"سفر درمانی" با بودجه عمومی!

کیهان ورزشی-
یکی از اخبار عجیب و بحثبرانگیزی که هفته گذشته در حاشیه سفر تیم ملی فوتبال ایران به امارات برای دیدار دوستانه با تیم ملی تانزانیا مطرح شد، به تعداد زیاد همراهان این تیم مربوط میشد؛ موضوعی که البته فدراسیون فوتبال آن را تکذیب کرد. با این حال، خبرهای غیررسمی حاکی از آن بود که برخی از نمایندگان مجلس نیز در این سفر حضور داشتند و هزینههایش توسط فدراسیون فوتبال پرداخت شده که اگر صحت داشته باشد، پرسشهایی جدی درباره شفافیت مالی و نظارت بر منابع عمومی فوتبال کشور ایجاد میکند.
فارغ از درستی یا نادرستی اخبار منتشرشده، نکتهای که نمیتوان انکار کرد، شیوع پدیدهای است که در سالهای اخیر در فوتبال ملی و باشگاهی ما به نوعی «سفر درمانی با بودجه عمومی» تبدیل شده است. به نظر میرسد برخی از افراد از جایگاه خود برای بهرهمندی از فرصتهای سفر به خارج از کشور استفاده میکنند؛ سفرهایی که نه لزوماً کارکرد فنی یا اداری دارند و نه نتیجهای ملموس برای توسعه فوتبال.
موضوع نگرانکنندهتر آنجاست که این سفرها بهندرت بدون اهداف پشتپرده انجام میشوند. تجربه نشان داده است که برخی از این اعزامها، بخشی از یک «بدهبستان غیرشفاف» میان نهادهای مختلف یا اشخاص بانفوذ هستند. گاه این سفرها پاداشی برای امتیازهایی است که در گذشته اعطا شده و گاهی هم مقدمهای برای جلب حمایت در آینده. در هر دو حالت، این ماجرا نهتنها غیراخلاقی بلکه مغایر با منافع ملی و عدالت اجتماعی است.
نکته تأسفبار دیگر، بیتفاوتی نهادهای ناظر و مسئول نسبت به این نوع رفتارهاست. گویی هیچ سیستم نظارتی فعال و مؤثری برای کنترل هزینهها و بررسی عملکرد فدراسیونها و سایر ارگانهای ورزشی وجود ندارد. همین خلأ نظارتی است که زمینه را برای رشد و تکرار چنین رفتارهایی فراهم کرده و باعث شده که سفر رفتن با بودجه غیرشخصی به یک عادت تبدیل شود!
متأسفانه، این وضعیت نه فقط به فوتبال بلکه به کلیت ورزش کشور آسیب میزند. وقتی منابع محدود صرف هزینههای غیرضروری میشود، فرصت سرمایهگذاری روی استعدادهای جوان، زیرساختهای ورزشی و توسعه واقعی ورزش از بین میرود.
در پایان، امیدواریم که فوتبال و ورزش کشور ما از این پدیده مشمئزکننده رهایی یابد و با شفافسازی و پاسخگویی، اعتماد مردم و اهالی ورزش دوباره احیا شود. آمین.
لابیهای پنهان، مدیریتهای ناپایدار!
نمیدانیم اکنون که این یادداشت را میخوانید، وضعیت مدیریت باشگاه پرسپولیس مشخص شده یا همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرد، اما آنچه دستکم تا امروز، چهارشنبه ۲۳ مهرماه ۱۴۰۳، از شواهد و قرائن پیداست، نشان از وجود ارادهای دارد که در پی ایجاد تغییراتی در رأس این باشگاه است.
پیش از این نیز، بحث برکناری مدیرعامل فعلی پرسپولیس در مقاطع مختلف مطرح شده بود. در چندین نوبت، افراد مؤثر در کنسرسیوم بانکی ـ که در حال حاضر نقش تعیینکنندهای در مدیریت این باشگاه دارند ـ گزینههای مدنظر خود را به صف کرده بودند. حتی برای برخی از این افراد، حکم مدیرعاملی یا سرپرستی نیز آماده شده بود ولی در نهایت، یک تماس یا یک تصمیم دقیقه نودی، همه چیز را معلق گذاشت و مدیرعامل فعلی را محکمتر از قبل بر صندلی خود نشاند.
مسئله اساسی اینجاست که در ساختار تصمیمگیری فعلی فوتبال ایران، بهویژه در باشگاههای بزرگی همچون استقلال و پرسپولیس، موضوعاتی نظیر تخصص، کارنامه مدیریتی یا حتی توان اجرایی، در اولویتهای چندم قرار دارند. در عوض، لابیهای پشت پرده، روابط شخصی و ملاحظات غیرورزشی است که تعیینکننده نهایی مدیران میشود.
این وضعیت ناپایدار و غیراصولی در انتخاب مدیران، باعث شده باشگاههایی با میلیونها هوادار، عملاً درگیر آزمون و خطاهای مداوم مدیریتی باشند، اتفاقی که در نهایت، تنها نتیجهاش از دست رفتن ثبات، ایجاد هزینههای بیثمر و تکرار تجربههای شکستخورده مدیریتی است.
در میان این جابجاییهای پرابهام و پرهزینه، تنها چیزی که نادیده گرفته میشود، نقش و نظر هواداران است؛ همان مردمی که صاحبان واقعی این باشگاهها هستند. سهم آنها از مدیریت، تصمیمگیری و آینده باشگاه، فقط نگرانی، دلخوری و خون دل خوردن بوده، در حالی که منافع مادی و غیرمادی این باشگاهها نصیب مدیران موقت، غیرورزشی و وابسته به جریانهای غیر ورزشی شده است.
اگر طی دهههای گذشته، روند انتخاب مدیران در باشگاههایی مثل پرسپولیس و استقلال به شکل اصولی و حرفهای صورت میگرفت و مردم در این فرآیند سهم و صدایی داشتند، امروز شاهد این همه رفتوآمد، بیثباتی و بلاتکلیفی مدیریتی نبودیم.
زمان آن رسیده که مدل تصمیمگیری در مدیریت این باشگاهها، از پشت درهای بسته خارج و به سوی مشارکت عمومی، تخصصگرایی و شفافیت حرکت کند. تا آن زمان، این چرخه معیوب همچنان ادامه خواهد داشت.
نقش «قلعهنویی» در آفتابی شدن "سایهنشینان"!
بخشی از نقدهایی که این روزها متوجه عملکرد تیم ملی فوتبال و شخص امیر قلعهنویی شده، کاملاً وارد است. واقعیت این است که ما نیز پیش از شکلگیری این موج سنگین انتقادی، با نگاهی دلسوزانه و از سر مسئولیتپذیری، نکاتی را به کادر فنی تیم ملی گوشزد کرده بودیم. اینکه آن تذکرات شنیده شد یا نه، بماند، اما از این پس نیز هر جا لازم باشد، برای بهبود شرایط تیم ملی کشورمان و از سر وظیفه به این نقدهای سازنده ادامه خواهیم داد.
از نظر فنی، شاید بهتر باشد بدون مقدمه به اصل ماجرا بپردازیم: تیم ملی به ثبات نیاز دارد، چه در ترکیب بازیکنان و چه در شکل تاکتیکی بازی. رسیدن به چنین ثباتی، وظیفهای است که هر تیم ملی در مسیر جام جهانی باید آن را در بازیهای دوستانه و تدارکاتی خود جدی بگیرد. متأسفانه در تیم قلعهنویی، هنوز نشانهای روشن از این ثبات دیده نمیشود.
یکی از آسیبهای جدی در فوتبال ملی ما، غلبه بهانهها بر اهداف واقعی است. این روند اگر ادامه پیدا کند، میتواند ویرانگر باشد. به جای توجیهگری باید به اصل ماجرا پرداخت و این اصل چیزی نیست جز تشکیل یک تیم ملی با پشتوانه فکری، فنی و مدیریتی قوی. برای تحقق این هدف، لازم است قلعهنویی از نظرات کارشناسان متخصص، مربیان باتجربه و چهرههای دلسوز استفاده کند؛ افرادی که متأسفانه جایشان در کنار سرمربی تیم ملی خالی است.
البته عبور از این وضعیت، پیش از هر چیز به رفتار و عملکرد شخص سرمربی بازمیگردد. اینکه قلعهنویی تا چه اندازه بتواند تیم را از فشار روانی و فضای ملتهب فعلی دور کند، بیش از هر چیز به تصمیمات فنی و میزان شفافیت او در قبال عملکرد تیمش بستگی دارد.
اما این فقط یک سوی ماجراست. در سوی دیگر، شاهد بازگشت چهرههایی هستیم که تا دیروز خود را کنار کشیده، از فوتبال بریده بودند و اعلام کرده بودند که دیگر قصد فعالیت در این فضا را ندارند ولی امروز دوباره با تریبونهای رسمی، رسانهها یا فضای مجازی بازگشتهاند و به تندی میتازند؛ گاه برای جذب فالوئر و تماشاگر و گاه هم با اهدافی کاملاً شخصی.
تجربه نشان داده است که برخی از این افراد، کمتر برای منافع ملی وارد میدان شدهاند و بیشتر بهدنبال تصفیهحسابهای شخصی، عقدهگشایی یا بازگشت به قدرت بودهاند. طبیعی است که انتقاد سازنده حق همه است، اما مرز بین نقد و تخریب باید روشن باشد.
حال باید دید سرمربی تیم ملی تا کجا اجازه میدهد این حواشی بر کارش سایه بیندازد و چقدر میتواند با تصمیمهای حرفهای و عملکردی قانعکننده، آرامش را به خود و تیمش بازگرداند.
پوسترهای تفرقهافکن، مدیریتهای منفعل!
این موضوع را میخواستیم هفته گذشته در همین صفحه مطرح کنیم، اما نوشتنش به این هفته موکول شد؛ موضوعی که شاید در ظاهر ساده باشد ولی در عمق خود نشانههایی نگرانکننده از یک مسیر غلط در فوتبال ایران دارد: رواج طراحی پوسترهای حاشیهساز پیش از مسابقه توسط باشگاهها.
چند سالی است که این رسم در فوتبال ایران جا افتاده و باشگاهها، بهویژه در آستانه هر دیدار لیگ برتری، پوستری تبلیغاتی یا اطلاعرسانی برای بازی منتشر میکنند. در نگاه اول، این حرکت نه تنها ایرادی ندارد بلکه میتواند جنبههای مثبت زیادی هم داشته باشد؛ مثل اطلاعرسانی خلاقانه، افزایش تعامل با هواداران و برندسازی حرفهای باشگاه.
اما ماجرا وقتی نگرانکننده میشود که این پوسترها از مسیر حرفهای و فرهنگی خود خارج شده و به ابزاری برای کریخوانی سطحی، توهین، تحقیر و دامنزدن به اختلافات قومی و شهری تبدیل میشوند، بهویژه زمانی که افرادی بدون تخصص رسانهای و شناخت دقیق از مسئولیت اجتماعی فوتبال، مسئول طراحی و انتشار این پوسترها میشوند.
جالبتر اینکه برخی از باشگاههای دسته پایینتر ـ که حتی برای تأمین آب معدنی بازیکنانشان مشکل دارند ـ بودجه مشخصی را صرف طراحی این پوسترها میکنند، فقط برای اینکه در فضای مجازی «کلاس بالا» نشان داده شوند یا چند لایک بیشتر بگیرند! پوسترهایی که نهتنها اثر مثبتی ندارند بلکه گاهی به یک رسوایی یا بحران رسانهای تبدیل میشوند. عجیب آنکه طراحان این پوسترها حتی بی توجه به اینکه مخاطبشان جامعه هواداری ایرانی است، بدون استفاده از حتی یک کلمه فارسی متون روی پوسترها و اسامی نفرات تیم را به انگلیسی درج میکنند؛ باشد که اینگونه "با کلاس" و "حرفهای" (!) جلوه کنند و ...
اخیراً دیدیم یکی از باشگاههای شهرستانی ـ که با پول بیتالمال اداره میشود ـ قبل از بازی با استقلال تهران، پوستری منتشر کرد که سراسر توهین و کریخوانی سخیف علیه میلیونها هوادار تیم تهرانی بود. این پوستر نهتنها غیراخلاقی و غیرحرفهای بود بلکه عملاً آتش اختلاف و تنفر را شعلهورتر کرد. انتظار میرفت باشگاه بهطور جدی با طراحان و تصمیمگیرندگان این اقدام برخورد کند ولی متأسفانه «آب از آب تکان نخورد»! مردمی که پس از جنگ و سختیهای آن به وحدت و همدلی خود میبالند، با دیدن این تصاویر حق دارند نگران شوند. چه باید گفت وقتی در رأس برخی از باشگاهها مدیرانی قرار دارند که خودشان با سازکارهای نامشخص به این جایگاه رسیدهاند و فلسفه حضورشان محل سؤال است؟! آیا از چنین مدیرانی میتوان انتظار مدیریت فرهنگی یا مقابله با خرابکاری رسانهای و یا حتی برخورد و اخراج عاملان چنین رفتارهایی را داشت؟
بسیاری از این طراحیها، فراتر از توهین، پای نمادهای خشونتآمیز مثل توپ و تانک و تفنگ را هم به فوتبال باز کردهاند؛ آن هم در فضایی که ذات ورزش، بر پایه صلح، رقابت سالم و نزدیکی مردم است. چطور میتوانیم از فرهنگسازی در ورزش حرف بزنیم، وقتی پوسترهایمان برعکس، پیامهای تفرقه و تهدید صادر میکنند؟!
در این بین، اما استثناهایی هم وجود دارد. باشگاههایی هستند که از فرصت طراحی پوستر بهدرستی استفاده کردهاند. آنها با بهرهگیری از مناسبتهای تاریخی، «اِلمان»های بومی و پیامهای وحدتبخش، تلاش کردهاند میان قومیتها و شهرهای مختلف پل دوستی بزنند. چنین رویکردهایی قطعاً شایسته تقدیر و الگوسازیاند و نشان میدهند که اگر از این ابزار درست استفاده شود، میتواند به ترویج فرهنگ و روحیه ورزشی کمک کند.
*حمید ترابپور