PDF نسخه کامل مجله
يکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳ - December 22 2024
کد خبر: ۷۸۱۴۷
تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۳

یادداشت های شبانه

یادداشت های شبانه

خط و نشان یک سردار، اجاره نشینی یک سردار دیگر!
هفته گذشته چند اتفاق و اظهار نظر نه چندان مهم را در ورزش ایران شاهد بودیم که تنها می توان اشاره ای گذرا به آنها داشت و عبور کرد چون سابقه و تجربه نشان می دهد که خیلی نباید آنها را جدی گرفت. یکی از آن اتفاقات جلسه دانش افزایی داوران فوتبال بود که در حاشیه آن، رییس فدراسیون فوتبال و دیگر حضار درباره «وی ای آر» و لزوم ورود آن به فوتبال کشور صحبت کردند. شما البته زیاد این حرف ها را جدی نگیرید چون تا این موضوع در کشور ما به شکل اجرایی درآید احتمالا دنیای فوتبال سراغ سیستمی پیشرفته تر از وی ای آر خواهد رفت. اتفاق دوم نه چندان مهم، خط و نشان مصطفی آجورلو مدیرعامل سابق استقلال برای علی فتح الله زاده بود. آجورلو گفته بود می روم درهمان برنامه ای که فتح الله زاده علیه من حرف زد و جواب او را می دهم ، شاید هم امروز که مجله کیهان ورزشی چاپ شده است این وعده خود را عملیاتی کرده باشد و ... این وسط فقط متوجه نمی شویم که نقش نهادهای نظارتی چه می شود؟ یعنی سردار و حاجی جواب اتهامات یکدیگر را می دهند و تمام؟ خب که چه شود؟ چه کسی باید پیگیر این همه اتهام باشد؟ اگر پولی آمده و رفته جایی که نباید می رفته، یک نفر تکلیف خاطیان را روشن کند و اگر هم اینها فقط بازی است و ته ندارد، همان نهادها به مردم بگویند تا با لذت بیشتری نظاره گر این جنگ و جدل زرگری باشند.
یک خبر هم در حول باشگاه پرسپولیس به گوش رسید که آنهم زیاد مهم نبود. یک سردار دیگر که نامش رویانیان است، از باشگاه سابق خود شکایت و بعد هم اعلام کرده بی پول شده و مستاجر است و باید مطالباتش را از این باشگاه بگیرد تا بی خانمان نشود و ...البته این تنها شکایت از پرسپولیس نبوده و چندی قبل نیز یک نفر که نه نامش مشخص شده و نه نشانش، شکایت کرد و حکم گرفت و حساب باشگاه را مسدود کرد. وسط این همه گیر و دار آبی و قرمز، اما یک خبر بی اهمیت دیگر اینکه؛ در ماجرای سرخابی ها، کسی سراغی از جناب وزیر ورزش که مسئول مستقیم دو باشگاه است نمی گیرد. وزیری که شاید فقط وضعیت عجیب و غریب همین دو باشگاه برای دریافت کارت زرد سوم مجلس و رفتنش کافی باشد و ...

ماجرای مدیری که سرمای تبریز آزارش نمی دهد!

فارغ از این موضوع که شکایت ها و اعتراضات سفت و سخت به داوری دیدار چندی قبل استقلال و تراکتور از سوی مدیران تیم تبریزی تا چه اندازه درست و به حق بوده – که البته بر اساس آنچه کارشناسان گفته اند، عملکرد آن داور به گونه ای نبوده که آن حجم از اعتراضات را به دنبال داشته باشد – ضمن آنکه باید به سر و شکل زیبا و امیدوار کننده تیم آقای خمز اشاره کنیم اما به موازات همین تعریف و تمجید، باید سوال کرد که؛ دقیقا در باشگاه محبوب و دوست داشتنی تبریز چه می گذرد؟ باشگاهی که سالهاست با دست فرمان مالک متمولش جلو می رود و تمام نسخه هایی که وی برای این تیم پیچیده یا به جایی نرسیده و یا اگر هم حاصلی در بر داشته مقطعی و کوتاه مدت بوده است. این باشگاه که رکورددار تعویض مربی از نوع داخلی و خارجی، اسمی و غیر اسمی و ... است در زمینه مدیریت نیز صاحب رکوردی عجیب است. ظاهرا تماشاگران و هواداران تراکتور، هر روز صبح که از خوب بلند می شوند باید منتظر یک سورپرایز از سوی جناب زنوزی باشند. اخیرا هم که در راستای آن تصمیمات ناگهانی، فردی در راس باشگاه به عنوان مدیرعامل قرار گرفته که سالهاست در فوتبال ایران از این پله به آن پله می پرد و دقیقا هم مشخص نیست با کدام کارنامه و عملکرد درخشان این همه هواخواه نزد برخی مدیران و مالکان باشگاهها و از البته مدیران فدراسیون نشین دارد؟!فردی که به آن اشاره می کنیم، البته چند سالی هم هست که در تبریز لنگر انداخته و در مسیر تیم های تحت مالکیت زنوزی رفت و آمد می کند و استقبال از وی از سوی مالک باشگاه آنقدر گرم بوده که سردی هوای تبریز را ذره ای احساس نمی کند.
شاید اگر یک نفر درباره جست و خیزهای فرد مورد نظر کمی کنکاش کند، حداقل بتواند به پرسش بی پاسخ خیلی ها جواب بدهد که چرا این آقا همیشه باید در ویترین فوتبال کشور باشد؟ تعیین طول و عرض توانمندی های داوری، فنی ، مدیریتی و ...نام برده از واجبات است، حداقل برای قرار دارد یک پاسح روشن به پرسشی که مطرح کردیم.

... از جام جهانی تا «شیطون بازار»!

دقیقا در همان هفته اول رقابت های لیگ برتر فوتبال ایران پس از جام جهانی، هر چه از مسابقات قطر و عملکرد جنتلمنانه مربیان کوچک و بزرگ آن جام و نیمکت نشینان تیم ها در آن رقابت ها دیده و لذت برده بودیم، زهرمان شد! اینجاست که باید پرسید: پس ما از جام جهانی و این همه مسابقات خارجی که کلی پول برای پخش آنها از سیما هزینه می شود؛ پولی که از جیب مردم می رود در جیب آن طرفی ها، چه درسی می گیریم؟ آیا مربیان و بازیکنان و ... ما فقط قرار است تماشا کنند و یاد نگیرند و بعد نیز همان کاری که خودشان دوست دارند را انجام دهند؟! شاید باید از تغییر رفتار این جماعت قطع امید کنیم اما اینبار که تماشاگران در ورزشگاهها حضور ندارند حداقل جای بسی خرسندی است که جنجال آفرینان نمی توانند این اتفاقات زشت و این بلبوشوهای کنار زمین را به هیجانات روی سکوها مرتبط کنند. ... و چه ساده لوح و از مرحله پرت بودند آن مدیرانی که چند سال قبل راه حل مشکلات فرهنگی مسابقات و جار و جنجال های کنار زمین را محروم کردن تیم ها از حضور تماشاگران شان در برخی مسابقات می دانستند! این البته یک سوی ماجرا است و طرف دیگر آن مدیران منفعل فوتبال کشورمان و کمیته های بی خاصیت اخلاق و انضباطی هستند که نه اراده ای برای جمع کردن این بساط کنار زمین که بیشتر شبیه « شیطون بازار» است تا محدوده فنی دارند و نه اساسا جرات و جسارت برخورد با خاطیان و ...

فوتبال در خدمت بچه پولدارهای نُنُر

گاهی «پول» می تواند تمام معادلات را بر هم بزند. اینجاست که جمله «پول چرک کف دست است» نه مصداقی دارد و نه خریداری. وقتی همین پول می تواند کریستیانو رونالدو و تمام قوم و خویش او را از قلب اروپا به صحرای عربستان ببرد، خب لابد چرک کف دست نیست دیگر. همین پول برای دیگر ستاره بزرگ عصر ما یعنی لیونل مسی دامی نیز بلند پهن کرده است تا او را نیز در مسیر رقیب و سایه سالیان اخیر خود قرار دهد. البته مسی با توجه به شرایط سنی اش و و اینکه هنوز می تواند در اوج باقی بماند خیلی خیلی بعید است که گام در جاده ای بگذارد که او را به صحرای پولدارها بکشاند اما همینکه تا این لحظه تایید یا تکذیبی بر این حجم از اخبار نگذاشته است، معلوم می شود که مسی هم که باشی، این چرک کف دست می تواند کمی قلقلکت بدهد. اقدامات این روزها باشگاههای عربستانی برای کشاندن ستاره ها به صحرا حالا بیشتر از اینکه فرم و شکل یک برنامه ریزی حساب شده به جهت قرار گرفتن در مسیر پیشرفت داشته باشد، به بازی کودکانه و کری خوانی های بچه پولدارهای ننر شبیه است. اینها همه سبب می شود تا فوتبال هم حال مان را زیاد خوب نکند؛ فوتبالی که روزی به پا برهنه ها تعلق داشت و حالا شده است جولانگاه بچه پولدارهای کلکسیونر...

روایت تلخ دورافتادگان از ویترین فوتبال ایران

داشتم فکر می کردم که اگر برخی بازیکنان دهه 60 فوتبال ایران امروز پا به توپ بودند و دوران اوج و درخشش شان بجای آن دهه امروز بود، چقدر قیمت پیدا می کردند؟ البته قطعا آنها هم باید در این فضا بخشی از دریافتی شان را به جیب دلال ها می ریختند که اگر غیر از این عمل می کردند یا بیرون می ماندند و یا عمر فوتبالی شان نهایتا دو ، سه سال بود. در همین اثنا خبر بستری شدن مجتبی محرمی چپ پای استثنایی و اسبق تیم ملی و باشگاه پرسپولیس و مهجور مانده این سالها، در بیمارستان یادم آمد. چند روز قبل از این ماجرا نیز در جمعی که بنده نیز از حاضرین در آن بودم، دوستان می پرسیدند که چرا باید شاهرخ بیانی هافبک محبوب و با قابلیت فنی بالای دهه 60 فوتبال کشورمان دستیار رده چندم یک سرمربی شود که یک دهم شاهرخ سابقه فوتبالی ندارد و یا آن یکی چهره مطرح همان دهه 60 نیز تمام آرزویش این باشد که ده دقیقه روی آنتن زنده فلان برنامه رادیویی و تلویزیونی به عنوان کارشناس فنی ظاهر شود و ... این پرسش در وهله نخست پاسخش می شود اینکه اینها قدر خودشان را ندانستند و به موازات توانایی های بی بدیل فنی شان، مسیر حرکتی خود به سمت بزرگتر شدن را خوب طی نکردند و خود کرده را تدبیر نیست، اما این مسئله نیز در فرود آنها بی تاثیر نبوده که فوتبال ایران چه در گذشته و چه امروز از سرمایه های خود به درستی محافظت نکرده است. این دقیقا کاری است که کشورهای صاحب فوتبال از آن غافل نمی شوند. به همان اندازه ای که آنان برای حفظ عصاره های فوتبال خود تلاش می ورزند، اینجا عرصه را از وجود این افرادی خالی می کنیم تا مبادا بزرگ شوند و جا را برای اشتباهی ها تنگ کنند. بی شک اگر از سرمایه های فوتبالی کشور در دهه های 60 و 70 به درستی مراقبت می شد و البته آنها هم کمی – فقط کمی- قدر خودشان را می دانستند، امروز نصف این افراد نشسته در ویترین فوتبال ایران باید برای دستیاری و یا شاگردی شان صف می کشیدند.

استقلال و سقوط ستاره‌ها
خبر درخواست جدایی رشید مظاهری از باشگاه سپاهان، ناخودآگاه مرا یاد آن روزی انداخت که این بازیکن به رغم داشتن پیشنهاد از باشگاه پرسپولیس روانه اردوگاه آبی شد. رشید آن روزها بی شک جزو دو گلر برجسته فوتبال ایران محسوب می شد. او به استقلال رفت و تیره روزی هایش آغاز و امتداد آن به زمان عضویتش در سپاهان کشیده شد و حالا هم به یک سنگربان افت کرده و نیمکت نشین در اصفهان مبدل شده است که به دنبال کورسویی می گردد تا اعتبار از دست رفته اش را بازیابد. این قصه برای استقلالی ها ناآشنا نیست. آنها کم با ستاره ها چنین نکرده اند و تاریخ گویای این حقیقت تلخ است که هر چقدر در تیم رقیب شان یعنی پرسپولیس از بازیکنان درجه دو ستاره ساخته شده، اینجا به سقوط ستاره ها شهرت داشته اند. همین ارسلان مطهری مهاجم امروز استقلال که برایشان خوش می درخشد، از آن بازیکناین بود که قید پیشنهادات رنگ و وارنگ خود را زد و آبی پوشید اما با او نیز خوب تا نکردند و ابتدای همین فصل نیز مورد غضب مربیان قرار گرفت و تا مقابل درب خروجی باشگاه نیز رفت اما در نهایت به جبری که دقیقا نمی دانیم از کجا ریشه گرفت ماندگار شد و برای آبی ها گل های حساسی را به ثمر رساند. از این دست مثال ها در استقلال زیاد سراغ داریم و مشخص هم نیست این عادت و این خودزنی نزد آنها چه زمانی پایان می پذیرد.

*حمید ترابپور

پربازدید ها