از تخم سردرآورده بخورد و بقیه عافیت طلبان سایه نشین قسر در بروند و خودشان را مبرا پندارند .
عرض می کردیم ؛ بچه دماغو که روزگاری نه چندان دور ، نی لبک به دست می گرفت تا احشام را روانه چرا کند، حالا به لطف بلاهت بالادستی ها ، اقسام پله های ترقی را هزار تا یکی پیموده و با هرکسی هم فالوده نمی خورد ! زمانی ، اکسیژن خیابان های شهر با ریه اش غریبگی می کرد و بهترین مرکبی که سوار می شد،الاغ خانجون بود ولی الان پسکوچه های شمرون را هم مثل کف دست وامانده اش می شناسد . عینک ریبن قلابی اش را به چشم می زند ، پشت رُل SUV چینی می نشیند و طوری وانمود می کند که گویی خلبان ایرباس ۳۸۰ شده و ما خبرنداریم !
تا سوءتفاهم پیش نیامده،قسم جلاله می خوریم که همیشه از پیشرفت آدم های توانمند، مستعد، متخصص، خلاق و مهم تر از همه سلامت که از محروم ترین طبقات جامعه رشد کرده و به بالاترین منصب ها دست یافته اند ، چنان مسرور شده ایم که حد ندارد اما این را هم هشدار داده ایم که انتصاب افراد غیرمتخصص اپورتونیست در مسئولیت های حساس ، اهانت به شایسته سالاری و تخصص در جامعه است که صدمات جبران ناپذیری را در پی دارد و...
بگذریم ؛ پسرک ریغو که حالا آبی زیر پوستش رفته ، برای ریاست فدراسیون دبرنا ، دندان تیز کرده و به این سِمَت هایی که معلوم نیست به دلیل دیون یا هر مناسبت شوم و پشت پرده دیگری به او پیشکش می شود، قانع نیست وسوداهای بزرگ تری در سر دارد . دوستی به طعنه می گفت شاید اگر کمی روی خوش می دید و به خودش می جنبید ، پاشنه درب وزارت کشور را از جا می کند تا برای انتخابات ریاست جمهوری هم کاندیدا شود ولی ظاهرا اقوامش که اتوبوسی ، به پایتخت آمده و هر کدام به کاری گماشته شده اند ، وی را از این جنون دنباله دار رهایی داده اند. طبق برخی از شنیده ها ، وقتی «ویکند» گذشته برای گرفتن عکس یادگاری و تفرج به میدان آزادی رفته بودند تا حسابی پُزش را به همولایتی ها بدهند ، نوشته پشت یک نیسان آبی توجه شان را جلب کرد :
بي اصل و نسَب اگر به جايی برسد
كِــی آبِ خنك به بينـــوايی برسد ؟
از بـاغِ خـودش كسـی نچيند ثمَری
بی مــايه اگر به كدخــــدايی برسد
پی نوشت : مرقومه ای که تقدیم تان شد ، تراوشات موهوم، آشفته و بی سروته ذهنی است که مبدل به هذیان نگاری «زبان سرخ نویس» پس از تحمل یک دوره بیماری روانی شده و ارتباطی با هیچ شخصیت حقیقی ، حقوقی ، رشته یا فدراسیون ورزشی دیگر ندارد . لطفا همذات پنداری نفرمایید !
*کامران خطیبی