PDF نسخه کامل مجله
دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳ - December 23 2024
کد خبر: ۸۱۰۱۷
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۶

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

اینجا قرار است از هزارتوی تاریخ ورزش ایران گذر کنیم و ناگفته‌هایی را روی کاغذ بیاوریم که شاید خیلی به گوش‌تان نخورده باشد.
گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!
کیهان ورزشی-

برای آغاز این فصل تازه سراغ «نصرالله عبداللهی» ، مدافع سرپنجه و خوش استایل دهه های دور فوتبال ایران رفتیم؛ همو که از زمین های جنوب شهر تهران به پیراهن آبی تاج سابق رسید و خیلی زود با آن لباس قهرمانی در آسیا را تجربه کرد. ملی پوش شد و در المپیک، جام جهانی و جام ملتها توپ زد و در فصل دوم عمر ورزشی خود نیز در قامت سرمربی ، سرپرست و مدیر ظاهر شد.

فرقی ندارد آبی باشید و یا قرمز، سبز باشید یا سفید، عضو هر تیمی که هستید و یا قبلا در آن بازی کرده اید، نصرالله عبداللهی می تواند برای شما «عمو» باشد. دقیقا مشخص نیست که اولین بار چه کسی او را «عمونصی» صدا زده است، خودش هم یادش نمی آید اما عموی فوتبالی ها بودن، به ویژه نسل های قدیمی تر، برازنده اوست. مثل «عمومهراب» پرسپولیسی ها و شاهینی ها که همدوره و همبازی و رفیق همین «عمونصی» بود و افسوس که زود رفت.

در این عبور ازهزارتوی زمان، به بخش هایی خواهیم پرداخت که قبلا درباره آنها سخنی گفته نشده و یا کمتر گفته شده باشد.

*حمید ترابپور

کودتایی که در امجدیه خنثی شد

یک آدمی آمد شاهین به نام کاظم رحیمی. من و ایشان در سازمان امور استخدامی بودیم. با مرحوم سیداحمد خمینی رفیق بود. ما ایشان را گذاشتیم سرپرست تیم و چند تا کار خوب هم انجام داد. مثلا برای قسمتی از باشگاه شاهین سکو درست کرد. یک کتابخانه درست کرد و برای بچه ها کارت ارزاق می گرفت و از این داستان ها، اما ناگهان رفت به یک مسیر دیگر و درخواست های عجیبی داشت. مثلا یک روز برگشت گفت بچه ها شورت بلند بپوشند که تا زیر زانو باشد و ... گفتیم چی می گی؟ همانجا تیم دو دسته شد. نفراتی چون امیر مرزوقی، مهدی دینورزاده، عباس موسیوند ، محمود حقیقیان و ... رفتند توی گروه کاظم رحیمی. چند تا بچه هم باهاشون بودن و ... یک روز بازی داشتیم. تعدادی از هواداران قدیمی شاهین مثل حاج اکبر، رضا آبادانی ، معمار خیار و ... به من خبردادند اینها برای خودشان یک دسته شدند و می خواهند تیم ببرند داخل زمین. خلاصه آنها زودتر رفتند و رختکن امجدیه را گرفتند. آن زمان موبایل هم نبود و افراد باید حضوری خبر را می رساندند. همان هواداران شاهین که در بالا اسم بردم همه اخبار را به ما رساندند. خب اینها قبلا هوادار پرسپولیس هم بودند. مثلا هر بازیکنی که می خواستیم اینها سریع می رفتند و صحبت می کردند و طرف را سیاه می کردند و می آوردند. می گفتیم فلان بازیکن را می خواهیم می رفتند طرف که در بیرجند سرباز بود را می آوردند. ما آمدیم دم در رختکن و دیدیم دسته مقابل داخل رختکن است . سریع بچه ها را جمع کردم و شدیم 10 نفر. یک نفر بود به نام جمشید که قرار بود اسمش را رد کنیم اما رد نکرده بودیم. آن زمان مثل حالا نبود که بازیکن باید حتما قرارداد ببندد. فرستادیم دنبالش و او را سریع آوردند و تیم جور شد و رفتیم توی زمین و اجازه ندادیم آنها از رختکن بیرون بیایند. ما با این کاظم همانجا درگیر شدیم و کار به جلسه با آبشناسان و دیگر مسئولان کشیده شد اما در نهایت حق را به ما دادند.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

* این همان تیم سال 52 هستش . البته فکر کنم اواخر آن سال باشه. من سال بعدش هم تا نصف راه با تاج بودم و بعد رفتم انگلیس. نفرات عکس از بالا سمت راست، جباری، خودم، حق وردیان، جانملکی، کارگرجم و غلامحسین مظلومی و نشسته از راست هم: نراقی، نوین روزگار، پورحیدری، روشن و حجازی.

از بالا دستور رسید که حجازی درون دروازه بایستد!

*50 سال از آن بازی گذشته است و خیلی ها هم درباره آن صحبت کرده اند اما من به شما می گویم که باعث و بانی آن اتفاق گلرهای ما بودند. از یک مقطعی رایکوف تصمیم گرفت حجازی و رشیدی یکی در میان بازی کنند چون هر دو آماده بودند. تا روز بازی با پرسپولیس این روال خوب بود. بازی با پرسپولیس نوبت منصور شد. من با منصور خیلی رفیق بودم و هم اتاقی هم می شدیم. منصور شهرستانی بود که به همه فک و فامیلش تلفن زده و با ذوق گفته بود امروز من توی گل می ایستم و از این حرفها. آمدیم ناهار خوردیم و قرار شد تیم را ارنج کنند. بعد از ارنج کردن آن پشت ها یک اتفاقاتی افتاد که من هنوز هم نمی دانم چه کسی از بالا به رایکوف دستور داد ناصر حجازی در دروازه باشد. این خبر به گوش رشیدی رسید و کاملا به هم ریخت. هنوز هم بعد از 50 سال هیچکدام ما نمی دانیم که آن دستور از کجا رسید. رایکوف آدمی نبود که چنین کارهای عجیبی را انجام دهد و قطعا دستور از جای خاصی رسیده بود. خلاصه رفتند سراغ ناصر و او هم گفت چرا الان به من می گویی؟ زودتر می گفتید که آن همه غذا نمی خوردم، من نمی توانم بازی کنم و ... از شب قبلش هم آمادگی این بازی را نداشت و شاید خوب نخوابیده بود. بعد دوباره رفتند سراغ رشیدی و او هم که حسابی از نظر روحی خراب شده بود ایستاد توی دروازه. اصل ماجرا همین بود. گل اول که اصلا توپ داشت می رفت بیرون و روی اشتباه منصور وارد دروازه شد و گل دوم بدتر بود. از پشت هجده قدم فکر کنم ایرج سلیمانی زد که ما می توانستیم توپ را بگیریم اما ول کردیم رشیدی بگیرد که یهو دیدیم توپ رفته توی گل. این دو گل شیرازه تیم ما را به هم ریخت. شاید همان 6 توپ روی دروازه ما آمد و گل شد. اگر 10 تا توپ هم می آمد هر 10 تا گل می شد. بعدها یک عده گفتند جواد الله‌وردی مقصر بوده اما من اصل داستان را به شما گفتم. وقتی ما گل دوم را خوردیم این بیچاره الله وردی یک تکل زد و رفت روی پیست دوومیدانی و دستش داغون شد. فردای آن روز درد داشت و بعدا فهمید دستش شکسته است. یعنی جواد آن روز با دست شکسته داشت بازی می کرد.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

*این دکتر زرکش هستش که بین من و علی (پروین) نشسته. از این دکتر زرکش خیلی خاطره دارم. آدم خیلی خوبی بود. ما با کوبا بازی داشتیم در المپیک. یک هاشمی بود که فیزیوتراپ تیم ما بود و کنار خدابیامرز زرکش کار می کرد. تا یک اتفاقی می افتاد این هاشمی زودتر می دوید داخل زمین تا به بازیکن مصدوم رسیدگی کند. یک روز زرکش باهاش دعوا کرد که چرا تو زودتر از من می دوی داخل زمین؟ روز بازی با کوبا باران می آمد و زمین لیز بود. این (دکتر تقی زرکش) لباس یکدست سفید هم تنش بود. دوید داخل زمین. قدم اول را که برداشت لیز خورد ولی خودش را کنترل کرد و دوباره یک کم جلوتر لیز خورد و با همین حالت نامتعادل 50 متر جلو آمد و همینکه بالای سر بازیکن مصدوم رسید، دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و شیرجه رفت توی گل و شل و ...

با مبلغ قراردادم «مینی ماینر» خریدم

آخرین پولی که از تاج گرفتم 14 هزارتومان بود. اصلا چه شد که من از راه آهن آمدم تاج. اینها می خواستند بروند جام باشگاههای آسیا و رایکوف ما را در راه آهن دیده بود و گفت بیایید کمکی. مبلغ قراردادم 6 هزار تومان و ماهی 150 تا تک تومانی بود. این اولین قرارداد من با تاج بود. سال بعدش که آقا جلال (طالبی) آمد گفتند دارایی پول خوبی می دهد. 14 هزار تومان می داد و قرار شد چند تا از بچه ها بروند آنجا اما لحظه آخر تاج همان رقم را داد و همه ما ماندیم. نمی شد با آن پول خانه خرید ولی رفتم یک مینی ماینرخریدم. اولین ماشینم بود.

جزو اولین بازیکنان تاریخ هستم که «مینیسک» پاره کردند

*من جزو اولین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران هستم که مینیسک زانو پاره کردند. آن زمان خیلی کم پیش می آمد کسی مینیسک پاره کند و یا اگر هم برای کسی این اتفاق می افتاد نمی فهمید و بازی می کرد و نابود می شد اما رایکوف که آمد خیلی چیزها را تغییر داد. من 18 سالم بود که این اتفاق برایم افتاد. خیلی ها فوتبال شان سر همین زانوهای خراب تمام شد. رایکوف اما گفت باید عمل کنی. من را برد پیش دکتر وزیرزاده که تازه از آمریکا آمده بود. پای مرا عمل کردند. حدود سه ماه بعد خوب شدم. باید زیادتر استراحت می کردم که نکردم و دوباره زانویم خراب شد و حدود 6 ماه کنار ماندم.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

* اینجا من و حسین کازرانی بالای سر تیم شاهین بودیم. بعد محمد صادقی را هم آوردیم کنار خودمان. من و حسین خیلی رفیق بودیم. تو شاهین تقریبا همه چیز دست خودم بود. یک بار هم رفتیم ناصر ابراهیمی را آوردیم. محراب(شاهرخی) و گنجاپور را هم آوردیم. امیر قلعه نویی توی همین تیم بازی می کرد. بچه خوبی بود و کار بدی نمی کرد. البته امیر را ناصر ابراهیمی آورد شاهین. نفر سومی توی عکس از راست هم برادر همایون بهزادی است که گذاشتیمش سرپرست تیم.

شبانه رفتم

*من سال 52 در جام تخت جمشید با تاج بودم و نصف جام دوم را هم بودم و بعد رفتم انگلیس برای تحصیل. یک روز ناگهان تصمیم گرفتم بروم انگلیس. به هیچ کسی نگفتم. حتی مدیران باشگاه تاج هم نمی دانستند. می خواستم از انگلیس بروم آمریکا. یک شبه بلیت گرفتم و رفتم. آن زمان مثل امروز آنقدر حساسیت نبود و این همه خبررسانی هم نمی شد. طرفدار اصلا نمی دانست من رفته ام . فکر می کرد مصدوم هستم و کنارم. مدتی در انگلیس بودم و آنجا با خانمم آشنا شدم. دو سال آنجا بودم و رفتم کالج. در آن دو سال فقط به صورت تفریحی بازی می کردم. با یک تیم محلی بازی می کردیم که پای من شکست. یعنی وقتی به ایران برگشتم شل می زدم و با عصا راه می رفتم. تا خبر بازگشت من پخش شد همان حاج اکبر اینها که گفتم هوادار قدیمی شاهین بودند آمدند دنبال ما.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

مدیران شاهین علیه حکومت نبودند!

وقتی من از انگلیس برگشتم اینها می خواستند شهباز را درست کنند. شاهینی های قدیمی تیم را از دسته دوم بالا آوردند. دکتر برومند همان روزها وقتی شنید که من بیکار هستم در سازمان امور استخدامی برایم کار درست کرد. دکتر اکرامی هم پشت پرده بود. مربی نداشتیم. محراب شد مربی و بازیکن. دو سه تا بازیکن خوزستانی هم بودند. خلاصه تیم را آوردیم دسته یک. نمی دانم چرا تاجی ها دیگر سراغم نیامدند اما وقتی شاهینی ها برای من کار درست کردند دیگر فکر جای دیگری نبودم. وقتی رسیدیم دسته اول قرار شد یک سری بازیکنان پرسپولیس بیایند. تا روزهای آخر صبر کردند و ایرج سلیمانی آمد و حسین کلانی . بقیه شان نیامدند. آنها به دنبال احیای شاهین بودند. ما با بانک ملی بازی کردیم و امجدیه پر شد. یعنی پتانسیل احیای شاهین وجود داشت. من نمی دانم این داستان که می گویند شاهین با حکومت بد بود از کجا آمد. دکتر برومند معاون امور استخدامی کشور بود. یعنی در بدنه حکومت بود. شاید این حرف برای این زده می شد که هواداران شاهین علیه حکومت بودند و این مدیران هم گیر کرده بودند. در واقع طرفداران علیه حکومت بودند نه مدیران باشگاه.

درگیری با دهداری

ما وقتی گارد بودیم با پرویز خان (دهداری) حرف مان شد و رفتیم. ما 5 نفر بودیم و حرف هایی می زدیم و به دنبال حق بازیکنان بودیم. داستان این بود که وضع مالی ما خوب نبود. قرار بود یک پولی به باشگاه برسد. آن پول باید تقسیم می شد اما خبر رسید که پرویز خان می خواهد با آن پول سوپرمارکت باز کند و با درآمد آن کارهای تیم را پیش ببرد. من بودم، محمود خوردبین بود، محمود ساطری بود، اکبر حقیقت بود، مجید شاملو گلرمان بود، نعیم صفری بود، نایب آقا بود و رئیس همه ما هم ابوالفضل جلالی بود. او همه کاره تیم گارد بود. جلالی گروهبان بود.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

* این بازی با هلنده توی جام جهانی آرژانتین. من خیلی هم خشن بازی نکردم اما دو تا پنالتی توی همون جام دادم چون نمی دانستم قوانین داوری چگونه است. پنالتی سر پرو که اصلا طرف زمین هم نخورد و داوری الکی گرفت. تنه به تنه شدیم. اما پنالتی جلوی هلند درست بود.

حجازی گفت این خانه پشه دارد و ...!

وقتی پرسپولیسی ها نیامدند شهباز، اینها رفتند سراغ ستاره های دیگر تیم ها. یک فردی به نام غضنفرپور که مالک شرکت گاما بود آمد پشت تیم. خیلی پول داشت. منابع و مخازن انرژی اتمی بوشهر را این فرد ساخته بود. این فرد به شهبازی ها گفت هرچقدر پول بخواهید می دهم. رفیق دکتر برومند بود. حتی خسروانی و عبده هم زورشان به این نمی رسید. یک فرد دیگر هم بود به نام خرم احمدآبادی که او هم پولدار بود و به اینها کمک می کرد. اگر اشتباه نکنم وزیر مسکن هم شد. صاحب هتل کاسپین بود. برای ما که بازیکن تیم ملی بودیم 150 هزار تومان در نظر گرفتند. ناصر(حجازی) هم همین مبلغ را گرفت. خانم ناصر یک خانه در محله جلفای تهران دیده بود. ناصر گفت اگر 50 هزار تومان دیگر به من بدهند این خانه را می خرم. خودش رویش نمی شد بگوید و از من خواست تا منتقل کنم. خلاصه رفتم پیش غضنفرپور و گفتم این آقا حاضر است یک سال دیگر قراردادش را اضافه کند و آن پول را گرفت. بعد از دو هفته ناصر آمد و گفت: این خانه طبقه پایین است و چون لب رودخانه است پشه دارد. اگر 35 هزار تومان دیگر به من بدهند طبقه بالایی را می خرم. باز من رفتم پیش اینها و موضوع را گفتم و قرارداد ناصر یک سال دیگر اضافه شد. یعنی اگر انقلاب نمی شد و تیم ادامه می داد باید تا دو سال بعد هم برای آنها بازی می کرد. بعد از انقلاب هم من رفتم رضایتنامه اش را گرفتم. بعد از انقلاب پول های فوتبال قطع شد و ناصر گفت برو صحبت کن من رضایتنامه بگیرم و بروم استقلال.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

*این فکر کنم قبل از بازی با تاج است. یک بازی هم بود که ناصر(حجازی) رفت جلو بازی کرد. داستان آن بازی ما(شهباز) با تاج این بود که ناصر با اینها کری داشت. یک گلر خوب داشتیم به نام ناصر وثوق. ناصر با تیم قبلی خود یک مقدار گردگیری داشت و یک مقدار هم دنبال خوشمزگی بود. خلاصه ما دیدیم این فوتبال هم خوب بازی می کند و این شد که رفت جلو بازی کرد.

تیم
حشمت فقط دکور خوبی داشت!

تیم ما در جام جهانی 1978 آرژانتین بد نبود. اما همه چیز را نمی توان گفت. حشمت خان (مهاجرانی) خیلی آدم خوبی بود. در ایرانی ها از همه بهتر بود اما در سطح اوفارل نبود. ما نه آنالیزور داشتیم و نه می دانستیم تیم مقابل چه برنامه ای دارد. از نظر دکوری بیست بودیم ها. بهترین کت و شلوارهای جام جهانی برای ما بود. «پیرکاردین» می پوشیدیم. کراوات مان بهترین برند بود. بارانی «بربری» و ساعت رولکس داده بودند. دکورمان عالی بود. هواپیمای 747 نیروی هوایی اختصاصی بود که صندلی را برداشته بودند و موکت کرده بودند که بخوابیم و ... اما فنی مشکل داشتیم. بعدها فهمیدیم که مشکل فنی داشتیم. اصلا نمی دانستیم ریکاوری چیست. بازی دوم اوفارل آمد جام جهانی به عنوان میهمان. به ماها نکاتی را گفت. مثلا یار من دالگلیش بود و گفت برابر این بازیکن چه کاری انجام بدهم. دالگلیش دقیقه 80 تعویض شد. ما باید اسکاتلند را می بردیم. اوفارل به آندرانیک گفت این جردن که سر می زند چطوری باید مهارش کنی. به من گفت این دالگلیش تو را می کشد جلو و تو را می کشاند عقب و چون سرعت دارد دور می زند . نباید بگذاری دور بزند. خب اینها را کسی به ما نگفته بود.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

*این اتاق را قشنگ یادمه . الان فکر نمی کنم این جام ها هنوز باشد. احتمالا جایی رفته که ما خبر نداریم کجاست. این اتاق یک طرفش شیخان می نشست و طرف دیگر خسروانی و یک تیمسار هم معاون باشگاه بود که اسمش اسدی بود. چون میزش بین شیخان و خسروانی بود بهش می گفتیم تیمسار وسطی.

ما حکومتی بودیم؟!

بعد از انقلاب این ماجرا را درست کردند که استقلال تیم حکومت بوده است و از این حرف ها ولی در جریان باشید که از آن تیم حتی یک نفر هم استخدام جایی نبود فقط علی جباری در وزارت دفاع بود اما در مقابل در تیم های دیگر مثل پاس و یا همین پرسپولیس همایون بهزادی کارمند جایی بود، جعفر کاشانی در وزارت امور خارجه بود. ادیبی، رحیمی و طاووسی سازمان امور استخدامی بودند. خود منم وقتی رفتم شهباز کارم را درست کردند و رفتم سازمان امور استخدامی. حالا نمی دانم چطوری می گویند آن تیم حکومتی بوده و ... الان هم آن پشت ها بیشتر طرفدار پرسپولیس هستند. مثلا در جاهایی که در این سالها به عنوان سرپرست استقلال می رفتم می دیدم که اگر 10 نفر نشسته اند، 8 نفرشان پرسپولیسی است. درست و غلطش را کاری ندارم اما دارم چیزی که به چشم خودم دیده ام را می گویم. حالا 4 تا وزیر استقلالی هستند و 4 تا پرسپولیسی اما آنهایی که استقلالی هستند زیاد کاری نمی کنند و به اندازه آنطرفی ها فعال نیستند.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

* این قبل از المپیک مونیخ است که آمدند بچه ها را چکاپ کردند؛ همان المپیکی که مرا نبردند. تا روز آخر در اردو بودم. باید 22 نفر را می بردند و روز آخر جواد الله رودی هم آمد و شدیم 23 نفر. بعد عرب را خط زدند. قلیچ خانی شد کاپیتان. عرب نمی دانم چه کار کرد آن پشت مشت ها که دوباره او را آوردند. قلیچ خانی مخالف بود چون می خواست خودش کاپیتان شود. آن زمان هم از بیرون دخالت می کردند، مثل الان. می گفتند تیمسار خاتم ، عرب را اضافه کرده است. المپیک مونترال اما رفتم.

سفر عجیب به کویت

بعد از جام جهانی آرژانتین حشمت جوانگرایی کرد. حتی علی و ناصر خط خوردند. آنجا من کاپیتان شدم. یک بازی هم با شوروی داشتیم که آنجا هم من کایپتان تیم ملی بودم. بعد از انقلاب ما موفق شدیم به المپیک مسکو برسیم اما تحریم کردند. بعد هم سفر آخرم با تیم ملی همان جام ملت های کویت بود. سفر کویت خیلی عجیب بود. قبل از بازی با کویت یک دفعه جنگ شد. تلفن ها قطع شد. ما هم زن و بچه دار. تلویزیون کویت صحنه های جنگ و بمباران ایران را نشان داد. تق تق بمب می زدند و آتش بلند می شد. گمرک خرمشهر را نشان داد. مردم داشتند فرار می کردند. آن شب تا صبح بیدار بودیم. آنقدر بیدار ماندیم که ساعت سه صبح ما یک سفیر داشتیم به نام شمس اردکانی که گفت ما در سفارت یک خط تلفن داریم. بیایید اینجا و به خانواده هاتون زنگ بزنید. خانه ما کسی جواب نمی داد. آخرش زنگ زدم خانه مادرم و گفتند زن و بچه ات اینجا هستند و ترسیده اند. قرار بود سفارت تصمیم بگیرد که برابر کویت بازی کنیم یا نه . ده بار گفتند بازی کنید و بازی نکنید. آمدیم بازی کردیم و آن اتفاقات افتاد. همان روز بود که خبر رسید برادر حسن(روشن) شهید شده است. حسن آمد تهران و خانمش که کویت بود، ماند و با تیم ملی برگشت. راهها بسته بود و زمینی برگشتیم. با اتوبوس رفتیم عراق، سوریه ، ترکیه و تهران. دو روز و نیم توی راه بودیم. بعد از آن ماجراها طرح 27 ساله ها را گذاشتند. می خواستند ماها نباشیم. یک تصمیماتی می گرفتند که نمی دانستیم. یهو علی محمد مرتضوی شد رئیس . بچه محل ما و آدم خوبی بود ولی در حد ریاست نبود. ما هم اعتراضی نکردیم. خیلی کارهای دیگر کردند. من 27 سالم بود. باورم نمی شد باید در این سن فوتبال ملی را کنار بگذارم. فوتبال از بین رفته بود. جنگ خیلی به فوتبال ضربه زد. آن طرح هم بدتر از هرچیزی بود.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

*دوره ما کاپیتانی به شکل امروزی معنایی نداشت. مثلا علی پروین در تیم ملی قدرتی نداشت و کاری نمی کرد. یک روز قبل از بازی با هلند به علی گفتیم بابا برو به عنوان کاپیتان چهار کلمه صحبت کن. یک بزرگتر همیشه بیرون تیم بود که کارها را جمع و جور می کرد. علی جباری همیشه دوست داشت توی تمرین نفر اول باشه و بچه ها هم اذیتش می کردن و لباسش رو می کشیدن و ...کاپیتان آن زمان دکور بود که فقط باید قبل از بازی می رفت در مراسم سکه و ... شرکت کند. البته سر بازوبند همیشه دعوا بود. مثلا علی جباری با قلیچ خانی دعوا داشتند. حتی یک بازی بود در ارومیه که رایکوف بازوبند را داد به جباری و قلیچ خانی قهر کرد و نرفت داخل زمین.

بازگشت به استقلال

از سال 67، 68 یهو دیدم در این فوتبال هیچکاره هستم. شاهین هم که پولی نداشت. چند تا هوادار مثل محسنی و عبدالله سعیدی بودند که کمک می کردند اما پولی نمی شد. رفتیم تولیدی باز کردیم. من و محمد صادقی و حسین جلالی که بعدها شد رئیس فدراسیون دوومیدانی. تولیدی لباس ورزشی زدیم. من بعد رفتم کارخانه یخ زدم که الان انبار شده است. یک مقدار سر و سامان گرفتم. سال 73 اولیایی یکی دو نفر را فرستاد سراغ من. آن زمان منصور را هو کرده بودند. قبل از آن هم ناصر را هو کرده بودند. نه می توانستند ناصر را بیاورند و نه منصور را. یک روز خود ناصر آمد گفت بیا نگذار این تیم را بدهند دست غریبه ها. گفتم می آیم به شرطی که سال بعد توبیایی و من بشوم سرپرست. ناصر در اصفهان مربیگری می کرد. من و بهتاش آمدیم. هیچی هم پول نگرفتیم. قرار بود ماهی 300 هزار بدهند که نگرفتیم. خب خجالت می کشیدیم حرف پول را بزنیم. بعد قرار شد ناصر بیاید که نگذاشتند. آن زمان آقامحمدی، میرولد وایروانی هیات مدیره بودند و نمی خواستند ناصر(حجازی) بیاید. گفتم من نمی توانم مربیگری را ادمه دهم. من رفتم. امیر قلعه نویی که کاپیتان بود و اولیایی آمدند و اصرار کردند که قبول نکردم. یک مدت بهتاش تیم را تمرین می داد که ظاهرا بچه ها ناراضی بودند. منصور تماس گرفت و گفت اگر برنمی گردی من بروم که گفتم برو. یک سری از هواداران گفتند عبداللهی برای پول نرفته و من هم لجم گرفت وقتی سایپا آمد سراغم رفتم آنجا. بهتاش هم بود.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!


جامی که در جهنم انزلی از دست آبی‌ها افتاد

درباره آن جامی که ما در لیگ اول حرفه ای در انزلی از دست دادیم خیلی حرف زده اند. من آن زمان سرپرست بودم و منصور سرمربی. دو روز قبل از آن بازی بچه های من در جاده تصادف شدیدی کردند. من نرفتم انزلی تا 1 ظهر روز بازی . یک ابراهیم طالبی بود که اطراف فتح الله زاده می چرخید. آمد گفت بیا بریم و من خودم با ماشین می برمت و خلاصه ما رفتیم انزلی. ساعت سه رسیدیم. من از اتفاقات قبلش خبری نداشتم . می گفتند پاشازاده لجبازی کرده ولی من چیزی ندیدم. من این حرفها که کم کاری شده است را قبول ندارم ولی یک چیزی را تا الان نگفتم. یک فردی آمد سراغ من و گفت اگر فلان کار را انجام دهید کاری می کنیم بازی را ببرید و قهرمان می شوید. من این حرف را به هیچکس نگفتم. تا الان هم جایی نگفته بودم. من اطمینان داشتم ما با آن تیم مان می توانیم یک مساوی بگیریم و قهرمان شویم اما نشد.

قلعه‌نویی همیشه دنبال مربیگری استقلال بود

اینکه یک عده می گویند امیر قلعه نویی دنبال زیرآب زنی بوده را قبول ندارم. امیر همیشه روزگار عشق این را داشت که مربی استقلال شود. جاهای دیگری هم رفت و کار کرد. می گفت اگر کسی نباشه نروید غریبه بیاورید . من هستم. یک مدت هم در کنار مربی آلمانی ، کخ بود که اختلاف پیدا کردند و امیر رفت. کخ را ابراهیم طالبی آورده بود. امیر می خواست بیشتر دخالت کند اما اون طالبی نمی گذاشت. می خواست امیر نباشد خودش نفر دوم تیم باشد. همه چیز زیر سر طالبی بود. اگر امیر می ماند طالبی باید می رفت قیف ها را می چید در تمرین.

گفت‌وگویی در هزارتوی زمان با نصرالله عبداللهی: تیم‌ملی جام جهانی آرژانتین فقط دکور خوبی داشت!

*این بازی ما (شهباز) با پرسپولیس است. محمود خوردبین خیلی سریع بود. دریبل زن نبود اما گاهی خوب سر می زد. من و محمود خیلی رفیق بودیم و با هم به یک مدرسه می رفتیم. دبیرستان فخررازی کنار فروشگاه فردوسی مدرسه ما بود. من بچه دولاب بودم و محمود از حشمتیه می آمد. من کلاس یازده بودم و محمود دوازده. یک اکبر ادیبی هم بود. کاظم بیاتی هم بود که بعدها رزرو هادی طاووسی شد. یک دکتر سرفراز بود که با پرویز دهداری رفیق بود. تیم شاهین منحل شده بود و می خواستند از بقایای آن تیم دوباره یک تیم درست کنند. مثلا ما شاهین شرق شدیم. " ایزدمهرآباد " و " ایزد فردوسی " و " ایران ما " تیم های دیگر بودند. پرسپولیس آقا رجب بود. دکتر اکرامی که زمین دانشسرا را در دست داشت جمعه ها مسابقه می گذاشت. یک دفعه تصمیم گرفتند تیم درست کنند. از همه آن تیم ها نفراتی را انتخاب کرد و شدیم تیم گارد. محمود مال تیم ایران ما بود. نعیم صفری برای ایزد فردوسی بود و ...

این مدیران از کجا به استقلال آمدند؟

*الان هر آدمی که سر راهشان سبز می شود او را می گذارند مدیر استقلال. یک زمان سعادتمند را آوردند جای فتحی و بعد هم مددی را آوردند که قبلش مدیر مالی سایپا بود. اینهایی که آوردند پیشینه ورزشی نداشتند. همین آقای حجت کریمی می دانید چه سابقه ای دارد؟ از کجا آمده است؟ می خواهند به هر طریقی این تیم را اداره کنند. مثلا فردی را آوردند که اسمش مددی بود که تیم او را قبول نداشت. یک آدمی را آوردند که نامش ملکیان بود که اصلا نمی دانست اینجا کجاست. مثلا یک روز قرار بود فتح الله زاده و توفیقی و چند نفر دیگر بیایند سر تمرین ما و با بچه ها دیدار کنند. همین ملکیان مرا کشید کنار گفت اینها را راه نده و ... یک روز دیگر گفت آنهایی که به تیم کمک می کنند را سر تمرین راه نده. من گفتم نمی کنم این کار را و گفت پس شما بشو مشاور عالی مدیرعامل! مددی نه پولی داشت و نه کسی را می شناخت و کسی هم قبولش نداشت که به او پول بدهد. اینها چجوری مدیر استقلال شدند؟

بازیکنان امروزی دوزار تخفیف نمی دهند!

*الان هر کسی بیاید نمی تواند کار کند. قبلا می رفتیم با طلبکاران تیم حرف می زدیم و تخفیف می گرفتیم اما الان دوزار تخفیف نمی دهند. برو سراغ بازیکن ببین تخفیف می ده؟ نمونه اش همین گلر پرسپولیس بیرانوند، دیدید سر پول چه داستانی درست کرد. الان پول حرف اول و آخر را می زند. البته بازیکن هم حق دارد. بازیکن کل پولش را بدهد یک خانه بخرد؛ تازه اگر بتواند بخرد. عشق هم تمام شد رفت.


...از فتح الله‌زاده تا آجورلو

* پارسال آجورلو آمد. آجورلو قبل از مدیرعاملی پاس چه کاره بود؟ یا فتح الله زاده. درسته اینها طی سالهای حضورشان تجربه کسب کردند اما اولش چه کاره بودند ؟ اولین بار که فتح الله زاده را دیدم با تیم دوبی بودیم. اولیایی آمد و گفت این فامیل آقای آقامحمدی است و یک جا به او بدهید. باشگاه ایرانیان زیاد اتاق نداشت. ما جا نداشتیم و او را فرستادیم اتاق اکبر عبداللهی (اکبر بابلی). بعدها ایشان شد مدیرعامل. یا همین آقای آجورلو از کجا آمد؟ ایشان پارسال همه فوتبال ایران را به هم ریخت. تهمتی به ایشان نمی زنم اما یهو قراردادهای بازیکنان را دو سه برابر کرد. می خواست محبوبیت کسب و همه را راضی کند. پول های باشگاه همه رفت و فوتبال ریخت به هم.

*این اتفاقاتی که اخیرا در تمرین استقلال رخ داد خیلی بد بود. هواداران که نباید کتک بخورند. البته این هانی کُرده اینها زمان ما هم بودند. وقتی بازی داشتیم جداگانه بلیت هواپیما می گرفتند و می آمدند. نمی شد بگوییم نیایند ولی هیچوقت رودررو نمی شدیم. در تمام سالهایی که من آنجا بودم فقط یک بار با اینها روبرو شدیم. اتفاقی پروازمان یکی شد و آنها را دیدیم. ما اجازه نمی دادیم کسی برود هوادار ما را کتک بزند.

*ساپینتو مربی خوبی بود اما با اخلاقش به استقلال ضربه زد. در همان بازی دربی با پرسپولیس اگر اخراج نمی شد نتیجه فرق می کرد. الان عادت شده که نیمکت ها قبل از داخل زمین با هم می جنگند.

قصه تلخ مدافعی که در استقلال ویلچرنشین شد!

حالا که از مدیریت های غلط در باشگاه استقلال گفتم بد نیست داستان پادووانی ، مدافع برزیلی استقلال را هم برایتان تعریف کنم. این آرمین سهرابیان که الان برگشته استقلال و مدافع خیلی خوبی هم هست مدتها سر همین داستان از نظر روحی خراب بود و فوتبالش هم افت کرد چون آن روز آرمین با پادووانی برخورد داشت و آن اتفاق افتاد.

با فولاد بازی داشتیم. شدت ضربه زیاد بود. پادووانی خیلی پسر خوبی بود. دکترها گفتند این بازیکن همان روی هوا بر اثر ضربه بیهوش شده بود و بدون هوشیاری روی زمین می افتد و نخاعش آسیب می بیند. اگر آن بالا بیهوش نمی شد خودش را روی زمین کنترل می کرد.

بازی تمام شد و تیم برگشت و من و دکتر و بازیکن آسیب دیده ماندیم. قرار شد عملش کنند. چند روزی ماند. یک نفر فرستادند آنجا یک جراحی موقت انجام داد. هواپیمای مخصوصی را اجاره کردیم چون انتقال او باید با شرایط خاصی صورت می گرفت. آماده شدیم تا با آمبولانس ببریمش فرودگاه که گفتند تا تسویه حساب نکنید اجازه نمی دهیم او را ببرید! حالا این بنده خدا روی زمین و منتظر حرکت به سمت فرودگاه . 80 میلیون پول لازم بود که نتوانستند جور کنند و این بیچاره را دوباره از آنجا منتقل کردند روی تخت بیمارستان. 5 روز دیگر آنجا نگهش داشتند. شاید اگر زودتر منتقل می شد آن اتفاق برایش نمی افتاد. این ها همه نشان می دهد که چه مدیریت هایی در این فوتبال سر کار می آیند. تازه استاندار آنجا قرار شد کمک کند و 50 تا ما دادیم و 30 تا استاندار.
پادووانی انسان خوبی بود و می توانست باشگاه را اذیت کند اما نکرد.

عکس های مصاحبه از مهدی گرویی


پربازدید ها