ناشنوایی گوش مسئولان ورزش کی درمان می شود ؟!

از اولين روز هفته گذشته و شروع ساعت کاري و اداري، تا موقع نگارش اين نوشته، تماسهاي تلفني متعددي از سوي خوانندگان محترم کيهان ورزشي با دفتر مجله گرفته شد، و بعضي هم از طريق سامانه پيامکي يا سايت فعال مجله، جملگي از ما ميخواستند درباره اتفاقات بازي پرسپوليس- سپاهان و به طور کلي وضعيت فرهنگي و اخلاقي حاکم در ورزشگاهها سکوت نکنيم و مطالبي را به رشته تحرير درآوريم... خدمت اين دسته از خوانندگان عرض کرده و اينجا هم تکرار ميکنيم، ما درباره اين اتفاق و نظاير آن که الي ماشاءالله در ورزش و فوتبال ما فراوان است، نه تاکنون سکوت کرده و نه تا آنجا که جان در بدن داشته باشيم و فرصت نوشتن و گفتن در اختيارمان باشد، سکوت خواهيم کرد! منتهي مشکل اساسي و بزرگي که اين وسط وجود دارد و زحمات ما و ديگران را عملاً باد هوا ميکند و اين همه نوشتههاي دلسوزانه و تذکرات خيرخواهانه و در عين حال کارشناسانه را خنثي و بينتيجه ميسازد، مشکلي است به نام "ناشنوايي گوش مسئولان و تصميمگيرندگان امر"! و حتماً تأييد هم ميفرمائيد که اين مشکل کوچکي هم نيست و خيلي مهم و اساسي است. اينکه ميبينيم با اينکه درباره مسائل و مشکلات ورزشي و دلايل و ريشههاي آن، کارشناسان فن و اهالي استخوان خرد کرده ورزش بارها ميگويند و مينويسند، اما مشکلات ورزش پابرجا و مسائل آن لاينحل باقي است، علتي جز دليل ذکر شده ندارد، دليلي به نام "ناشنوايي گوش مسئولان"! اينجاست که آن سروده شاعر حسابي معني پيدا ميکند و به دل مينشيند که فرمود:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جايي نرسد فرياد است!
همين دو شماره بود که در اين صفحه با اين قلم ناتوان اين مسئله را مطرح کرديم که چرا با اينکه علت مشکلات و ريشه گرفتاريهاي ورزش و مثلاً رشتهاي مثل فوتبال، شناخته و کشف شده و از سوي کارشناسان بارها درباره آنها تذکر داده شده، اما مسائل حل نميشود و دردها و موانع همچنان به شکل آزار دهنده، جلوي حرکت رو به جلوي ورزش را گرفته؟ و توضيح داديم اين دليلي ندارد جز آن که عدهاي به نام مدير و مسئول ورزش و رشتههاي مختلف ورزشي که، عوض آن که براي حل مشکلات ورزش اراده خود را به کار بگيرند و عزم خود را جزم سازند، اراده کردهاند، "وضع فعلي ورزش" حفظ شود و آب از آب تکان نخورد و منتقدان و دلسوزان و علاقمندان به ورزش هم هر چه دلشان ميخواهد درباره ورزش بنويسند و بگويند و کارشناسي کنند...!! چنين وضع و تفکر و مديريتي که نه امروز، بلکه در سالهاي گذشته و ادوار مختلف مديريتي، غالباً بر حال و هواي ورزش حاکم بوده بالهاي پرواز ورزش را بسته و خود به جاي هموار کردن راه پيشرفت ورزش، جلوي آن را سد کرده است. چنين تفکر و ديدگاه و مديراني هرگز در پي حل مسائل ساختاري و فرهنگي ورزش نيستند، و فقط مأمور هستند و مأموريت دارند که "وضع موجود" را حفظ کنند، مسابقهاي برگزار کنند و مدالي هر طور شده در رقابتهاي بينالمللي کسب کنند و... زياد هم وارد مسائل حساس و خطرناک! نشوند و مثلاً به جنگ پلشتيها و پليديها و مفاسد و فاسدان و آويزانهاي ورزش و باندهاي پدرخوانده ورزش نروند و... فقط دنبال امروز و فردا کردن با تکيه به سياستهاي "روزمرگي" باشند... چنين تفکر و مديريتي دستور و مأموريت خود را قبلاً از مقامات ارشد خود در دولتها گرفتهاند و کاملاً در چارچوب کليشهها و قالبها حرکت ميکنند و اصلاً حق ندارند و به خود اجازه و جرأت نميدهند که به حرف ناصح و نظر کارشناس دلسوز و... گوش دهند، اين است که عليرغم شعارهاي ميکروفوني و مصاحبههاي تلويزيوني که مرتباً با ژستهاي مکش مرگ من! دم از از "انتقادپذيري" و "باز بودن درب اتاقها براي شنيدن حرف دلسوزان ورزش" و "داشتن گوش شنوا" و... ميزنند، عملاً نه انتقادپذير هستند، نه درب اتاقشان به روي کارشناسان اصيل و چهرههاي خوشنام و نجيب ورزش باز است و نه همان طور که بالاتر عرض شد "گوش شنوايي" براي شنيدن حرف حساب دارند... البته تا آنجا که ما ميدانيم و سند و نمونه داريم، گوش اين آقايان براي شنيدن نصايح مشاوران قلابي رهنمودهاي رسانههاي باجخواه و همچنين درب اتاق ايشان بر روي آدمهاي آويزان و چسبيده به ورزش، معمولاً باز است...! خب، با چنين وضعيتي ما و شما از ورزش و از رشتهاي مثل فوتبال چه انتظاري بيش از اين بايد داشته باشيم؟! آيا توقع پيشرفت و بالندگي و پويايي داشتن از اين ورزش با برخورداري از چنين ديدگاه مديريتي، انتظاري پرت و دور از انتظار نيست؟ آيا توقع داريد وضعيت ورزشگاهها و سکوي تماشاگران و نحوه برخورد و رفتار و منش مدير و بازيکن و مربي و تماشاگر و... غير از اين باشد که داريم نه در يک بازي، که هر هفته و تقريباً در هر بازي ليگ، ميبينيم...؟! خدمت خوانندگان عزيز که فقط به عشق آنها مينويسيم و خواستهها و توقعات آنها را اطاعت ميکنيم، چون بر ما مسجل و حتمي شده که گوش شنوايي در نزد اغلب مسئولان ورزشي ما نيست، عرض ميکنيم ما بارها درباره معضلات فرهنگي و اخلاقي و ريشههاي آن در مجله خود، به سهم و سواد و توان خود نوشتهايم، بارها و بارها به مسئولان ورزشي و فرهنگي، به صدا و سيما، به وزارت ارشاد و... هشدار و تذکر دادهايم که موضوع فرهنگ در ورزش را جدي بگيرند، باور کنند، فرهنگ امالمسائل است، تجربه بشري و بهتر از آن توصيههاي مکتبي و ديني ما ميگويد که براي پيشرفت در هر کار و رسيدن به هر هدفي بايد بيش از هر چيز به فرهنگ آن کار توجه کرد، زمينه فرهنگي براي انجام آن کار ايجاد کرد. اما چه کنيم که مسئولان ورزش اولاً اعتقادي به اين حرفها ندارند، اين را بارها و بارها ثابت کرده و امور فرهنگي و اخلاقي ورزش را اغلب دست هر کس و ناکسي سپرده، و خيلي هم خواستهاند آن را جدي بگيرند به دست افرادي خنثي، ترسو، که براي بقا و حفظ پست خود يکي به نعل زده و يکي به ميخ و دم همه را داشتهاند و... دادهاند که حاصل کار چنين افرادي با چنين روحيات و انگيزههايي مشخص است که چه از کار در خواهد آمد!! ثانياً گوش شنوايي براي شنيدن اين حرفها و تذکرات ندارند، ثالثاً همان طور که گفتيم اينها اغلب مامور و بله قربان گوي مقامات ارشد دولتي هستند و اصلاً "حق شنيدن" حرف حساب و دست زدن به تحول و اصلاح وضع موجود را ندارند، اين در حالي است که مسئله فرهنگ اينقدر مهم است که يکي از اصليترين اموري که پيامبران و خاصه پيامبر خاتم(ص) در دستور کار خود قرار داشت، اصلاح فرهنگي و دگرگوني ارزشها در ميان مردم و مخاطبان است و باز دقت کنيد ببينيد خداوند براي اصلاح امر فرهنگ مردم- بهترين و خالصترين و نابترين و شجاعترين و دلسوزترين بندگان خود، يعني پيامبران را بر ميگزيند! موضوع فرهنگ، اينقدر مهم است و آن وقت مسئولان ورزشي و رسانهاي و فرهنگي ما آن را به دست هرکس و ناکس و هر گردراه رسيده ناشسته صورتي ميسپارند،....! باري، آنچه در بازي پرسپوليس- سپاهان رخ داد، نه اولينبار و مورد از اينگونه اتفاقات بود ونه آخرينبار، دليل وقوع آنهم، همانطور که درباره موارد قبلي (مثلاً بازي تراکتورسازي- پيکان) نوشتيم، فقدان مديريت توانمند و کارآمد است. براي اينکه حرفمان کلي و انتزاعي نباشد، براي مثال عرض ميکنيم، معناي اينکه براي بازيهاي حساسي مثل بازيهاي اشاره شده، يا شهرآوردها، يا...، درب ورزشگاهها از ساعت 8 و9 صبح باز ميشود، و تماشاگر بايد حداقل7، 8 ساعت روي سکوها زير آفتاب يا در سوز سرما بنشينند و عليه يکديگر شعار بدهند، يعني چه؟! کجاي دنيا چنين رسم و روشي وجود دارد، چرا مسأله بليتفروشي و شمارهگذاري صندليهاو... در فوتبال ما واقعاً مشکل لاينحل است، آن هم در مملکتي که دشوارترين مسائل فني و نظامي و سياسي و حتي علمي را يا حل کرده يا درحال حلکردن است؟! چرا در بليتفروشي، ظرفيت واقعي ورزشگاه و تعداد تماشاگري که بتوان امنيت او و ورزشگاه را تامين و کنترل کرد، رعايت نميشود؟ اين سئوال و نظاير آن را چه کسي مسئول است پاسخ دهد؟ آيا جز مديران و مسئولان ورزشي و فوتبال و ورزشگاهها...؟! پس چرا جواب نميدهند، چرا اين طور مواقع از ميکروفون و مصاحبه و پاسخگويي ميترسند، و فقط وقتي جوان ورزشکاري مدال ميگيرد و افتخاري کسب ميکند همين آقايان پنهان شده يکدفعه سروکلهشان پيدا ميشود سر مدالدادن و جلوي سکوي قهرماني آن ورزشکار قدونيم قد ايستادن و عکس گرفتن و... با يکديگر کورس ميگذارند و در مصاحبه و اندر احوال نحوه موفقيت در آن رشتهها سخن گفتن، گوي رقابت از يکديگر ميربايند؟ البته ناتواني مديريت در "اداره يک بازي پرتماشاگر حساس" را فقط مثال زديم، وگرنه چرخ مديريت در اغلب جاهاي ورزشي لنگ است و کميت آن ميلنگد. مثلاً بايد سوال کنيم مديريت باشگاههاي ما، آنهم باشگاههاي پرطرفدار و پر حاشيه، دست چه کساني باچه سوابقي قرار دارد؟ اين مديران چرا از ثبات و شخصيت و امنيت حرفهاي و کاري برخوردار نيستند و هريک چندروزي نوبت اوست؟! چرا وچرا و چرا...؟ از اينگونه سوالات معطل مانده و چراهاي بيپاسخ در ورزش ما فراوان است و بسياري توان مطرح کرد، اما به گمان ما و درحد فهم و تشخيص خود عرض ميکنيم که اگر بخواهيم بهطور خلاصه و فشرده پاسخ اين چراها را بدهيم و آن را در يک کلمه خلاصه کنيم، آن پاسخ چيزي نيست جز "مديريت"...! مديريتي که بالاتر بهطور مختصر وصفش رفت. مديريتي که از قلب و متن ورزش برنخاسته، اما خود را بينياز از مشاوران و دلسوختگان ورزش ميداند و بعضاً با ورزش مثل "ارث وميراث آبا و اجدادي" برخورد ميکنند و رفتاري خودکامانه و خودخواهانه درباره آن دارد. بعضي از آقايان، معلوم نيست کجاي اين ورزش بوده و هستند، ريشه و تجربه و سابقه و جايگاهشان در ورزش کجاست، بدون داشتن هيچگونه مسئوليتي- جز دو خط حکم و يک امضاء زيرش!- به خود اجازه ميدهند خط و ربط ورزش را تعيين کنند، براي فدراسيونها مدير ورئيسهايي اغلب باز باند و جنس خود- يعني بيگانه با ورزش- و خارج از خانواده ورزش- انتخاب کنند و براي انتخاب فرد موردنظر انتخابات را حتيالمقدور "مهندسي" نمايند و... اين است که ورزش و رشتههاي جذاب و پرطرفداري مثل فوتبال، به اين صورت و وضعيت درآمده، که به جاي لذتبردن و تفريحکردن و ساعات خوشي را در فضايي دوستانه محيطي روحيهبخش و پهلوانانه گذراندن، و... بايد شاهد جنگ اعصاب و فحاشي و ترقّهپراکني و بدتر از آن نفرتپراکني و بيحرمتي و بيادبي و.. باشيم و اسمش را هم بگذاريم ورزش و ليگ و رقابت سالم و... والخ!! حرف آخر، تکرار حرف هميشه ما است، براي اصلاح ورزش، براي رفع نابهنجاري فرهنگي و اخلاقي در ورزش و رشتههايي پرطرفدار مثل فوتبال بايد "نحوه و روش مديريتي" رايج وحاکم در آن اصلاح شود و اين اصلاح بايد از امور فرهنگي و اخلاقي شروع شود تا به مسائل فني برسد، و امور فرهنگي هم بايد از شخص "مدير" و دفتر و ديگر همکاراناش باجديت آغاز شود تا در بدنه ورزش رفتهرفته ساري و جاري شود و..
توقع جامعه بسکتبال از مديريت
آقاي مدير، لطفاً "مديريت" کنيد...!
در شماره گذشته، به مناسبت ديدار تصادفي با يکي از پيشکسوتان بسکتبال، مطلبي تقريباً کوتاه در اين صفحه چاپ شده بود که در آن به بعضي مشکلات ريشهاي و از قديم مانده و رسوب شده و همچنين برخي مسائل روز بسکتبال کشورمان اشاراتي شده بود و مضمون کلي و لب کلام هم اين بود که عليرغم تغييرات مديريتي در بسکتبال و رفتن مشخون و آمدن طباطبايي، اتفاق خاصي در بسکتبال رخ نداده، بسياري از وعدههايي که رامين خان قبل از انتخاب شدنش انجام آن را مطرح ميکرد، عملي نشده است و جز رفتن عمرو و آمدن زيد، تغيير ديگري صورت نگرفته و درب بسکتبال به پاشنه قبلي ميچرخد! چاپ اين مطلب در مجله هفته گذشته، باعث شد تا چند تني از اهالي محترم رشته بسکتبال با مجله و نگارنده تماس بگيرند و ضمن تأييد کليات آن مطلب کلي، با لحني انتقادي و گلايهآميز، مسائل ديگري را درباره اين رشته بر زبان آوردند. نکته جالب و قابل توجه اين بود که لحن اين عزيزان که از چهرههاي خوشنام بسکتبال و آدمهاي دلسوز اين رشته ورزشي هستند، به هيچ وجه رنگ و بوي غرض ورزي و تصفيه حساب و... نداشت و همان طور که اشاره شد دلسوزانه و خيرخواهانه مسائل را مطرح ميکردند. ما البته در فرصتي مناسبتر و مقالهاي مفصلتر سعي خواهيم کرد، به بسکتبال ايران و شرايط حاکم و حال و هواي اين روزهاي آن، بپردازيم، اما اينجا بار ديگر ميخواهيم از فرصت استفاده کنيم و از سر وظيفه و حسن نيت به آقاي دکتر طباطبايي که فردي تحصيلکرده و از خانواده بسکتبال است(پدر ايشان ازقديميهاي بسکتبال و چهرههاي خوشنام ورزش لرستان و شهر بروجرد است) عرض کنيم.
جامعه بسکتبال از شما انتظار دارند، براي رشد و پيشرفت اين رشته مستعد و پرطرفدار، تمام توان و سواد و هنر مديريتي خود را به کار بندد و با اصلاح مکانيزم جذب و دفع در مديريت بسکتبال، دفع آدمهاي زيادهخواه، آويزان، مزاحم و جذب آدمهاي دلسوز، کاربلد و خادم- در راه سلامتي فضا و محيط اين رشته و به ويژه اصلاح ساختار مديريتي آن گامهاي مؤثري بردارد. ما هم مثل جامعه محترم بسکتبال براي حل بسياري از مشکلات و از سر راه برداشتن موانع معتقديم آقاي طباطبايي بايد "مديريت" کند و اجازه ندهد فردي يا جرياناتي با سوء استفاده از اخلاق و روحيات ملايم ايشان، ناراضي تراشي کند و چهرههاي اصيل اين رشته را دفع نمايد و خود را اينجا و آنجا همه کاره بسکتبال جلوه دهند و چنين وانمود کنند که - با عرض معذرت- مدير و مديريت بسکتبال "عين موم" در مشت آنها قرار دارند! به علاوه ما ميدانيم که امسال، سالي است که بسکتبال ايران، علاوه بر حضور در مسابقات جام جهاني، بايد براي کسب سهميه المپيک هم مبارزه کند، موفقيت در اين مسير ممکن نيست مگر جذب بهترينها و ايجاد جو دوستي و همکاري و همدلي- که فعلاً در بسکتبال و خاصه تيم ملي خدشهدار شده است- ميان تکتک خانواده بسکتبال و... و چنين اتفاقات مثبتي رخ نخواهد داد، مگر در سايه اعمال مديريت قاطع و مدبرانه در بسکتبال و...!
حرمت شکني و بداخلاقي ريشه فوتبال را ميسوزاند...
اصل ماجراي ورزش و همه قصه فوتبال...!
آقاي حسن حبيبي، يکي از چهرههاي اصيل و خوشنام فوتبال ايران، که بلا و گزند روزگار از او دور باد و جان و جسمش همواره سلامت باشد- بعد از مرخص شدن از بيمارستان در گفتوگويي کوتاه با همکار ما شرکت کرده و سراسر اين مصاحبه کوتاه، مثل مصاحبههاي قبلي خود، چه در آنهايي که مفصل سخن گفته و چه در آنهايي که کوتاه حرف زده، روي موضوع "حرمت" و "احترام" و لزوم رعايت آن در ورزش سخن گفته و آن را راز و رمز موفقيت و سربلندي و ماندگاري ورزش و ورزشکار دانسته است "راز موفقيت من در اين بوده که از ابتدا با همدورهايها و شاگردانم دوست بودم و هميشه حرمت کوچکتر و بزرگتر را نگه ميداشتم..." وي در پايان دليل ناکامي فوتبال ايران را در اين جمله خلاصه کرده که: "فوتبال ايران از بيحرمتيها ضربه خورده و اگر هم شکستي اتفاق افتاده به اين دليل بوده است..."
براي کساني که در متن ورزش نبوده و ورزش را نميشناسند و با اصول و ارزشهاي حاکم بر آن کاملا غريبه هستند، مثلا همان کساني که همين يک، دو هفته پيش حرفهاي بديهي، ساده و اصولي جعفر کاشاني مرد کار کشته فوتبال ايران را "عجيب"!!! دانسته و در رسانههاي خود منتشر کرده بودند و... به زعم خود در کاري حرفهاي!! و ژورناليستي!!، جنجال به پا کرده بودند، اين حرفهاي حسنآقا هم عجيب يا در حد "تعارف" و توصيهاي صرفا اخلاقي، معنا و مفهوم پيدا ميکند، اما براي کساني که خاک فوتبال را خورده و راز و رمز درست زندگي کردن در حال و هواي آن را ميدانند، جمله کوتاه حسنآقاي حبيبي، اصل ماجرا و تمام قصه ورزش و ورزشکاري است! در همان صفحهاي که هفته گذشته مصاحبه حسن حبيبي چاپ شده، بالاتر، مصاحبه کوتاه علي پروين را که به عيادت حسنآقا در بيمارستان رفته بود چاپ شده بود، پروين که خود از بزرگان فوتبال ايران است- و البته از نظر مدعياني که به قول معروف "آن لگد معروف" را به جايي نزدهاند، اما به لطف بيدر و پيکري و شلختگي رسانههاي ما، کارشان به جايي رسيده که خود را "همهکاره" فوتبال ايران ميدانند و با وقاحت تمام و گستاخي زنندهاي امثال پروين و حبيبي و کاشاني و... را آدمهاي سنتي و فناتيک و حتي - با عذرخواهي از اين بزرگان - آبگوشتي!!! در رسانههاي زرد و برنامههاي مخربشان، معرفي ميکنند و...- آري اين علي پروين در چند جاي مصاحبه کوتاه خود تاکيد ميکند "حسنآقا بزرگ ماست..."، و اين باز يعني همان حرف حسن حبيبي که عرض کرديم اصل ماجرا و تمام قصه فوتبال است. حالا اگر آقاي تاج يا کسي ديگر در ورزش (اينکه اسم آقاي تاج را ميآوريم چون در ميان اکثر مديران امروز ورزش او را ورزشيتر ميدانيم)، و فوتبال، ميخواهد فوتبال را درست کند و ادعا دارد، ورزشي است و از متن ورزش آمده و انگل و آويزان آن نيست، اگر در گفته خود صادق است، بسمالله. اين او و اين هم حرفهاي حسناقاي حبيبي، چکيده و عصاره فوتبال ايران. حبيبي ميگويد فوتبال را ميخواهيد درست، کنيد حرمتها را رعايت کنيد. مگر ميشود کاري با بداخلاقي و بيحرمتي درست شود و پيش برود؟ شما، حرفهايترين سطح فوتبال دنيا، را مطالعه کنيد، ببينيد آيا مثلا فوتبال فرانسه که قهرمان جهان است، يا بارسلون که قهرمان اسپانيا است، يا رئال مادريد که قهرمان فعلي اروپاست، کارشان با بداخلاقي و حرمتشکني و شلختگي فرهنگي و اداري و انضباطي پيش رفته است؟! حتماً و بدون ترديد پاسخ منفي است، هر چقدر سطح فوتبال بالاتر برود کلاس و کيفيت آن افزايش پيدا کند، به همان ميزان و بلکه بيشتر اخلاق و فرهنگ آن هم بالا رفته و حد و حدود، و احترام و حرمتها رعايت شده است. متأسفانه چند سالي است افراد و جرياناتي - دانسته يا نادانسته، مغرضانه يا از سر جهل و ناآگاهي- تيشه بر داشته و از راههاي مختلف، به ويژه رسانهها و از همه مهمتر تلويزيون، به ريشه فرهنگ و اخلاق و ادب و حرمت بيرحمانه و بيامان وارد ميآورند و به اسم اينکه ورزش يا فوتبال بايد پيشرفت کند، حرفهاي شود، بداخلاقي و گستاخي و حرمتشکني و نفرتپراکني و... را دامن ميزنند و افکار عمومي به ويژه جوانترها را به بازي گرفته و ذائقه و سليقه آنها را عوض کرده و ذهن و احساسات جامعه فوتبال به ويژه جوانترها را به انحراف کشانده است... و اين هم وضعيت فوتبال ماست که از حيث فني و فرهنگي همه داريم ميبينيم و رنج ميکشيم. حسن حبيبي به عنوان يک کارکشته، يک استخوان خرد کرده، يک جامعهشناس فوتبال و ورزش ايران ميگويد "بي حرمتي" ريشه اين فوتبال را سوزانده، رواج لااباليگري و بيتوجهي فرهنگي است که پدر اين ورزش را درآورده... خب، اين هم حرف و نظر حسن آقا. در فراز قبلي مطلب عرض کرديم اگر مسئولان ما، واقعاً دنبال اصلاح وضع ورزش و حل نابههنجاريهاي اخلاقي و فرهنگي هستند، به جاي گوش دادن به آدمهاي بيشخصيت عوضي آمده و نوکران و بندگان پست و مقام و پول و پاداش و... به حرف و نظر چهرههاي اصيل و خوشنام و کاربلد ورزش گوش دهند و به آن عمل کنند... بعله، علت مشکلات و دليل معضلات ورزش معلوم است، آن را بارها کارشناسان و بزرگان ورزش گفته و تذکر دادهاند، مشکل در اين است که "ارادهاي براي حل اين مشکلات و رفع معضلات در نزد بسياري از مسئولان ورزش و فوتبال وجود ندارد!"
مصلحت استقلال، يا جنگ قدرت...؟!
چرا شفر برکنار شد..
تغييراتي که هفته گذشته در کادر فني و مربيگري تيم استقلال اتفاق افتاد، از خبرهاي مهم فوتبال ما بود و توجه علاقمندان به اين رشته را حسابي به خود جلب کرد. اين تغيير که بعد از شکست تيم تهراني در مصاف با نماينده فوتبال خراسان (پديده) رخ داد، منجر به برکناري وينفرد شفر، سرمربي آلماني استقلال و جانشيني فرهاد مجيدي چهره شناخته شده و محبوب استقلاليها که اين اواخر در نقش کمک مربي و دستيار شفر روي نيمکت تيم آبيپوش، نقش ايفا ميکرده شد. در نگاهي کلي و اوليه تغيير و تحول و رفتن مربيان و آمدن جانشينان آنها، امري طبيعي و روالي عادي در دنياي ورزش است، و بزرگترين و موفقترين مربيان هم هرگز در تيمي جايگاه ابدي و هميشگي نداشته و بالاخره روزي از تيم خود، جدا شده يا کنار گذاشته شدند. درباره تغييرات اخير تيم استقلال هم ميشود با نگاهي گذرا چنين برخوردي داشت، اما با کمي دقت و تأمل و با نگاه به واقعيات، نکاتي به نظر ميرسد که فعلاً به طور مختصر به برخي از آنها اشاره ميکنيم تا در فرصت بهتر به تفصيل آن بپردازيم. نکته اول که درباره تغيير صورت گرفته به نظر ميرسد، غافلگيرکننده و شتابزده بودن آن است. تا قبل از بازي پديده، هيچ خبر و شايعهاي درباره تغييرات احتمالي در کادر فني استقلال به گوش نرسيده بود، هيچ اولتيماتوم و اتمام حجتي از طرف باشگاه با سرمربي مستقر خود (شفر) صورت نگرفته بود که مثلاً درصورت قهرمان نشدن، يا سهميه نگرفتن و يا موارد ديگر، از کار برکنار خواهد شد. به همين دليل وقتي چند ساعت بعد از باخت استقلال، مقابل تيم سرحال مشهدي، که از قبل هم متحمل بود، خبر تغييرات کادر فني و برکناري شفر رفته رفته از حالت شايعه رنگ واقعيت گرفت، خيليها تعجب کردند که چرا چنين بدون مقدمه، چرا بدون اعلام قبلي با مربي آلماني و... چرا چنين شتابزده؟ (مگر در مشهد اتفاق غريبي رخ داده بود؟ تيم پديده مگر تيم ضعيفي بود و برد استقلال در آن ميدان امري کاملاً بديهي و طبيعي بود؟! پاسخ اين سؤالات بدون شک منفي است، پس چرا با شفر، همان مربياي که دو هفته پيش از اين بعد از پيروزي بر سپاهان در اصفهان، روي دست بازيکنان استقلال، به آسمان پرتاب ميشد، و خيلي از کارشناسان معتقد بودند هنوز ظرفيت فني و دانش مربيگري او براي استقلال تمام نشده و او حداقل فصل آينده هم ميتواند به کار خود در اين تيم ادامه دهد. چنين معاملهاي شد؟! اين سؤال براي خيليها، از جمله اين مجله، مطرح شد و ناخودآگاه، اين شبهه و شائبه در اذهان شکل گرفت که نکند برکناري شفر، براساس يک نقشه قبلي بود، و افرادي در تيم استقلال از مدتها قبل منتظر بودند تا در اولين فرصت، سرمربي آلماني را روي سينهاش بگذارند و بعد هم آنطور که از قبل طراحي کرده بودند، عمل کنند؟! به ديگر سخن تغيير شفر، براساس يک نظر و نگاه کارشناسي و به خاطر مصلحت تيم صورت نگرفته، بلکه به دلايل باندي و با انگيزههاي خود خواهانه صورت گرفته است و... با اين حساب نکته و موضوع بعدي مطرح ميشود و آن اين که اميدواريم مديريت تيم استقلال درباره اين ابهامات و شبهات که خواه و ناخواه در فوتبال گرفتار دلالي و باند و باند بازي ما در ذهن منتقدان به فوتبال، کارشناسان و بالاخره طرفداران استقلال مطرح است، پاسخ قانع کننده و مناسبي داشته باشند. آنها بايد ثابت کنند اين اقدام و تغيير فقط و فقط به نفع تيم و صرفاً به مصلحت استقلال و در جهت پاسخگويي به توقعات هواداران صورت گرفته و نه تصفيه حساب و باند بازي و جنگ قدرت...؟
مديريت استقلال بايد ثابت کند که اين تغيير براساس کار کارشناسي برپايي جلسات فني و خلاصه تفکر و تدبير صورت گرفته و نه از سر احساسات آني و يا جوزدگي و يا تبرئه خود و.... يا همانطور که گفته شد کنارزدن باندي و آمدن باندي ديگر...! متأسفانه در ورزش ما، و در فوتبال ما خيلي وقتها اول "عمل" ميشود، بعد راجع عمل و تصميم صورت گرفته، "فکر" ميشود، يعني درست برخلاف آنچيزي که عقل سليم ميگويد و مکتب توحيدي اسلام توصيه ميکند که درباره کاري که ميخواهي انجام دهي، تصميم که قرار است اجرايي کني، اول بينديش و خوب فکر کن، بعد عمل کن...!
و ما چون مثل خيلي از اهالي ورزش چشممان ترسيده و از اينگونه تصميمات آني و هيجاني و يا خودخواهانه و باندي، زياد ديدهايم، اينبار هم خواسته و ناخواسته اين شبهات و سوالات برايمان پيش آمده است. در هرحال همانطور که گفته شده، اميدواريم اتفاقات آينده، خيلي زود نشان دهد تصميمات مديريتي و فني استقلاليها درست بوده است و مصلحت تيم و نگاه دقيق کارشناسي اين تغييرات را تا آنجا ايجاب ميکرد که حتي نميشد شفر را حتي براي سه هفته باقيمانده تا اتمام ليگ تحمل کرد و بايد حتماً وخيلي سريع تغيير ميکرد!
و حتي فرداي آن روز با شکلي توهينآميز و حرمتشکنانه او را به محل تمرين تيمي که تا 24 ساعت قبل از آن کامل در اختيار او بود، راه ندادو...!!
نکته آخر هم در اين مجال اينکه اميدواريم فرهاد مجيدي، قدر فرصت بهدست آمده را بداند و از آن در جهت خدمت به تيم محبوبش و شادکردن دل هواداراني که سالهاي سال او را در سرما و گرما از روي سکوها تشويق کردند، استفاده کند.
او حتماً ميداند استقلال در ورزش و فوتبال ما- مثل پرسپوليس و...- نام بزرگي است، بزرگتر از همه نامهاي بزرگي که لباس اين تيم را پوشيدهاند، او حتماً ميداند،- و بايد بداند- استقلال و هوادارانش بدهکار کسي نيستند، بلکه اين فرهاد و ديگران هستند که به اين تيم و اين مردم بدهکار هستند، اين است که ميگوييم او بايد از فرصت به دست آمده، نهايت استفاده را ببرد و با جذب بهترين همکاران- نه نزديکترين افراد و قوم و خويش و رفيق و باندبازي- بهترين کاري که از دستش برميآيد، براي استقلال و هوادارانش انجام دهد و اينبار در لباس مربيگري به تيم خود و درنهايت به فوتبال ايران خدمت کند...

شما در صفحه ۱۶ مجله ۱۴ اردیبهشت شماره ۳۲۳۳ به صورت هدفمند مصاحبه اسطوره فوتبال ایران یعنی علی دایی را غرض ورزانه به چاپ رسانده اید و این شبهه را در ذهن من خواننده که ۳۰ سال است کیهان ورزشی را می خوانم ایجاد کردید که شما از مدیرعامل سایپا حمایت کرده اید . این کار شما جوانمردانه نبود . یا نباید منتشر می کردید یا باید با انصاف نسخه کامل را منتشر می کردید . سید جان صحبت های شما را در رادیو گوش می کنم و لذت می برم البته شاید حرف های من را چاپ نکنید اما وظیفه داشتم خدمت سید اولاد پیغمبر عرض کنم. از این که در این زمانه بد هنوز هم از تختی می نویسید جای شکر دارد . ممنونم





