PDF نسخه کامل مجله
يکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳ - December 22 2024
کد خبر: ۳۱۲۳۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۵ - ۲۲:۲۶
گپ وگفت با علی نیاکانی مهاجم اسبق و سرعتی ملوان انزلی

باروت دهه 50 قوی سپید ...

مقدمه مثل باروت بود و احتیاج به این نداشت که برای او پاس درست و حسابی بفرستند چرا که آنقدر سرعتش بالا بود در سختترین شرایط با هر توپی 10 متر مدافعان را «جا» میگذاشت، یا خود گل میزد یا اینکه توپ را برای غفور جهانی و عزیز اسپندار «لقمه» میکرد و آنها هم از زمین و هوا توپها را یکی پس از دیگری با قفس توری تیمهای حریف آشنا میساختند. در آن سالها (جام تختجمشید) به نیاکانی، جهانی و اسپندار میگفتند «سه» تفنگدار» ... علی نیاکانی مهاجم تند و تیز و گریز پای ملوان که سهم عمدهای در پیروزیها و موفقیتهای قوی سپید در دهه 50 داشت با آنکه مستحق حضور در جامجهانی 1978 آرژانتین بود ولی کم لطفی مربیان وقت تیم ملی امان او را برید تا اندازهای که «علی آقا» در آمادهترین زمان در حالیکه 26 سال بیشتر نداشت برای همیشه از فوتبال جدا شد و با باجناق خود در تهران بساط «تولیدی کفش» پهن کرد و باقی قضایا... نیاکانی از سال 59 تاکنون ده بار شغلهای مختلف را تجربه کرد و به امرار معاش پرداخت. امروز هم در گوشهای از زادگاه خود، مجموعه ورزشی (چمن مصنوعی فوتبال و سالن چند منظوره) راهاندازی کرده تا بار دیگر شاهد جشن آشتیکنان او با ورزش باشیم! بارها حقش را در اوج بازی ضایع کردند ولی اوبا صراحت میگوید از هیچکس «گله»ای ندارد ولی یادآور میشود که میتوانست در ردیف 15 بازیکن تیم ملی در جام 78 باشد. مهاجم سرعتی ملوان طی 6 دوره بازیهای جام تختجمشید حتی یک کارت زرد یا قرمز از داوران دریافت نکرد و این در شرایطی بود که نیاکانی با آن سرعت مثالزدنی همیشه در تیررس تکلهای سنگین مدافعان سختکوش و بیرحم جام تختجمشید قرار داشت... در خصوص علی نیاکانی، هیچ تماشاگر ملوان هرگز آن روز به یاد ماندنی را فراموش نمیکند، در حالیکه بساط جشن و عروسی علیآقا پهن شده بود پس از «بله» گفتن عروس و داماد، مهاجم فرصتطلب و گریزپای ملوان در دهه 50 از خانواده و جمع حاضر در مراسم، عذرخواهی کرد سپس به ورزشگاه رفت و 2 گل هم به سپاهان زد! هفته گذشته به اتفاق همکار کهنهکار و گرانقدرمان آقای اکبر تمیزکار از رشت به غازیان رفتیم تا در یک روز بارانی در مجموعه ورزشی نیاکانی پای صحبتهای علی نیاکانی بنشینیم. گپ و گفت ما با ایشان در پی میآید:

معرفی والدین

- ریشه و اجداد ما «غازیانی» هستند. یکی از دو منطقه بندر انزلی... پدرم ذکریا، خدا رحمتش کند، 12 سال پیش دار فانی را وداع گفت، استادکار بود و در حرفه تأسیساتی مهارت خاصی داشت. مادرم صفیه خانم افتخاری، 25 سال پیش به رحمت خدا رفت. امامزاده صالح غازیان در بندرانزلی محل زندگی اجداد ما به حساب میآید. حاصل ازدواج پدر و مادرم تولد سه فرزند پسر به اسامی آقا اسماعیل، علی (خودم) و آقا قاسم بود. برادرانم بازنشسته بندر هستند، خداوند حفظشان کند....

معرفی همسر و فرزندان

- خودم روز 18 دی ماه 1329 به دنیا آمدم و در سال 1355 با سرکار خانم فاطمه (نورا) نظری ازدواج کردم که دارای یک پسر گل به نام آقا بابک و یک دختر نازنین به نام نیوشا خانم هستیم. «بابک» چند سال در لندن انگلیس زندگی کرد اما بعدش به ایران آمد منتها پس از دو سال حضور در کشورمان و کنار خانواده، دوباره به خارج رفت و این بار در آلمان به زندگی خود ادامه داد. بابکخان ازدواج کرده و یک نوه از ایشان به نام بهراد دارم که امروز سه بهار را پشت سر گذاشته است. بابک، کارت مربیگری آکادمی بینالمللی فوتبال دارد و به کار آموزش مشغول است. دخترم نیوشا خانم نیز ازدواج کرده و یک دختر 5 ساله دارد به نام نیکا خانم. نیوشا خانم فعلاً در ایران است ولی تصمیم دارد به آلمان برود. انشاءالله که همه جوانها عاقبت به خیر شوند.

دوران کودکی

- اسم مدرسه دوران ابتداییام «فاطمه سیاح» بود. عاشق فوتبال بودم مثل همه نونهالان و نوجوانان بندر، در منطقه ما زمینهای فوتبال زیادی قرار داشت که به طور مستمر در این زمینها بازی میکردیم. بهمنخان صالحنیا، چون معلم ورزش مدارس بندرانزلی بود، دائماً دانشآموزان را زیرنظر داشت و همیشه بهترینها را گلچین میکرد و از آنها در تیمهای منتخب آموزشگاههای انزلی و گیلان بهره میبرد سالهای 46 و 47 بود که برای ادامه تحصیل از انزلی به رشت رفتم. چون بچه شلوغی بودم و یک سال هم مردود شدم (کلاس هفتم). در مدرسه «آینده» رشت ادامه تحصیل دادم.

اما اواخر تحصیلات دوباره به انزلی برگشتم و این بار در مدرسه بوذر جمهر مشغول به تحصیل شدم.

مسابقات آموزشگاهها

- پس از قهرمانی بندرانزلی در آموزشگاههای گیلان، من و تعدادی دیگر از بچههای تیم انزلی که در جمع آنها نصرت ایراندوست، صادق دشتی، میخائیل پطروسیان و... هم بودند برای قهرمانی آموزشگاههای ایران با نام گیلان به مشهد رفتیم. از لاهیجان دو بازیکن به اسامی عبدالحسین عترتی کوشالی و همچنین اسماعیل پاتیمار نیز در تیم ما بازی میکردند. آن سالها نیروی دریایی انزلی یک تیم داشت به نام «آرتمیز» که نام یک «ناو» بود.

ملوان

- آن زمان در انزلی تیم «گیو» سرآمد بقیه تیمها بود. وقتی اعلام شد که در سراسر کشور میتوانند تیمهای باشگاهی راهاندازی کنند که مسئولان ورزش نیروی دریایی دست به کار شدند و نام ملوان را برگزیدند. هدف از شکلگیری تیمها در شهرهای مختلف کشورمان، راهاندازی مسابقات لیگ در دستههای مختلف بود. ابتدا 8 تیم در قائمشهر مصاف دادند که تیمهای ایرانمهر رشت، ملوان بندرانزلی، پرسپولیس قائمشهر، گارد تهران و... در این بازیها حضور داشتند. بازیهای گروههای دیگر در مناطق مختلف کشورمان برپا شد. سال قبل تیم «گیو» بر ملوان غلبه کرد و آنها نماینده گیلان در این بازیها شدند ولی در دوره بعد تیم گیو را شکست دادیم و به مسابقات قهرمانی باشگاههای کشور راه یافتیم. سرانجام به دور بعد صعود کردیم. سپس به مرحله نهایی راه یافتیم که بازیهای آن در اهواز با حضور تیم هایی چون جم آبادان، پرسپولیس اصفهان، و... برگزار شد. با نمایشی که در اهواز داشتیم برای اولین دوره رقابتهای جام تخت جمشید انتخاب شدیم.

اولین بازی و اولین گل

- بازی اول ملوان در جام تخت جمشید با تیم نیروی اهواز در انزلی بود. چون هوای گیلان دائماً بارانی بود و زمین لغزنده میشد مسئولان لیگ دستور دادند که ملوان در فصل گرما (بهار و تابستان) بازیهای رفت خود را در انزلی برگزار کند. دیدارهای برگشت نیز در زمین حریفان انجام میشد. البته این مقررات فقط در اولین دوره بود، از دومین دوره، یک هفته در میان در انزلی به میدان میرفتیم. اولین گل را در همان مسابقه اول برابر نیروی اهواز به ثمر رساندم. از گوشه زمین توپ را گرفتم، چون در دقایق قبل از این تمام سانترهای من برای آقا غفور (جهانی) و عزیزخان (اسپندار) ارسال شده بود، مدافعان نیرو، برای مهار عزیز و غفور به سمت آنها رفتند و من هم از فرصت بهره بردم، یک تنه به سمت دروازه و دروازهبان رفتم و ضربهام را گل کردم.

تقاضای بازی در تیمهای دیگر

- غیز از ملوان در هیچ باشگاه دیگری توپ نزدم. عاشق انزلی بودم و هستم. آن سالها که در اوج بازی بودم، پرسپولیسیها و آقای رجب فرامرزی از بانک ملی پیغام میدادند که به این تیمها بروم ولی قبول نکردم. به من 300 تومان پیشنهاد داده بودند منتها بهانه آوردم که من ارتشیام نمیتوانم در تیم دیگری توپ بزنم. در 6 دوره جام تخت جمشید حضور داشتم در یک دوره 11 گل زدم و در دورههای دیگر، هر بار 5 یا 6 گل به ثمر رساندم. برای آقا غفور و عزیزخان، بیشتر نقش پاسور را داشتم من موقعیت میساختم آنها گل میزدند. برای همین آمار گلزنی من در ملوان پایین است. زمینهای آن موقع خیلی نامساعد و لغزنده بود. چون سرعتی و پا به توپ بودم اغلب سعی میکردم به خوبی از کنارهها حرکت و سپس سانتر کنم و...

بهترین گل

- طرفداران ملوان و دوستان خودم، از آن 2 گلی که به پاس تهران زدم به عنوان بهترین گلها یاد میکنند. ولی خودم، از گلی که به راهآهن زدم لذت بردم. مثل همیشه پا به توپ شدم و با سرعت خودم را به داخل محوطه جریمه رساندم و با پشت پا به توپ «کات» دادم که حسین آقای راغفر فقط برخورد «توپ و تور» را دید! از آن 2 گلی که در فینال جام حذفی به تراکتورسازی زدم هم لذت بردم، 2 گل دیگر را عزیزخان اسپندار به ثمر رساند.

خاطره اول

- علی صیاد گلر آن زمان ملوان در جمع دیگر بازیکنان خیلی شیطان بود. قصد داشتیم با اتوبوس به اصفهان برویم و با سپاهان بازی کنیم. صیاد یک پماد داشت که خیلی تند بود و درد پا و کمر را بلافاصله مداوا میکرد. خدا بیامرز منوچهر شهنواز، تدارکات تیم آن روز سرش را با تیغ صاف کرده بود که علی صیاد به شوخی کف دو دست خود را پمادی کرد و به سر آقا منوچهر مالید! 5 دقیقه بعد، آقای شهنواز مثل برق از صندلی خود پرید و به گیلکی گفت وای بسوختم! بمردم...! در داخل اتوبوس همه حواسها به او رفت و وی نیز مجبور شد از کاشان تا اصفهان سرش را بیرون شیشه اتوبوس بگیرد تا «باد» بخورد و از دردش کاسته شود. از کاشان تا اصفهان فقط خندیدیم. خدا رحمتش کند...

خاطره دوم

- برای برگزاری مسابقات نیروی دریایی به بندرعباس رفتیم. آن زمان رابطهام با عزیز اسپندار خوب نبود چون در یکی از بازیهای ملوان با او جر و بحثم شده بود و با هم حرف نمیزدیم ولی تصمیم گرفتم در سفر بندرعباس سر شوخی را با او باز کنم. عزیزخان برای یکی از دوستان خود در بندرعباس خاویار آورده بود و آن را داخل یخچال گذاشت تا روز بعد به دوستش هدیه کند، البته دو «بسته» بود. من یکی از بستهها را باز کردم و خوردم. چند ساعت بعد حالم بهم خورد و مرا به بیمارستان بردند. فهمیدم که از خاویار بوده، تا اینکه عزیز اسپندار آمد بیمارستان ملاقاتم و بلافاصله گفت: تو خاویار را خوردی؟! گفتم آره! او گفت، میدانستم هر کسی آن را بخورد کارش به بیمارستان میکشد چون اون بستهای که خوردی، مسمومکننده و غیرقابل مصرف بود ولی اون یکی سالم بود!

خاطره سوم

- برادرهای من چون مثل خودم سرعتی بودند، با مؤسسه در مسابقات دوومیدانی گیلان و انزلی اغلب مدالهای 100 متر، 200متر و 400 متر راصاحب میشدند. یک روز آقای نژدانی معلم ورزش ما ن در انزلی با آنکه دوندههای خوبی داشت، در حیاط مدرسه مسابقه دو ترتیب داد. من هم شرکت کردم، کتانی نداشتم و لاغیر و ضعیف بودم. از دوستان خودم، پیراهن و کتانی تهیه کردم و در این مسابقه حضور یافتم. تا آقای نژدانی سوت شروع مسابقه زد همه را 30 متر جاگذاشتم و اول شدم. ایشان تعجب کرد و گفت بیا دو ومیدانی، ولی نرفتم چون عاشق فوتبال بودم.

بهترین خاطره

- سال 55 در روز عروسی با سپاهان در انزلی بازی داشتیم، فکر کنم در سومین دوره جام تختجمشید بود. با همسر و خانواده و مهمانان طوری هماهنگ کردم که بعدازظهر روز عروسی، برای ملوان برابر سپاهان به میدان بروم که بالاخره این کار را کردم و حتی آن روز 2 گل هم به ثمر رساندم. آن زمان، بازیکنان تحت هر شرایطی در اختیار مربی و باشگاه بودند. بازیکنان از مربیان حرفشنوی داشتند. هرچند بهمنخان صالحنیا مخالف حضورم در کنار تیم بود ولی چون به باشگاه تعصب داشتم روز عروسیام به میدان رفتم.

سختکوشترین مدافع

- سبک بازی من طوری بود که هنگام فرار و روبروشدن با مدافعان همیشه زمان تکل بازیکنان حریف، پاهایم را بالا میبردم و این یک شگرد بود و به خاطر همین در دوران بازیگریام فقط سه بار مصدوم شدم آن هم 2 و 3 ساعت بعد متوجه میشدم که امروز «لگد» خوردم. با آنکه پاسیها با مدافعانی چون محسن هوشنگی، مجید حلوایی، حسین کازرانی و قاسم طیبی بدجوری زیرپای مهاجمان تکل میرفتند ولی من همیشه وقتی ملوان با ابومسلم بازی داشت از «علیرضا گیلعرب» میترسیدم، چون تکلهای سخت و سنگینی انجام میداد. یک بار با تکلی که بر روی من انجام داد، به او توهین کردم ولی بعد از بازی برای عذرخواهی نزدش رفتم. آن زمان، داوران کمتر پنالتی میگرفتند و با هر لگدی که رد و بدل میشد، داور در سوت خود نمیدمید! در هر بازی بارها لگد میخوردم ولی اعتراض نمیکردم. این را هم بدانید که در دوران بازیگری هرگز کارت نگرفتم!

بهترین نصیحت

- بهمنخان صالحنیا به نظم و انضباط خیلی اهمیت میداد. دائما نیز از ما میخواست که «مرتب» باشیم و مهمتر از همه سالم زندگی کنیم. اسیر حواشی نشویم. نصیحت خوبی بود چون 90 درصد بازیکنان ملوان از حاشیه دور بودند و امروز این را میبینم...

بازی تماشایی

- یادم میآید وقتی ملوان در امجدیه بازی داشت ورزشگاه مملو از تماشاگر میشد. مردم از بازی سراسر هجومی ملوان لذت میبردند. در دومین دوره جام تختجمشید با تیم هما در امجدیه بازی داشتیم که در دقیقه یک، ایراندوست توپ را به من داد و مثل برق از کمند مدافعان گریختم و به امانالله نقدی گل زدم. آن روز این بازی مثل بسکتبال شده بود. در دقیقه 88 داور یک پنالتی مشکوک به سود هما گرفت که شاپورخان نوریزاد توپ را مهار کرد. متعاقب آن داور 9 دقیقه وقت اضافه ثبت کرد که هما در وقتهای اضافی گل مساوی را زد و بازی 1-1 شد. آن روز تماشاگران 99 دقیقه «نیمخیز» بودند تا شاهد گلهای بیشماری باشند.

بهترین دروازهبانها

- الان را نگاه نکنید که از جمع 16 تیم فقط سه یا چهار دروازهبان خوب داریم، آن زمان همه دروازهبانها عالی بودند این را جدی میگویم همه آنها سرپنجه و سرحال بودند. حجازی، قفلساز، مودت، عسگرخانی، قلمی از خوزستان، احمدپور، صیاد، نوریزاد، بوستانی، رشیدی، کربکندی، مالکی، راغفر و... سرآمد بقیه بودند ولی من کار خودم را انجام میدادم. بیشتر، «پاس گل» میدادم.

باروت  دهه 50 قوی سپید ...

جداشدن از فوتبال

- سال 59 از نیروی دریایی «بازخرید» کردم، کارمند ارتش بودم نه نظامی، بنابراین در 26 سالگی از فوتبال جدا شدم. در صورتی که میتوانستم تا 34 سالگی توپ بزنم و این توانایی را داشتم اما لازم دیدم دیگر «توپ» نزنم. ابتدا با باجناقم سه سال در تولیدی کفش (تهران منطقه گلوبندک) کار کردم. متعاقب آن، 5 و 6 اتومبیل خریدم و آنها را کرایه میدادم. سپس در انزلی فروشگاه کفش باز کردم، بعد از آن نمایشگاه اتومبیل زدم. 3 و 4 سال در این کار بودم. پس از آن دو دستگاه لنج گرفتم هر کدام 250 میلیون تومان، ماهی کیلکا صد میکردیم آن را به کارخانه میدادیم تا «پودر» کنند! لنجها را فروختم با کارگران حساب و کتاب کردم رفتم دنبال ساختمانسازی، 2 و 3 سال نیز در این راه مشغول شدم، پس از تغییر چندین شغل، 5 سال است که از مسکن و شهرسازی زمین خریدم «مجموعه ورزشی» راهاندازی کردهام که علاوه بر بسکتبال، والیبال، فوتسال و... چمن مصنوعی فوتبال نیز دایر است. زمین و سالن را به علاقهمندان اجاره میدهم. الحمدلله متقاضی زیاد دارم. پسرم بابک که در لندن انگلیس بود 2 سال به انزلی آمد تا در این مجموعه ورزشی مشغول به کار شود اما راضی نشد و دوباره به خارج رفت. راضیام به رضای خدا...

چرا این قدر تغییر شغل

- وقتی با مشکل مواجه میشدم «شغلم» را تغییر میدادم. مثلا با آفتهای دریایی، بازار «کیلکا» از رونق افتاد و به شغل ساختمانسازی روی آوردم. اینجا هم قیمتها نوسان داشت و رفتم دنبال شغل دیگر! به کسی بدی نکردم! و حتی از کسی گلایه و شکایت هم ندارم، اگر دل کسی را شکستم بلافاصله عذرخواهی کردم. الان هم اعلام میکنم که مردم علی نیاکانی را ببخشند و از او راضی باشند!

تیم ملی

- سالهای 52 یا 53 بود که برای بازی با تیم ملی چکسلواکی به تیم ملی دعوت شدم آقایان اوفارل و مهاجرانی سرمربی و مربی تیم ملی بودند. نیم ساعت آخر به میدان آمدم. در مسابقه خداحافظی پرویز قلیچخانی هم نیمکتنشین بودم اما بازی نکردم. نمیخواهم موضوع تیم ملی را بیشتر باز کنم ولی خیلی به شمالیها کملطفی شد منتها راستش را بخواهید خودم هم مقصر بودم. اگر مشاور خوبی داشتم و به درستی مرا راهنمایی میکرد حتی میتوانستم در تیمهای خارجی هم توپ بزنم. نمیخواهم با این صحبتها از خودم تعریف کنم ولی چون در اردوی تیم ملی برخورد با شمالیها سرد بود ادامه ندادم.

بعد از مسابقه با تراکتورسازی در فینال جام حذفی برای مقدماتی جامجهانی 78 برای بازی با تیمهای سوریه، کویت، کرهجنوبی، استرالیا، هنگکنگ و... به تیم ملی دعوت شدم. در جشنواره رئال مادرید هم حضور یافتم. الان هم ناله نمیزنم که چرا حقم را خوردند ولی آن زمان آنقدر تفریح و سرگرمی در کشورمان زیاد بود که بازیکنان به خارج رفتن زیاد اهمیت نمیدادند. یک بار هم در زمان مربیگری حسن حبیبی چند سفر پیاپی ردیف شد که نرفتم، حتی از بازیکنان تیم ملی خواستند که برای دو یا سه سفر پیاپی بعدی آماده شوند اما جملگی گفتند ما دوست داریم به ایران و نزد خانوادهمان برگردیم. برای ما در آن زمان حضور در ایران و در کنار خانواده بیشتر اهمیت داشت.

لیگ برتر

- آن زمان (دهه 50)، بازیها دیدنیتر و جذابتر بود رقابت بین تیمها و بازیکنان در اوج بود همه تلاش میکردند که به پیراهن تیم ملی برسند از آسیا هم فقط یک تیم به جامجهانی میرفت. آنقدر سطح فوتبال بالا بود که مربیان تیم ملی مجبور میشدند «سه تیم» دست و پا کنند. یک سال، تیم دوم ایران برای بازی بین قارهای با قهرمان آفریقا به میدان رفت و این نشان میداد که «لیگ» صلابت داشت.استقبال از بازیها هم بیش از حد تصور بود. الان به همان اندازه که علم پیشرفت کرده ولی تعصب به باشگاه کمرنگ شده است.» اغلب، دنبال پول هستند و بازی برای طرفداران و شاد کردن دل مردم دیگر معنی و مفهومی ندارد. امروز فوتبال به این سمت و سوی رفته است، هر وقت «لیگ» خوبی داشته باشیم بدون یقین، «تیم ملی» اوج خواهد گرفت. اگر آن زمان، سه تیم در حد «ملی» داشتیم دلیلش برپایی «لیگ» با کیفیت با حضور بازیکنان پرتلاش و با تعصب بود. بازیکنان به حداقل راضی بودند و مربیان با عشق و علاقه کار میکردند. کسی روی حرف مربی حرف نمیزد، نظم و انضباط در سرلوحه کار بود. ملوان و پاس چون نظامی بودند، بیشتر از سایر تیمها به نظم و انضباط اهمیت میدادند. سایر تیمها هم اینگونه بودند.

رفاقت و رقابت

- آن زمان دعواها و جروبحثها سطحی بود جملگی در هر پست و مقامی تلاش میکردند که باشگاه خود را به بالاترین سطح برسانند. ورود به تیم ملی و پوشیدن پیراهن ایران دشوار بود اما بازیکنان در اوج رقابت، «رفاقت» خوبی با هم داشتند. وقتی ملوان به آبادان میرفت تا با صنعت نفت بازی کند، تماشاگران آبادانی نسبت به ما اظهار لطف میکردند. هنگام مسابقه هم فقط به تشویق تیم خود میپرداختند. منتها چون تعداد بازیکنان خوب به 50 نفر یا بیشتر میرسید، انتخاب برترینها برای هر مربی سخت میشد. در این میان بازیکنان خوب شمالی با آنکه شایسته بودند ولی در لیست 11 نفره قرار نمیگرفتند. بروید آمار و ارقام جام تختجمشید را نگاه کنید و نظرخواهی آن زمان کیهان ورزشی را که نام علی نیاکانی همیشه در ردیف 6 بازیکن اول بود ولی وقتی تیم ملی تشکیل میشد، نامی از ما در لیست 11 نفر نبود. دوست ندارم از کسی شکایت کنم به هر تقدیر نظر مربیان اهمیت داشت و ما به ایده آنها احترام میگذاشتیم.یادم میآید یک بار با دستور یک مربی خارجی در لیست 11 نفره تیم ملی برای بازی با یک تیم خارجی قرار گرفتم ولی هنگام ورود به زمین، مربی ایرانی دستم را از پشت گرفت و از جمع 11 نفر جدا و نفر مورد نظر خود را جایگزین کرد.حقم بود که در جامجهانی 1978 در ردیف 15 بازیکن قرار میگرفتم ولی...

این بیمهری و کم لطفی تا قبل از آمدن «کروش» به تیم ملی ادامه داشت اما اکنون بهتر شده است و امروز میبینیم که بازیکنان مستحق شهرستانی هم در ترکیب 11 نفره قرار میگیرند.

تیم ملی و کروش

- پس از سالها، سرانجام شاهد نظم و انضباط در تیم ملی هستیم آنزمان موقع تمرینات تیم ملی، به بازیکنان شهرستانی پاس نمیدادند تا به دلیل کمکاری با نظر مربی، زودتر از لیست اصلی خارج شوند و فضا برای انتخاب آنها مناسب تر شود. آقای کروش سیستم دفاعی خوبی ر ا در تیم ملی ایجاد کرده است. کاری کرده که میبایست انجام میداد چون ما هافبکها و مهاجمان توانمند و خوبی داریم. تیم ملی ابتدا نباید گل بخورد و این میطلبد که خط دفاع محکمی داشته باشید و امروز دفاع تیم ملی خیلی با صلابت و محکم است و فکر کنم پس از سالها بدون دغدغه و با آرامش به جامجهانی صعود کند.

ملوان و مایلیکهن

- به گمانم، ملوان ، امروز از همه تیمهای لیگ دسته اولی به لحاظ ارائه فوتبال خوب و تماشاگر پسند بهتر است اما توصیه میکنم که آقای مایلیکهن خط حملهاش را تقویت کند. این تیم جوان و کم تجربه است اگر کمتجربگی جوانان کار دست تیم ندهد آنها قادر خواهند بود بار دیگر به لیگ برتر برگردند. از اینکه آقای مایلیکهن ریسک کرده و این تیم سراسر جوان و بحران زده را تحویل گرفت، باید به وی آفرین گفت. توقعات در انزلی بالاست چون همه فوتبالی هستند ولی باید کمی خویشتندار باشند تا مربیان کار خودشان را به خوبی پیش ببرند.

تیمهای پایه

- برخلاف گذشته، امروز تیمهای پایه ملوان به حال خود رها شدهاند در صورتی قبلا با اهمیت دادن به تیمهای پایه، تیم بزرگسالان ملوان با تکیه به همین پشتوانه بسیار غنی با صلابت پیش میرفت. ملوان، کارخانه بازیکنسازی خود را مدتی تعطیل کرده است و تا متحمل ضربات سنگین نشده باید چراغ کارخانه را دوباره پرنورتر کند. توجه زیاد به نسل پایه در انزلی یک زمان باعث شد تا این شهر در لیگ گیلان 5 و 6 تیم خوب داشته باشد.پاس، هلالاحمر، شیلات و... از این شهر ، سالیان سال در لیگ گیلان فعالیت چشمگیری داشتند.

حرف پایانی

- با آنکه سابقه خوبی در ملوان داشتم ودارم و قدیمی محسوب میشوم فقط یک بار در دوران مربیگری نصرتخان ایراندوست بر روی نیمکت این تیم به عنوان کمک مربی نشستم و این هم به خاطر دعوت ایشان از من بود.

دنبال این نیستم که بر روی نیمکت ملوان بنشینم، خداوند به من این توانایی را داده که در شغلهای دیگر امرار معاش کنم و زندگیام را بچرخانم. امروز بعضیها در مصاحبههای تلویزیونی و رادیویی شکایت میکنند که هیچکس حال آنهارا نمیپرسد و... علی نیاکانی این حرفها را قبول ندارد. باید غصه بخورم که چرا به من کار ندادهاند و چرا دیگران آمدهاندومن نیستم واز این حرفها ....! و به خاطر همین باید به اعتیاد روی بیاورم! این در شأن یک ورزشکار نیست، باید درست فکر کنیم و درست تصمیم بگیریم، آنها حرفشان را بزنند این ایرادی ندارد ولی نه اینکه چون برای همکاری دعوتشان نشده اند آلوده مواد شوند و خود و خانوادهشان را نابود کنند. علی نیاکانی 10 بار شغل خود را تغییر داده تا زندگیاش را اداره کند. الان هم این مجموعه ورزشی را راهاندازی کردهام و با اجاره آنها به جوانان و بزرگسالان ، هم کسب درآمد میکنم و هم اینکه کمک میکنم همشهریها و جوانان با آتیه انزلی، فضایی برای تفریح و بازی داشته باشند. اصلا ناراحت نمیشوم که در کنار تیم سابق خودم نیستم ولی قلبم پیش آنهاست.

برای همه کسانی که به من لطف داشتند و دارند، تماشاگران، مربیان، بازیکنان هم دوره‌‌ها، مردم وبه ویژه والدینم، همسر گرانقدرم و فرزندانم یک دنیا آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون دارم.از کیهان ورزشی هم که همیشه یار و یاور ما بوده بی نهایت سپاسگزارم.

* کامبیز هوشمند

برچسب ها: علی نیاکانی
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
نوید خرقانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۹/۲۰
مصاحبه خوبی بود و میهمان روده درازی نکرده بود
پربازدید ها