PDF نسخه کامل مجله
چهارشنبه ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - November 27 2024
کد خبر: ۳۳۱۷۱
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۷
رعایت انصاف

نقش مربیان در دلبری سرخابی ها

سرخابی ها که کیف می کنند، ما را هم سر کیف می آورند. آنها که از شادی پرواز می کنند، ما هم بال در می آوریم. آنها که اشک شوق می ریزند، چشمان ما هم خیس می شود، و... می خواهم بگویم، ما در دوران استغفار از «دو قطبی ستیزی» نافرجامی هستیم که کم مانده باعث نابودی این دو باشگاه دوستداشتنی بشود که بیش از نیم قرن نماد فوتبال ما بودند! تلاشی که پس از یک تصمیم درست، یعنی حرکت به سوی فوتبال «بدون قطب» با هدف از بین بردن «انحصار» این دو قطب، تبدیل به «دو قطبی ستیزی» شد و اوجگیری بسیار کند تیم های دیگر، همزمان شد با نزول پرشتاب این دو تیم، تا عدالت و برابری، سریع تر حاصل گردد! این گونه شد که جلال و جبروت سرخابی ها را به دست مدیرانی دادیم که گاهی «صفر کیلومتر» بودند! خب، از قدیم گفته اند؛ برای نابودی یک بلاد، کارهای بزرگ را به آدم های کوچک و برعکس بسپارید! این گونه شد که سرخابی ها دچار نزول های وحشتناکی شدند که گاهی یک دهه آرزوی یک تیم رویایی و یک قهرمانی را به دل های عاشقان خود گذاشته بود... و البته در این میان، برخی تیم های صنعتی و برخی باشگاههای تیز و زرنگ، به اندازه کافی حمایت شدند تا طی یک دهه، برای خود به اندازه نیم قرن سرخابی ها اعتبار جمع کنند. اما... اما این روند، باعث شد تماشاگرانی که هیچ نقشی در سرنوشت باشگاه محبوبشان نداشتند، کم کم نومید و پراکنده شوند و ورزشگاههایمان خالی از گوهری شود که ما را در فوتبال جهان نامدار کرده بود...

کورسوی امید

در طی تمامی این سال ها که بریز و بپاش و اسراف، کمر سرخابی ها را شکسته بود، گاهی دری به تخته ای می خورد و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار می آمدند تا یکی از این دو تیم قهرمان شود و نجواهای اعتراض هوادران به فریاد تبدیل نشود. اما این قهرمانی ها آن قدر نوبرانه بود که نمی شد منطقا دنبال آنالیز آنها بود! یعنی همه می دانستیم که حالا این بار کج، یک بار هم به طور اتفاقی به مقصد رسیده، پس چه نقدی و چه تجزیه و تحلیلی؟! همه کارشناسان واقع بین و منصف، به این نتیجه رسیده بودند که تا شالوده این باشگاهها درست نشود و آنها به دست صاحبان واقعی خود نیفتند، همچنان این روند خسته کننده ادامه می یابد و... و اما کم کم همه ما درک کردیم که این آرزوی ساده، چقدر در پیچ و خم ورزش ما دست نیافتنی شده است. لذا همه ما به همین اصابت اتفاقی و گاهگاهی در و تخته، و رخدادهای نوبرانه دل خوش کردیم و امروز هم چاره ای نداریم تا برای این نوبرانه ها، «شبه نقد» بنویسیم...

درخشش سرخابی ها

آبی ها این روزها آن قدر خوبند که تماشاگران را از هیجان دیدن بازی «زیبا» سیراب می کنند. چیزی که چند سالی بود دیدنش برای هواداران آرزو شده بود، حتی در روزهایی که مدعی قهرمانی بودند. بخصوص در یکی دو سال گذشته که بازی تماشاگر پسند و زیبای رقیب سرخپوش، همچون پتکی بر فرق سرشان کوفته می شد. سرخ ها براستی زیبا و چشم نواز بازی می کردند و پس از مدتی که در نتیجه گیری ناکام بودند، بالاخره در نتیجه گیری هم موفق عمل کردند. مدل امسال آبی ها را با دو سال پیش سرخ ها مقایسه می کنند و البته نقطه مشترک این پوست اندازی و تحول را، در وجود مربیان خارجی بر رأس این دو تیم می بینند. تحولی که منجر به درخشش چشم نواز این دو تیم و دلبری دوباره آنها شد. می خواهیم الگوی نصفه و نیمه ای برای این درخشش بیابیم... با همان «شبه نقد» که گفتیم!

« 80 – 20» !

مدیر پیشکسوتی می گفت: تنها 20 درصد نتایج فوتبال در داخل زمین رقم می خورد و 80 در صد آن خارج از زمین! البته معلوم نیست این آمار بر چه اساسی استخراج و اعلام شده، اما با توجه به مخزن الاسرار بودن ایشان و سوابق مدیریتی طولانیشان، می شود با درجاتی کم و زیاد، این حکم را پذیرفت اما کشوری هم در دنیا داریم که به تحقیقات و آمار علمی اهمیت زیادی می دهد و زمانی که می گوید «مربی» تنها «20 درصد» در موفقیت تیم دخیل است، می توان تا حدود زیادی آن را دربست پذیرفت! البته این 20 درصد با آنچه مدیر ما گفته بودند، خیلی متفاوت است. مدیر ما اشاره به بسیاری از زوایای ناپیدای فوتبال ما کرد که طی سالیان سال در بطن آن 80 درصد دیده بود. چیزهایی که در فوتبال دیگر نقاط جهان هم وجود دارد، اما همه آن 80 درصد نیست! مثلا برای موفقیت یک تیم، تیم مدیریتی، ارتباطات اقتصادی، مدیریت بازیکنان در خارج از زمین فوتبال و... ،هم مطرح است. اما خب، انسان در همه جای دنیا انسان است و می تواند برای رسیدن سریع تر به هدف، رو به زد و بند و... هم بیاورد. اما اینکه در هر جامعه ای، این زد و بند و «فساد» چه حجمی از آن 80 درصد را تشکیل می دهد، خدا داند! در موفقیت سرخ ها و احتمالا شاید آبی ها هم، قطعا عوامل زیادی دخیل است که نمی توان براحتی آنها را مشخص و تجزیه و تحلیل کرد اما آنچه که مسلم است این است که آنها آن 20 درصد مربوط به مربی را دارا هستند؛ یعنی مربی مناسب با ساز و کار باشگاه خود را بر سر تیمشان می بینند...

مربیان بزرگ؟!

پیشتر بحثی را در مورد تفاوت مربی خوب، بزرگ، و موفق مطرح کرده بودیم و گفته بودیم که ما در ایران بیشتر بایددنبال مربیانی بگردیم که بتوانند در سیستم معیوب ما «موفق» باشند. گفته بودیم که مربیان به اصطلاح «بزرگ» که کارنامه قطوری دارند، بسیار گران هستند و لزوما نمی توانند در فوتبال بی در و پیکر ما موفق باشند لذا پیدا کردن آن مربیان موفق هم هنری است که صراحتا عرض می کنم مدیران ما اغلب فاقد آن هستند و تنها به مربیان «در دسترس» بسنده می کنند که از میان آنها شاید یکی هم شانسی «موفق» در بیاید. هم اکنون ما در مورد سرخابی ها در چنین جایی قرار داریم و آنها را موفق ارزیابی می کنیم اما...

نقش آفرینان انحصاری؟!

مربیان، انسان های خیلی خوشبختی نیستند. در فوتبالی که عمده نقش آفرینانش آدم های کم سوادی باشند، تمام نگاهها به آن 20 درصد سهم مربی است؛ اگر تیمی خوب باشد، مربی به آسمان می رود، اگر هم بد باشد، با کله زمین می خورد! حالا «برانکو» و «شفر» در آسمان ها هستند، که البته شفر در آغاز راه است و راه طولانی تری برای رسیدن به اوج دارد اما یادمان باشد؛ برانکو که آمد، تیمی را تحویل گرفته بود که «علی دایی» شالوده اش را ریخته بود. تیمی که «رویانیان» با پول های بدست آمده از روش های درست یا غلط، چند بازیکن ناشناخته همچون «طارمی» را به تأکید دایی، و چندین بازیکن جوان و همشهری خودش، همچون «رضائی» و «عالیشاه» و «علیپور» و «نوراللهی» و... را یکجا از شمال جمع کرده و به پرسپولیس آورده بود تا پایه های تیم قهرمان سال بعد را بریزند. بعد هم که مدیر عامل جدیدش به کمک عابر بانک سرخ ها، باز هم به روش های درست یا غلط، چند بازیکن تاپ ملی چون «بیرانوند» و «امیری» و... را به او هدیه داد تا دست و بالش پر از بازیکن با کیفیت باشد! شفر هم وارث تیم پر ستاره ای شد که بازیکنانش آرزوی هر تیمی هستند. بازیکنانی که با دید خوب «منصوریان» و پافشاری و پیگیری او آبی پوش شدند. اینکه چرا آن مربیان ناکام بودند و اینان کامروا، بحث جداگانه ای است اما اینکه همه موفقیت ها را پای مربیان جدید بنویسیم و آن قدر در حلوا حلوا کردنشان پیش برویم که برای تمدید قراردادشان به یکباره چند برابر دستمزد طلب کنند، اینکه آن قدر لی لی به لالایشان بگذاریم که این یکی در همان دربی اول، آنقدر جسور شود که یکسره به پر و پای داور بپیچد و آن یکی برای اولین بار در تاریخ لیگ ما، در مقابل دوربین تلویزیون، صراحتا داوران را ضد خود و طرفدار تیم رقیب بنامد و با جسارت هرچه تمامتر، فلان گزارشگر بخت برگشته سیما را به خاطر یک پرسش هرچند نابجا، طرفدار رقیب بداند و این را در شیپور فریاد بزند و نابودش کند، و در همه این احوال، کسی نازک تر از گل به هیچ کدامشان نگوید، نشانه ضعف و خودباختگی ما و نداشتن سواد فوتبالی ماست که براحتی عرصه فوتبال را به اینان می سپاریم تا هر جور می خواهند بتازند! ما در تیم ملی هم با معضلی اینچنین روبرو هستیم اما حداقل کارنامه مربی تیم ملی متحول خود را دیده ایم که در طی این چند سال، دهها پدیده به فوتبال ما معرفی کرده و ما را «وادار» نموده که به «اصول» فوتبال حرفه ای احترام بگذاریم و پایبند آن باشیم. بگذارید مثلا همین شفر، یک مهدی قائدی رشید و شسته و رفته و تربیت شده را تبدیل به پدیده ملی بکند و برای برقراری اصول و سلسله مراتب در باشگاهش بجنگد تا یک باشگاه نیمچه استاندارد شکل بگیرد، و... تا بعد بتوانیم او را روی سر خود بگذاریم.

تکرار و تأکید: 80 درصد نتایج فوتبال به مربی ربطی ندارد. در آن 20 درصد هم قطعا رد پای مربی یا مربیان قبلی وجود دارد. پس ناعادلانه همه چیز را به پای یک نفر ننویسید و خیلی زود از او بت نسازید تا جهان برعکس شود و او سوار و ما پیاده!

* محمد شفائی