هر جا نابودی هست، نام دلالها میدرخشد!

کیهان ورزشی-
این حرف تازهای نیست که هر جا جریانات دلالی مخرب دستی بر آتش دارند، آن باشگاه یا آن مجموعه رنگ خوشبختی را نمیبیند.
البته یک نکته را باید یادآور شد که دلالی اگر به دور از سوءاستفادهگری و در مسیر خدمترسانی درست باشد، ایرادی به آن وارد نیست.
اتفاقات چند روز قبل، نصیرزاده، مدیرعامل برکنار شده فولاد خوزستان، عضو برکنار شده هیأتمدیره همین باشگاه و مدیر برکنار شده خیلی از باشگاههای دیگر، در مصاحبهای گفته بود: «دلالی بد نیست، منتها دلالی درست.»
ما هم موافقیم، اما قطعاً اگر شکل و شیوه مدیریت ایشان را در بخشهایی که حضور داشته رصد کنید، با این ادعای وی زمین تا آسمان فرق دارد. بگذریم. داشتیم عرض میکردیم که دلالی مخرب هر جا دستی در کار داشته، به نابودی منجر شده است. نمونهاش همین باشگاه بختبرگشته و مردمی داماش گیلان که سالهاست هواداران پرشور آن رنگ آرامش تیمشان را ندیدهاند. اخیراً هم اوج بحران را تجربه کردهاند.
اما داستان غریبی نیست در این باشگاه، قصهپرغصه سقوط. همان همیشگی؛ همان دلالهای فرصتطلب که این بار در نقش مسئول وارد این باشگاه شدند و دمار از روزگار تیم محبوب رشت درآوردند. چند ماه قبل بود که دلالهای پیشانیسفید فوتبال، کتوشلوارپوش شده و در باشگاه داماش پست و مقام گرفتند. همان روزها پیشبینی میکردیم که اینجا را با خاک یکسان میکنند.
تماشاگران و هواداران فهیم داماش هم بیشک علتالعلل بدبختیها را میدانند ولی اینکه چرا برخی از آنها سراغ ریشهها نمیروند، عجیب است.
داماش فقط یک تیم نیست؛ نماد یک ساختار بیمار در فوتبال ایران است. ساختاری که در آن، تصمیمها نه بر پایه شایستگی و عشق به ورزش بلکه بر اساس روابط پنهان، منافع شخصی و دلالی افسارگسیخته گرفته میشود. مدیرانی که روزی در یک باشگاه هستند و روز دیگر در باشگاهی دیگر، بدون پاسخگویی درباره گذشتهشان، دوباره بر صندلیهای جدید تکیه میزنند. این چرخه معیوب، همان زخمی است که سالهاست فوتبال ما را رنج میدهد.
امروز شاید داماش در سراشیبی سقوط باشد، اما هنوز دیر نشده است. تا زمانی که هواداران آگاه و صادق، صدای اعتراضشان را بالا نگه دارند، امیدی برای بازسازی باقی میماند. فوتبال ایران بیش از هر زمان دیگر نیاز دارد که هواداران، رسانهها و دلسوزان واقعی ورزش دستبهدست هم دهند و مانع تکرار این سناریوهای تلخ شوند.
دلالها میآیند و میروند ولی اگر مردم بخواهند، نام داماش و فوتبال پاک میتواند دوباره بدرخشد، نه در سایه دلالی بلکه در روشنای صداقت و غیرت گیلانی.
مدیرعامل جدید پرسپولیس و تکرار یک چرخه تکراری
وقتی سیاست، فوتبال را تسخیر میکند
مدیرعامل باشگاه پرسپولیس معرفی شد.
هفته قبل در همین صفحه نوشتیم که برخی از افراد سیاسی و دخیل در اتفاقات ورزش در تلاشاند تا پیمان حدادی مدیرعامل پرسپولیس شود و حالا میبینیم که تلاش آنها به سرانجام رسید و او مدیر این باشگاه بزرگ شد.
آنطور که ما خبر داشتیم، حتی برخی از افراد ردهبالای دولتی هم پیگیر مدیرعامل شدن این فرد بودند. حالا این دخالتها و فشارها برای چه منظوری است و اساساً کسانی که هیچ تخصص ورزشی ندارند، در ورزش چه میکنند، در نوع خود محل بحث و ابهام است.
با این حال، از آنجایی که گوش شنوایی وجود ندارد و برخی خودشان را سخت به خواب زدهاند، هرچقدر هم هشدار دهیم و بنویسیم فایدهای ندارد. همان میشود که نباید بشود.
اینکه حدادی تا چه زمانی در این باشگاه مدیرعامل بماند، بر کسی مشخص نیست، اما بدون پیشداوری درباره عملکرد وی، تنها با استناد به تجربیات گذشته و سوابق مدیرانی از این دست باید تأکید کنیم که بار کج به منزل نمیرسد یعنی کاری که بر اساس اصول و شفافیت صورت نگیرد، بیشک اثرگذاری مثبتی نخواهد داشت. درباره این مدیر هم فعلاً منتظر میمانیم و تماشا میکنیم.
پرسپولیس نام کوچکی در فوتبال ایران نیست؛ تیمی با میلیونها هوادار که هر تصمیم در آن، بازتابی ملی دارد. ورود چهرههای سیاسی و غیرورزشی به رأس مدیریت چنین باشگاهی، همیشه با نگرانی همراه بوده است. تجربه نشان داده که هرگاه پای سیاست به فوتبال باز شده، نتیجهاش چیزی جز آشفتگی، تغییرات پیدرپی و بیثباتی نبوده است. هواداران پرسپولیس امروز بیش از هر زمان دیگر نگرانند که مبادا بار دیگر تصمیمات غیرکارشناسی، سرنوشت تیم محبوبشان را به خطر بیندازد.
اگرچه هنوز زود است درباره عملکرد پیمان حدادی قضاوت کنیم ولی شیوه انتخاب او خود نشانهای از تداوم همان روندی است که فوتبال ایران را از مسیر حرفهای دور کرده است. مدیرعامل پرسپولیس باید این باشگاه را با تجربه، علم و بینش فوتبالی اداره کند نه با سفارش و حمایتهای بیرونی. اگر قرار است تغییری رخ دهد باید از اصل انتخاب مدیران و نوع نظارت بر عملکردشان آغاز شود. در غیر این صورت، هرچقدر هم نامها عوض شوند، نتیجه همان خواهد بود: تکرار چرخه ناکامی.
هاشمیان حق خودش را خواست، رگ گردن یک عده بیرون زد!
وحید هاشمیان، سرمربی برکنار شده پرسپولیس، در مذاکرات خود با این باشگاه جهت فسخ قرارداد، خواهان دریافت کل مبلغ قراردادش شده است.
اینجا، اما با یک دوگانه عجیب روبهرو هستیم؛ همانهایی که وقتی مربیان خارجی و بعضاً کلاهبردارانِ مربینما به فوتبال ایران میآمدند و بدون کمترین اثرگذاری مثبت، تا «قران آخر» قرارداد خود را دلاری و یورویی دریافت میکردند، ککشان هم نمیگزید، حالا با واژگانی، چون «جنتلمن ۵۰ میلیاردی» به وحید هاشمیان طعنه میزنند!
اینها حتی در قبال آن خارجیهایی که بدون یک دقیقه بازی در ایران، با شکایت و پروندههای بینالمللی پول خود را تماموکمال میگرفتند، اینطور رگ گردنشان بیرون نمیزد. اتفاقاً چه خوب که هاشمیان و امثال او در برابر این بیمهریها محکم بایستند و مطالبات قانونی خود را دریافت کنند.
هفته قبل، خداداد عزیزی، همبازی سابق هاشمیان نیز در مصاحبهای از او حمایت کرد.
خداداد گفته بود: «متأسفانه فوتبال ما جای خوبی برای افرادی مثل وحید هاشمیان نیست. چه در زمان بازیگری و چه حالا، وحید همیشه جزو استثناهای فوتبال ایران بوده؛ فردی فنی، باسواد و با شخصیت. پرسپولیسیها پای وحید نماندند، در حالیکه اگر به او فرصت میدادند، نتیجه کارش را میدیدند. مگر ساپینتو در ابتدای حضورش در استقلال نتیجه گرفت؟ دیدیم که استقلالیها از او حمایت کردند و حالا تیمشان مدعی قهرمانی است، اما پرسپولیسیها عجولانه تصمیم گرفتند و با وحید رفتار خوبی نکردند. این اتفاقات فقط در فوتبال ایران میافتد و واقعاً جای تأسف دارد. اگر جای وحید یک مربی خارجی بود، قطعاً کسی کاری به کارش نداشت.»
بله، دقیقاً حق با خداداد است؛ اگر هاشمیان مربیای موبلوند و چشمآبی بود، نهتنها هنوز سرمربی سرخپوشان بود بلکه اگر همه مبلغ قراردادش را هم میخواست، کسی رگ گردنش بیرون نمیزد!
سالهاست که در فوتبال ایران، خارجی بودن معادل برتری و مصونیت از انتقاد تلقی میشود، در حالیکه مربیان ایرانی با سابقه، علم و تعهد بالا باید در برابر کوچکترین تصمیم پاسخگو باشند و در نهایت هم بدون فرصت کافی کنار گذاشته میشوند. این تبعیض آشکار نهتنها انگیزه مربیان داخلی را از بین میبرد بلکه هزینههای مالی گزافی هم روی دوش باشگاهها میگذارد.
هاشمیان، چهرهای است که فوتبال ایران باید به او افتخار کند؛ بازیکنی با سابقه بینالمللی، دانش فنی بالا و شخصیتی محترم. او نماد همان نسلی است که با سختی و تلاش بالا رفت، نه با رانت و سفارش.
اگر امروز در حق او بیانصافی میشود، فردا نوبت دیگری خواهد رسید. فوتبال ایران فقط زمانی به آرامش و رشد میرسد که عدالت در قضاوت جایگزین سلیقه و تبعیض شده و احترام به مربیان ایرانی، از شعار به عمل تبدیل شود.
ماجرای چمنهای پژمرده؛ آفتاب نه، زیر سایه فساد!
یکی از موضوعات مهم و پر سر و صدای هفته گذشته ورزش ایران، وضعیت اسفبار برخی از زمینهای چمن در استادیومهای بزرگ کشور طی سالهای اخیر بود.
اتفاقی که برای چمن پرهزینه ورزشگاه یادگار امام تبریز تنها چند ماه بعد از کاشت افتاد، نماد آشکار ولنگاری و بینظمی در این بخش است. ظاهراً در اینجا هم ردپای جریانات دلالی و کارچاقکنها وسط است؛ افرادی که به بیتالمال رحم نمیکنند و افسوسبرانگیزتر اینکه هیچ نهادی هم سراغشان نمیرود.
اینکه یک یا چند شرکت به جان باشگاهها بیفتند و با همکاری برخی از افراد دارای نفوذ در فدراسیون فوتبال، گنجشک رنگشده را به جای قناری قالب کنند، فقط و فقط ریشه در یک حقیقت تلخ دارد:
این ورزش – و بهویژه این فوتبال – به حال خودش رها شده است.
اگر غیر از این بود، همین امروز و نه فردا، نهادهای مربوطه ورود میکردند و دمار از روزگار این فرصتطلبان درمیآوردند.
در روزگاری که مردم عزیز کشورمان از نظر مالی در مضیقهاند، تماشای این دزدیها در روز روشن واقعاً دردناک است و دردناکتر از آن، بیتفاوتی کسانی است که باید برخورد کنند، اما نمیکنند.
چمنهای فرسوده و بیکیفیت فقط نماد ضعف مدیریتی نیستند بلکه نشانهای از فساد ساختاری در سیستم تأمین و اجرای پروژههای ورزشی هستند. وقتی قراردادها بدون نظارت و رقابت واقعی بسته میشود و پیمانکاران را بر اساس رابطه انتخاب میکنند، نتیجهاش همین میشود: میلیونها تومان هزینه، اما حاصلش زمینی است که پس از چند ماه از بین میرود. این یعنی ضربه مستقیم به بیتالمال و توهین آشکار به مردم و هواداران فوتبال.
اکنون زمان آن رسیده که نهادهای نظارتی و قضایی بهطور جدی وارد عمل شوند.
شفافیت در قراردادها، اعلام عمومی پیمانکاران و بررسی عملکرد شرکتهای مجری باید به یک رویه دائمی و قانونی تبدیل شود.
فوتبال و ورزش ایران بیش از هر زمان دیگر نیاز به پاکسازی از دلالی و رانت دارد.
تا زمانی که نظارت جدی نباشد، هر چمن تازهای که کاشته میشود، مثل گذشته خواهد پژمرد، نه فقط زیر آفتاب بلکه زیر سایه فساد!
*حمید ترابپور