مناسبات غیرحرفه ای در فوتبال مثلا حرفه ای !
واقعیتها و ظرفیتهای ورزشی
تقریباً همه کسانی که در فوتبال ایران نام آشنا هستند و فوتبال ایران را میشناسند و با ساختار و فرهنگ و مناسبات و داشتههای فنی و مادی و همچنین انسانی و غیرمادی آن آگاه هستند، به ظرفیتهای نهفته و استعدادهای بالقوه آن واقفند، درباره اوضاع و احوال فعلی آن حرف و نظر مشترک دارند و آن اینکه واقعیتهای فوتبال ایران و حال و روز کلی آن با داشتهها و ظرفیتهای آن نمیخواند و تطابق ندارد. به دیگر سخن اگر در سایه یک مدیریت صحیح و همه جانبه با دیدگاه تخصصی و حرفهای از ظرفیتهای نهان و آشکار این رشته استفاده شود، فوتبال ایران قادر است فراتر از این باشد، در فعالیتهای داخلی جذابتر و تماشاگرپسندتر باشد، در میادین بینالمللی پرافتخارتر باشد و خلاصه خیلی خیلی بیشتر از اینها بدرخشد. حتماً شما خواننده گرامی عین این سخن یا مضمون و معنی آن را از زبان خیلی از اهالی فوتبال شنیدهاید و بعید هم نیست، خیلی از شما عزیزان هم با آن موافق باشید و چنین نظری داشته باشید؛ اما تا به سراغ فراز بعدی مطلب نرفتهایم، این نکته ضروری را هم اضافه کنیم که با کمی اغماض درباره برخی رشتهها، این سخن و نظر را میشود درباره اکثر رشتههای ورزشی و کل ورزش ایران تعمیم داد منتها چون این بحث را به بهانه یکی از اهالی فوتبال پیش کشیدهایم، حرفمان درباره این رشته متمرکز است ولی همان طور که عرض شد، میشود مطلب این شماره را به کلیت ورزش ایران گسترش داد.
به سخندانی نیست
باری، برگردیم به بحث خودمان. یکی از آخرین چهرههای نام آشنای فوتبال ایران که نظیر چنین نظر و حرفهایی را به زبان آورده است، غلام پیروانی است، چهرهای که هم نامآشنا و هم خوشنام است و در نزد اهالی فوتبال از محبوبیت خاصی برخوردار است. آقا غلام که بدون تردید از چهرههای سرد و گرم چشیده فوتبال است و تمام مراحل فوتبال را یکی یکی با موفقیت طی کرده است، در اواسط دهه 50 در تیم جوانان ایران بازوبند کاپیتنی به دست بسته و تیم ایران را با کمک همبازیها و هم دورههایش دوبار به قهرمانی آسیا رساند (کویت 54 و بانکوک 55)؛ در همان سالها در عین جوانی در جام تخت جمشید از مهرههای مؤثر تیم برق شیراز بود و... بعدها لباس مربیگری به تن کرد و رهبری تیمهای شیرازی برق و فجر سپاسی را برعهده گرفت و جوانان مستعد بسیاری را به سطح اول فوتبال ایران معرفی کرد و... آری این آقا غلام پیروانی با این سوابق و شناخت و تجربیات درباره فوتبال ایران سخنانی میگوید که لب کلام او را در این شعری که در مصاحبه خود آورده است، میتوان دریافت:
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
این شعر آقای پیروانی بعد از این اظهار نظر صریح خود میآورد که «هیچ چیز فوتبال ما حرفهای نیست». ما نیز بارها به سهم خود نوشتهایم، با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشود.
علم و طبل و سپاه!
اینکه دم از حرفهای گری در فوتبال و ورزش زده شود، اما از لحاظ رسم و محتوا و باطن کار، حتی چیزی کمتر از آماتوریسم باشیم، ورزش ما را حرفهای نمیکند. حرفهایگری فرهنگ و فکر و همچنین ابزار و امکانات مناسب و خاص خودش را میطلبد، اتفاقاً در این باره هم آقا غلام میگوید: «پادشاهی، علم و طبل و سپاه میخواهد.» آیا ما برای حرفهای شدن ورزش شرایط و امکانات آن را فراهم آوردهایم، اصلاً قبل از آن و مهمتر از آن آیا ما در نوع نگاه و بینش و دیدگاه ورزشی خود تغییر و تحول لازم را ایجاد کردهایم که ابزار مادی و امکانات لازم را فراهم آوریم و روشی در پیش بگیریم که مطابق با آن بینش و دیدگاه (حرفهایگری) باشد؟ عرض کردیم درباره این نقصانهای ذهنی و عینی و کمبودهای فکری و ضعفهای عملی و اجرایی این فقط غلام پیروانی نیست که عیان سخن میگوید، بلکه همان طور که در آغاز مطلب ذکر شده در این باره تقریباً همه کسانی که ورزش ایران را میشناسند، با ورزش دنیا سر و کار دارند، متفقالقول هستند و موضوع خیلی روشن و بدیهی است و درک و فهم آن برای اهل فن و علاقهمندان و آشنایان به مقوله ورزش خیلی ساده و راحت است.
پاریس، یکشبه پاریس نشده!
البته کسی انتظار ندارد که به محض حرف زدن از حرفهای شدن ورزش یکشبه حرفهای شود. یک مثال در میان اروپاییها به ویژه فرانسویها وجود دارد که میگویند «پاریس یکشبه، پاریس نشده است»! صحبت بر سر این نیست که چرا ورزش - و در این جا فوتبال- ما یکشبه حرفهای نشده و از تمام شاخصهها و نشانهها و استانداردهای یک ورزش حرفهای برخوردار نیست، این که حرفی غیرمنطقی و خواستهای غیرعقلایی است، حرف و انتقاد اهالی فن و علاقهمندان ورزش این است که چرا مسئولان در راه حرفهای شدن فوتبال، گامهای لازم را برنمیدارند و اقدامات بایسته را انجام نمیدهند؟ چرا دست دست میکنیم و از مواجه شدن با مشکلات و مبارزه با موانع و مانعسازان طفره میرویم؟ چرا طی یک برنامه دقیق و یک جریان بلندمدت فوتبال را به سمت حرفهایگری سوق نمیدهیم و رهنمون نمیشویم؟ چرا اجازه میدهیم ملاکها و رفتارها و مناسبات غیر حرفهای کماکان بر فوتبال مان حاکم باشد، و هر کسی کار خودش را انجام دهد؟
رابطه مربیگری با اسپانسر؟
چرا شرایط فوتبال ما به گونهای است که برای «مطرح شدن»، « دیده شدن» و «اوج گرفتن» و به «حق خود رسیدن» و درنهایت به درد ورزش ملی خوردن و به سهم خود اسباب شادی را فراهم آوردن و ... غالبا نمیشود از راههای صحیح و سالم به مقصد رسید، بلکه مربی، بازیکن و حتی مدیر باید در کژراهه گام بگذارد و در دام راهزنان و منحرفان و حرامخواران گرفتار شوند؟ این حرف غلام پیروانی را چگونه میشود فهمید، آنجا که میگوید: در فوتبال ما باید «اسپانسر بیاوری تا مربی شوی»؟ یا آنجا که میگوید: «فوتبال ما ناپاک است؛ نه اینکه در آن دزدی میکنند بلکه از این جهت ناپاک است که تا بازیکن میآید شکوفا شود، مسئولان تیم میگویند 10 میلیون تومان بده تا اسمت را وارد لیست کنیم؟!»
زمان را از دست ندهیم
این حرفها و روابط و شرایطی که پیروانی اشاره میکند و کاملا با واقعیات همخوانی دارد و کسانی که با این فوتبال آشنا هستند و با مسائل آن از نزدیک سروکار دارند، میدانند خلاف نیست و مصادیق فراوان میتوان برای آن ذکر کرد، هیچکدام «حرفهای» نیست و با بودن اینگونه اشکالات غیرقابل انکار نمیشود با خیال راحت حرف از فوتبال حرفهای زد. عرض کردیم اعتراض و انتقاد بر سر این نیست که چرا فوتبال ما مثل کشورهایی که در حرفهایگری سابقهای 70، 80 ساله و حتی بیش از صد سال دارند، بلکه حرف بر سر این است که چرا ما که دم از حرفهایگری میزنیم و اگر میخواهیم واقعا فوتبال خود را حرفهای کنیم، سازوکار لازم را برای تحقق تدریجی این امر فراهم نمیآوریم؟ چرا زمان را از دست میدهیم و فرصتها را میسوزانیم؟ چرا گهگاه حرفهایی میشنویم و رفتارهایی را میبینیم که از «خاطر جمعی» مسئولان ورزش و فوتبال ما حکایت میکند؟ چرا بعضی وقتها میخواهیم با سنگر گرفتن پشت صعود به جام جهانی، واقعیات را انکار کنیم و از مسئولیتها فرار کنیم و به «وضع موجود» بسنده نماییم؟
شگفتی بزرگ!
بارها نوشتهایم صعود فوتبال غیرحرفهای ایران به جام جهانی که بیش از هر چیز و بالاتر از عوامل دیگر در سایه یک روش، تفکر و شخصیت حرفهای (کارلوس کروش) به دست آمده است و افتخار بزرگی هم برای فوتبال ما به حساب میآید هرگز نباید موجب خودفریبی و غفلت شود و فکر کنیم واقعا این فوتبال ماست که حرفهای و جهانی شده است، در یک ارزیابی کارشناسانه و نگاه منصفانه صعود فوتبال ایران به جام جهانی آن هم دو دوره پیاپی، و حضور آن در جمع برترینهای فوتبال دنیا، به نوبه خود یک «شگفتی بزرگ»! است و نیازی نیست که دیگر به دنبال خلق شگفتیهای بعدی باشیم! صعود فوتبال ایران با شرایط فعلی و سازوکار غیرحرفهای، حتی فضای ناسالم حاکم بر آن، باید بیش از هر چیز برای مسئولان ما این پیام را داشته باشد که فوتبالی که میتواند با این وضعیت، با کمی تدبیر و مدیریت و رفتار حرفهای در جمع بهترینهای جهان حضور پیدا کند، در صورت کمی توجه و حاکم شدن برخی از شرایط و ملاکها و فراهم آمدن بعضی امکانات لازم میتواند به جایگاههایی بالاتر از این دست پیدا کند. این شرط اگر نه فقط در فوتبال بلکه در اکثر رشتههای ورزشی ما فراهم آید یعنی حاکم شدن نگاه و روش و فراهم آمدن حداقل امکانات حرفهای، ورزش ایران میتواند رشد و پیشرفتی بیش از این داشته باشد و جوانان برومند و ورزشکار ما قادر هستند در میادین بزرگ جهانی به افتخارات بزرگ دست یابند و پرچم عزیز و مقدس کشورمان را به اهتزاز درآورند.
کیانوش، شاهد زنده!
چند روز پیش در برنامهای تلویزیونی(نبض ورزش با مجریگری آقای داود عابدی) کیانوش رستمی وزنهبردار ملیپوش و قهرمان المپیک و جهان حضور داشت که با شنیدن حرفهای او درمییابیم که آن دردی که امثال غلام پیروانی درباره فوتبال میگویند کم و بیش در جسم و جان کلیت ورزش ما جریان دارد، آن حرفها شنیدنی است و میشود درباره هر جمله آن صفحاتی سیاه کرد و حرفها نوشت، اما ما در اینجا با آن قسمت از صحبتهای کیانوش کار داریم که موید حرفهای ما در چند سطر بالاتر است. آنجا که کیانوش گفت: «من قول میدهم اگر شرایط و امکانات فراهم آید و به وضع من رسیدگی شود، تا دو المپیک دیگر هم حاضر باشم و مدال بگیرم (نقل به مضمون).
... و این دقیقا همان حرفی است که درباره «پیام صعود فوتبال ایران به جام جهانی» بالاتر گفتیم که اگر به این فوتبال رسیدگی شود، وضعیت آن بهبود یابد، مناسبات حاکم بر آن تغییر پیدا کند و فضا و شرایط آن سالم و اصلاح شود، حداقل امکانات فراهم آید، مدیریت حرفهای در آن اعمال شود، کار دست کاردان باشد و عناصر آویزان و مزاحم و انگل و زیادهخواه، از دخالت در کاروبار آن، منع و کنار زده شوند و... این فوتبال- و اکثر رشتههای ورزش ما- میتواند، به سرعت گامهای بلندتری به سوی پیشرفت و به سمت جلو بردارد.
پاسخ منطقی
آقای احمد ضیایی که اخیرا در جریان برگزاری انتخابات فدراسیون والیبال، گوی سبقت را از رقیبان و مدعیان ربود و با اکثریت مطلق آرا(43 رای)به ریاست این فدراسیون رسید در گفتوگویی در پاسخ به این سوال که آیا روند فعلی مدیریت والیبال را ادامه خواهد داد و راه مدیران قبلی را این فدراسیون ادامه خواهد داد، اظهار میدارد:
«شرط عقل همین است. هر آدمی به جز من هم روی کار میآمد و به عنوان رئیس در جریان والیبال قرار میگرفت باید برنامه گذشته را ادامه میداد و برای رفع نواقص برنامهریزی میکرد، همچنین نقاط قوت را تداوم میبخشید.»
پاسخ آقای ضیایی همان پاسخی است که اهالی ورزش و به ویژه دلسوزان والیبال انتظار دارند نه از ایشان بلکه از هر کسی که در یک فدراسیون و مجموعه موفق عهدهدار مسئولیت میشود، بشنوند. پاسخی به قول ایشان برگرفته از «عقل»، راستی این است که سالهای سال است در والیبال و برای والیبال برنامهریزی و زحمت کشیده میشود، به ویژه طی حدود سی سال اخیر و دقیقا از زمانی که حاجآقا یزدانیخرم مسئولیت والیبال را در سال 1368 و در دوره ریاست آقای دکتر غفوریفرد در سازمان تربیتبدنی به عهده گرفت، والیبال حرکت رو به جلو و صعودی خود را آغاز کرده و از یک تیم معمولی و درجه 2 ، 3 آسیایی به تیم برتر آسیا و جزو برترینهای دنیا درآمده است، این در حالی است که بعد از آقای یزدانی خرم، آقای داورزنی مسئولیت این رشته را برعهده گرفت و ایشان هم طی دوران مسئولیت نزدیک به ده ساله خود، همان کاری را انجام داد و به چیزی عمل کرد که امروز آقای ضیایی از آن سخن میگوید، بنابراین با توجه به تجربه موجود، اگر واقعا آقای ضیایی به آنچه گفته در عمل وفادار و پایبند باشد و حکم عقل را به کار بندد و بر هر ملاحظه و ملاک دیگری ترجیح دهد، بدون تردید والیبال در مسیر و روند فعلی به حرکت خود ادامه خواهد داد و نگرانی و دغدغهای که از حیث تغییر مدیریت در والیبال برای علاقهمندان این رشته و همه دوستداران ورزش ایران پیش آمده رفع و خنثی خواهد شد. البته با توجه به سابقه و شناختی که رئیس جدید فدراسیون از والیبال دارد و با توجه به شناختی هم که ما دورادور از ایشان داریم- و از همکار پیشکسوت والیبالشناس خود آقای سیفالله ترابی شنیدهایم- میتوانیم امیدوار باشیم والیبال ایران در آینده باز هم در میادین جهانی و بینالمللی بدرخشد و دل مردم عزیز و ورزشدوست ایران را شاد کند و موجب افزایش غرور ملی شود.
والیبال و «ما میتوانیم»
مجال نیست که بعضی حرفهایی را که پیش از این بارها نوشتهایم، اما تکرار آن را ضروری میدانیم، اینجا یادآور شویم، کوتاه سخن اینکه والیبال رشتهای است که شعار «ما میتوانیم» را در ورزش تحقق عینی بخشیده و به دیر باوران و ناباوران اثبات کرده است. والیبال از این حیث در ورزش ما به عنوان یک «الگو» مطرح است بنابراین باید گفت آقای ضیایی شانه زیر بار مسئولیت سنگینی داده است و... توقع از آقای ضیایی این است که این حالت و چگونگی را برای والیبال ایران حفظ کند، همانطور که خود ایشان هم گفته، کسی از رئیس جدید فدراسیون توقع «معجزه» ندارد، بلکه بزرگترین و شاید تنها توقع از ایشان این است که «روند فعلی» در والیبال تداوم یابد... در جای دیگر از صحبتهای آقای ضیایی میخوانیم که: «به هیچ عنوان نباید گفت زیر سایه داورزنی هستم، چرا که او هم چنین قصدی را ندارد. امیدوارم داورزنی فرصت کمک به ما را داشته باشد، اگر موافقت کند به طور حتم در هیئت رئیسه فدراسیون از حضور و تجربیاتش استفاده خواهیم کرد.» در اینجا و درباره این اظهارات آقای ضیایی هم ما امید داریم دقیقا این اتفاقات رخ دهد، یعنی اولا ایشان زیر سایه آقای داورزنی و زیر سایه هیچکس جز خداوند بلندمرتبه نباشد و شخصیت مستقل و کارآمد خود را در عمل ثابت کند. ثانیا آقای داورزنی هم چنین فکری در سر و قصدی در کار خود نداشته باشد که با عرض پوزش نقش «پدرخوانده» را برای والیبال بازی کند و ثالثاً آقای ضیایی بتواند از تجربیات و کمکهای فکری آقای داورزنی و همه استخوان خردکردهها و کاربلدهای والیبال استفاده کند و به «خودکامگی و استبداد فکری» و احساس بینیازی از مشورت و... دچار نشود.
یک گلایه از وزیر
حال که صحبت درباره والیبال است اجازه بدهید قبل از پایان بحث این نکته را هم اضافه کنیم که در واقع گلایهای است که این روزها بعضی از دستاندرکاران رشتههای مختلف ورزشی با ما مطرح کردند و آن اینکه ای کاش آقای وزیر ورزش که ادعای بیطرفی در انتخابات را بارها مطرح کرده است و علاوه بر حضور در مجمع والیبال، در مجامع انتخاباتی فدراسیونهای دیگر مثلا بسکتبال هم حضور مییافت و... بعضی از همین افراد غیبت آقای محمود مشحون را در انتخابات کمیته ملی المپیک، به این خاطر میدانند و دلخوری او از اتفاقاتی که در انتخابات فدراسیون بسکتبال رخ داد و... والله اعلم!
غنیمت فرصت
سخن آخر اینکه با برگزاری انتخابات کمیته ملی المپیک که به انتخاب آقای صالحی امیری به عنوان رئیس منجر شد، و همچنین برگزاری انتخابات در چند فدراسیون بدون رئيس - طی یک ماه اخیر- ورزش ما از حیث مدیریتی تقریبا «مدیران» خود را حداقل برای 4 سال آینده شناخت، ما ضمن تبریک و آرزوی موفقیت برای منتخبان، وظیفه داریم باز هم خاضعانه و برادرانه عرض کنیم که این پستها و صندلیها امانت است، چه اگر غیر از این بود، به دست شماها نمیرسید، بنابراین باید با همین نگاه به این پستها نگاه کرد، ضمن اینکه زمان به سرعت میگذرد و فرصتها خیلی زود از دست میرود، گذر زمان را بشناسیم و درک کنیم، قدردان فرصتها باشیم و از لحظه به لحظه آن در جهت خدمت به مردم،ورزش و جوانان مردم، استفاده کنیم که کار برای مردم، انتظاری است که خالق یکتا از همه ما دارد و اجرش هم محفوظ!
* سیدمحمدسعید مدنی