PDF نسخه کامل مجله
جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - May 03 2024
کد خبر: ۸۳۱۴۱
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۴۰۲ - ۱۷:۵۸
هَلهَله کُن!

از بهمن خان صالح نیا با آن جلال و جبروت تا ممی احمدزاده قَرقَرو که شوفری را به لنگر انداختن در بندر ترجیح داد و شاید هم پشت تریلی اش نوشته «غم عشقت بیابون پرورم کرد» ، با همه اعتبار و افتخاراتی که کسب کرده بودند در مخیله شان هم نمی گنجید که روزی روزگاری  یک غیرانزلی چی ، تیمارگر قوی سپیدی شود که پرواز را فراموش کرده بود . شرط می بندم نصرت ایراندوست - که هیچ وقت نفهمیدم چرا همیشه در چهارراه استانبول پِلاس بود - منوچهر درجزی ، فرهاد پورغلامی و مازیار زارع هم تهِ دلشان هوس یک سُس تارتار کرده بودند که روی ماهی سفید و کپور سرریز کنند تا دلی از عزا دربیاورند ؛ حالا همه معادلات برهم خورده و «مِرداکان» سن سیروس فریاد می زنند : ملوان گل بزنه و «ِزناکان» هم با آن صدای سوپرانو جواب می دهند : انزلی بی قراره ! مبادله رویا و واقعیت از آن دست کارهایی است که فقط ازعهده تیم‌هایی مانند ملوان بر‌می‌آید ؛ لیگ بیست وسوم چنان شُگونی برایشان داشته که نه تنها به بالای جدول چسبیده و قصد جُم خوردن ندارند بلکه طوری هم متبادر می کنند که جایگاه ازلی شان بوده .
ملوانان زبل ثابت کردند برای جوانه زدن ، همین که ریشه در خاک داشته باشی کفایت می کند چه برسد به ریشه هایی قطور که با تیشه هایی وفور هم از پا در نمی آیند . شهری که فوتبال را نفس می کشد و از بام تا شام به جای نان شب فکر و ذکرشان را معطوف گلادیاتورهای انزلی کرده اند ، لیاقتی بیش از این دارد . برگ برنده ای تعیین کننده و وجه تمایزی شگرف که بدون اغراق با هیچ کرانه ای در " گربه اهورایی "  قابل قیاس نیست .
 گویی ایام خوشی که 54 سال آزگار چشم انتظارش بودند ، از رگ گردن هم به آن ها نزدیک تر شده و مهدی تارتار که دُلاروار آن ها را بالا کشیده ، سودای بزرگی در سر می پروراند ؛ همان تیمی که مازیار و پژمان ، علیرغم همه خون دلهایی که خوردند و بعد از 6 سال دوری ، جواز حضور در لیگ برتر را کسب کردند به دلیل خلف وعده مسئولین شهر، رمقی برای ماندن نداشتند .     
ملوان و پستی و بلندی هایش همواره پیوندی نا گسستنی با مردمان آن خطه داشته چرا که هر وقت قوی دُردانه شان قبراق بوده ، احساس تعلق و غرور اجتماعی شهر را لبریز کرده و کج شدن گردنش ، نه تنها حال مردم را خراب می کرد ، بلکه تالاب را هم خشکاند.
اما این روزها ، ممدلی زیتون ، بوقچی متعصب و عاشق وقتی دوباره دم می گیرد : «هَلهَله کُن، مَره وِله کُن» همه آن خوره های فوتبال را به دنیایی می برد که دوپامین ترشح کرده و رقص کنان اسکله را به لرزه درمی آورند . آن ها  اصالت شان را به رُخ این و آن می کشند ، اصالتی که خریدنی نیست و سقف و کف قرارداد هم در آن معنایی ندارد ...

*کامران خطیبی




نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار