PDF نسخه کامل مجله
يکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳ - December 22 2024
کد خبر: ۸۳۶۸۳
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۱
برای احمدرضایی که از عزرائیل هم گل نخورد

دلبرانه‌های یک " عقاب "

دلبرانه‌های یک

35 سال از آن جام ملت ها می گذرد؛ آن روزگاری که قلعه چی جوان ایران پس از زلزله تیم ملی کشورمان و کوچ مخالفان پرویز به کنج خانه، عرصه را برای پرواز ، فراخ دید و با دفع سه پنالتی در بزنگاه رده بندی ، خودش را بر سر زبان ها انداخت.

احمدرضا بیش از هر بازیکن دیگری از آن نسل طلایی، مدیون تهور پرویز دهداری است که شاید اگر فوتبال ایران آن روزگار سیاه را از سر نمی گذراند و یاغی ها پنچه بر صورت معلم خود نمی کشیدند، جبر زمانه و سکوها فرصتی برای او فراهم نمی کرد تا به سمت آن شماره یک جذاب خیز بردارد.

درباره احمدرضای عابدزاده می توان خیلی راحت و بدون نگرانی از قضاوت دیگران نوشت: او بهترینِ زمانه خودش بود که کسی به گرد پایش هم نمی رسید.

شهرت برای او تاوان هم داشت. جنجال خیلی زود به سراغش آمد و برخی هم که فوتبال را در حد «توپ بازی» می شناختند و احتمالا الان هم پیشرفت شان در این شناخت تغییری نکرده است، او را به وادی حاشیه دعوت کردند و برایش داستان ها نوشتند و ... خود " عقاب " هم کم مقصر نبود اما زاده دیار ایستادگی و مقاومت محکم تر از آنی بود که وا بدهد و رشته ها را پنبه کند.

زندگی فوتبالی و فرا فوتبالی برای او، در دو خط موازی خلاصه می شد. به همان اندازه ای که درون مستطیل سبز خبرساز بود، بیرون از آن نیز سوژه به رسانه ها می داد ، از خنده های دلبرانه اش پس از مهار شلیک های رعدآسا و قلقلک دادن تماشاگران رقیب تا ورود نابجا و ناموفق به عرصه سینما. عارضه وحشتناک و تخت بیمارستان و بازگشت معجزه آسا به زندگی و البته قبل از همه آنها پوشیدن پیراهن سرخ و ورود رسمی به لشگر یاغی های فوتبال ایران، همه و همه از او یک چهره خاص ساخته بود؛ شاید هم خاص ترین.

نکته مهم درباره احمدرضا عابدزاده که می تواند برای خیلی ها سرمشق باشد ، روحیه بالای او و شکست ناپذیری اش بود. همان روحیه بود که بازگشت وی به ویترین فوتبال ایران و جاودانگی اش در دیدار تاریخی ملبورن و سپس جام جهانی، بعد از آن مصدومیت وحشتناک را باورکردنی جلوه نمی داد و ایضا همان روحیه در آن زمستان سرد تهران وی را از کرانه های منتهی به برزخ به این دنیا بازگرداند.

نمی دانیم این روزها زندگی برای او چگونه می گذرد و از خوب و بد آن نیز بی خبریم اما لابد هر وقت که تنها در کنجی نشسته و آلبوم عکس های قدیمی اش را تماشا می کند، یکی از همان لبخندهای معروفش را بر چهره می آورد و با خود می گوید: بد و خوبش به کنار اما چه زود گذشت ...

*حمید ترابپور

پربازدید ها