«کروش» ، یا «دلالان»؟!
شرایط متفاوت بعد داخلی و خارجی فوتبال ایران
با یک بررسی دقیق و نگاهی ریزبینانه، خیلی زود مشخص میشود که در فوتبال ما دو دیدگاه کلی، دو روش مدیریتی و به طور کلی دو جریان وجود دارد که دو هدف متفاوت و شاید متضاد را دنبال میکنند. در این بررسی از یکسو دیدگاهی را ملاحظه میکنیم که دغدغه پیشرفت فوتبال و تامین رضایت دوستداران فوتبال و این رشته را ندارد، برایش منافع ملی مهم نیست و به همین دلیل دنبال منافع و جایگاه خودش است و هدفش حفظ وضع موجود و تداوم شرایط فعلی است. متاسفانه این دیدگاه و این هدف سالهاست که بر کلیت فوتبال ما حاکم شده است. صاحبان این دیدگاه و جریان به این رشته جذاب و پرطرفدار و البته درآمدزا و... به مثابه ابزار و وسیلهای مینگرند که میتوانند در سایه فعالیت و رقابتها و مسابقات داخلی و خارجی آن، منافع خود را تامین کنند و کاری به بقیه کارکردها و اهداف آن ندارند.
از دیگر سو، دیدگاه و جریانی را میبینیم که به «منافع ملی» و «رضایت دوستداران و علاقهمندان» (مردم) اهمیت میدهد و برای بهتر شدن و ارتقای جایگاه فوتبال و دستیابی به اهداف بینالمللی آن تلاش میکند. این جریان فعلا و در حال حاضر در سیمای تیم ملی و به ویژه شخص سرمربی خارجی آن (کارلوس کروش) متجلی است.
به دیگر سخن بر فوتبال ما در بعد داخلی و خارجی، دو دیدگاه حاکم است. دیدگاه اول حوزه داخلی را در چنگ خود گرفته و به خاطر در اولویت قرار دادن اهداف مادی و باندی خود، با رخنه در سرتاپای این فوتبال از ردههای پایه تا لیگ برتر و... مانع از اصلاح و سلامت و جان گرفتن امور داخلی و در نتیجه جلوگیری از ارتقای کیفیت فوتبال ایران میشود و دیدگاه دوم چند سالی است به خاطر وجود یک سرمربی اصولگرا بر تیم ملی ما حاکم شده، مربیای که بر سر اصول کاری و حرفهای و به ویژه اعتبار نام و جایگاه خود حاضر به معامله کردن و مماشات و کنار آمدن با صاحبان دیدگاه اول نیست، دست آنان را برای دخالت و خطدهی در امور تیم ملی (بعد خارجی و بینالمللی فوتبال) قطع و کوتاه کرده است.
در این میان تکلیف و موضع مردم و کارشناسان واقعی و همه عناصری که دل در گروی کشورشان و موفقیت و سرفرازی آن در همه عرصهها دارند، مشخص است. آنان هر چقدر از تیم ملی و روند حاکم بر آن راضی هستند، از بسیاری از مسائلی که در صحنه داخلی فوتبال- از رده پایه گرفته تا لیگ برتر، از مناسبات ناسالم و شیوههای اجرایی ناصحیح گرفته تا وضعیت اخلاقی و فرهنگی آن- چهره میبندد و اتفاق میافتد ناراضی و گلهمند هستند.
اگر دقت کنیم به راحتی متوجه میشویم کمیت زیاد و حجم وسیعی از انتقادات که درباره فوتبال ایران از سوی کارشناسان درستکار و مستقل و صاحبان قلم و سخن و علاقهمندان به ورزش و فوتبال صورت میگیرد، متوجه جریان اول و اتفاقاتی است که در حوزه داخلی فوتبال رخ میدهد. بنابراین موضوع خیلی روشن است. صحنه خیلی شفاف است، ابهام و شبههای وجود ندارد و آنچه در این گیرودار میتواند نقش تعیینکننده داشته باشد و شرایط حاکم و روند جاری در فوتبال را به نفع مردم و منافع ملی سوق دهد، «مدیریت» است. همانطور که پیش از این هم بارها نوشتهایم، نقش مدیریت در اصلاح وضعیت کلیت ورزش، از جمله فوتبال، انکارناپذیر است. با این نگاه، طبیعی است که اگر در جایی کمیت فوتبال لنگید یا وضعیت راضیکننده نبود، نیش تیز انتقادات را باید متوجه عامل و علت «مدیریت» نمود. مدیریت «علت» است و سایر امور، معلول؛ اگر مدیریت فوتبال- یا ورزش یا...- واقعا در آنچه میگوید صادق باشد، اگر به راستی اراده اصلاح و سالمسازی و پیشرفت فوتبال را داشته باشد، مانعی برای تحقق اهداف خود ندارد و با درایت و شجاعت میتواند، آنچه را به صلاح ورزش و فوتبال و مطالبه علاقهمندان به ورزش و بالاخره در جهت تامین منافع ملی است، عمل کند و عینیت بخشد.
فوتبال- بخوانید ورزش- ما سالهاست از دردهای کهنه و مزمن رنج میبرد، اگر این دردها دوا نشده، اگر این آسیب و آفتها، کماکان بلای جان فوتبال ما و ورزش ماست، اگر مسببان و عاملان انتقال این میکروبها و ویروسها به جسم و جان ورزش، بدون مزاحم این سو و آن سوی این ورزش جولان میدهند و تاخت و تاز میکنند، خط میدهند و ربط تعیین میکنند و آدم میآورند و آدم میبرند و بر فدراسیونها و باشگاههای ما رخنه و تسلط یافته و خون ورزش را میمکند و با اخلاق و آینده جوانان این مملکت بازی میکنند و به فرهنگ عمومی جامعه ضربه میزنند و اگر و اگر و اگر... با نگاهی منصفانه، واقعگرایانه و عالمانه، دلیلی ندارد، جز آنکه «مدیریت» مسئولیت خود را آن طور که باید، جدی نگرفته و به وظایف خود به درستی و با صداقت عمل نمیکند. علتی ندارد جز آنکه برخلاف شعارها و حرفها و وعدهها، اراده برای سالمسازی محیط و اصلاح روند و پیشرفت بایسته ورزش در نزد مدیران ورزش- و فوتبال- وجود ندارد.
به جامجهانی رفتیم اما جهانی نشدهایم
صعود تیم ملی فوتبال ایران برای پنجمین بار به جام جهانی، فرصت خوب و بزنگاه مناسبی است برای آنکه روند حاکم و مسیر حرکت فوتبال مستعد و بالقوه توانمند کشورمان را اصلاح نماییم. اینکه امروز در سخن بسیاری از مسئولان ورزشی و غیرورزشی و مدیران فوتبالی و... میشنویم که هدف بعدی فوتبال باید صعود به دور دوم مرحله نهایی جام جهانی باشد، البته سخن پسندیدهای است و باید هم تیم ملی فوتبال ایران ما به بهترین شکل تدارک ببیند و آماده شود تا در رقابتهای جام جهانی و پیش چشم میلیونها انسان، حضوری قابل تحسین و هرچه بهتر داشته باشد، اما آنچه در اینباره باید توجه داشت و از آن غفلت نکرد این است که تمام اهداف فوتبال ایران بعد از جام جهانی نباید فقط به همین یک هدف، محدود و منحصر شود، بلکه باید اهدافی به مراتب مهمتر از هدف ذکر شده برای فوتبال ایران در نظر داشت. مهمترین این اهداف به گمان بسیاری از اهالی فن و استخوانخرد کردههای فوتبال و این مجله باسابقه، همان است که در آغاز این فراز از مطلب آوردیم، ما باید در پرتو این موفقیت روحیهبخش، از واقعیات فوتبال خود غافل نشویم، به ورطه خودفریبی و دیگرفریبی نیفتیم و از آن برای اصلاح روند حاکم و بهبود شرایط محیطی و فضای کاری و سرعت بخشیدن به پیشرفت این رشته بالقوه مستعد و دارای ظرفیتهای مثبت فراوان استفاده کنیم و...
منظورمان از اینکه میگوییم از واقعیات فوتبال خود غافل نشویم و در دام خودساخته خودفریبی گرفتار نیاییم، بسیار روشن است و آنهایی که «فوتبال» را میشناسند، اخبار و رویدادهای فوتبال دنیا را کنجکاوانه پیگیری میکنند، کاملا آن را میفهمند و با آن آشنا هستند. فوتبال ایران برای پنجمینبار به جام جهانی صعود کرده است، اما تردیدی وجود ندارد که این فوتبال تا «جهانی شدن» فاصلهای بسیار بعید- اما طی شدنی- دارد. صعود به جام جهانی، نباید ما را از این واقعیت بزرگ و غیرقابل انکار غافل کند؛ برعکس باید چشم ما را به واقعیات بازتر کند و با واقعنگری و در نظر داشتن نقاط مثبت و منفی، راه آینده را به سوی مسیر پیشرفت، بهتر و بینقصتر طراحی و رسم نماییم. باید با تکیه بر این موفقیت روحیهبخش و این واقعیات ملموس تلاش کنیم فوتبال ایران را در همه ابعاد و چه در عرصه نظر و چه در حوزه عمل و اقدام، حتیالمقدور از عیب و نقص «مبرا» نماییم، آفات و امراض آن را ریشهکن کرده و استانداردهای تعریف شده و تثبیت شده در وادی علم و تجربه را برای آن ایجاد نماییم. متاسفانه علیرغم سابقه نزدیک به یک قرن از فعالیت رشته فوتبال در کشورمان و با وجود کسب تجربههای فراوان و بالاخره با اینکه فوتبال ایران پنجمین صعود خود را به بزرگترین رویداد جهانی فوتبال جشن گرفته است، اما باید اعتراف کنیم که هنوز فوتبال ایران در مسیر بایسته حرکت نمیکند و با وجود تلاشهای منطقی و حساب شدهای که در اندک مقاطعی صورت گرفته، هنوز نتوانسته از نظم و سامان و روند دلخواه و رو به اهداف ملی و مردمی برخوردار باشد، قبلا هم نوشتهایم وجود پدیدههایی مثل دلالی لجامگسیخته، حاکم بودن رابطه به جای ضابطه، باندبازی، حاکمیت روش باجخواهی و چاپلوسی در رسانههای ورزشی، بازیکنسالاری و... هرگز از پیشرفت و به سامان بودن امر فوتبال حکایت نمیکند بلکه بدون هیچ شک و تردیدی اینها همگی نشاندهنده عقبماندگی فوتبال(و ورزش) است.
نشانههای عقبماندگی
عرض کردیم نشانههای این عقبماندگی یکی، دو تا نیست، کافی است از ردههای پایه شروع به بررسی و تحقیق نماییم که تا به سطح عالی و ملی آن برسیم. داخل پرانتز این نکته را هم اضافه نماییم که این وضعیت دلآزار و نگرانکننده اختصاص به فوتبال ندارد و اکثر جاها و رشتههای ورزشی ما از وجود نحس این آفات و ناهنجاریها در رنج و عذاب هستند. برای مثال امروز پدیده شوم بازیکن(ورزشکار)سالاری در وزنهبرداری کشورمان سخت دردسرساز شده است و از رئیس فدراسیون تا مربی تیم ملی تا بعضی ورزشکاران این رشته را درگیر کرده و موجب نگرانی طرفداران این رشته و علاقهمندان به ورزش شده است.
زمزمههایی به گوش میرسد و این سو و آن سو و از زبان این کارشناس و آن پیشکسوت والیبال میشنویم که در این رشته نیز شبیه این مشکل (بازیکنسالاری) و بعضی مشکلات و آفات اشاره شده در سطور بالاتر، وجود دارد و عدهای خود را صاحب و مالک این رشته و موفقیتهای آن میدانند و سعی دارند سلیقه و اراده خود را بر والیبال ملی حاکم نمایند. همه میدانیم که والیبال طی سالهای اخیر رشد چشمگیر و پیشرفت قابل توجهی داشته و «جهانی» شده است، اما وجود این مشکلات و گرفتاریها نشان میدهد والیبال ما هنوز تا جهانی شدن واقعی فاصلهای زیاد دارد و باید در اینباره و برای این رشته خیلی کارها از حیث فنی و فرهنگی و بالاخره مدیریتی انجام داد تا به استانداردهای لازم برسد و... برای اثبات حرف داخل پرانتز خود! در ورزش ما از این گونه نمونهها باز هم یافت میشود. حال پرانتز را میبندیم و به ادامه بحث در این مقال به بهانه صعود فوتبال گشوده شده، باز میگردیم.
باقی ماندن و تداوم حیات این عوامل که گفتیم نه نشانه جهانی بودن و جهانی شدن فوتبال که بیانگر عقبماندگی آن است بدون شک منافع و جایگاه افراد و جریاناتی را در فوتبال ایران تامین و تضمین میکند. اگر وضع فوتبال سامان یابد، تاثیر عوامل مخرب و منفی بر سازوکار فوتبال خنثی یا کمرنگ شود آن وقت افراد و جریانات ذکر شده در این فوتبال محلی از اعراب نخواهند داشت. به همین دلیل هم هست که این جریانات مخرب به شدت طرفدار «وضع موجود» و تداوم شرایط و مناسبات و روابط فعلی در فوتبال هستند و در برابر هر اقدام سازنده و مصلحانه و هر اقدامکنندهای که آهنگ و عزم «تغییر وضع موجود» داشته باشد «گارد» میگیرند و علیه او شمشیر از «رو» میبندند و از طرق مختلف به ویژه ابزار رسانهای او را تحت هجمه و فشار قرار میدهند. به طور طبیعی ادامه این وضعیت و حفظ وضع موجود و ماندن و درجا زدن در شرایط کنونی، اصلا به نفع فوتبال ما نیست. با این اوصاف باز هم رسیدیم به آنجا که در فراز اول این مطالب به آن رسیده بودیم.
پس از گفتوگوها و راه دراز
رسیدیم به آنجا که بودیم باز
خلاصه کلام
در فوتبال- و بلکه ورزش- ما، دو دیدگاه و این دو جریان وجود دارد که یکی هدفی جز تامین منافع شخصی و باندی از رخنه و حضور در ورزش ندارد، جریانی که عمدتا و اصولا غریبه با ورزش است، اما چون منافع خود را در آن جستوجو میکند، به آن چسبیده و به لطائفالحیل در برخی مراکز و کانونهای حساس آن نفوذ کرده و به قیمت پسرفت و درجا زدن ورزش، دغدغهای جز تامین منافع خود ندارد و جریان دیگری که خواهان پیشرفت ورزش و آماده خدمت کردن به آن است. اینجا نقش مدیریت ورزش- در سطح کلان و خرد آن- بسیار تعیینکننده است که با رفتار و عملکردش به کدام یک از این دو گروه نزدیک شود و خواسته و اهداف آنان را تامین نماید.
درباره صعود تیم ملی به جام جهانی نیز این دو جریان، دو دغدغه و هدف متفاوت دارند. اولی میخواهد این صعود به هیچ تغییر و تحولی که نافی منافع اوست منجر نشود و صرفا هیاهو و سروصدا و تبلیغات و بزن و بکوبی! درباره آن برپا شود و تنها هدف و دغدغه منبعث از آن هم صعود به مرحله بعدی جام جهانی باشد و دومی میخواهد با این صعود و موفقیت واقعبینانه، مسئولانه و مدبرانه برخورد شود و از فرصت به وجود آمده برای ایجاد تغییر و تحولاتی که فوتبال ما از منزل و مرحله فعلی گامهایی بلند به جلو بردارد استفاده شود و... در این میان این مدیریت ورزش- و فوتبال- است که با عملکرد، رفتار و تصمیمات خود عملا نشان میدهد به کدام یک از این دو جریان، نزدیکتر و هموارتر است.
حرفهای منصورخان!
چهره نامآشنا و افتخارآفرین کشتی ایران، یعنی استاد منصور برزگر با اشاره به دیدار رئیس محترم جمهور و تقدیر از فوتبالیستها بعد از تقریبا 48 ساعت از مسجل شدن صعود تیم ملی به جام جهانی، میگوید: «به شخصه همانند تمام مردم ایران خوشحالم که تیم ملی فوتبال به جام جهانی صعود کرد، اما همه ورزش ما فوتبال نیست و در کشورمان ورزشهای پرافتخاری هستند که در المپیک صاحب مدال میشوند، سوالم اینجاست که فوتبال کجاست و چه افتخاری کسب کرده است که کشتی و تکواندو و چند رشته دیگر کسب نکردهاند؟ مگر ورزشکاران این رشتهها دل 80 میلیون ایرانی را شاد نکردهاند؟»
درباره حرفهای آقای منصور برزگر حرفهای بسیاری هست و در بطن و متن این چند جملهای که ایشان به عنوان یکی از چهرههای اصیل و ناب ورزش ایران به زبان آورده، معانی و پیامهای فراوانی نهفته است که بیشتر آنها حکایت از دردهای این ورزش و کمبودهای فکری و اساسی ورزش ما دارد. دردها و کمبودهایی که هر کس این ورزش را میشناسد، بدان واقف و مشرف است. حرفهایی که به قول خود آقای برزگر به جای اینکه در پی توجیه آن باشیم یا مشتی چسبیده و آویزان که همیشه بوده و همه جا بوده و نقش مگسان دور شیرینی را بازی میکنند، با لفاظی و شیرینبازی ذهن و فکر مدیران ارشد ورزشی و کشوری را منحرف کنند، باید به آنها با نظر دقت و تامل نگریست. همه از پیروزی و موفقیت تیم ملی فوتبال خوشحال هستند. هر کس این کشور و این مردم را دوست دارد، موفقیت فوتبال را هم دوست دارد، اما حرف بر سر فوتبال نیست، انتقاد از «فوتبالزدگی» است که به جان ورزش این مملکت افتاده، با دید «نتیجهگرایی» هم بخواهیم مسائل را تحلیل کنیم، این رشته خروجی قابل توجهی نداشته است. راست میگوید منصورخان، موفقیتهای فوتبال در برابر افتخارآفرینیهای رشتهای مثل کشتی بسیار ناچیز و اندک است.
ورزش را جدی نگرفتهایم
بزرگترین افتخار فوتبال ایران طی سه، چهار دهه اخیر، همین صعود به جام جهانی است که طی این مدت سه بار اتفاق افتاده است، صعودی که با همان صعود هم تمام شده و با افتخار دیگری- مثل بالا رفتن از گروه- همراه و تکمیل نشده، اما کشتی چه؟ طی این مدت این رشته چقدر مدال قارهای و جهانی و المپیکی کسب کرده است، چند بار باعث شده تا مردم ایران از عمق وجود شاد شوند و به اهتزاز درآمدن پرچم کشورشان در میادین جهانی افتخار نمایند و...! پس این نابرابری و بیعدالتی در توجه و پرداختن به رشتههای ورزشی را چگونه توجیه میکنیم. پس این همه توجه و صرف وقت و انرژی و هزینه برای فوتبال چه معنایی دارد؟ آیا آن نابرابری و این توجه و صرف وقت و انرژی مبنای علمی و منطقی دارد؟
بیهیچ درنگ و گمانی پاسخ منفی است. دلیل آن هم به گمان ما همان است که بارها در این صفحه به آن پرداخته و این مجله سالها درباره آن فریاد زده است، ما ورزش را جدی نگرفتهایم. ما دنبال پیشرفت و توسعه ورزش نیستیم، همه با نیت و انگیزههای مختلف دنبال این هستیم که از ورزش وسیلهای بسازیم برای اهداف شخصی و جناحی و باندی و تبلیغاتی و... و هنوز ارادهای که لازم است برای رشد و پیشرفت همهجانبه، منطقی و عقلایی ورزش، تعزیهگردان باشد و سکان ورزش را به دست بگیرد، در نزد هیچ کدام از مسئولان دیده نمیشود و البته این داستان تازه و مربوط به مقطع فعلی نیست. تا این اراده به میدان نیاید، تا عزمها برای ساختن و پرداختن ورزش و تبدیل ایران به کشوری «صاحب ورزش» در جهان، جزم نشود، این هیاهوی کاذب و این غوغاسالاری در ورزش ما تداوم خواهد داشت، آنهایی که از قبل ورزش جذاب و پرطرفداری مثل فوتبال در ورزش ما به نان و نوایی حسابی رسیدهاند، اجازه نخواهند داد- به شرحی که در فرازهای قبلی آمد- نه فوتبال به معنای واقعی در جاده پیشرفت و توسعه قرار بگیرد و نه ورزش ما سروسامان پیدا کند و بیش از آنکه ابزار تبلیغاتی و به قول امروزیها حربهای «پوپولیستی» باشد، با بروز کارکردهای چندگانه و در نوع خود، جالب و موثر، به رشد و پویایی اخلاق و فرهنگ عمومی هم کمک کند و... این حدیثی است مفصل که درباره آن باز هم و باز هم- اگر عمری باقی باشد خواهیم نوشت.
* سیدمحمدسعید مدنی