هیچ جامی در جهان، ارزش فدا کردن "فلسفه"تان را ندارد

کیهان ورزشی-
او هم در مقام بازیکن و هم بهعنوان تصمیمساز، با باشگاه بایرن مونیخ تاریخساز شد. به مناسبت هفتادمین سالروز تولدش، کارل-هاینتس رومنیگه در گفتوگویی اختصاصی از «دیانای مونیخی» بایرن، ارزش فرهنگ تعارض و مذاکرههایی سخن گفت که حتی یک سانتیمتر مربع را به شانس نمیسپارند.
بازگشت به دوران بازیگری
*آقای رومنیگه، برای جشن گرفتن این نقطه عطف، بیایید سفری به دوران بازیگریتان داشته باشیم. آیا امروز هم میتوانستید در سطحی جهانی رقابت کنید؟
- (با خنده) استعدادی که خداوند به من عطا کرد – سرعت، مهارت دریبلزنی و توانایی گلزنی – هنوز هم ویژگیهاییاند که خواهان دارند. مربی وقت ما، دتمار کرامر، با دقتی وسواسگونه این تواناییها را در من پرورش داد؛ چیزی که تا امروز نیز از او سپاسگزارم. بنابراین، بله، احتمالا هنوز هم میتوانستم در سطح بالا رقابت کنم.
*اگر در تیمی مانند منچسترسیتی یا بایرن امروز بازی میکردید، چه نقشی بر عهده میگرفتید؟
- پیش از هر چیز: هیچ باشگاهی جز بایرن، لطفا! (با خنده) البته من برای اینترمیلان و در پایان در ژنو هم بازی کردم، اما بایرن همیشه نزدیکترین باشگاه به قلب من بوده است. از نظر تاکتیکی اغلب در نقش شماره ۱۰ بازی میکردم؛ پشت سر مهاجمان کلاسیکی، چون گرد مولر یا دیتر هوینس در بایرن و کلاوس فیشر یا هورست هروبش در تیم ملی. من عاشق این بودم که از عمق میانه میدان به حمله بپیوندم و تواناییهایم را نشان دهم. امروز هم همان نقش را ترجیح میدادم.
تغییر تاکتیکها و شرایط بازی
*اما تاکتیکها در آن زمان کاملا متفاوت بودند.
- آن روزها یارگیری نفر به نفر بهسختی اجرا میشد. مدافعان ضربالمثلشان این بود: "مهاجم را حتی بین دو نیمه تا دستشویی هم دنبال کن! " حریف ۹۰ دقیقه پشت پایت میدوید. بازیکنانی، چون کارل هاینتس فورستر یا هانس-پیتر بریگل، ملقب به "غلتکی از راینلاند-فالتس"، واقعا رفقای خوشایندی نبودند. امروز بیشتر دفاع منطقهای رایج است و همین فضاهای بسیار بیشتری برای بازیکنان خلاقی، چون جمال موسیالا یا مایکل اولیسه میگشاید؛ آنها میتوانند در فضاهای گوناگون بازی کنند و به شیوهای کاملا متفاوت رشد یابند.
*امروز یک مهاجم کامل چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
- امروز هم مانند گذشته، بیش از هر چیز به سرعت نیاز است. زمانی ما طراح بازی کلاسیک داشتیم، اما او دیگر تقریبا وجود ندارد. امروز پاسهای سریع و عمقی اصل ماجراست. به دوران فرانک ریبری و آرین روبن در بایرن نگاه کنید: ما فوقالعاده بودیم. داوید آلابا یک پاس بلند به کنارهها میداد، ریبری یا روبن یکبهیک میرفتند و بلافاصله موقعیت گل ایجاد میشد. حتی بارسلونا، که سالها معیار بازی بود، مقابل این سبک به مشکل میخورد. این همان "دیانای بایرن" است که هنوز هم باقی مانده است.
فلسفه بایرن و تغییر جایگاه بالها
*بایرن در همان زمان فلسفه فوتبالیاش را تثبیت کرد.
- دقیقا. نکته جالب امروز این است که بال راست دیگر راستپا و بال چپ دیگر چپپا نیست. معمولا برعکس است. لویی فانخال این را نزد ما رواج داد. در گذشته، وظیفه وینگر چسبیدن به خط طولی و ارسال سانتر بود و گرد مولر در محوطه حاضر. امروزه آنها به داخل میزنند، دریبل میکنند، خودشان شوت میزنند یا پاس گل میدهند. از این منظر، من اولیسه را یکی از بهترینهای اروپا میدانم. بازیکنانی مانند او دقیقا همان ویژگیهایی را دارند که نیاز داریم: سرعت، دریبلزنی قوی، توانایی گلزنی. لوئیس دیاز هم همه این خصوصیات را دارد.
همکاری خیالی با ستارگان امروز
*کارل-هاینتس رومنیگه در نقش شماره ۱۰، با ریبری، روبن، اولیسه یا دیاز در کنارهها و هری کین در نوک حمله. چنین ترکیبی جواب میدهد، نه؟
- قطعا از آن لذت میبردم (با خنده). در زمان مربیانی، چون کرامر یا بعدتر پال چرنی، ما فوتبال مسلط بازی نمیکردیم بلکه کمی عقب مینشستیم و روی ضدحمله تخصص داشتیم. اغلب خیلی سریع از طریق پل برایتنر آغاز میشد؛ او همیشه بهسرعت دنبال من میگشت و وقتی نیمقدم جلو میافتادم، تقریبا مهارناپذیر بودم. این کار را برای مدافعان بسیار دشوار میکرد.
*در دوران بازیگری چه چیزی برای زندگی بعد از آن آموختید؟
- بهعنوان بازیکن باید بخشی از تیم باشید ولی همزمان راه خودتان را بروید و تصمیمهای خود را بگیرید. این بعدها در بحثها و مذاکرات بسیار به کارم آمد. باید از منافع خود دفاع کنید و از تعارض نترسید. امروز ما در کل جامعه دیگر فرهنگ تعارض نداریم. دوست من اولی هوینس نمیتواند کوچکترین انتقادی کند، بیآنکه بلافاصله علیه او استفاده شود. ما به صداقت و صراحت نیاز داریم. تنها کسانی که حقیقت را میگویند میتوانند تغییر ایجاد کنند.
از شادی بازیگری تا مسئولیت مدیریت
*شما نهتنها بهعنوان بازیکن بلکه بهعنوان تصمیمگیرنده هم فوتبال را شکل دادید.
- دوران نخست من بهعنوان بازیکن چیزی جز شادی نبود. من خوششانس بودم. اگر استعداد لازم را داشته باشید، فوتبال لذت ناب است: بازی میکنید، جلوی هفتاد هزار نفر گل میزنید؛ هیچ چیز با آن برابری نمیکند، اما دوران بعدی بسیار دشوارتر بود. وقتی در ۱۹۹۱ بهعنوان نایبرئیس بایرن آغاز به کار کردم، باید چیزهای زیادی یاد میگرفتم. خوشبختانه باشگاه ساختار مدیریتی باثباتی با فرانتس بکنباوئر، اولی هوینس و کارل هوپنر داشت. این امکان را به من داد تا شبکهای بسازم که پیشتر در ایتالیا آغاز کرده بودم. یک نقطه عطف، تاسیس اتحادیه باشگاههای اروپایی (ECA) با میشل پلاتینی بود، حرکتی که معادلات فوتبال باشگاهی اروپا را تغییر داد.
*آیا نگاهتان به فوتبال در گذر زمان تغییر کرده است؟
- تا امروز هم هنوز به فوتبال همانطور نگاه میکنم که هنگام مدیرعاملی نگاه میکردم. اساسا روند فوتبال را مثبت میدانم. چیزی که توجهم را جلب میکند – بهویژه در آلمان – این ذهنیت دائما منفی است، این غر زدن همیشگی. هر تصمیمی گرفته شود – چه در بایرن، چه در تیم ملی، چه هر جای دیگر – باید انتظار طوفان انتقاد داشت. قبلا بابت این موضوع عصبانی میشدم، اما امروز کمتر، چون متاسفانه این همان روح زمانه است. دوباره در تعطیلات تابستانی متوجه شدم: تقریبا هیچ خبر خوبی در رسانهها نمییابید. همهچیز نقد، دوقطبیسازی و جدل است ولی من آرزو دارم گزارشگری سازنده بیشتری ببینم، نه کوبیدن پیوسته.
*رسانهها یا مشاوران؛ دشوارترین نبردها با چه کسانی بود؟
- مشاوران، به معنای مشاوران مدیریتی، در دوران من اصلا وجود نداشتند. بایرنمونیخ باید همواره زمام امور را در دست خود داشته باشد. قلب بایرن در خیابان زابنر و در میان مردمانی میتپد که در آنجا کار میکنند. مسئولیت باید بر دوش باشگاه و مدیران آن باشد، نه مشاوران بیرونی. بایرن همواره کارهای خود را مدیریت کرده است: فرانتس، اولی، کارل هوفنر، من و امروز هربرت هاینر و یان-کریستین دریسن. اگر به ایدهای باور داری، باید آن را درون باشگاه مطرح کنی ـ با هیات نظارت و مسئولان ـ و سپس به اجرا درآوری. ما مسئولیت مطلق را میپذیرفتیم، حتی وقتی اشتباه میکردیم. باید اشتباهات را اصلاح کنی، حتی اگر از سوی افکار عمومی یا رسانهها مورد انتقاد قرار بگیری. باید دوام بیاوری.
نقش پررنگ مدیر برنامهها در فوتبال مدرن
*آیا مدیران برنامه بازیکنان، باشگاهها را در بازار نقلوانتقالات به مهرههای بیارزش بدل کردهاند؟
- پاسخ را میتوان با واژهای ساده بیان کرد: خیر. باشگاهها باید کنترل را در اختیار خود نگه دارند. هرگز نباید اجازه دهند به بازیچه دست مدیران برنامه بدل شوند. گاهی لازم است مرز روشنی بکشیم و با قاطعیت به بازیکن بگوییم: نه! تا اینجا و حتی یک سانتیمتر هم بیشتر نه.
*اما این کار همیشه ساده نیست.
- طبیعی است که ساده نباشد. ناخوشایند است، اما گاهی چارهای جز این نیست. باید الگویی بسازی و مرزهای روشن نشان دهی. این همان کیفیت رهبری است، هرچند گاهی دشوار و ناخوشایند جلوه کند.
استقلال فکری باشگاه؛ فلسفهای بیقیمت
*آیا بایرن میتواند چنین قدرت «نه گفتنی» داشته باشد؟ بدون پیشنهاد دادن، جذب بازیکنان بزرگ دشوار است.
- ما نباید وابسته شویم. نه به مدیران برنامه، نه به رسانهها و نه به آنچه «افکار عمومی» خوانده میشود. بایرن فلسفه خود را دارد. ما هرگز مانند باشگاهی مثل چلسی عمل نکردیم که ناگهان حدود ۴۵ بازیکن تحت قرارداد داشت، با بودجهای که توانایی یا تمایلی برای پرداخت آن نداشتیم. این رویکرد هیچگاه بخشی از فلسفه ما نبوده و نباید در آینده هم باشد. فلسفه باشگاه قیمتی ندارد؛ بیقیمت است. باید اصیل بمانیم و راهی روشن و معتبر را دنبال کنیم. اگر اجازه دهی جریان تو را ببرد، روزی غرق خواهی شد. برای من پاریسنژرمن در فصل گذشته نمونهای مثبت بود. آنها به شکلی پیوسته ساختار خود را تغییر دادند: فاصله گرفتن از ستارههای پرزرقوبرق و حرکت به سوی بازیکنان جوان و بااستعداد. هر باشگاه اروپایی باید دقیقا بررسی کند که پاریس چه دستاوردی داشت. این کار به شجاعت نیاز دارد و به مردانی که آن را اجرا کنند، حتی اگر گاه مورد انتقاد قرار گیرند.
*چنین رویکردی نیازمند صبر است؛ در ساخت ترکیب تیم و در نقلوانتقالات.
- کاملا درست است. ما هر سال به پنج بازیکن تازه نیاز نداریم. در گذشته، تنها یک بازیکن جدید میآوردیم و همان کافی بود. در بایرن باید بیش از پیش به ساختار خود تکیه کنیم. هنوز به یاد دارم اولی هوینس در مراسم افتتاح گفت: "ساختار ما پاسخی به جنون نقلوانتقالات بیرون است. " و دقیقا باید همینگونه باشد. البته میتوان انتقالی گرانقیمت انجام داد. در گذشته هم چنین بوده است، اما ما بازیکنانی مانند لام، شوایناشتایگر، مولر، آلابا و باداشتوبر را هم در تیم جای دادیم. در بلندمدت، این ترکیب ثبات و تداوم، همراه با استعدادهای بومی و اضافه شدن گزینشی بازیکنان طراز اول بینالمللی است که موفقیت میآورد.
نسل تازه؛ نگاه به آینده
*لنارت کارل و تام بیشوف تازهترین بازیکنان جوانی هستند که به تیم پیوستهاند.
- ما باید به جوانان فرصت بدهیم. ساختار دستمزدها در سطح اول فوتبال بینالمللی امروز چنان بالاست که بایرن در درازمدت توان رقابت با آن را ندارد؛ بنابراین به طرحی پایدار نیاز داریم که کمترین ریسک ممکن را دربرداشته باشد. نمونههای بسیاری وجود دارد از باشگاههایی که خود را به گرداب دستمزدها و نقلوانتقالات انداختند، یکبار موفق شدند و سپس به ورطه نابودی افتادند. این نباید هرگز برای بایرن رخ دهد. من نمیگویم باید همه چیز را مانند گذشته انجام دهیم ولی باید فلسفهای داشته باشیم که همسو با زمانه باشد و در عین حال به روح باشگاه مان وفادار بماند. هیچ جامی در جهان ارزش آن را ندارد که فلسفه خود را از دست بدهی.
*چقدر سخت است که به عنوان یک بازیکن جوان در بایرن خودت را ثابت کنی؟
- در ابتدا بسیار مضطرب بودم. تصور کنید، در هجدهسالگی به باشگاهی مانند بایرن مونیخ میآیید و ناگهان خودتان را در کنار نامهایی، چون فرانتس بکنباوئر، گرد مولر، سپ مایر، اولی هوینس و پل برایتنر میبینید. با خودم میگفتم: «تو اصلا از کجا سر درآوردهای؟» وقتی از لیپاشتات کوچک به مونیخ بزرگ آمدم، خیلیها میگفتند که اصلا فرصتی برای بازی نخواهم داشت، اما در همان سال نخست، ۲۸ بار برای تیم به میدان رفتم. نقطه عطف همهچیز، در یک تورنمنت دوستانه در شهر هوئلوا در جنوب اسپانیا رقم خورد.
نخستین تجربه تلخ، اما آموزنده
*بیشتر برایمان بگویید.
- ما در آن تورنمنت در بین چهار تیم، آخر شدیم. فضای رختکن بسیار متشنج بود و مدیرمان، روبرت شوان، کاملا از کوره در رفته بود. من که حتی یک دقیقه هم بازی نکرده بودم، آرام از جمع دور شدم و تنها وقتی برگشتم که اوضاع کمی آرام شده بود. شوان با لحنی ناراضی گفت: «کجا بودی؟ حالا همه دوازده چمدان آلومینیومی را خودت بیرون میبری!» دیگر بازیکنان میخواستند کمکم کنند ولی شوان اجازه نداد. آن روزها، بازیکنان جوان چنین تربیت میشدند. مدرسه قدیمی فوتبال بود، اما آموزنده. بیتردید، امروز دیگر چنین چیزی قابلتصور نیست ولی اثر خودش را گذاشت.
*آن اتفاق در آن زمان چه تاثیری روی شما گذاشت؟
- وقتی به اتاقی که با اولی هوینس شریک بودم برگشتم، او گفت: «به دلت نگیر. او این کار را با همه ما کرده است. فقط ادامه بده و تمام تلاشت را بکن. او چیزی در تو دیده و به همین خاطر چنین برخوردی کرده.» این حرف واقعا به من نیرو داد! همانجا فهمیدم که شوان با سیاست «چماق و هویج» کار میکند و در آغاز تقریبا فقط "چماق" بود. میخواهم این تجربه را امروز به بازیکنان جوان منتقل کنم: بهعنوان یک فوتبالیست جوان باید برای بهدست آوردن هرچیز، سخت تلاش کنید. همیشه آسان نیست، اما ارزشمند است.
میان تواضع و اعتمادبهنفس
*چقدر دشوار است که یک بازیکن جوان میان تواضع و اعتمادبهنفس تعادل برقرار کند؟
- دتمار کرامر، هر روز مرا به تمرینات اختصاصی فرا میخواند. حتی روزهای یکشنبه ساعت ۹ صبح تماس میگرفت و میگفت: «ساعت ۱۰ در زمین باش!» سپس دروازهبان سوم و چند بازیکن جوان دیگر به ما میپیوستند و تمام تمرینهایمان تکنیک، تکنیک و باز هم تکنیک بود. از نظر بدنی میتوانستیم با بازیکنان باتجربه رقابت کنیم ولی از نظر فنی باید خودمان را بالا میکشیدیم و من آماده این چالش بودم. هفتهای ۱۲ یا ۱۳ جلسه تمرین داشتم؛ چیزی که امروز شاید کسی باور نکند. در فوتبال نمیتوان ضعیف و بیتفاوت بود، اما بالاتر از هر چیز باید اراده مطلق برای پیشرفت پیوسته داشت. این اصلِ تمام ماجراست.
*بازیکنان جوان مستعد برای موفقیت در بایرن چه چیزهایی باید با خود بیاورند؟
- هیچ بازیکنی در هجدهسالگی یک محصول کامل نیست. آنها باید این را درک کنند. به تمرین نیاز دارند و برای هرمن گرلاند هیچ راهی دور نبود. وقتی او بارها کنار دستگاه هد زدن با داوید آلابا تمرین میکرد، من ابتدا خندهام میگرفت، اما حق با او بود. در ۳۲ سالگی، هری کین نیازی به ۱۰ جلسه تمرین در هفته ندارد، اما یک بازیکن هجدهساله بیش از هر زمان دیگری به آن نیازمند است.
*اعتماد به بازیکنان جوان نیازمند زمان است.
- کاملا درست است. فشار روی یک سرمربی در بایرن مونیخ بسیار زیاد است. از او انتظار میرود که قهرمان لیگ شود، جام حذفی را فتح کند، در صورت امکان لیگ قهرمانان اروپا را نیز ببرد و در عین حال بازیکنان جوان را پرورش دهد. این امر تنها در صورتی ممکن است که باشگاه از او حمایت کند. شما نمیتوانید در یک فصل یک تیم جوان بسازید. فانخال نمونه خوبی بود. شخصیتی آسانگیر نبود، اما شجاعت آن را داشت که بازیکنانی مانند بادشتوبر، آلابا و مولر را مستقیما به میدان بفرستد. او آلابا را در مرحله یکهشتم نهایی در برابر فیورنتینا به میدان فرستاد. برای چنین تصمیمی اعصاب فولادی لازم است، اما نتیجه داد: ما قهرمان لیگ شدیم، جام حذفی را فتح کردیم و به فینال لیگ قهرمانان رسیدیم؛ بنابراین میتوان با این فلسفه نیز موفق شد، به شرط آنکه همه در یک مسیر باشند و بگویند: «ما این راه را ادامه میدهیم».
شادی، فراتر از فوتبال
*چه چیزی امروز شما را خارج از فوتبال خوشحال میکند؟
- یک بازی خوب از بایرن مونیخ همچنان مرا شاد میکند، بهویژه وقتی همراه با پیروزی باشد، اما هر بردی مرا واقعا خوشحال نمیکند. برای من کیفیت اهمیت دارد. دوست قدیمیام پپ گواردیولا روزی گفت: "این نتیجه نیست که کیفیت میآورد بلکه کیفیت است که نتیجه را رقم میزند. " و این جمله بهخوبی همهچیز را خلاصه میکند. بیرون از زمین، خانوادهام منبع شادی من هستند. ما پنج فرزند و اکنون هشت نوه داریم و از بودن با آنان لذت میبرم. بهویژه با نوهها، چون در دوران بازیگری و سپس در سالهایی که مسئولیت تصمیمگیری داشتم، همیشه زمان کافی برایشان نداشتم. همسرم مارتینا در این زمینه کار فوقالعادهای انجام داد و کمبود مرا جبران کرد و اکنون تا حدودی در حال جبران آن هستم.
*میزان اشتیاق در خانواده برای فوتبال چقدر است؟
- تابستان امسال همه دوباره در جزیره زولت گرد هم آمدیم و هرگاه هوا خوب بود، بعدازظهرها به ساحل میرفتیم تا توپبازی کنیم یا والیبال ساحلی. ورزش همچنان بخش مهمی از سبک زندگی من است. البته در هفتادسالگی نمیتوان همهچیز را مانند گذشته انجام داد ولی هنوز میتوان! سلامتی مهمترین مسئله است و این چیزی است که در روز تولدم برای خانوادهام آرزو میکنم.
آرزو برای آینده بایرن مونیخ
*و برای بایرن مونیخ چه آرزویی دارید؟
- اینکه همه ما همچنان از بایرن مونیخ، این باشگاه بزرگ، لذت ببریم. من مدت زیادی را در خارج گذراندهام و بنابراین میتوانم بهتر قضاوت کنم: این باشگاه استثنایی است و در سطح بینالمللی جایگاهی بسیار والا دارد. بسیاری میگویند این یک باشگاه خوششانس اروپایی است؛ مستقل، باثبات و بیهمتا. این استقلال، سرمایهای گرانبهاست. در حال حاضر ما هیچ سرمایهگذاری نداریم که ناگهان کنار بکشد و خلا بزرگی برجای بگذارد. هر آنچه داریم – از «زابنر اشتراسه» تا «آلیانتس آرنا»، از کمپ تمرینی تا تیم – همه را خودمان ساختهایم، خودمان تامین مالی کردهایم. این موضوعی است که همه هواداران میتوانند به آن افتخار کنند و امیدوارم این فلسفه برای مدتهای طولانی ادامه یابد. بایرن مونیخ یک الگوی جهانی است.
*سید محمدطاهر شاهین