وقتی آنتن پر میشود و معنا خالی؛ برنامه ورزشی یا " کارخانه سروصدا"؟!

کیهان ورزشی-
یکی از دلایلی که برنامههای ورزشی صداوسیما، بهویژه از نوع فوتبالیِ آن، بهجای آنکه محلی برای شناسایی دردهای واقعی ورزش و ارائه راهکار باشند، به فرصتی برای حاشیهسازی، شوخیهای بیمزه و مسخرهبازی تبدیل شدهاند، تعدد افسارگسیخته این برنامههاست.
تقریباً از ابتدای صبح تا انتهای شب، مخاطب باید شنونده و بیننده «اساتید» و «فلاسفه» حوزه ورزش در شبکههای مختلف ـ آن هم بهصورت زنده ـ باشد. از بامداد تا شامگاه، بیوقفه درباره ورزشی صحبت میشود که در المپیکها، بار مدالآوریاش تنها روی دو سه رشته محدود افتاده و در فوتبالش، فعلاً ازبکستان به "گربهِ سیاه"مان تبدیل شده است؛ فوتبالی که در لیگ آن، تیمها به دلیل نداشتن زمین و امکانات، آواره این شهر و آن شهرند و دربیِ صد هزار نفریاش به «بازی تبعیدیها» بدل شده است!
با این همه، حرف برای گفتن کم نیست؛ البته نه از جنس تحلیل، بلکه از نوع افاضات بیحاصل. نهایتِ خروجی این حجم از برنامه، همان میشود که بارها دیدهایم؛ گفتاردرمانی، اغراق، شوخیهای سطحی و در نهایت، نمونههایی شبیه افاضات جواد خیابانی!
طبیعی است وقتی ورزش، مسئله واقعیِ برنامهسازان نباشد، این تعداد برنامه برای پر کردن آنتن، راهی به جز زدن به جاده خاکی نداشته باشند. برنامهای که نه "داده" دارد، نه پژوهش، نه خطمشی مشخص، ناچار است با حاشیه زنده بماند.
بعید است حتی در همین قاره پهناور خودمان، کشوری را بتوان یافت که چنین حجم عظیمی از برنامههای ورزشی و رسانههای بهاصطلاح تخصصی در حوزه ورزش داشته باشد؛ برنامههایی که خروجیشان، نه آگاهی و نه اصلاح، بلکه صرفاً سر و صداست!
پروژه " هیولاسازی از فوتبال " کلید خورد؛ زبانهای رهاشده و اتاقهای فکر " بیفکر"!
اتفاق عجیبی نیست که در یک برنامه زنده تلویزیونی، مجری دهان بگشاید و هر آنچه به ذهنش میرسد، بدون آنکه ذرهای به عواقب آن یا درستی و نادرستی جملاتش بیندیشد، بر زبان جاری کند. چرا عجیب نیست؟ دلیلش روشن است. این اتفاق و اتفاقاتی از این دست سالهاست رخ میدهد و از آنجا که هیچ ارادهای برای برخورد با آن وجود ندارد، رفتهرفته از "عجایب" به "بدعت" تبدیل شده است. بدیهی است که در چنین فضایی، نهتنها با عاملان این آبروریزیها برخوردی صورت نمیگیرد، بلکه چهبسا پاداش هم دریافت میکنند.
آنچه اخیراً رخ داد و مجری قدیمیای که از " قدمت" جز سنوسال نصیبی نبرده ـ دریغ از ذرهای پیشرفت در کنترل زبان و پالایش فکر پیش از بیان ـ جامعه فوتبال و اساساً خود فوتبال را به چالش کشید، شبیه بسیاری از اتفاقاتی است که سالهاست در فوتبال ایران تکرار میشود. مقصران اصلی، همان "بزرگتر"هایی هستند که بزرگتری نمیکنند؛ نهتنها نقش هدایتگر ندارند، بلکه به خاطیان، مزدِ خرابکاری نیز میدهند!
اگر یک مجری به خود اجازه میدهد با چند جمله بیسروته و توهینآمیز ـ که معلوم نیست از کجا به ذهنش خطور کرده ـ زندگان و رفتگان این فوتبال را زیر سؤال ببرد، باید علت را در اتاقهای فکر جستوجو کرد؛ همانجا که برنامهسازی میشود. اتاقهایی که آنقدر درگیر "بزک دوزک" برنامهها و وایرال شدن - به هر قیمتی- هستند که رسالت اصلی خود را از یاد بردهاند و فراموش کردهاند این خوراکهای غلط چه بلایی بر سر روح ورزش، فرهنگ ورزش و در نهایت فرهنگ جامعه میآورد.
البته شاید این خطاها صرفاً از سر غفلت و نسیان نبوده و تعمدی در کار باشد؛ که اگر چنین باشد، وای به حال ورزش! این جماعت اگر میدانستند فلسفه وجودی فوتبال در سراسر دنیا چیست، اگر آموخته بودند که ورزش چگونه میتواند بارهای سنگین اجتماعی را به دوش بکشد و ترمز ناهنجاریهای عمیق را بکشد، اینگونه در پی تخریب آن نزد افکار عمومی برنمیآمدند.
همین فوتبالی که مجری زیادهگو و گزافهگوی "سیما" قصد داشت از آن "هیولا" بسازد، بهتنهایی قادر است جامعه را به سمت اصلاح فرهنگی و اخلاقی سوق دهد، اما افسوس که مسیر غلطی که مدیران ورزش، مدیران فوتبال، مدیران نشسته در اتاقهای فکر صداوسیما و البته مجریان و گزارشگران از مرحله پرت و در عین حال پرادعا پیش پای این رشته گذاشتهاند، سبب شده است که جز اعصابخردی و خشم و هیاهو، نه چیزی نصیب فوتبال شود و نه تماشاگران و هوادارانش.
مسئله اصلی، نه یک مجری خاص است و نه یک برنامه مشخص؛ مشکل، ساختاری است که بیمسئولیتی را بازتولید و به جای اصلاح، آن را تشویق میکند. تا زمانی که مرز میان نقد، توهین و ابتذال روشن نشود و پاسخگویی جای خود را به بیتفاوتی بدهد، چنین حوادثی نهتنها تکرار میشوند، بلکه عادیتر هم خواهند شد.
فوتبال و رسانه، اگر درست فهمیده و مدیریت شوند، میتوانند ابزار ارتقای فرهنگ عمومی باشند، نه میدان تخلیه عقدهها و جنجالسازی. بازگشت به درک صحیح از رسالت رسانه و جایگاه ورزش، تنها راه نجات از چرخهای است که امروز فوتبال ایران را از لذت، معنا و کارکرد اجتماعیاش تهی کرده است.
ساپینتو وقت زیادی ندارد؛ " قطار آبی " و سوزبانهایی که گاهی خوابشان میبرد!
سرمربی پرتغالی تیم فوتبال استقلال در گذشته ـ منظور دوره قبلی حضورش در این تیم است ـ آنقدر درگیر حواشی، جنگها و جدلهای کنار زمین بود که تواناییهای فنیِ داشته یا نداشتهاش زیر سایه آن اتفاقات و قیلوقالها پنهان میماند. در آن روزها، هرگاه نام ساپینتو مطرح میشد، نگاه جامعه فوتبال بیش از هر چیز به حاشیهسازیهای بیرونی او معطوف میگردید. همین مسئله ذهنیتی را در فوتبال ایران شکل داد که اگر مرد پرتغالی دست از حاشیه بردارد، شاید بتواند از منظر فنی تأثیرات مثبتی بر استقلال بگذارد.
آن روزها گذشت و این دوره از راه رسید. ساپینتو حالا کمسروصداتر شده و به عنصری کمحاشیه بدل گشته است؛ بیحاشیه بودنی که بیتردید بیش از هر چیز از ترس فعال شدن محرومیت تعلیقیاش ناشی میشود ولی درست در همین مقطع، ضعفهای فنی او بیش از گذشته خود را نشان میدهد. قصد، زیر سؤال بردن تواناییهای فنی ساپینتو نیست، اما آنچه در تیمش مشاهده میشود، گویای این واقعیت است که با وجود زمان نسبتاً مناسبی که در اختیار داشته و با گذشت ۱۳ هفته از لیگ برتر، در کنار رقابتهای جام حذفی و آسیایی، هنوز موفق نشده ساختار فنی استقلال را سامان دهد و به آن نظم ببخشد.
تیم او هرچند همچنان در جمع مدعیان لیگ برتر قرار دارد ولی این جایگاه بیش از آنکه محصول کار تیمی، نظم تاکتیکی و ساختاری مستحکم باشد، نتیجه توان فردی و قابلیتهای بازیکنان شاخص استقلال است؛ نفراتی، چون منیر الحدادی، یاسر آسانی، علیرضا کوشکی و دیگران. این وضعیت برای استقلال حکم شمشیری دولبه را دارد؛ شمشیری که گاه بومرنگ میشود و به خود تیم آسیب میزند. درست مانند همین روزها که افت یا مهار شدن این بازیکنان تأثیرگذار از سوی تیمهای مقابل، به افت کلی استقلال انجامیده است.
چرخیدن یک تیم روی کاکل دو یا سه بازیکن، ریسکی بزرگ است. قطار استقلال هر زمان این سوزنبانها سرحال باشند، سرعت میگیرد و هرگاه خوابشان ببرد، به همان مسیری میرود که نباید. از همینرو، مرد پرتغالی باید بداند هواداران استقلال و همچنین مدیران این باشگاه، صبر نامحدودی ندارند. او باید هرچه سریعتر از "امضای"خود پای تیمش رونمایی کند؛ امضایی که ضامن موفقیت آبیها باشد. تیمی که امروز میبینیم، نه امضا دارد و نه حتی چشم انداز روشنی برای امیدواری.
دوره جدید ساپینتو نشان میدهد که حذف حاشیه، اگرچه یک ضرورت است ولی بهتنهایی تضمینکننده موفقیت نخواهد بود. استقلال امروز بیش از هر چیز، از نبود یک ساختار فنی مشخص، الگوی بازی ثابت و نظم تاکتیکی رنج میبرد؛ ضعفی که با تکیه صرف بر درخشش فردی بازیکنان پنهان مانده و حالا بیش از گذشته خود را عیان کرده است.
اگر ساپینتو نتواند هرچه زودتر هویت فنی مشخصی به تیمش بدهد، استقلال در ادامه مسیر با چالشهای جدیتری روبهرو خواهد شد. فوتبال مدرن جای آزمونوخطای طولانی نیست و هواداران نیز بیش از نتیجه، به نشانههای پیشرفت و آیندهسازی چشم دوختهاند؛ نشانههایی که فعلاً در تیم استقلال دیده نمیشود.
VAR؛ "قاتق نان" یا "قاتل جان"؟!
فوتبال ایران تنها فوتبالی در دنیاست که نشان میدهد حتی با استفاده از اتاق VAR هم میتوان اشتباهات داوری را به شکلی فزاینده مرتکب شد! منکر این واقعیت نیستیم که داوری در دیگر کشورها و حتی معتبرترین لیگهای جهان نیز همواره محل بحث بوده است؛ نمونهاش بحرانی که اخیراً در لالیگا دیده شد، اما داستان فوتبال ما متفاوت است. اینجا قرار نیست اصلاحی صورت بگیرد!
در رأس کمیته داوران، فردی نشسته که هنوز مشخص نیست برای رسیدن به این جایگاه مهم چه مسیری را طی کرده و اساساً آیا بهترین گزینه برای این مسئولیت بوده است یا خیر. شیوه گزینش و چینش داوران نهتنها کمکی به پیشرفت نمیکند، بلکه حساسیتها را افزایش میدهد و به جنجال و تنش دامن میزند.
طی همین دو سه هفته اخیر لیگ برتر، داوران با وجود بهرهمندی از VAR مرتکب اشتباهات مهلکی شدهاند که مستقیماً نتایج مسابقات را تغییر داده است. اصرار بر اشتباه، گاه از خود اشتباه خطرناکتر است. وقتی داور، حتی پس از بازبینی صحنهها، حاضر به پذیرش خطا نیست، اعتماد عمومی بیش از پیش خدشهدار میشود.
فدراسیون فوتبال برای مقابله با این تنشها، برخوردهای سختگیرانهای با معترضان در نظر گرفته که در اصل اقدامی قابل دفاع است، اما مشکل آنجاست که این سختگیریها با ارادهای جدی برای اصلاح داوریها همراه نیست. برخورد با اعتراض، بدون اصلاح منشأ اعتراض، تنها پاک کردن صورت مسئله است.
لیگ هنوز در نیمه راه خود هم قرار ندارد و حساسیت در بالای جدول و قعر آن به اوج نرسیده است؛ همین موضوع نگرانیها را دوچندان میکند، چرا که با نزدیک شدن به هفتههای پایانی و افزایش فشار رقابتی، تکرار اشتباهات داوری بیشک فریادهای اعتراض را بلندتر و دامنه آن را به سکوها گستردهتر خواهد کرد.
VAR قرار بود ابزاری برای کاهش خطا و افزایش عدالت باشد، نه پوششی برای تداوم اشتباهات. وقتی ساختار داوری دچار ضعف مدیریتی و آموزشی است، حتی پیشرفتهترین تکنولوژیها نیز کارکرد معکوس پیدا کرده و بهجای آرامش، بیاعتمادی تولید میکنند.
*حمید ترابپور