همراه با "جان توشاک" به وسعت جغرافیای فوتبال

کیهان ورزشی-
دوران پر افتخار و به یاد ماندنی فوتبال جان توشاک، او را از ولز، لیورپول و رئال مادرید به آذربایجان، مراکش و ایران رساند. پس از دست و پنجه نرم کردن با مرگ در سال ۲۰۲۲، حالا داستانش را برای مجله FourFourTwo تعریف کرده است.
بیل شنکلی به خوبی میدانست که چگونه میتواند تاثیری سریع روی بازیکنان بگذارد. سال ۱۹۷۰ بود. جان توشاک به تازگی با رکورد ۱۱۰ هزار پوند دستمزد از کاردیف به لیورپول پیوسته بود و مورد توجه وخوشامدگویی مربی جدید خود در این تیم قرار گرفت. مرد ولزی هرگز اولین کلماتی را که از شنکلی شنید فراموش نمیکند.
توشاک در این باره میگوید: "من تنها ۲۱ سال داشتم و گواهینامه رانندگی نگرفته بودم؛ بنابراین با قطار از کاردیف آمدم. بیل شنکلی در ایستگاه منتظر من بود، در حالی که کلاهی بر سر داشت. اولین چیزی که به من گفت این بود که "به لیورپول خوش آمدی، پسر. از مدرسه بیرون آمدهای که به کلیسا بیایی. "
در طول هشت سال بعد از آن، تجربه معنوی توشاک، او را از یک مهاجم آینده دار به اسطوره لیورپول تبدیل ساخت. آن روز در ایستگاه لایم استریت لیورپول، زندگی اعجاب آور او در فوتبال، تازه آغاز شد.
کیگان ترسیده بود
اینک، ۵۵ سال بعد از آن ماجرا، پس از دورانی که او را به کشورهای متعددی کشاند، در بسالو – روستایی با معماری قرون وسطایی در کاتالونیا و نزدیک مرز فرانسه – به همراه همسرش، می، زندگی میکند. به عنوان مربی، هفت دوره مربیگری را در اسپانیا تجربه کرد: سه بار در رئال سوسیه داد، دو بار در رئال مادرید و مدتی هم در دپورتیوو لاکرونیا و رئال مورسیا.
گذر زمان، کوچکترین جزئیاتی از دوران گسترده فوتبال او را از بین نبرده است، دورانی که از زمان حضورش در مدرسه در کاردیف آغاز میشود. توشاک با لبخندی بر لب توضیح میدهد: "با خودم ساندویچ داشتم، بنابراین نیازی نبود که برای ناهار به خانه بازگردم. این یعنی میتوانستم بمانم و در زمین بازی، به فوتبال مشغول شوم. در طول هفته کریکت بازی میکردم. صبح شنبه راگبی بازی میکردم و بعد از ظهر آن هم به فوتبال میپرداختم. "
بعد سر و کله اولین استعدادیابها پیدا شد. در ۱۵ سالگی، پیشنهادی از تاتنهام دریافت کرد که به لندن برود و در جلسات آزمایشی حضور پیدا کند. توشاک در این باره توضیح میدهد: "همراه با دو هم تیمی دیگر به نزدیکی وایت هارت لین قدیمی رفتیم تا سکونت کنیم. ما تمرین کردیم و فکر میکردم که آنها به من شانس خواهند داد، اما وقتی به خانه بازگشتم، نامهای دادند که در آن از من تشکر شده بود ولی گفته بودند که به اندازه کافی خوب نبودهام. بسیار نا امید و دل شکسته شده بودم. "
پدرش، جرج، یک نجار بود، مردی خودساخته اهل اسکاتلند. مادر جان او را تشویق میکرد که ترک تحصیل نکند. از او میخواست در صورتی که به هدف نهایی خود در فوتبال نرسید، یک گزینه جایگزین داشته باشد. هرچند توشاک خیلی زود از مرزهای محلی فراتر رفت.
اولین بازی اش برای تیم اصلی کاردیف در ۱۶ سالگی مقابل لیتون اورینت رقم خورد. در آن دوران تنها یک تعویضی در تیم مجاز بود. توشاک ادامه میدهد: "در حالی که ۱۰ دقیقه تا پایان مسابقه باقی مانده بود وارد میدان شدم و گل زدم. هنوز هم اگر چشمانم را ببندم، میتوانم آن را در ذهن خود تصویرسازی کنم. یک هفته بعد به شمال به میدلزبرو رفتیم. از ابتدا در زمین بودم و در ۲۰ دقیقه، دو گل زدم. ما ۴-۳ بردیم و شروعی رویایی بود. "
توشاک که اسم و رسمی برای خود در دسته دوم پیدا کرده بود، در سال ۱۹۶۸ توجه فولام را جلب کرد. او ادامه میدهد: "بابی رابسون با پیشنهادی ۶۰ هزار پوندی از راه رسید که در آن زمان مبلغ خوبی به حساب میآمد، اما فکر میکردم که لندن برای پسر بچهای از جنوب ولز، بیش از حد بزرگ است و به همین دلیل این پیشنهاد را رد کردم. مدیریت کاردیف از تصمیم من عصبانی شد. این میتوانست برای آنها درآمد خوبی به حساب آید. "
توشاک برای کاردیف، دقیقا ۱۰۰ گل در ۲۰۷ بازی به ثمر رساند. با این وضعیت پیشنهادهای بعدی اجتناب ناپذیر بودند. از لیورپول آمدند. میخواستند پس از عناوینی که با شنکلی در سالهای ۱۹۶۴ و ۱۹۶۶ به دست آورده بودند، دوباره به اوج فوتبال انگلیس بازگردند. جیمی اسکولار، مربی کاردیف در پایین جاده زندگی میکرد و اخبار را میرساند.
توشاک اضافه میکند: "او را صبح یکشنبه دیدم و میدانستم که میخواهد نکته مهمی به من بگوید. او روزنامهها را خوانده بود. آنها نوشته بودند که لیورپول به دنبال من است. شنکلی ۱۱۰ هزار پوند پیشنهاد داده بود که یک رکورد محسوب میشد. جیمی به من گفت که نمیتوانیم مخالفت کنیم. فکر میکردم که این بار آمادهام. به علاوه، لیورپول، فولام نبود. "
آنفیلد منتظر بود. توشاک تایید میکند: "انتظارات بسیاری وجود داشت. در آن زمان، ما به ندرت قبل از بازی گرم میکردیم. پنج دقیقه قبل از مسابقه وارد زمین میشدیم و میتوانستید سرود "هرگز تنها قدم نخواهی زد" را بشنوید. صدای ورزشگاه کرکننده بود. "
شروع او خیلی شتابزده بود. در آخرین بازی اش برای کاردیف دچار مصدومیت جزئی قوزک پا شد، اما انتظار رسانهها و علاقه مندی شخصی اش به پوشیدن پیراهن لیورپول، برنده شدند. او میگوید: "هفته بعد از شروع درمانم، دربی مرسی ساید مقابل اورتون برگزار شد. بهتر از این نمیشد. ۵۴ هزار نفر در ورزشگاه حضور داشتند. ۲۷ هزار نفر از آنها پشت جایگاه "کوپ" ایستاده بودند. روی پاس استیو هایوی، با ضربه سر، گل نخستم را مقابل برایان لبون، مدافع آخر اورتون، به ثمر رساندم. داستان عاشقانهام با لیورپول از همان جا آغاز شد. "
بازی در آنفیلد هرگز هیجان خود را از دست نمیداد. توشاک میافزاید: "می خواستیم به سمت دروازه جایگاه کوپ، مقابل آن همه تماشاگر، در نیمه دوم حمله کنیم ولی بقیه باشگاهها از این موضوع اطلاع داشتند و تلاش میکردند که در پرتاب سکه موفق شوند و لج ما را درآورند. "
اندکی پس از حضور مهاجم ۶ فوت و یک اینچی، مهاجم جوان دیگری به نام کوین کیگان از اسکانتورپ یونایتد، خریداری شد. یک زوج مشهور شروع به شکل گیری کرد. توشاک توضیح میدهد: "شنکلی ما را در تمرینات در کنار هم قرار داد و از همان ابتدا درک بسیار خوبی بین ما وجود داشت. کیگان به من میگفت هر جا که تو بخواهی "توش". من با لبخندی روی لبانم، میپریدم. میدانستم که اگر در پرواز به آسمان موفق شوم و توپ را لمس کنم، او میتواند کار را تمام کند. آنقدر همدیگر را خوب درک میکردیم که یک بار به یک برنامه تلویزیونی دعوت شدیم تا ببینند با یکدیگر ارتباط ذهنی داریم یا نه. ما را پشت به پشت هم قرار دادند و باید رنگ یا شمارهای را که طرف مقابل در اختیار داشت حدس میزدیم. عکس العمل آنها را در دوربین میدیدم. من همه را درست گفتم و او نتوانست. او ترسیده بود! به او گفتم حالا میفهمی که کدام یک از ما باهوشتر هستیم: تو میدوی ولی من کسی هستم که در اینجا درست عمل کردم. "
این دو به لطف تصمیم شنکلی برای قرار دادن آنها به عنوان زوج خط حمله، شش سال در کنار هم بازی کردند. توشاک میگوید: "من تقریبا همه چیزم را مدیون شنکلی و لیورپول هستم. او در دادن پیام، اصولی، مستقیم و بدون هر گونه پیچیدگی عمل میکرد. باهوش و محرک بود و دوست داشت سر به سر اورتون بگذارد. میگفت اورتون آنقدر بد بازی میکند که اگر در باغچه خانهام بازی میکردند، پردهها را پایین میکشیدم تا بازی آنها را نبینم. "
در سال ۱۹۷۳، لیورپولِ شنکلی قهرمان لیگ و جام یوفا شد و این اولین عنوان اروپایی لیورپول بود. پس از بازی فینال، مربی از بازیکنان خواست که یکی یکی برای تمدید قرارداد به دفترش بروند. توشاک ادامه میدهد: "من گفتم، در حال حاضر ۸۰ هزار پوند میگیرم و بهترین گلزن تیم هستم، دریافت ۹۰ هزار پوند مناسب خواهد بود. او گفت: ۹۰ هزار تا؟ تو شایسته ۱۱۰ هزار پوند هستی. من هیجان زده دفتر او را ترک کردم و پیش از آنکه به اتومبیلم برسم، فکر میکردم به من حقه زده است. او میخواست به من بیشتر پول بدهد. چند سال بعد با او صحبت کردم و او به من گفت که میخواسته ۱۲۰ هزار پوند به من بدهد. این شنکلی بود. "
پرواز "قوها"
باب پیسلی، دستیار شنکلی، یک سال بعد و با بازنشستگی او، هدایت تیم را بر عهده گرفت. توشاک اضافه میکند: "آنها ترکیب کامل و فوق العادهای بودند، اما همیشه این احساس را داشتم که پیسلی طرفدار من نیست. در سال ۱۹۷۴ تلاش میکرد که مرا به لستر بفروشد ولی علاوه بر مربیگری، فیزیوتراپ تیم بود. متوجه شده بود که کلسیم در بافتهای بدن من و عضلاتم، رسوب میکند. همین موضوع مانع از انتقال من میشد. "
توشاک که هنوز قراردادش معتبر بود ولی ضعف بدنی را تجربه میکرد، نحوه بازی خود را اصلاح کرد. او تصمیم گرفت که چه زمانی از انرژی خود استفاده کند. وی میگوید: "می دانستم که کیگان در کنار من بسیار بهتر بازی میکند. بدون من نمیتوانست تا این حد گل بزند؛ بنابراین بیشتر فکر میکردم. اینها اولین قدمهای من به عنوان یک مربی بود. "
دو قهرمانی دیگر لیگ برای آنفیلد به دست آمد. این در حالی بود که توشاک فینال اروپایی موفقیت آمیز لیورپول در سال ۱۹۷۷ را به دلیل مصدومیت از دست داد. کمتر از یک سال بعد، در حالی که ۹۶ گل برای لیورپول به ثمر رسانده بود، برای تبدیل شدن به مربی در ۲۸ سالگی، شروع به مذاکره کرد. اگر جیمی اندروز، مربی کاردیف، با تحقیقات خود توشاک را رد نمیکرد و او را برای پیوستن به کادر مربیگری این تیم مناسب میدانست، این دوره مربیگری در تیم سابقش آغاز میشد. در عوض، توشاک با سونسی، رقیب کاردیف مذاکره کرد و خیلی زود به عنوان مربی- بازیکن تیم دسته چهارمی برگزیده شد. او جوانترین مربی لیگ لقب گرفت.
آنچه به دست آمد، کاملا قابل ملاحظه بود: صعود به دسته سوم، ظرف دو ماه و بعد یک صعود دیگر در سال آینده. این موضوع احترام مدیر تیم در روز آخر لیگ را به همراه داشت. او به خاطر میآورد: "من بازیکن تعویضی بودم. شماره ۱۲ روی نیمکت. ورزشگاه پر از تماشاگر بود، ۲۲ هزار نفر. باید چسترفیلد را میبردیم تا صعود کنیم. ۱-۰ عقب افتادیم و بعد بازی را به تساوی کشاندیم. میدانستم که بیش از ۳۰ دقیقه نمیتوانم بازی کنم. دستیارم روی نیمکت با آرنج به من کوبید و گفت، کاری باید انجام شود. در حالی که ۱۵ دقیقه از زمان بازی باقی مانده بود و اصلا گرم نکرده بودم، به خودم گفتم، من آمدم. سه دقیقه بعد، پاسی از جناح چپ ارسال شد، پریدم و گل زدم. "
به شکلی باورنکردنی، توشاک، سونسی را دو فصل بعد به دسته اول رساند. کسب امتیاز صعود در بازی خارج از خانه مقابل پرستون، به این معنی بود که توشاک ظرف سه سال و ۶۲ روز و در شرایطی که تنها ۳۲ سال داشت، "قوها" را از دسته چهارم به دسته اول رسانده بود.
توشاک ابراز داشت: "باید میبردیم. هیچ نتیجه دیگری فایده نداشت. من شنکلی را دعوت کرده بودم که بیش از ۳۰۰ بازی برای پرستون انجام داده بود. او در هتل با بازیکنان تیم صحبت کرد و آنها با دقت گوش دادند. وی همیشه همچون یک نماد برای همه محسوب میشد. ۱۵ هزار هوادار سونسی از ولز آمده بودند و ما موفق شدیم. نابی استیلز، مربی پرستون، بسیار مودبانه برای تبریک گفتن به من آمد. "
صعود ادامه پیدا کرد. سونسی در اولین فصل حضورش در بالاترین رده باشگاهی - تنها هفت سال پس از آنکه برای حضور در لیگ فوتبال انگلستان نیاز به انتخابات دوباره داشت - تا هفته پایانی ماه مارس، صدرنشین لیگ بود تا اینکه نهایتا در رده ششم ایستاد. در تساوی ۲-۲ در آنفیلد، در حالی که به مصاف تیم سابق خودش میرفت، غم درگذشت شنکلی در همان هفته بازی را هم تجربه کرد.
توشاک ادامه میدهد: "یک روز قبل از بازی، من به همراه سه هم تیمی دیگر، تابوت او را حمل میکردیم. شوکه شده بودم. نمیتوانستم حرف بزنم. در طول بازی، گرمکن سونسی را بر تن داشتم ولی زیر آن، پیراهن لیورپول را پوشیده بودم. "
البته که رویای او مربیگری در لیورپول بود. خودش توضیح میدهد: "من نزدیک بودم، خیلی نزدیک. به لیورپول رفتم و پیسلی به من گفت که به دلیل حقوق دریافتی اش باید یک سال دیگر بماند. قبلا با پیتر رابینسون، دفتردار تیم و جان اسمیت، رئیس باشگاه، در اتاقی خصوصی در هتلی در ساوتپورت، صحبت کرده بودم. به رئیس باشگاه سونسی گفته بودم که این آخرین فصل حضورم است. فکر میکردم که کار تمام شده است، اما لیورپول، جو فاگان را به خدمت گرفت و من به سونسی بازگشتم. از آن زمان، هیچ چیز جواب نداد و سونسی سقوط کرد. من انگیزهام را از دست داده بودم. "
شادمانی در اسپانیا
توشاک به یک بازآرایی نیاز داشت. پس از یک سال حضور در اسپورتینگ پرتغال، او شادمانی را در اسپانیا یافت. او میگوید: " سالها در این کشور بودم و اکنون بسیاری مرا میشناسند و به من عشق میورزند. "
در اولین دوران حضورش در سوسیه داد، جام حذفی را به دست آورد و بعد در سال ۱۹۸۹ به رئال مادرید پیوست.
وی ادامه میدهد: "شروع دشواری بود. در نوکمپ به بارسا باختیم و پس از باخت به میلان از رقابتهای اروپایی حذف شدیم. ۲-۰ در سن سیرو باختیم و برد ۱-۰ در برنابئو فایدهای نداشت. این یکی از بزرگترین بازیهای دوران فوتبال من بود. باید ذره ذره خود را با این مصاف مهم وفق میدادیم، اما شکست دادن آن تیم با فرانک رایکارد، مارکو فان باستن و رود خولیت، تقریبا غیر ممکن بود. "
در اولین فصل حضور در رئال مادرید، لالیگا را بردند و رکورد گلزنی آن زمان را با ۱۰۷ گل شکست. با خنده میگوید: "برخی از منتقدان میگفتند که ما بیش از حد دفاعی بازی میکنیم ... "
اوضاع در دومین دوران حضورش، ۱۰ سال پس از آن چندان بر وفق مراد نبود. توشاک در فوریه ۱۹۹۹ هدایت رئال را بر عهده گرفت و تیم را از رده ششم به جایگاه دوم جدول رساند، اما در شروع فصل بعدی در جایگاه هشتم قرار گرفتند و توشاک پس از باخت به رایو وایه کانو به صورت عمومی از آلبانو بیتزاری، دروازه بان تیم انتقاد کرد. لورنزو سانز، رئیس باشگاه از وی خواست از این اظهار نظر عقب نشینی کند و او با کنایه عنوان کرد که "شانس پرواز یک خوک بر فراز برنابئو بیشتر از عقب نشینی کردن من است". جان خیلی زود برکنار شد. توشاک میگوید: "این جمله در تمام زندگی با من خواهد ماند. "
وقتی به یاد مربیگری در تیم ملی ولز بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ میافتد، چهره اش باز میشود. برای مدتی کوتاه در سال ۱۹۹۴ مربی تیم ملی بود و همزمان هدایت سوسیه داد را بر عهده داشت ولی بعد از ۴۷ روز استعفا داد. زمانی که یک دهه بعد به این سمت بازگشت و جانشین مارک هیوز شد، پیروزیها قریب الوقوع نبودند، اما معتقد بود که پایههای تیم را برای نسلهای آتی میسازد. توشاک در این خصوص میگوید: "از همان روز اول برای فدراسیون فوتبال ولز مشخص کردم که ممکن است برای جام جهانی آلمان و یورو در اتریش و سوئیس صعود نکنیم، اما با برایان فلین، مربی تیم زیر ۲۱ سال ولز به بازیکنان جوان تیم مثل آرون رمزی، جو الن، سم ووکس و البته گرت بیل، فرصت بازی بدهیم. گرت بازیکن منتخب ما بود. "
در آن زمان، توشاک تجربه مربیگری در سن اتین فرانسه و کاتانیای ایتالیا را داشت. در سالهای پایانی دوران مربیگری اش به تیمهای غیر منتظرهای هم رفت. یک سال مربی مقدونیه بود (اکنون به عنوان مقدونیه شمالی شناخته میشود) که این دوران به دلیل عدم تمایل وی برای زندگی در این کشور، به پایان رسید. سپس به تیم خزر لنکران آذربایجان پیوست. وی اضافه میکند: "احساس احترامی که در کشورهای دیگر به شما دارند، فوق العاده است. دوران حضورم در آنجا کوتاه بود ولی از آن بسیار راضیام. "
او حتی دو سال حضورش در کازابلانکای مراکش را به عنوان مربی تیم وداد دوست دارد. در خصوص دربی تیمش میگوید: "یک ساعت قبل از بازی با راجا، ورزشگاه با ۷۰ هزار تماشاگر پر میشد. کمتر جایی بود که جوی پرشورتر را تجربه کرده باشم. ما در سال ۲۰۱۵ قهرمان لیگ شدیم، اما یک سال بعد در نیمه نهایی لیگ قهرمانان آفریقا، از کار برکنار شدم. " وداد که با تیم زمالک روبهرو شده بود، نتیجه را در پایان نیمه اول دیدار رفت، ۲-۰ واگذار کرده بود. توشاک ادامه میدهد: "در بین دو نیمه میدانستم که اخراج شدهام. پزشک تیم به من گفت. دروازه بانهای اول و دوم ما در خدمت سربازی به سر میبردند و دولت مراکش آنها را در اختیار ما قرار نداد. " وداد در نهایت با ۴ گل بازی را واگذار کرد.
سه ماه در تبریز
در سال ۲۰۱۸، توشاک قراردادی ۳ ساله با تیم تراکتور ایران امضا کرد ولی تنها سه ماه در این پست حضور یافت. با تاسف اظهار داشت: "فردی به دلیل اینکه من و دستیارانم در خیابان شلوارک پوشیده بودیم، گزارش داده بود. به کلانتری فراخوانده شدیم. وقتی به آنجا رسیدیم، همه افراد پلیس برای ما دست تکان میدادند و از ما درخواست عکس گرفتن میکردند. پلهها را که بالا رفتیم، جو موجود تغییر کرد تا اینکه به دفتر رئیس کلانتری رسیدیم. او با صدای بلند و کمی خشن از ما استقبال کرد. "
هدایت کردن بازیکنان کار ساده تری بود. او میگوید: "هیچ نیازی به جریمه کردن نبود. اگر تمرینات ساعت ۱۰ صبح آغاز میشد، بازیکنان ساعت ۹:۳۰ منتظر شروع کار بودند. آنها بسیار منظم بودند. "
از آن زمان او دیگر به دوران مربیگری بازنگشته است. در فوریه ۲۰۲۲ به دلیل ذات الریه شدید ناشی از کووید، به مدت ۹ روز در بیمارستان بارسلونا بستری شد. مربی ۷۵ ساله اعلام میکند: "خیلی یادم نیست. "، اما این تجربه برای همسرش، وحشتناک بود. میتوضیح میدهد: "جان مرده بود. ما قصد داشتیم برای تعطیلات به مایورکا برویم، اما قبل از اینکه خانه را ترک کنیم، جان از هوش رفت. یک آمبولانس خبر کردیم و او را به سرعت به بیمارستان بردند. به ما گفتند که دچار کمبود اکسیژن شده و یک ریه او هم سوراخ شده است. امیلیو بوتراگوئنو، دوست صمیمی خانوادگی ما، هر روز تماس میگرفت. "
بوتراگوئنو که زمانی ستاره توشاک در خط حمله رئال بود، یک مربی بدنساز برای او فرستاد تا به بهبودش کمک کند. میادامه میدهد: "کارها به کندی پیش میرفت ولی در آخر به نتیجه رسید. "
سید محمدطاهر شاهین