PDF نسخه کامل مجله
يکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳ - December 22 2024
کد خبر: ۸۷۳۱۵
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۲
«پیتر چک» در گفت‌وگو با «فورفورتو» :

سمت فوتبال رفتم ، چون توانایی خرید تجهیزات هاکی را نداشتیم

20 سال پیش، " آقای خاص " به استمفوردبریج آمد و یک دروازه‌بان بسیار خاص نیز با خود آورد. پیتر چک قبل از این که به تیم ملی چک کمک کند به نیمه‌نهایی یورو 2004 برسد، قبول کرده بود به چلسی بپیوندد. او زیر نظر خوزه مورینیو در مسیر تبدیل شدن به اسطوره چلسی و یکی از بهترین دروازه‌بانان تاریخ فوتبال انگلیس، دو بار فاتح لیگ برتر شد. شکستگی جمجمه بعدها دوران حرفه‌ای این دروازه‌بان را تهدید کرد اما او با یک کلاه محافظ که بعدها تبدیل به علامت مشخصه‌اش شد، به میادین بازگشت. او با مهار چندین پنالتی باعث قهرمانی چلسی در لیگ قهرمانان سال 2012 شد و سپس به سوی دیگر لندن رفت تا به آرسنال بپیوندد. فوتبال تنها ورزشی نبود که چک در آن خوب بود. او بعد از کنار گذاشتن ورزشی که باعث شد با 124 بازی رکورددار حضور در تیم ملی چک شود، دروازه‌بانی در تیم‌های هاکی را تجربه کرد. او همچنین در دوره‌ای برای کارهای مدیریتی به چلسی برگشت. او که این روزها 42 ساله شده به تعدادی از سوالات ما در مورد دوران حرفه‌ای خود پاسخ داده است .
سمت فوتبال رفتم ، چون توانایی خرید تجهیزات هاکی را نداشتیم

* حقیقت دارد که کارتان را به عنوان مهاجم شروع کردید اما در 10 سالگی و بعد از شکستگی پایتان دروازهبان شدید؟

بله، حقیقت دارد. دروازهبانمان همیشه میخواست در 5 یا 10 دقیقه آخر تمرینات شوت بزند و گلزنی کند و از من میخواست جای او درون دروازه بایستم. یک روز وقتی که حدود 8 سال داشتم، یک مسابقه داشتیم و دروازهبان نیامد. مربی گفت تو از توپ نمیترسی، میشود امروز درون دروازه بایستی؟ وقتی فردا سر تمرین رفتم، مربی دروازهبانها مرا کنار کشید و گفت با من بیا اما چون من چپ پا بودم و درک خوبی از فوتبال داشتم، سرمربی نمیخواست مرا از دست بدهد و به همین خاطر در برخی از بازیها دروازهبان بودم و در برخی دیگر در خط هافبک یا حمله بازی میکردم. وقتی 10 سالم شد، در یک موقعیت تکبهتک و در برخورد با دروازهبان حریف، پایم شکست. برای مدت زمانی طولانی نمیتوانستم بدوم و به همین خاطر تصمیم گرفتم درون دروازه بمانم.

* الگوی دروازهبانیتان که بود؟

بعدها بازی دروازهبانهای مختلف را تماشا کردم تا ببینم چه میکنند. پیتر اشمایکل تاثیر زیادی روی من داشت. بعد اولیور کان، ادوین فندرسار و جانلوئیجی بوفون. وقتی بوفون 19 سال داشت و برای پارما بازی میکرد، در اسپارتا پراگ و در یک دیدار لیگ قهرمانان این دروازهبان را دیدم. ایکر کاسیاس از 18 سالگی شروع به بازی برای رئالمادرید کرد . او تنها یک سال از من بزرگتر بود. به همین خاطر پیش خودم فکر میکردم وقتی اینها با این سن میتوانند بازی کنند، چرا من نتوانم؟ به بازی این دروازهبانها نگاه میکردم و سعی داشتم بهترین تکههای بازی آنها را وارد بازی خودم کنم.

* وقتی در اسپارتا پراگ بودید، چقدر تا پیوستن به آرسنال فاصله داشتید؟

مدیر برنامههایم با آنها صحبت کرد و فکر میکنم یک استعدادیاب آنها سه سال در مورد من گزارش نوشته بود. تازه ملیپوش شده بودم و چون چک در آن زمان جزو اروپا نبود، باید در بیش از 75 درصد مسابقات برای تیم ملی کشورت به میدان میرفتی تا بتوانی در لیگ انگلیس بازی کنی. در سن 18 یا 19 سالگی من به هیچ شکل نمیتوانستم چنین کاری کنم. در نهایت به خاطر مشکل مجوز کار نتوانستم به آرسنال بروم.

* تیم چک که در یورو 2004 به نیمهنهایی رسید، چقدر خوب بود؟

جزو 5 تیم برتر دنیا بودیم. اگر نگاهی به مسابقات انتخابی بیندازید، تقریبا در همه مسابقات پیروز شدیم. بازیکنانی باورنکردنی داشتیم و فوتبالی زیبا بازی میکردیم. وقتی به یورو 2004 رفتیم، میدانستیم که اگر در حد توانمان بازی کنیم، تورنمنت خوبی خواهیم داشت. بازیمان مقابل هلند احتمالا یکی از بهترین مسابقاتی بود که در آن حضور داشتم ، چه از نظر جذابیت برای هواداران و چه جو مسابقه و کیفیت فوتبالی. بعد از 20 دقیقه دو گل عقب افتادیم و سپس سه بر دو پیروز شدیم. هر وقت به آن بازی فکر میکنم، به نظرم به عنوان تماشاگر از آن لذت بسیاری میبردم. بعدتر آلمان و دانمارک را هم شکست دادیم اما متاسفانه نتوانستیم از نیمهنهایی بالاتر بیاییم.

* با توجه به این که یونان قهرمان یورو 2004 شد، شکست مقابل این تیم در نیمهنهایی چقدر آزارتان داد؟

ما تنها تیم تاریخ هستیم که در نیمهنهایی با قانون گل نقرهای شکست خورد. قانون گل نقرهای این بود که اگر گلی در نیمه اول وقتهای اضافه زده میشد، دیگر نیمه دومی برگزار نمیشد. وقت اضافی اول تمام شده بود که توپ به کرنر رفت و کولینا گفت بعد از کرنر سوت را میزنم. آنها روی همان کرنر به گل رسیدند. اگر 15 دقیقه دیگر بازی میکردیم، مطمئن بودم که میتوانستیم به بازی برگردیم. در نهایت ، قسمت نبود. هنوز هم ناراحتم چون هیچوقت از کرنر گل نمیخوردیم و آن روز گل خوردیم.

* وقتی به چلسی پیوستید، این تیم یک دروازهبان قابل احترام و جاافتاده داشت. با توجه به این که جای کارلو کودیچینی را گرفتید، رابطهتان با او چطور بود؟

وقتی به چلسی رفتم، کارلو به عنوان بهترین دروازهبان فصل انتخاب شده بود و هواداران خیلی دوستش داشتند. هر وقت من گرم میکردم و ترکیب اعلام میشد، همه هواداران فریاد میزدند، کارلو، کارلو! رابطهمان کاملا حرفهای بود و در تمرینات سعی میکردیم به همدیگر فشار بیاوریم تا بهتر شویم. او بسیار سختکوش بود و میخواست دروازهبان اصلی باقی بماند و من هم در تلاش بودم تا تایید مربی را به دست بیاورم. با گذشت زمان، کارلو تبدیل به یکی از دوستان نزدیک فوتبالی من شد.

* اولین فصل حضورتان در چلسی، اولین فصل خوزه مورینیو هم بود. او در آن روزها چگونه بود؟

او عامل مهمی در موفقیت ما بود. به بازیکنان فشار میآورد تا بهترین عملکرد خود را داشته باشند و استانداردهای بسیار بالایی داشتیم. رقابتمان در تمرینات هر روزه بسیار سطح بالا بود. همه میدانستند اگر نشان ندهند که آماده بازی هستند، توسط مورینیو انتخاب نمیشوند. میگفت: اگر بازی نمیکنید، نگاهی به افرادی بکنید که بازی میکنند و ببینید که چقدر سختکوش هستند. وقتی در مسابقات پیروز میشوید، کار کردن با او لذتبخش است اما وقتی میبازید، چندان لذتی ندارد چون کاری میکند حس کنید کاری که باید انجام دهید را انجام نمیدهید. او فوق‌‌العاده بود و عاملی بسیار مهم در موفقیت تیمی ما به حساب میآمد.

* چه حسی داشت که در همان فصل اول با 1025 دقیقه گل نخوردن، رکورد لیگ را جابجا کنید، 24 بار دروازهتان را بسته نگه دارید و قهرمان لیگ شوید؟

فوقالعاده. در حقیقت در تنها فصل حضورم در اسپارتا هم همین کار را کردم و 904 دقیقه در لیگ گل نخوردم که اگر مسابقات لیگ قهرمانان را هم در نظر بگیریم ، احتمالا به 1200 دقیقه میرسد. این اتفاق در اسپارتا پراگ تاریخساز شد و همه هر بار میپرسیدند " داری به رکورد نزدیکتر میشوی، چه حسی داری؟ " که واقعا اذیتکننده شده بود اما در چلسی کمک زیادی به من کرد چون وقتی این اتفاق در بهترین لیگ دنیا میافتاد، دیگر از قبل تجربه داشتم و زیاد نگران نبودم. فقط تمرکزم روی مسابقات بود. برای تیم هم یک مزیت به حساب میآمد. در آن فصل، 11 بار با نتیجه یک بر صفر پیروز شدیم. این کلینشیتها عامل مهمی در قهرمانی بود و به آن خیلی افتخار میکنم.

* چیزی از شکستگی جمجمهتان به خاطر دارید؟ آیا تاثیری درازمدت بر روی سلامتی شما داشت؟

آخرین خاطره من از آن روز، هنگامی است که در ابتدای بازی دست میدادیم. فکر میکردم فضای ورزشگاه یادم مانده اما وقتی سال 2007 به آنجا برگشتیم، هیچ چیزی یادم نبود. انگار هیچوقت به آنجا نرفته بودم. از آن حادثه هم هیچ چیز یادم نیست که شاید چیز خوبی بود چون چیزی یادم نمیآمد، وقتی به زمین مسابقه برگشتم در ترس آن اتفاق نبودم. بعد از آن هم مشکلی با شیرجه زدن روی پای مهاجمان یا موقعیتهای تکبهتک نداشتم. جوری بازی میکردم که انگار مصدومیت هیچوقت برایم پیش نیامده است. شاید بخشی از دلیلی که هیچ ترسی از بازگشت نداشتم هم همین بود ، چون اصلا چیزی یادم نمیآمد.

* در کمتر از سه ماه با یک کلاه محافظ برگشتید. چه حسی داشتید؟

مقابل لیورپول به میدان میرفتیم و قبل از آن فکر میکنم فقط دو بار با تیم تمرین کرده بودم. تا آن مقطع، تنهایی تمرین میکردم چون میخواستیم برخوردی پیش نیاید. تنها چند روز قبل جراحم اجازه داده بود به تمرینات برگردم اما به قدری در تنهایی سخت تمرین کرده بودم که حس میکردم کاملا روی فرمم. به من توصیه شد بیشتر استراحت کنم و تا پایان فصل بازی نکنم اما گفتم آمادهام. جراحم به من اجازه داد و مدیران هم گفتند اگر این چیزی است که میخواهی، اشکالی ندارد. بازی بدون آن کلاه بسیار راحتتر است چون کلاه موها و گوشها را میپوشاند اما اگر دوباره ضربه میخوردم، ممکن بود مدتها از میادین دور شوم و نمیخواستم چنین ریسکی کنم. بعد از چنین اتفاقی، احتیاط میکنید. بعد از آن هم چند بار به سرم ضربه خورد و خوشحالم که آن کلاه روی سرم بود ، وگرنه نمیدانم چه میشد.

* چقدر از جدایی مورینیو در سال 2007 شوکه شدید؟

همه شوکه شدند. در مورد دو قهرمانی اولمان یک مستند ساختند و روز جدایی او برای تماشای آن رفته بودیم. همه آنجا بودند. وقتی به خانه برگشتم، از تلویزیون دیدم که خوزه مورینیو جدا شده است. فکر کردم شوخی است. باورم نمیشد. در سینما همه طوری رفتار میکردندکه انگار اتفاقی نیفتاده و ناگهان او از چلسی جدا شده بود.

* وقتی پنالتی رونالدو را در مسکو گرفتید، فکر میکردید که قهرمان لیگ قهرمانان سال 2008 میشوید؟

بله. وقتی آن پنالتی را گرفتم و دیدم پنالتیهای خودمان را گل میکنیم، پیش خودم فکر کردم که قهرمان میشویم اما بدترین چیز این است که به عنوان دروازهبان، کنار دروازه میایستید، بیرون از محوطه و در سمت چپ. وقتی به پنالتی آخر رسیدیم و جان تری توپ را برداشت و آن را بیرون زد، از زاویه دید من انگار توپ وارد دروازه شده بود و چند ثانیه طول کشید بفهمم چه اتفاقی افتاده. باید سریع با اوضاع کنار میآمدم و درون دروازه میایستادم. در آن فینال قهرمان نشدیم اما این هم بخشی از فوتبال است. گاهی اوقات به قهرمانی نزدیک میشوی ولی در نهایت باید با ناامیدی کنار بیایی. قسمت‌مان نبود.

* گل دیرهنگام آندرس اینیستا در نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان سال 2009 چقدر ناراحت کننده بود؟

وقتی به گذشته فکر می‌کنید، باید به تمام اتفاقات آن بازی نگاه کنید. سه یا چهار پنالتی برای ما گرفته نشد. احساسات مختلفی را تجربه می‌کنید و فکر می‌کنید چه اتفاقی در جریان است. یک بر هیچ جلو بودیم و مطمئن بودیم بازی را می‌بریم ولی در بدترین لحظه ممکن یک بازیکن فوق‌العاده، کیفیت خودش را نشان داد. نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان همین است. همه بازیکنان باکیفیت هستند. او گلی زیبا زد و ما را حذف کرد اما بخش تلخ ماجرا اینجاست که با نگاه به گذشته باور نمی‌کنید چنین اتفاقی افتاده باشد. داورها هم انسان هستند و می‌توانند یک یا دو تصمیم اشتباه بگیرند اما آن شب چهار بار اشتباه شد. همه واکنش دیدیه دروگبا را به خاطر داریم اما چه انتظاری داشتید؟ تمام زندگی به سختی تلاش می‌کنید تا به اینجا برسید و سپس باید با یک مسابقه مثل این کنار بیایید. مشخصا گاهی اوقات نمی‌شود احساسات را کنترل کرد. دروگبا را ملامت نمی‌کنم. همه ما چنین حسی داشتیم.

* از پیروزی مقابل بایرن مونیخ و قهرمانی در لیگ قهرمانان سال 2012 و مهار سه پنالتی چه چیزی به خاطر دارید؟

از نظر اهمیت و شرایط و نه از نظر عملکرد، آن بازی بهترین مسابقه عمرم بود. اگر آن پنالتی‌ها را مهار نمی‌کردم، قهرمان نمی‌شدیم. اگر پنالتی‌ها را نگیری، نمی‌توانی ببری و اگر آرین روبن در وقت‌های اضافه پنالتی‌اش را برای بایرن گل کرده بود، احتمالا کار ما تمام بود. لحظات مهمی بود و بدون آن کار به وقت‌های اضافه نمی‌رسید. ضمن آن که دروگبا هم از کرنر گل زد و همه نقش خودشان را داشتند. در آن بازی به نظر تیم ضعیف‌تر بودیم ولی عملکردی عالی داشتیم. شانس هم آوردیم اما تلاش زیادی کردیم و واقعا مستحق اندکی شانس بودیم. بعد از آن همه نا امیدی در لیگ قهرمانان سال‌های قبل، در آن فینال پاداش‌مان را گرفتیم.

* چلسی در فصل 2012-2011 در لیگ ششم شد و 25 امتیاز کمتر از قهرمان به دست آورد و خیلی‌ها معتقد بودند روزهای اوج این تیم گذشته است. چطور توانستید قهرمان لیگ قهرمانان شوید؟

در رقابت‌های داخلی احتمالا بدترین عملکرد را داشتیم. برای حضور در جمع 4 تیم برتر می‌جنگیدیم و مربی هم عوض کردیم. همه جور مصدومیتی هم داشتیم. در برخی از مسابقات خوب بازی می‌کردیم اما نتیجه نمی‌گرفتیم. خیلی عجیب بود اما هر کاری که در لیگ قهرمانان کردیم، عالی بود. همیشه در لیگ خوب بودیم و در اروپا بدشانسی می‌آوردیم ولی این بار همه چیز برعکس شد. می‌دانستیم باید روند خوبمان را در لیگ قهرمانان حفظ کنیم چون می‌دانستیم برخی از بازیکنان‌مان به روزهای آخر فوتبال خود رسیده‌اند. 8 سال به دنبال جام لیگ قهرمانان بودیم. فکر کنم در 5 یا 6 نیمه‌نهایی بازی کردیم. میدانستیم رسیدن به فینال چقدر سخت است و برای برخی از بازیکنان شاید شانس آخرشان باشد. به همین خاطر آن قهرمانی ، ویژهتر از قبل هم شد.

* ترک چلسی در سال 2015 چقدر برایتان سخت بود؟

خیلی سخت بود چون 11 فصل را در استمفوردبریج بودم و به بخشی از باشگاه تبدیل شده بودم اما کار به جایی رسید که پیش خودم فکر کردم زندگی ادامه دارد، دوران حرفهای من ادامه دارد. وقتی فرصت رفتن به آرسنال پیش آمد، یک چالش تازه بود. آنها مدتها در انتظار یک قهرمانی بودند و فکر کردم خوب است به آنجا بروم و به آنها کمک کنم که به هدفشان برسند. پیشنهادهایی هم از خارج داشتم اما برای من لیگ برتر همیشه بهترین لیگ دنیا بوده است. فوتبال واقعا اولویت اول مردم انگلیس است و همه جا این را حس میکنید. بعد فرصت رفتن به آرسنال پیش آمد. وقتی جوانتر بودم در آستانه انتقال به این تیم قرار گرفتم ولی مجوز کار مانع انتقال شد. این بار، مشکلی وجود نداشت. همیشه از آبراموویچ و هیات مدیره متشکرم . گفتند چون تو هستی و همه کار برای ما انجام دادی، اجازه میدهیم بروی. دوست نداشتند به رقیب مستقیم چلسی بروم و به قهرمانی آنها در لیگ برتر کمک کنم. واقعا نمی خواستند این اتفاق بیفتد اما به خاطر کارهایی که برای چلسی کرده بودم، گفتند اگر چنین چیزی میخواهی، ایرادی ندارد.

* با خوزه مورینیو و آرسن ونگر کار کردهاید. چه چیزی آنها را ویژه میکرد؟ سبک کدامیک برایتان مناسبتر بود؟

شخصیتهای متفاوتی دارند اما هر دو مربیانی برندهاند. از باختن تنفر دارند. عاشق این ورزش هستند و هر کاری برای بردن میکنند و حتی وقتی در کنفرانس خبری آنها را میبینی، روششان متفاوت است. اتفاقی نیست که هر دو موفق بودند. آرسن دوست داشت فوتبال را درست بازی کنیم. میخواست ببریم اما به وسلیه فوتبال خوب و لذت بردن هواداران. خوزه عملگراتر بود. میگفت دوست دارم با فوتبال زیبا ببریم و اگر بتوانیم این کار را میکنیم اما اگر نتوانستیم فوتبال زیبا ارائه دهیم باید هر طور شده ببریم. برای قهرمان شدن باید این کار را انجام داد. از کار کردن با هر دوی آنها واقعا لذت بردم و در چلسی و آرسنال دو حس متفاوت داشتم. یک تغییر بود و گاهی این تغییرات مورد نیاز است. البته فتح لیگ اروپا در آخرین مسابقهام برای باشگاه قطعا پایانی بهتر میشد. در سال 2016 به قهرمانی در لیگ هم بسیار نزدیک بودیم ولی بازیهای آخر ، لستر را پیش انداخت و توانستند تا پایان در صدر بمانند.

* در آخرین بازی دوران حرفهایتان در فینال لیگ اروپا مقابل تیم سابق تان چلسی شکست خوردید. آن شب چه حسی داشتید؟

نکته ناراحتکننده برای من این بود که استادیوم برای فینال یک تورنمنت اروپایی پر نشده بود و خیلیها که آمده بودند هم طرفدار هیچیک از دو تیم نبودند. فقط برای تماشا آمده بودند. در فینالهای زیادی بازی کردهام و آن دیدار کاملا متفاوت بود. انگار فینال یک تورنمنت مهم اروپایی نبود. البته نتیجه ، ناراحتکنندهترین چیز بود و این مسئله هیچوقت مرا رها نمیکند اما کل مسابقه حس درستی نداشت.

* چرا در سال 2019 تصمیم به بازنشستگی گرفتید؟

آماده آویختن کفشهایم بودم ، چون در مچ پایم مشکل داشتم و کل فصل آزارم داده بود. وقتی دائم درد دارید، هر کاری کنید نمیتوانید از فوتبال لذت ببرید. 20 سال فوتبال بازی کرده بودم و پیش خودم فکر کردم دیگر زمانش رسیده که بازنشسته شوم. میتوانستم دو یا سه فصل دیگر بازی کنم اما نمیخواستم به جایی برسم که به خاطر مصدومیت خداحافظی کنم. میخواستم در اوج بروم. در لحظهای که میدانستم هنوز میتوانم در بالاترین سطح بازی کنم. با نگاهی به گذشته اگر میدانستم بعد از سه یا چهار ماه دیگر درد نخواهم داشت، شاید سه یا چهار ماه از میادین دور میشدم ولی هیچ پشیمانی ندارم. تا زمانی که بازی کردم، هر چه در توانم بود گذاشتم. زندگی ادامه دارد.

* دو سال بعد از ترک آرسنال به تیم هاکی فونیکس پیوستید و تا 40 سالگی هاکی بازی کردید. دروازهبان هاکی بودن سختتر است یا فوتبال؟

از نظر فیزیکی، هاکی. از نظر ورزش کردن، تمرکز، تصمیمگیری و اهمیت دروازهبان، مشابه هم هستند. در بچگی همیشه هاکی بازی میکردم و بعد فوتبال اولویتم شد. به این خاطر سمت فوتبال رفتم ، چون توانایی خرید تمام تجهیزات لازم برای هاکی را نداشتیم. در فوتبال فقط یک جفت کفش و یک جفت دستکش نیاز بود. همین و بس. به محض شروع فوتبال، عاشقش شدم اما هیچوقت از هاکی دور نشدم. در سال 2013 یا 2014 به تماشای یک مسابقه هاکی رفتم و پیش خودم فکر کردم میتوانم چند بار به جای رفتن به باشگاه بدنسازی به تمرین هاکی بیایم. وقتی دوران فوتبالم تمام شد، مسئولان تیم فونیکس گفتند حالا زمان بیشتری داری و دیگر لازم نیست به مصدوم شدن فکر کنی. به همین خاطر هم با آنها قرارداد بستم.

* وقتی در آرسنال با میکل آرتتا همبازی بودید، فکر میکردید که او تبدیل به یک مربی شود؟

کنار بازیکنان زیادی بازی کردهام که برخی از آنها این روزها مربی شدهاند و پیش خودم فکر میکنم که " وای ، هیچوقت فکر نمیکردم او مربی شود " اما میکل کسی بود که با یک نگاه میفهمیدید توانایی مربیگری کردن دارد. وقتی در آرسنال بودیم، مصدومیتهایش شروع شد و همین باعث شد سمت کلاسهای مربیگری و گرفتن مدرک برود. میشد علاقه او به مربیگری را دید. بعدها دوران خوبی در منچسترسیتی داشت و با یکی از بزرگترین مربیان تمام دوران کار کرد که برایش تجربهای عالی بود. بعد شروع به کار برای خودش کرد و حالا در آرسنال سرمربی است. وقتی با او بازی میکردم، میشد دید که قطعا روزی مربی خواهد شد و یک مربی عالی هم خواهد بود.

*آرمین زمانی


برچسب ها: پیتر چک