فساد در فوتبال ایران؛ از مس رفسنجان فراتر بروید!

کیهان ورزشی-
پس از مدتها سرانجام احکام مربوط به متهمان پرونده فساد مس رفسنجان اعلام شد و بر این اساس افرادی که در این ماجرا مرتکب تخلف شده بودند، مشخص شدند. فدراسیون فوتبال اولین جایی بود که از طریق رسانه رسمی خود نام این افراد را اعلام و خبر از منع فعالیت آنان داد. اینکه چرا رسیدگی و صدور احکام چنین پروندهای تا این حد به درازا کشیده شد، موضوعی است که پیش از این به آن پرداخته بودیم و البته پاسخ روشنی نیافتیم. این نکته هم محل پرسش است که آیا تمام افراد مرتبط با این فساد نامشان در پرونده بوده است؟ از این نیز میگذریم، اما موضوعی که باید به جد آن را پیگیری کرد، این است که اساساً نقش فدراسیون فوتبال و بخشهای قضایی آن در این پرونده و پروندههای مشابه چه بوده است؟ آیا اگر این ماجرا جایی و توسط فرد یا افرادی برملا نمیشد، امروز اشخاص متخلف آزادانه فعالیت نمیکردند و تعدادی از آنها در همین فدراسیون صاحب منصب نبودند؟ پاسخ روشن است؛ بودند و همچنان از فرصتی که در اختیارشان بود، حداکثر سوءاستفاده را میکردند. این نیز مهم است که اساساً در تشکیلات فوتبال ایران ارادهای برای مبارزه با فساد وجود دارد؟ شواهد و قرائن که میگوید خیر! با همه این موارد آنچه نباید نادیده گرفته شود، فساد سازماندهیشده در فوتبال ایران است؛ فسادی به مثابه اژدهای چند سر که ماجرای مس رفسنجان شاید تنها یک سر کوچک آن باشد و شاید هم در قیاس با سایر بخشهای فاسد عددی به حساب نیاید!
فوتبال ایران برای نجات از این اژدهای خطرناک باید ارادهای قوی داخل و یا پیرامون خود شکل دهد. باید این باور را تقویت کرد که مبارزه با فساد در فوتبال، رفتن به سراغ دانهدرشتهاست و ضمناً مانع از این شد که برخی با اشاره به احکام متهمان پرونده مس رفسنجان کار را تمامشده و فوتبال ایران را پالایششده بدانند. این قصه سر درازی دارد و باید از همین مبارزه نیمبند که نه از درون فدراسیون بلکه از بستر قضایی کشور صورت گرفت، سنگبنایی ساخت و سراغ دیگر بخشهای آفتزده رفت.
تجربه کشورهای موفق نشان میدهد که مبارزه با فساد در فوتبال بدون شفافیت مالی، قوانین بازدارنده و نظارت مستمر ممکن نیست. تا زمانی که قراردادها، نقل و انتقالات و حتی انتصابات در فوتبال ایران پشت درهای بسته انجام میگیرد، هر پروندهای که فاش میشود، فقط نوک کوه یخ است. راه نجات، ایجاد سازکارهای شفاف و الزام قانونی برای انتشار عمومی اطلاعات مالی و مدیریتی باشگاهها و فدراسیون است؛ در غیر این صورت، اژدهای چندسر فساد هر روز سر تازهای خواهد رویاند!
استقلال و قصه بیپایان مدیران یکفصلنشین!
علی نظری جویباری، مدیرعامل باشگاه استقلال، در پایان دیدار تیمش مقابل تراکتور که به شکست آبیها منجر شد، از "رفتن" صحبت کرد. استعفایی که ظاهراً به جبر بالادستیها صورت گرفته است. به اینکه رفتن یا نرفتن وی دردی را دوا میکند یا نه، کاری نداریم. این را هم که انتخاب او برای مدیرعاملی از ابتدا درست بوده یا نه، به بحثی دیگر و مجالی دیگر میسپاریم، اما مهم آن است که استقلال طی سالیان اخیر محله برو و بیا بوده و همه آنهایی هم که رفتند، در حد یک جمله خشک و خالی پاسخگوی خرابکاریهایشان نبودند و بازخواستی نیز از آنان صورت نگرفت. از این رفتوآمدهای ویرانگر، اما بدتر، پنهان ماندن ریشه مشکلات است. نمیدانیم رفتن جویباری و انتخاب جانشین وی و دیگر مدیران استقلال چه زمانی رسمی میشود – حداقل تا زمان تهیه این متن از آن بیخبریم –، اما اگر قرار بر این است که انتخابکنندگان مدیران استقلال طی بیش از یک سال اخیر، همچنان مدیر بیاورند، بیشک اصلاحی صورت نمیگیرد؛ لذا هوادار استقلال با آگاهی از همین موضوع و نگرانی به سبب همین دور و تسلسل است که مخاطب اصلی نقد خود را مدیران ارشد هلدینگ خلیج فارس قرار میدهد. اینجا اگر بحث منافع یک تیم مردمی در نظر گرفته شود، به جای پاک کردن صورت مسئله و ادامه داستان رفیقبازی در بحث انتخاب مدیران باید کار چیدمان هیأت مدیره استقلال را به کمیتهای متشکل از چهرههای متخصص، دلسوز و آگاه از شرایط و فضای استقلال سپرد؛ در غیر این صورت همچنان این باشگاه سکوی پرتاب غریبهها خواهد شد؛ غریبههایی که، چون در دیگر بخشها جایی برایشان نبوده، به حیاط خلوت فوتبال پرتاب شدهاند.
آنچه استقلال را بیش از نتایج داخل زمین تهدید میکند، بیثباتی مدیریتی و نبود استراتژی بلندمدت است. تا زمانی که مدیران صرفاً برای چند ماه یا نهایت یک فصل بر سر کار میآیند و با تغییر دولتها یا تصمیمات پشت پرده جابجا میشوند، باشگاه نه میتواند برنامه اقتصادی پایدار داشته باشد و نه پروژههای فنی موفق را پیش ببرد. در دنیای حرفهای فوتبال، باشگاههای بزرگ مدیرانی قدرتمند و متخصص با چشمانداز چندساله منصوب میکنند که پاسخگو باشند، نه مهرههایی که فقط تاریخ انتصاب و برکناریشان به یاد میماند!
از ۶ گل انگلیس تا ۱۱ گل ژاپن؛ پردهبرداری از حقیقتی تلخ
شکست تلخ و سنگین تیم بانوان زیر ۲۰ سال ایران برابر ژاپن محصول فدراسیونی است که خود را "چند ستاره" میداند، اما در بحث ساختارسازی فقط درگیر حرف و شعار بوده است. این ناکامی را از چند منظر میتوان مورد بررسی قرار داد. ساده و عامیانهاش این میشود که همه تقصیرات را به گردن کادر فنی و بازیکنان انداخت که البته درباره آنها سوالاتی وجود دارد. مثلاً اینکه آیا از این کادر و این نفرات برای حضور در تیم ایران چهرههای شایستهتری نبودهاند؟ ضمناً این را هم باید پرسید که انتخاب مربیان ردههای مختلف بر اساس تخصص و شایستگی آنان صورت میگیرد یا لابیهای پشت پرده و سفارشهای بیرونی؟ حداقل در ماجرای انتخاب کادر فنی تیم امید پاسخ این سوال به خوبی خودنمایی کرد.
برگردیم به شکست تلخ تیم بانوان ایران مقابل ژاپن. این شکست، فارغ از دلایل ضعفهای فنی درون تیم، نشان از انفعال مدیرانی داشت که طی سالهای طولانی حضورشان در رأس فوتبال، قدمی برای قرار گرفتن بخشهای مختلف در مسیر پیشرفت برنداشتند و نه تنها فاصله فوتبال ایران را با کشورهایی، چون همین ژاپن کم نکردند بلکه بر آن افزودند. شاید ۱۱ گل اختلاف فوتبال ایران با چشمبادامیها نباشد، اما حقیقت تلخ فوتبال ما را برملا کرد؛ حقیقتی به نام حرکت جنونآمیز در مسیر سقوط. این سقوط یک بار در چهره تیم چند دهه ناکام امید سایه میاندازد، یک بار در صورت تیمهای پایه و این بار نیز در سیمای تیم فوتبال بانوان. عجیبتر آنکه یک نفر از مدیران آن فدراسیون هنگام چنین شکستهایی به خود زحمت عذرخواهی از جامعه را نمیدهد؛ چه آن شکست با شش گل مقابل انگلیس در جام جهانی قطر باشد و چه کیسه گل شدن برابر ژاپن در رده بانوان.
فوتبال بانوان ایران بیش از هر چیز قربانی نبود برنامهریزی سیستماتیک است. تا زمانی که لیگ بانوان با حداقل امکانات، زمینهای فرسوده و قراردادهای ناچیز برگزار میشود، انتظار رقابت برابر با تیمهایی که دههها در زیرساخت، آموزش و استعدادیابی سرمایهگذاری کردهاند، توهمی بیش نیست. اگر مسئولان بهجای خرج انرژی در تبلیغات و شوآف رسانهای، حداقل یک آکادمی ملی ویژه بانوان راهاندازی کنند، شاید بتوان در چند سال آینده امیدی به کاهش فاصله با قدرتهای آسیایی داشت.
درد فوتبال اینجاست؛ فرصتطلبان در میدان، شایستگان پشت در!
شاید فوتبال ایران و اتفاقات آن هر نویسنده و منتقدی را ناخواسته به سمت نوشتن از سیاهیها بکشاند؛ مسیری که گریز از آن دشوار است، زیرا هر هفته ماجرایی تازه از تلخیها و سوءمدیریتها پیش چشممان میآید. ما نیز از این واقعیت خرسند نیستیم و از عمق وجود آرزو داریم روزی فرا برسد که فوتبال ایران، با تکیه بر افراد شایسته و متخصص در همه بخشها، غول مخوف ناکامی را از پای درآورد و همچون ققنوسی از دل خاکستر برخیزد؛ همان فوتبالی که باید شادی و شور را به جامعه تزریق کند، اما چه میتوان کرد وقتی در این روزگار، بهجز جولان فرصتطلبان و نوکیسهها چیزی دیده نمیشود و حتی برخی از مسئولانی که وظیفهشان مبارزه با کجرویهاست، خود ناخواسته یا آگاهانه با جریان این رودخانه ویرانگر همراه شدهاند؟!
تماشای چنین روندی، نه مجالی برای «خاکستری نوشتن» باقی میگذارد و نه فرصتی برای «سفیدی»؛ تنها میتوان از "سیاهی" نوشت، البته بیآنکه به سیاهنمایی متهم شد، با این امید که گوشی شنوا پیدا شود و فکری به حال این وضعیت کند، گوشی که انتظار داشتیم نزد مسئولان ارشد ورزش و بهویژه وزیر ورزش باشد؛ وزیری که با فضای فوتبال بیگانه نیست و میتواند گام بلندی برای تحقق شعارهای روزهای نخست صدارتش مبنی بر مبارزه با فساد و سوءمدیریت، بردارد، اما تاکنون آنچه دیدهایم، بیشتر به وعده و جلسه بیحاصل شبیه بوده است.
با همه این تلخیها، انصاف حکم میکند به چند اتفاق امیدوارکننده نیز اشاره کنیم. پیشتر از حضور مربیان جوان در رأس تیمهای مطرح نوشته بودیم و استفاده برخی از باشگاههای مردمی از چهرههای باتجربه در مدیریت آکادمیها را ستوده بودیم؛ از جمله حضور مجید جلالی در صنعت نفت آبادان. اخیراً نیز انتصاب جلال چراغپور بهعنوان مدیر آکادمی باشگاه مس کرمان، امید تازهای را زنده کرده است. امید داریم چنین افرادی که سالها در فوتبال استخوان خرد کردهاند و از سلامت کاری برخوردارند، فرصت کار و سازندگی بیابند، چرا که دروازه شکوفایی فوتبال ایران، بازیکنسازی در بعد فنی و اخلاقی است. ورود افراد تاثیرگذار و از جنس فوتبال بی شک به مرور جا را برای فرصت طلبان تنگ میکند منتها به شرطی که اراده واقعی بر این باشد.
تجربه ثابت کرده است که هر تحول بزرگ از نقطههای کوچک آغاز میشود. اگر همین چند انتصاب درست، با حمایت پایدار و اختیار کافی همراه باشد، میتواند نسلی از بازیکنان و مربیان تربیت کند که آینده فوتبال ایران را تغییر دهند. آنوقت شاید روزی برسد که منتقدان به جای نوشتن از ناکامی و فساد، با شوق از پیشرفت و افتخار بگویند. این مسیر البته صبر، حمایت و ارادهای واقعی میخواهد؛ چیزی که هنوز کمبودش را حس میکنیم.
*حمید ترابپور